#خاطراتشهدا🌴
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
#شهیدمهدیزینالدین🌿
*╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗*
🌷 @khademenn 🌷
*╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
〖🌱•'`
#کلامشهدا
دࢪ زمان غیبت امام زمان(عج)
چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد
تاببینیداز آن کانون فرماندهی
چه دستوری صادر مےشود°•🌱
#شهیدمهدیزینالدین🌹
*╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗*
🌷 @khademenn 🌷
*╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
🌱✨
#راهشهدا…🌷
امکان نداشت امروز تو را ببیند، و فردا که دوباره دیدت، برای روبوسی نیاید جلو.😊
اگر می خواستی زود تر سلام کنی
باید از دور
قبل از این که ببیندت
برایش دست بلند می کردی.🌟
#شهیدمهدیزینالدین🌻
*╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗*
🌷 @khademenn 🌷
*╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
#خاطراتشهدا 🌹
سال شصت و دو بود؛ پاسگاه زید. کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه ی بسیجی ها و ارتشی های خودمان با نظامی های بقیه ی کشورها. مهدی گفت:«درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه ی جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه ی دشمن به سینه ی خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.»
#شهیدمهدیزینالدین🌷
*╔❖•ೋ° °ೋ•❖╗*
🌷 @khademenn 🌷
*╚❖•ೋ° °ೋ•❖╝*
#کلامشهدا
#شهیدمهدیزینالدین:
▫️در زمان غیبت کبری به کسی
#منتظـر گفته می شود و کسی
میتواند زندگی کند که منتظـر
باشـد.
منتظر شهادت
منتظر ظهور امام زمان عـج
خداوند امروز از ما #هـمت ، اراده
و شـهادت طلبی میخواهد.
『⚘@khademenn⚘』