eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
#بسم‌ࢪبّ‌شھـــــدا🌷 #جانم‌مۍࢪۅد🍂 #نـاحـلـــــہ💜 #قسمت_5 دیگر پاهایش نای ایستادن نداشت. سرجایش نشست ب
🌷 🍂 💜 چادر را سرش کرد مدلش ملی بود پس راحت توانست آن را کنترل ڪند. بی اختیار دستی به چتری هایش کشید وآن ها را زیر روسریش برد. به قسمت دنجی رفت که به همه جا دید داشت .با دیدن دسته های سینه زنی دستش را بالا اورد و شروع کرد ارام ارام سینه زدن. (اے امیرم یا حسیڹ بپذیرم یا حسیڹ باز دارم قدم قدم میام تو حرمت حرم ڪرب و بالست یا توے هیئتت) مداح فریاد زد: ــــ همه بگید یا حسین همه مردم یکصدا فریاد زدن ــــ یــــــا حــــــســـــیــــــن مهیا چند بار زیر لب زمزمه کرد ـــــ یا حسین یا حسین یاحسین دوست داشت با این مرد که برای همہ آشنا بود و برایش غریبہ حرف بزند. بغضش راه نفسش را بسته بود ،چشمانش پر از اشک شد. مداح فریاد می زد و روضه می خواند و از مصیبت های اهل بیت می گفت و مردم گریه می کردن .مهیا احساس خفگی می کرد دوست داشت حرف بزنه، لب باز کرد. ــــ بابام داره میمیره همین جمله کافی بود که چشمه ے اشکش بجوشه و شروع کنه به هق هق کردن صدای مداح هم باعث آشوب تر شدن احوالش شد ــــ (یا حسین امشب شب اول محرمه یا زینب قراره چی بکشے رقیه رو بگو قراره بی پدر بشه بی پدری خیلی سخته بی پدری رو فقط اونایی که پدر ندارن تکیه گاه ندارن میدونن چه دردیه وامصیبتا) مردم تو سر خودشون میزدند. مهیا دیگه نمیتوانست گریه اش را کنترل کند. احساس سرگیجه بهش دست داد. از جایش بلند شد .سعی مےکرد از آنجا بیرون بره هر چقدر تقال می کرد فایده ای نداشت همه چیز را تار میدید. نمیتوانست خودش را کنترل کند بر روی زمین افتاد و از هوش رفت... 『⚘@khademenn⚘』