eitaa logo
گنجشکهای پاییز
365 دنبال‌کننده
19 عکس
5 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
چه جای واهمه ایران من!که فرزندت عبور می‌کند این‌بار نیز، از آتش
"در این کوچه‌هایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم"
محبت دوباره‌ی بافتار رسانه https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
سلام دوستان،تعداد خیلی محدودی از این مجموعه غزل عاشورایی و دوباره منتشر کردم اگر دوستی تمایل به خرید کتاب داره تا فردا پیام بده. @azamsaadatmand @azam_saadatmand
ستاره ای ناشناخته ام که سوخت و بادهای کیهانی غبارش را پراکندند در خالی میان کهکشانها این نقطۀ روشن از میلیاردها سال پیش خاموش است پ‌ن:از وبلاگ نویسی های دهۀ 80 @azam_saadatmand
"بزرگترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ در زندگی اش برخورد کند اما انگار رسم خلقت این است که بزرگترین سعادت ها بزرگترین رنجها را هم در خودشان داشته باشند" از کتاب چمران به روایت همسر شهید @azam_saadatmand
هر چند ناشیانه فقط دست و پا زدم می‌خواستم که در دل دریا شنا کنم...
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ به قرآنی که داری در میان سینه‌ات سوگند که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند @azam_saadatmand
مِهر تو را مادر به مادر برده ام ارث من هم به فرزندانم آن را می سپارم
چیزی که می‌خواهم میان این قوافی نیست مولا،برای از تو گفتن عشق کافی نیست @azam_saadatmand
من به باران تند و نم‌نم تو دشتهای همیشه خُرّم تو کوه‌های سفیدِ پابندت لاله‌های دمیده از غم تو من به آن رودها که می‌ریزند پای سرسبزی مصمّم تو من به هر جاده‌ای که همراه است با قدم‌های سخت محکم تو من به هر روستا به هر شهرت به تمامیّت معظّم تو من به هرکس که با تمام وجود مانده پای سُرور و ماتم تو به خروش سفید و قرمز و سبز به شکوه سه رنگ پرچم تو من به عشق تو رأی خواهم داد به بلندای اسم اعظم تو... @azam_saadatmand
سلام دوستان امروز متوجه شدم که پیامها در ایتا با تاخیر چند روزه به دستم می رسه اگر پیامی و جواب ندادم...به این دلیل بوده که دریافتش نکردم😐
دوست عزیزم زهرا سادات هاشمی گلپایگانی با کتاب"هاشمیات" در جمع کاندیداهای جایزۀ قلم زرین حضور داره... خوشحالم از این اتفاق خوب
بی‌خیالِ آنچه در، چنتۀ زمانه است رأی من سرودنِ شعر عاشقانه است رأی من کنار تو، تا حرم قدم زدن زیستن در این مسیر، این نگارخانه است پشت میز دیدنت،رأی من شنیدنت با همان قیافۀ دست زیرِ چانه است هم‌ستاره!هم‌نگاه!خیره سمت نور ماه رو به رویش پگاه، راه ما روانه است سبز یا سپید و سرخ،بر لبانم اسم توست رنگهای پرچمت،متن یک ترانه است * ای شمال و ای جنوب، ای شروق و ای غروب انتخاب من همین خاک بی‌کرانه است @azam_saadatmand
هزار سال گذشت و خزان تمام نشد چه عمرها که در این سالها حرام نشد... @azam_saadatmand
با رفتگرهای سحرخیز خیابانت با شور و شوق هفتِ صبح دور میدانت با حرفهای رادیو در تاکسی‌هایت با قبض‌های آب و برقت،قیمت نانت کیف و کتاب و دفتر و نان و پنیر و سیب با خنده های راه خانه تا دبستانت با کارگرهای نجیب سخت مشغولت در هرم تابستان و سرمای زمستانت از روزهای سختِ با قصد فراموشی هی راه رفتن راه رفتن زیر بارانت از لحن میزی که نباید فاصله می‌شد در بین دست گرم مردم با وزیرانت با عینک تحلیلگرهای سیاسی که گویا خبر دارند از پیدا و پنهانت با این سرود ملی در بادها افشان، با جلوۀ سبز و سپید و سرخ طوفانت با رزم سرداران همواره کفن پوشت در جنگل و دریا و در کوه و بیابانت من می‌شناسم راه و رسم و خلق و خویت را بیش از همه اما وطن جان، با شهیدانت... @azam_saadatmand
می وزد توفنده بر باروی تو پرچم "الله اکبر" گوی تو سرنهاده دشت،روی دامنت تکیه داده کوه بر بازوی تو هم‌تلاطم با نهنگان جنوب ماهیان خطّۀ گیسوی تو هم‌نورد مرزهای آبی‌ات چشمهای روشن جاشوی تو هم‌قدم با سرحدات خاکی‌ات سروهای رُسته در هر سوی تو زَهرۀ آن را ندارد دشمنت تا بیاید فاش، رو در روی تو دائما مشغول ذکر "یا علی" است چشمۀ جوشندۀ نیروی تو * از غم عالم رهایم کرده است نغمۀ "یا ضامن آهو"ی تو پ‌ن: می خواستم یه شعر عاشورایی بگم شد ملی میهنی! @azam_saadatmand
برای ماه محرم سیاه می پوشید وجود مادرم از عشق روضه می جوشید به این امید که در مجلس عزای حسین حضور داشته باشد چقدر می کوشید
لج نکن ببار! شهر ایستاده در غبار! اشک مرهم است مرهمی بر این دو حال گریه دار این دو سوگوار
نمی‌گویم چه کردی با دل من چون نمی‌خوانند تمام نوحه خوانان گاه بعضی از مقاتل را این بیت را آقای "اصغر عظیمی مهر" سروده اند،دیده ام که خیلی جاها به اشتباه به نام من منتشر شده است.
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن آهو شدن در دشت‌های سربه‌سر صیاد ماهی شدن، در موج‌موج غم شنا کردن باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن باری کنار ذوالجناحت پابه‌پا کردن باری کنار عمه سرگردانِ چادرها پروانه‌ها را از شبِ آتش رها کردن این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه آن گوشه پنهانی برایت گریه‌ها کردن بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال با شیون و با مویه نامت را صدا کردن هم‌کاروان با تو که روی نیزه می‌رفتی عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن با اشک‌های کودکان همسایگی تا صبح با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟ در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود ما را مبادا لحظه‌ای چون و چرا کردن | علیهاالسلام @fatemeh_arefnejad
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
صیاد پیر!آخر این داستان چه شد تقدیر پنجه‌های پلنگ جوان چه شد پیچیده در سراسر شب بوی سوختن تکلیف ماه و مزرعه های کتان چه شد برگی که سبز بود در آغاز دی هنوز از سوز باد وحشی بی‌خانمان چه شد هر موج می برد جسدی را به ساحلی طوفان چه کرد؟عاقبت بادبان چه شد صیاد پیر کوه! پلنگ جوان من قربانی غرور کدامین تپانچه شد؟ @azam_saadatmand
هدایت شده از قاف
اگرچه پنهان کردم همیشه چشم ترم را نشد نهان کنم از مردم، آتش جگرم را جهان تازه‌ی من شعر بود و عشق شما بود چه باشکوه شمردم، جهان دور و برم را چه عاشقانه سرودم که دوست دارمتان و چقدر ساده گرفتید شرح مختصرم را به شوق شعر شکفتم که جاودانه بمانم تبر شدید و شکستید هرچه برگ و برم را جهان و هرچه در او هست سهم اهل جهان باد من آمدم که بجویم ستار‌ه‌ی سحرم را پر از ستار‌ه‌ی پروین شد آسمان دو چشمم به روی تاک ببینید عشق شعله‌ورم را همیشه زمزمه دارم «من از بلاد غریبم... » و «از جهان شما ابرناک می‌گذرم» را شما؟ شما که پریشان زلف دلبرکانید! نشان دهم به که عمق شکست بال و پرم را؟ نگاه منجمد و چشم پر سؤال شمایان به روی دوش من افکند کوله‌ی سفرم را نه شوق خواندن شعری، نه عشق ناب و غیوری در این محاصره، رسوا کنم چرا نظرم را؟ اگرچه خسته‌ام از دست این سیاه‌زبانان ندیده‌اند و نببینند جرعه‌ای شررم را تمام غربت خود را به ابر و ماه سپردم که قطره قطره ببارند بر زمین خبرم را فرشته‌ها، رفقای شهید عشق کجایند؟ یکی بیاید و حالا مرا که محتضرم را... ٣٠ دی‌ماه ١۴٠١ @smahdihoseinir