داشتیم دربارهی سبک زندگی صحبت میکردیم گفتم جنسیت هم تاثیر دارد بر شیوهی زندگی
یکی بی مقدمه پرسید خانم اگر مرد بودید چهکاره میشدید
سر کلاس جوابی ندادم
رسیدم خانه صدای روضهخوان دورهگردی محله را پر کرده بود،مادرم علاقهی خاصی به این روضهخوانها داشت همیشه پولی میداد میگفت بگو روضهی حضرت عباس بخواند...
الان فکر میکنم یک روضهخوان دورهگرد میشدم در کوچههای آذر از امامزاده علیبن جعفر تا خانهی پدریمان که دیگر خانهی پدریمان نیست... مسیری که هنوز برایم رویاییترین مسیر دنیاست.
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
صدای روضهخوان دورهگردی میرسد، پاشو
نمیخواهی بخواند روضهی عباس را مادر؟
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
نیافتهاست دلش،منزلی پس از زهرا
نداشتهاست غمش،ساحلی پس از زهرا
عجیب نیست که غرق سکوت و تنهایی است
کجاست همدم دریادلی پس از زهرا
عجیب نیست اگر باغبان نمیبیند
برای باغ جهان حاصلی پس از زهرا
به چشم او زحل و زهره و زمین و زمان
شدهاست ذرهی ناقابلی پس از زهرا
عجیب نیست اگر نخل،بارِ لاله دهد
چنین که خون شده اشک علی پس از زهرا
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
سلام دوستان عزیز
ممنونم از همراهیتون با این صفحه🌹
سپاسگزار خواهم بود اگر امشب برایتان مقدور بود محبت کنید،نماز لیلهالدفن بخوانید برای برادرم عباس فرزند حسن😭
بردم پناه از شب سرما به فاطمه
از درّهی درندهی دنیا به فاطمه
آویختم به رشتهی نوری که میرسید
از چار سو به ساقهی طوبی، به فاطمه
رازی که هیچوقت نگفتم به هیچکس..
آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه
من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم
از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه
افتاد دانه دانهی اشکم به دامنش
نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟
::
آنقدر روشن است و درخشان که دادهای
ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه
"من سردم است" در ته این ظلمت نمور
دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
#اعظم_سعادتمند
ذکر اینروزهام:دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
@azam_saadatmand
میون این همه دود و گرد و خاک،بارون بمون
بذا ذهن گلدونا بفهمنت،آسون بمون
نکنه باد بیاد و موهاتو دیوونه کنه
شب آروم دهاتم و پریخونه کنه
تو مثه مردم این شهر نشو،خوب بمون
نذا بات قاطی بشه خستگی،مرغوب بمون
با غمای بیصاحاب شهر درگیر نشی
تو باید تازه بمونی، مثه من پیر نشی!
نکنه صافی پیرهنت چروکیده بشه
خندههات بریزه و قلب تو پوکیده بشه
تو همینطوری بمون ساده بمون قشنگ بمون
اونی که حل نمیشه تو قوطیای رنگ، بمون
#اعظم_سعادتمند
#محاوره
@azam_saadatmand
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
باقیست برای علی از عشق،فراقی
در سینهی او مانده چه دردی و چه داغی
خاموش نشسته است ولی وصف غمش را
گردن نگرفته است چرا هیچ چراغی
بعد از تو علی کیست در این شهر؟ غریبی
عرشیست که زانو زده در کنج اتاقی
بعد از تو فقط ماه فقط چاه فقط آه
میگیرد از او هر شب و هر روز سراغی
دنبال نشانی ز تو ای ساقهی طوبی
هرچند کویریم،رسیدیم به باغی
مجذوب غم پرچم نام تو، نگاهم
جاریست میان در و دیوار رواقی...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
تو از هر کس دیگهای بیشتر
تمنای گنجیشکا رو میدونی
پرستوهای رفته از شهر رو
میتونی به این خونه برگردونی
جهان سرده بر عکس آغوش تو
چه خوبه که میپرسی از حال من
چقد خوبه که با چراغ دعات
میای کوچه به کوچه دنبال من
#اعظم_سعادتمند
#مادر
@azam_saadatmand
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ
دلت اینجاست یا آنجا کجا هستی کجا امشب
چه کوتاه است راه خانهات تا کربلا امشب
حکایت میکند چشمانشان شام غریبان را
مگر با کودکانت گفتهای از نینوا امشب
دعایت استجابت میشود آسوده میخوابند
بدون چشمهای روشنت همسایهها امشب
"و میترسم که طولانی شود این زندگی بی تو"
چه میگوید خدایا با خودش شیر خدا امشب
به دنبال نشانی از تو حیرانم،نمیدانم
سراغت را بگیرم از کدامین آشنا امشب
خراب و خسته و آوارهام،ای کاش فانوسی
بگیرد تا خیابان اِرَم دست مرا امشب
برای سر به دیواری نهادن،گریه سر دادن
به غیر از خانهی معصومهات دارم کجا امشب
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز
انتشارات فصل پنجم/۱۳۹۰
@azam_saadatmand
وقتی که لم داده بودی آرام بر روی تختی
یا که به زور دوتا قرص خوابیده بودی به سختی
وقتی که خوشحال بودی از دیدن ناگهانش
یا شکوه میکردی از خود از اینکه داری چه بختی
در فکر اینکه بنوشی همراه او قهوه یا چای
یا در نخستین قرارت باید بپوشی چه رختی
تا نگذرد از لب مرز سوز سپاه زمستان
افتاد و آتش به پا کرد یک بار دیگر درختی
مشغول چشمی و ابرو،سرگرم با تاب گیسو
بیرون بزن از شب این تکرار هر روزه لختی
تا که مبادا بلرزی،جان داد سرباز مرزی
وقتی که خوابیده بودی آرام بر روی تختی
#اعظم_سعادتمند
#سیستان_بلوچستان
#مرزبانان_شهید
@azam_saadatmand
آه!برعکس تو غمگین و ملال انگیز: من
چهرهء نامهربان آخر پاییز:من
در هیاهوی مغول سرسبزی شیراز:تو
صبح نیشابور بعد از حملهءچنگیز:من
منتظر ماندم ولی آینده ام شیرین نشد
سرنوشت تلخ هم فرهاد هم پرویز:من
در به در در جستجوی نور خورشیدی که رفت
ساکن قونیه و آوارهء تبریز:من
عشق اگر تنها همین دلتنگی و دلواپسی است
آنکه دیگر میکند از عاشقی پرهیز:من
تاب بازی در حیاطی روشن و دلباز: تو
وحشت طفلی دوان تا آخر دهلیز: من
دورم از دامان پاک زادگاهم سالها
مریمی پژمرده در گلدان روی میز: من
*
می رود از خاطرم عمری که غمگین زیستم
شادی دیدار تو در روز رستاخیز:من
#اعظم_سعادتمند
پن:برای روزهای آخر پاییز
@azam_saadatmand
خبر این است: سپیدار، کبوتر شده است
در شب پر زدنش باغچه پرپر شده است
خبر این است که تابوت تو ای سبزِ رشید
رود سرخیست که در شهر شناور شده است
وطن آنگونه در آغوش گرفتهاست تو را
گوییا بار نخست است که مادر شده است
گفته بودی که به چشمان خدا نزدیکی
به همان لحظه که دیدار مقدّر شده است
خاک از ریشه تکاندی و تکانی دادی
به جهانی که برای تو محقّر شده است
در شب تیرهی دی رفتی و با ما گفتی
دیدن چشمهی خورشید میسّر شده است
از غبار تن در باد رهایت ای سرو
میرسد عطر بهاری که تناور شده است
#اعظم_سعادتمند
#تازه_شهید
#شهید_سید_رضی_موسوی
@azam_saadatmand
هوا خوب شد خشکسالی سر آمد
به صحرای سوزنده نخلِ تر آمد
به گلزارها،سرخِ پر جنب و جوشی
به جوبارها،آبیِ جوهر آمد
پرستو پرستو پرستو پرستو
بهاری به پاییز هر دفتر آمد
من آوردهام مژده،کشتینشینان!
به دریای شب کوکبی دیگر آمد
یتیمی که آزرده و خسته بودی!
به غمخواریات باز یک مادر آمد
رسولی که دلتنگ عطر بهشتی!
بهپاخیز عطر خدا از در آمد
بخوان کو به کو سورهی تازهات را
که ای تشنگان! تشنگان! کوثر آمد
#اعظم_سعادتمند
پن:از مراقب امتحان نگارش بودن امروز
@azam_saadatmand
از مردمان بیسلاح کوچه و بازار
از هر کسی که دوستت دارد هراساناند
#کرمان
#اعظم_سعادتمند
یک جفت ابر خسته،صدها رود طولانی
جاری شده از قصهی چشمان خاموشت
شاید تو اما بردهای از یاد آن شب را
شاید که این دنیا شده دیگر فراموشت
شاید که از خود در میآری شکلک افسوس
وقتی تماشا میکنی ما لاکپشتان را
شاید که مثل خندههای نرم یکریزت
با بیخیالی میدوی دنبال خرگوشت
اینجا چرا گلزارهای شهر میگریند
با عطر باقی مانده از پیراهنت در باد
آیا نمیگریند گلهای بهشت آنجا ؟
با دیدن گلبرگهای صورتی پوشت
دارم نگاهت میکنم در صفحهی گوشی
پر میکند آواز لالایی هوایم را
با آب و تاب و تندتند اما چه میخوانند
آن گوشوارههای قلبیشکل در گوشت
با قصهی معصوم خونت،با چراغی سرخ
خواباندهای امشب شلوغیهای سرما را
خوابیدهای آرام در یک نور بیپایان
با تکهای از گرمی مادر در آغوشت
#اعظم_سعادتمند
#کودکان_شهید
#ریحانه_سلطانی_نژاد
@azam_saadatmand
به هم گره زدهام بالهای روسریام را
ببین چگونه به رخ میکشم کبوتریام را
اشارهای است به مشقی که عاشقانه نوشتم
اگر نَشُستهام انگشتهای جوهریام را
به هفت سالگیام میدوم که سیر بگریم
به این بهانه که پیدا نمیکنم "پری"ام را
کجاست باغچهام تا به جای دانه بریزم
به خاک سوختهاش اشکهای مرمریام را
وبا مداد گُلی بوسه میکشم به لبانم
که بیست میدهد آموزگار دلبریام را
عروسکی که دلم را گرفته بود به بازی
قبول میکند آیا دوباره مادریام را
فقط تو شاهدی ای باد و کوچهای که دویدم
خدا نکرده پدر نشنود سبکسریام را
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز /چاپ ۱۳۹۰
پن:از خاطرات...
پن۲:
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریام
تخم خواهند گذاشت
#فروغ / #تولدی_دیگر
@azam_saadatmand
بی هیچ فکر و نقشه و تصمیم میرسم
از هر کجا که راه بیفتم به خانهات
#حرم
#اعظم_سعادتمند
هدایت شده از برونند زین جرگه هشیارها
38.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☃️
...صَدها غَزل از مَن به رَسمِ یادگاری بَر
قلبِ صِنوبرهای خاطرخواه خواهد بود
اینجا همیشه جای گرمی نَذرِ گُنجشکان
حتی میانِ برفِ بهمن ماه خواهد بود!
در بینِ آدمهای دُنیا، ما گلِ سُرخیم
از رازِمان تنها خُدا آگاه خواهد بود
روزی برای عاشقانِ خَسته از دنیا
جای قرارِ ما زیارتگاه خواهد بود
📖 باران پس از برف
✍🏻 #اعظم_سعادتمند
🌐 https://eitaa.com/azam_saadatmand
🌨️ بُرونَند زین جَرگه هُشیارها
هدایت شده از ✨شکوهِ شعر✨
باخنده ی گیلاسها همراه خواهد بود
راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود
بالای درها روی کاشی های سبز آبی
با خط نستعلیق، بسم الله خواهد بود
حتماً کنار حوض، سقاخانه می سازند
آن روزها عهد کدامین شاه خواهد بود؟
صدها غزل از من به رسم یادگاری بر-
قلب صنوبرهای خاطرخواه خواهد بود
اینجا همیشه جای گرمی نذر گنجشکان
حتی میانِ برفِ بهمن ماه خواهد بود!
در بین آدم های دنیا، ما گل سرخیم
از رازمان تنها خدا آگاه خواهد بود
روزی برای عاشقان خسته از دنیا
جای قرار ما، زیارتگاه خواهد بود!
#اعظم_سعادتمند ☘️
#غزل
@shokoohsher✨
دو تا لیوان دو تا قاشق دو بشقاب
سهتا دیوار،یک در، سقف ِ مهتاب
از این دنیا به جز اینها چه میخواست
تمام عمر مردِ کارتنخواب
#اعظم_سعادتمند
پن:
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر
که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است
#حافظ
@azam_saadatmand
در جانم آتشی است که باید عیان شود
این آخرین وصیت کبریت احمر است
#اعظم_سعادتمند
#گنجشکهای_پاییز
@azam_saadatmand
همواره به لب داشت جوابی قرمز
بر پا میکرد انقلابی قرمز
آن دختر پرافاده که میپوشید
دمپایی تابهتای آبیقرمز
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
سرد است و سپید و ساده زیبایی من
سنگین شده در برف، شکیبایی من
گنجشکک من! بدان خودم را دیدی
کاجی دیدی اگر به تنهایی من
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شعرخوانی
#اعظم_سعادتمند
دو چشم داشت دو سبزآبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریاچمن مردد بود
#حسین_منزوی
@azam_saadatmand