🏴 *سلام آقا جان...*
🏴 *مُحرَم الحرام...*
🥀میاد خاطراتم جلوی چشام...
من اون خستگی تو راهو می خوام...💔
*#اللهم الرزقنا حرم...* 💔
*#اَسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِاللهِ الحُسَین(ع)...* 🖤
*#أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..* .🤲🏻
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#یڪجرعہمعرفٺ
- ماکھهنوزعاشقخدانشدهایمچه؟
یڪمدتازسرِ«احترام خدا»کارهایترابھ خاطرخداانجامبده؛کمکمعاشقشمۍشوی!
وقتیعاشقخداشدی،یڪزندگیِعالی خواهیداشتکھازهرلحظهاشلذتها میبری!
+دلبسپاریمـبھش:)♡
#استادپناهیان'🦋'
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️⃟🔗
یاکربلاء…
شتابِ خواستنت اینچنین که میبالد
به دوریِ تو مگر میتوان شکیبا شد...؟
🎞|↫#استورے
♥️|↫#اربابدلم
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
#تلنگر
رفیقـ
حواست بہ مین های جبہہ مجازے هست؟!📱
قربانے این جنگ بشی . . .
دیگه تمومہ . . .
شھید جنگ سخت میرسہ بہ خـ🖤ـدا . . .
ولے . . .
قربانے جنگ نرمـ . . .
ازخدادورمیشہ . . .
حواست باشہ . . .
حواسمون باشہ . . .
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*سالࢪوزتولدشھید*
*مصطفیصدࢪزاده😍❤️*
خاطرهشنیدنیازسیدابراهیم ...!
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
هرجاخداامتحانتکرد
ویکخوردهعقبرفتی
غصهنخور!...
اینامتحانلازمبودتابهناقصبودن
خودپیببری
یککمیتلاشکنیجبرانمیشود...
امتحانفضلخداست؛
وبرایِرشدنافعولازم!
🌱⃟🦋¦⇢ #اندکیتفڪر
🌱⃟🦋¦⇢ #مرحومحاجاسماعیلدولابی
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبرانہ✨
نوجواندهههشتادی ...😎✌🏾
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
..🐚📒
•
.
هروقتازسوریہمیومد 🚶♂
هیچچیزیباخودشنمےآورد🧳
میگفت:
منازبازارشامهیچچیزینمیخرم..
بازاریکهدراونحضرتزینب🥀
روچرخوندهباشنخریدنداره..!💔🖐🏻
.
#شهیدروحالهقربانی🌱
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷 #جانممۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_122 سلام نمازش را داد و سربه مهر گذاشت. چشمانش
#بسمࢪبّشھـــــدا🌷
#جانممۍࢪۅد🍂
#نـاحـلـــــہ💜
#قسمت_123
دکتر، چیزهایی را یاداشت کرد و به طرف مهیا، که دستانش در دست شهاب بودند؛ برگشت.
ــ نگران نباشید! چیزی نیست!
روبه شهاب گفت:
ــ نگران نباش... همسرتون حالش خوبه. فقط یکم عصبی و البته خیلی نارحت شدن؛ و همین باعث شده که حالش
بد بشه.
گوشی پزشکی را روی گردنش گذاشت، وادامه داد.
ــ مرخص میشند... البته باید استراحت کنند و اصلا ناراحت وعصبی نشند. براتون دارو مینویسم، حتما طبق ساعت
مصرف کنید.
نسخه را نوشت و به طرف شهاب گرفت. شهاب نسخه را گرفت.
ــ خیلی ممنون آقای دکتر؛ لطف کردید.
ــ خواهش میکنم. شماهم بیشتر مواظب خودت باش دخترم.
مهیا لبخند خسته ای زد.
ــ چشم! خیلی ممنون!
دکتر، همراه پرستار از اتاق رفت.
ــ خانومی؛ تا تو آماده بشی، من برم کارهای ترخیصت رو انجام بدم.
مهیا، سری تکان داد. شهاب از اتاق بیرون رفت.
شهاب، مشغول کارهای ترخیص بود؛ که با صدای سلام محسن برگشت.
ــ سلام! شما اینجا چیکار میکنید؟!
محسن با ابرو به مریم اشاره کرد.
مریم، شاکی، گفت:
ــ اینجور نگاهم نکنید. نمیتونستم تحمل کنم، بشینم تو خونه. بقیه رو تونستم آروم کنم و نگذارم بیان ییمارستان؛ اما خودم باید میومدم.
شهاب سری تکان داد.
ــ باشه! برو کمک کن مهیا آماده بشه. من الان کارای ترخیص رو تموم کنم، میام.
مریم سری تکان داد و به سمت آسانسور رفت.
شهاب، بعد از تمام کردن کارهای ترخیص؛ همراه محسن به سمت اتاق رفتند.
ــ حالش خوبه؟!
شهاب سری تکان داد.
ــ بهتره...
ــ در مورد سوریه رفتنت...؛ چیزی نگفت؟!
ــ چیزی نگفت، ولی میدونم ذهنش مشغوله همین قضیه است.
ــ می خوای چیکار کنی؟! باهاش حرف میزنی؟!
ــ الان نمی تونم باهاش حرف بزنم. دکتر گفته عصبانیت و ناراحتی براش خوب نیست.
ــ بسپارش به خدا...
به اتاق رسیدند. شهاب در را زد، که با شنیدن صدای مریم وارد شدند.
شهاب، با دیدن مهیا، که آماده کنار مریم ایستاده بود؛ به رویش لبخندی زد.
محسن با مهیا، سلام واحوالپرسی کرد.
ــ بریم بچه ها.
شهاب دست مهیا را گرفت و از اتاق خارج شد.
مهیا، سوار ماشین شد. شهاب در را بست.
مریم به سمت شهاب آمد.
ــ داداش، همه خونه احمد آقا جمع شدند.
شهاب سری تکون داد.
ــ باشه برید؛ ولی من اول میرم داروخونه، داروهای مهیا رو بگیرم.
محسن گفت:
_ میخوای بده ما میگیرم.
ــ نه محسن جان ممنون. اونجا میبینمتون!
شهاب سوار ماشین شد. بسم الله ای گفت و ماشین را روشن کرد.
از بیمارستان خارج شدند، نگاهی به مهیا انداخت.
ــ خوابت میاد؟!
مهیا خسته سرش را تکان داد.
ــ چقدر بهت گفتم بخواب!
ــ نمی تونستم!
نگاهش را به بیرون دوخت.
شهاب، نگاهی به مهیا انداخت. متوجه آرام شدنش و کم حرف شدنش شده بود.
کنار داروخانه ایستاد.
ــ من میرم داروهات رو بگیرم.
مهیا، بدون حرفی سرش را تکان داد....
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امامزمانم💚
درانتظار تو یک لحظہ،بےقرارنگشتم
زداغ روےتو شرمنده،داغدارنگشتم💔
✨『الہمالعجللولیڪالفࢪج』✨
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
دوستان خواهشا اگࢪ امسال از طرف آقا دعوت شدید براے همہ ی جاموندھ ها دعا کنید 🙏🏻😭
بخدا سخته یادآوری لحظاتی ڪه پیاده میرفتیم😔
سختے داشت اما بہ جون مےخریدیم✋🏻
الان کہ دلتنگیمون بہ سر رسیده حاضریم هرچے سختے هست تحمل کنیم تا بلکہ یھ بار دیگہ روبہ روی حرم ارباب بایستیم💔
دستمون رو بزاریم روی سینہ هامون و تکرار کنیم:
السلام علے الحسیـ♥️ــن✋🏻
هدایت شده از اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
AUD-20210730-WA0124.mp3
1.95M
قـــࢪاردلـهــ❤️ـــا
زیاࢪتعاشۅࢪاシ
#سلام_امام_زمانم🍃
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ
سلام بر تو ای بجا مانده خدا در زمینش
سلام حضرت صاحب ، مهدی جان ✋🏻
سلامی از جمع خسته دلان به مفهوم
قوت قلب ؛🌱
سلامی از مشتاقان چشم براه به
منتقم کربلاء ؛
سلامی از بیماران درمانده به حضرت
طبیب و مهربان ترین دستگیر
سلامی از ما ساکنان غمزده ی
آخرالزمان به شما که حجت خدایید♥️
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب✅
یا فاطمه زهرا سلام الله علیها✨
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـنڪَࢪبَـ❤️ـلا
#سلام_امام_زمانم🍃 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ سلام بر تو ای بجا مانده خدا
فکر کردن به آن هم شیرین است
در دلم قند آب می شود
ای کاش زودتر ببینمت
می گذاری به روی شانه ی من، ناگهان دست مهربانت را
مانده ام آن زمان چگونه دهم، پاسخ اولین سلامت را
سلام
صبحت بخیر مولای من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#هَیهَاتَمِنَّاالذِّلَّة
عذرهایناموجہولیپرطرفداردرمیان
افرادیکہدرمقابلمنڪرهاساڪتاند!
ایمردمقبرهایتانرا آمادهکردهاند!!!
#واڪسیناسیون اولینفتنہآخرالزماناست
کہخیلیهادراینفتنہحذفمیشوندچون
نقشہهایدشمنراناشناختہاید....
#لطفابیدارشویم🙏🏻
❥❁••••••••••••
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔ازبیغیرتیماستکہاربعینروبستند!
وعدهماتجمعاعتراضآمیزبہواڪسیناسیون
اجباریوقطعخدماتاجتماعےبدلیلنزدن
❌واڪسن❌
❥❁••••••••••••
⚘@az_shohada_ta_karbala🕊