eitaa logo
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
باعشق‌اۅسټـ‌هࢪڪہ‌بہ‌جایےࢪسیدھ‌اسټـ ♥️ برای حمایت و تبادل لینک کانال گذاشته شود↯ https://harfeto.timefriend.net/17200402623512
مشاهده در ایتا
دانلود
اَزْشُھَـدٰاءْتاحُسیـن‌ڪَࢪبَـ❤️ـلا
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق #ســـــࢪباز_حضࢪټـــــ_عشــــــــــق🌿 #پارت31 - سارا چرا تو اسمتو خط زد
بســــــــــم_ربّـ_عشــ❤️ــق 🌿 وارد کلاس شدیم با سارارفتیم ته کلاس نشستیم طوری که از دید هاشمی دور باشیم. اینقدراین مرد خشک و بیروح بود که بیشتربچه ها سرکلاسش یا خواب بودن یا درحال گوشی بازی بودن، بعد چند دقیقه وارد کلاس شد شروع کرد به حضور و غیاب کردن، رو اسم من که رسید اسممو خوند و بعد ازاینکه حاضر گفتم چند لحظه فقط نگام میکرد. آروم زیرلب به سارا گفتم: این چشه سارا ،چرا اینجوری نگاه میکنه؟ سارا: چه میدونم ،حتماداره نقشه میکشه چه جوری حذفت کنه😄 - کوفت ،نخند! میگم این زنش چه جوری این اخلاقش و تحمل میکنه؟! سارا: بچه ها میگفتن مجرده. - ععع،پس بگو ،معلوم نیست چند بار رفته خواستگاری جواب رد شنیده. سارازد زیر خنده که هاشمی نگاهش و به سمت ما کرد و یه اخمی کرد و چیزی نگفت،یه لگد به پای سارازدم. - هیییس داره نگاهمون میکنه بعد کلاس از دانشگاه خارج شدیم از سارا خداحافظی کردم رفتم سمت خونه. داخل کوچه شدم که یه دفعه رضارو دیدم که از خونه خارج شد. با دیدنش صدای بوم بوم قلبمومیشنیدم، نفسم بند اومده بود، به آرومی سلام کردم واز کنارش ردشدم .چند قدم نرفتم که صدام زد. رضا: آیه ! یعنی دیگه رسما گفتم الان سکته میکنم، برگشتم سمتش همینجور که سرم پایین بود گفتم: - بله رضا: میخواستم در مورد یه چیزی باهات حرف بزنم. - بفرمایید درخدمتم همین لحظه امیربا ماشین وارد کوچه شد رضا: باشه یه موقع دیگه ،فعلا با اجازه - به سلامت ( گندت بزنن امیر که همیشه مثل خروس بی محل میمونی) امیراز ماشین پیاده شدو بارضا مشغول حرف زدن شد منم از داخل کیفم دسته کلیدمو درآوردمو در حیاط و باز کردم. روی پله نشستم تا امیربیاد پوستشو بکنم .بعد چند لحظه امیربایه دسته گل و شیرنی وارد حیاط شد. 『⚘@khademenn⚘』