eitaa logo
یادداشت‌های حسن انصاری
28 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سال 1386 مقاله ای در کاتبان منتشر کردم درباره اصالت المعيار والموازنة و اينکه حتما از اسکافي است. در آنجا درباره المقامات او و منابعی که از آن نقل کرده اند بحث مفصل کردم. چند سالی بعدتر اين کتاب منتشر شده. متأسفانه به آن مقاله در مقدمه اشاره ای نشده. با توجه به اين مقاله می توان بازسازی دقيقتری از متن کتاب المقالات به دست داد. لينک مقاله را اينجا می گذارم. https://ansari.kateban.com/post/1224 https://t.me/azbarresihayetarikhi
نهضت جديد تصحيح متون و ايرانشهر ما برای قرن ها خزانه های مخطوطات و کتابخانه های سلاطين و امراء و وزاری سلطنت عثمانی بر روی طالبان علم تقریبا بسته بود. اين مسئله پس از الغای خلافت در 1924 و شکلگیری حکومت جمهوری و قدرت گرفتن مصطفی کمال برای چند دهه شدت گرفت. اينک خوشبختانه بیشتر اين کتابخانه ها و نسخه های آنها دستياب است و روزانه دهها نسخه تازه از اين مجموعه عظيم که شامل ده ها هزار نسخه و در بسياری موارد نسخه های کهنه و ناشناخته است شناسايي می شود. از اين ميان نسخه هایی از آثاری است که قبلا شناخته بود و منتشر شده بود و اينک با دسترسی به نسخه های کهنه تر امکان تجديد تصحيح آنها وجود دارد. و از آن مهمتر هزاران نسخه از کتاب هایی در حديث و فقه و اصول و کلام و فلسفه از آثار قدمایی که پيشتر تنها نامی از آنها در کتاب ها بود. فقط در همين چند سال اخير با دسترسی به اين نسخه ها چندين ناشر مهم و از جمله دار أسفار مشغول تصحيح و چاپ آثاری بسيار کهن و مهم در اين زمينه ها هستند. علاوه بر اين بايد به دو نکته توجه داد: 1) متأسفانه در نشر تعدادی از متون در دهه های گذشته دست هایی خیانتکار تحریف ها و سانسورهایی عمدی را در متون حدیثی و ادبی وارد کرده و اینک با دسترسی به نسخه های اساس این چاپ ها باید همتی شود برای دقت در متون روایی و استدراک تحریف ها و حذف های تعمدی. 2) نسخه های حدیثی موجود در کتابخانه های ترکیه پر از اجازات سماع و طباق هایی ارزشمندند. بیشتر این سماع ها و اجازات متعلق به قرائت این کتاب ها در شهرهای مختلف ایرانشهرست؛ از خراسان بزرگ تا ری و عراق عجم. اينها شناسنامه های فرهنگی ما هستند. مرزهای فرهنگی ایران را تعيين می کنند. جنبش علمی ایرانيان را از حلب تا کاشغر و میدان فرهنگی ما ایرانیان را در طول تاریخ ایران اسلامی نشان می دهند. خوب است در دانشگاه های ما احیاء و تصحيح و طبقه بندی اين اجازات و سماع نامه ها و طباق ها مورد اولويت قرار گيرد. https://t.me/azbarresihayetarikhi
تکه ای از کتاب اخبار صفین درباره عبور حضرت امير (ع) از کربلاء در مسير صفين https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشت‌های حسن انصاری
تکه ای از کتاب اخبار صفین درباره عبور حضرت امير (ع) از کربلاء در مسير صفين https://t.me/azbarresiha
متن اين اخبار صفين که از آن دو نسخه يکی در برلين و ديگری در آمبروزيانا (نسخه آن از 627 ق) موجود است ريشه زيدی/ کوفی دارد و با کتاب صفين نصر بن مزاحم متفاوت است. اين کتاب يکبار در يک رساله دکتری در انگلستان خيلی سال قبل تصحيح شده و درباره آن در غرب پژوهش هایی تاکنون صورت گرفته اما متأسفانه تاکنون خود متن منتشر نشده. کتابی است پر برگ از روايات کهن کوفی درباره اخبار صفين. متنی که پيشتر به عنوان اخبار جمل و منسوب به ابو مخنف منتشر شده با اين متن و همچنين با تحريری از الفتوح ابن اعثم ارتباط دارد و در برخی نسخه های زيدی/ يمنی اين متون با هم پيوسته نقل شده. متن اخبار جمل البته از ابومخنف نيست. https://t.me/azbarresihayetarikhi
التعليقة في علم الكلام تأليف دانشمند اشعری مذهب برجسته ايران (از طبرستان) ابو الحسن علی بن محمد بن علی الطبری معروف به الكيا الهراسي الشافعي (د 503 ق)؛ شاگرد برجسته امام الحرمين جوينی و استاد نظاميه بغداد. اين کتاب از مهمترين آثار در کلام اشعری است در دوره قبل از فخر رازي. متأسفانه هنوز منتشر نشده. برای فهم کلام اشعری خواندن اين کتاب ضروری است. https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشت‌های حسن انصاری
التعليقة في علم الكلام تأليف دانشمند اشعری مذهب برجسته ايران (از طبرستان) ابو الحسن علی بن محمد بن ع
ومنهم علي بن محمد بن علي الكيّا الهرّاس أبو الحسن الإمام البالغ في النظر . ورد نيسابور في حال شبابه ، وقد تفقّه وظهر رشده ، وكان مليح الكلام ، حصّل طريقة إمام الحرمين وتخرّج بها وصار من وجوه الأصحاب ، وكان ثاني الغزالي ، وكان رقيق الحال ، ثمّ أقام بعد موت إمام الحرمين مدّة بنيسابور يدرس ويفيد ، ثمّ خرج إلى بغداد فأقام مدّة يدرّس في المدرسة النظاميّة بعد الغزالي . ثمّ اتصل بخدمة مجد الملك في أيام السلطان بركياروق بن ملكشاه وحظي عنده وحسن حاله وترسل إلى غزنة وحظي عند السلطان .ثمّ أقام مدّة بالعراق ، توفي بها في المحرّم سنة ثلاث وخمس مئة ببغداد . سمع الحديث في أيّام قدومه ولم يكن معتنيا به (مختصر السياق، ص 316).
فهرست به روز شده مجموعه درسگفتارهایی که تاکنون فايل های صوتی آنها منتشر شده (اين مجموعه از يک جلسه تا حداکثر بيست جلسه برای هر درسگفتار را شامل می شود) برای فايل ها مراجعه شود به https://t.me/DGoftarha کتاب های سده دوم قمری درباره تشيع، امامت، سقيفه و دخت پاک پيامبر (صلوات الله عليهما) چه می گويند؟ نمونه آثار ضرار بن عمرو و فزاري شيعه و تحريف قرآن: بررسی کتاب التنزيل والتحريف تأليف ابوعبدالله سياري بنيان های ملی و دينی هويت و تمدن ايرانی (پاسخ به برخی بدفهمی ها) اسلام و مناسبات "دین و قدرت"، سیره نگاری تاریخ علم کلام در تشیع امامی درباره اعتبارسنجی و تاريخ گذاری کتاب های حديثی در دو سنت شيعی و اهل سنت جايگاه پيامبر اکرم (ص) در تفکر شيعی قرآن و حديث در دو قرن نخست مطالعات قرآن و سيره پژوهی در غرب تاريخ نقادی حديث در تشيع امامی بازخوانی فعاليت های سياسی و مدنی ائمه شيعه در معرفی خط علوی در راستای بهره گيری از نتايج قيام حسينی سخنرانی حسن انصاری به مناسبت عيد غدير چرا واقعه غدير مهم است؟ مقايسه دو متفکر شيعی يکی از سده پنجم و ديگری از سده چهاردهم قمری: شريف مرتضی و مرحوم مرتضی مطهری اصالت سنجی متون کهن حديثی شیعی درسگفتاری درباره مناسبات معتزله و شيعه گفتاری از حسن انصاری در معرفی نهج البلاغه درسگفتارهای حسن انصاری درباره تاريخ تمدن و علوم و ادبيات اسلامی بر اساس قرائت الفهرست ابن النديم دروس شرح التذکره، درس های فلسفه طبیعی متکلمان سخنرانی حسن انصاری درباره جايگاه امامت در اخلاق، الهيات و شريعت جایگاه زن در الهیات و حقوق شیعی در ۲۰۰سال آغاز اسلام چه تحولاتی صورت گرفت اختلاف در تفسیر و الهیات مسلمانان از کجا ریشه می‌گیرد کارنامه اسلام،میراث اسلام با توجه به تحولات ۲۰۰سال اخیر نقش ایرانیان در تمدن اسلامی درسگفتارهای عاشوراء درسگفتارهای فلسفه نظام علل و اسباب درس های اوائل المقالات مجموعه درس‌گفتار "امامت تاریخی" فدک و متن خطبه فدک از نگاهی ديگر قرآن، تشيع و مؤرخان درس گفتار «امامت و نظريه موسوم به "علمای ابرار" (نقدی بر ديدگاه های آقای دکتر محسن کديور) درسگفتارهای مبانی کلامی غيبت امام در انديشه شيعيان متقدم جايگاه اسلام و تشيع در هويت ملی و تاريخ تمدنی ايران دين و دولت در دوران امير المؤمنين (ع) چگونه در دنيای جديد يک ايرانی مسلمان باشيم؟ وضعيت دينی و فکری در زمان امام صادق (ع) و سهم امام در شکل گيری انديشه شيعی سياستنامه نويسی و انديشه ايرانشهری: نقد و بررسی پاره ای از برداشت های نادرست از تاريخ انديشه سياسی در ايران و اسلام رياست و مدينه فاضله از ديدگاه فارابی و شيعه امامی: آيا فارابی امامی مذهب بود؟ درس گفتار «چالش عقل گرايی و نقل گرایی در اسلام» الهيات اسلامی به مثابه تاريخ وضع کنونی اسلام‌شناسی در غرب و جایگاه ویلفرد مادلونگ بازخوانی چند سند و متن کهن برای شناخت تشیع در سه قرن نخست قمری تحليل تاريخی ايدئولوژی بنی اميه در دين و قدرت پروژه های نقد عقل در روشنفکری معاصر عرب (نقد آرای محمد عابد جابری) زمينه های شکل گيری اختلافات کلامی و فرقه های مذهبی در دو قرن نخست احادیث مجعول، ضعيف و غاليانه چند پرسش دينی و معرفتی در مکتب شيخ مفيد تاريخ تحول انديشه اعتقادی اماميه تقابل دو گفتمان در مناسبات دین و قدرت در واقعه عاشوراء: تحول اندیشه سیاسی در ۵۰ سال نخست بعد از پیامبر (ص) https://t.me/azbarresihayetarikhi
یادداشت‌های حسن انصاری
فهرست به روز شده مجموعه درسگفتارهایی که تاکنون فايل های صوتی آنها منتشر شده (اين مجموعه از يک جلسه ت
مجموعه اين درسگفتارها اينک در حال مراحل مختلف پياده سازی، تطبيق دوباره متن های پياده شده با فايل های صوتی، ويرايش های اوليه، مستند سازی و دست آخر ويرايش ادبی اند. کتاب اول اين مجموعه تحت عنوان اسلام و ايران به زودی توسط انتشارات علمی منتشر خواهد شد؛ ان شاء الله. https://t.me/azbarresihayetarikhi
چند سطری از کتاب زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران از دکتر جواد طباطبایی (اين را در کانالی تلگرامی که معمولا تکه هایی از آثار جواد طباطبایی را می گذارد ديدم) زمانی که صدرالدین شیرازی قدم در راه تجدید اندیشهٔ فلسفی گذاشت، دیری بود تا بحران تمدن ایرانی به اوج رسیده و دورهٔ زوال اندیشهٔ فلسفی آغاز شده بود. صدرالدین شیرازی، میراث‌دار وضعی بود که با جمع میان شریعت و تصوف ایجاد شده بود. با تبدیل تصوف به یگانه شیوهٔ «اندیشیدن» رخنه‌ای در ارکان خردگرایی ایرانی افتاد و تصوف به نظام گفتاری فهم شریعت تبدیل شد. آن‌چه از میراث اندیشهٔ عقلایی یونانی و خردگرایی ایرانشهری به نخستین سده‌های دورهٔ اسلامی انتقال یافته بود، پس از سدهٔ پنجم، و بویژه به دنبال ضربه‌ای که امام محمد غزالی بر پیکر آن وارد کرد، دچار انحطاط شد. از پاسخ ابن رشد آندلسی که بگذریم - که در قلمرو ایران فرهنگی بازتابی نداشت و حتی نام او در میان فیلسوفان ایرانی شناخته نشده بود - هیچ یک از فیلسوفان دورهٔ اسلامی نتوانستند پاسخی در خور به چالش امام محمد غزالی بدهند و جالب این‌که اثر ابن رشد در سرزمین‌های شرقی اسلام ناشناخته ماند. در ایران خردستیزی و فلسفه‌ستیزی شرعی غزالی را بویژه شاعران عارف‌مشربی مانند جلال‌الدین رومی در صورت‌های دیگر پی گرفتند و همین امر تأثیری بسیار ژرف در خردستیزی ایرانیان نهاد و اگرچه اهل فلسفه‌ای مانند میرداماد به دفاع از فلسفه و خردگرایی برخاستند،اما دفاع آنان بیشتر از آن‌که اندیشهٔ عقلی باشد، در ادامهٔ آن جریانی از اندیشه بود که به دنبال جمع میان شریعت و تصوف تدوین شد. برآمدن صدرالدین شیرازی به عنوان واپسین نمایندهٔ مهم اندیشهٔ فلسفی در ایران، از سویی با تبدیل شدن تصوف به یگانه شیوهٔ اندیشیدن همزمان بود، اما، از سوی دیگر، نخستین سدهٔ فرمانروایی صفویان، پیش از آن‌که شریعتمداری مجلسی‌مآب نیمهٔ دوم صفویان عرصه را بر همهٔ وجوه تعقل تنگ کند، دوره‌ای از التفات به سنت فلسفی به شمار می‌آمد. با پایان نخستین سدهٔ فرمانروایی صفویان، ایران‌زمین در آستانهٔ راهی قرار گرفته بود که می‌‌توانست به انحطاط یا تجدید حیات تمدن و فرهنگ آن بینجامد. تجدید حیات فرهنگ و تمدن ایران‌زمین نیازمند دگرگونی‌های ژرف در بنیادهای آن بود و فیلسوف این دوره می‌بایست با درکی نو از دوران جدیدی که در مغرب‌زمین آغاز شده بود، و بیشتر از آن، با توجه به وضع زوال اندیشه و انحطاط تاریخی مزمن ایران‌زمین، طرح نویی از اندیشهٔ عقلانی درمی‌افکند. صدرالدین شیرازی فیلسوف چنین دورهٔ پرمخاطره‌ای بود، اما نه او را توان پاسخ به چالش دوران جدید بود و نه  میراث فکری و فرهنگی دورهٔ اسلامی می‌توانست شالوده‌ای استوار برای تدوین چنین منظومه‌ای فلسفی فراهم کند. صدرالدین شیرازی، به عنوان واپسین نمایندهٔ اندیشهٔ خردگرای دورهٔ اسلامی، در برابر وضعی پرتعارض و‌ دوگانه  قرار داشت.
یادداشت‌های حسن انصاری
چند سطری از کتاب زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران از دکتر جواد طباطبایی (اين را در کانالی تلگرامی که مع
دو حاشيه بر نوشته فیلسوف "امتناع انديشه": 1) من کاری به سطح دانش و تخصص واقعی نويسنده اين مطالب ندارم. اما ترديدی هم ندارم در اين نوشته نويسنده هر کس باشد چند چيز را آشکار کرده: اطلاع دقیقی از تاريخ فلسفه اسلامی ندارد. فلسفه يونانی را هم ظاهرا نمی شناسد و يا دست کم توقع بيجایی از تأثيرات آن در تحول سپهر سياست دوره اسلامی دارد. از خردگرایی ايرانی (قبل از اسلام) هم اطلاع درستی ندارد و توقع بيجایی از آن دارد. غزالی را که حتما نمی شناسد؛ شريعت/ فقه و تصوف را بشرح أيضاً. نمی داند که اتفاقا در ايران فلسفه ابن رشد را حتی در دوره صفوی عده ای از حکما می شناختند و تعدادی از آثارش را خوانده بودند. جلال الدين بلخی و ميرداماد را هم نمی شناسد و اصلا درک درستی از تاريخ فلسفه اسلامی چه در دوره پيش از غزالی و چه بعد از غزالی ندارد و توقع "خلاف آمد عادت"ی هم از فلسفه ملاصدرا دارد. نويسنده با بی توجهی به عوامل فاعل در تحولات سياسی و منطق قدرت، همه چيز را به فلسفه فروکاهيده در حالی که درک او از فلسفه و يا وظيفه آن، درست يا غلط، ربطی به ماهيت و کارويژه تاریخی فلسفه در دوره اسلامی از یک سو، و نسبت فلسفه با دین و همچنین نسبت دین/ شریعت با سیاست/ دولت در اسلام و تاریخ تفکر اسلامی از دیگر سو ندارد. نويسنده توضيح نمی دهد که اگر مثلا فيلسوفان بعد از غزالی پاسخ روشنی به "خرد ستيزی" (کذا) غزالی می دادند بنا بود چه اتفاقی بیافتد تا بعدها "درکی نو از دوران جدیدی که در مغرب‌زمین آغاز شده بود" ايجاد شود و "طرح نویی از اندیشهٔ عقلانی" درافکنده شود. ربط اين" انحطاط تاریخی مزمن ایران‌زمین" ادعایی با غزالی و تفکر فلسفی بعد از غزالی دقيقا چيست؟ و ... 2) سطوری که نقل شد طبعا نمونه اعلای انشا نويسی است و ردیف کردن شماری نام و مفهوم است بی آنکه از آن معنای محصلی بتوان دریافت کرد. معتقدم در تاريخ انديشه اين سرزمين بعدها در بحث از شرایط و زمینه های "امتناع انديشه" امثال همین نوشته مورد توجه قرار خواهد گرفت... https://t.me/azbarresihayetarikhi
برای آشنایی با تاريخ فلسفه و حیات عقلی بعد از عصر غزالی و اهمیت نهضت/ نهضت های علمی و فلسفی بعد از عصر او برخلاف بسياری از تصورات نادرستی که تاکنون در اين زمينه بدون تحقیق و آشنایی دقيق با متون دائما در نوشته های "شبه علمی" می بينيم مراجعه به اين کتاب مفيد است. در سال های اخير شناخت ما از غزالی و اصولا تفکر کلامیِ عميقا متأثر از فلسفه با توجه به متون و تحقیقات تازه به کلی تغيير کرده است. https://t.me/azbarresihayetarikhi
سرنوشت يک حديث: از واقفه تا يک فرقه مدعی مهدويت در عراق امروز (در دو فرسته) روايتی است معروف در غيبت شيخ (ص 174 تا 175) که در سال های اخير عده ای آن را به عنوان سند برخی عقايد نادرست خود قرار داده اند در رابطه با انديشه مهدويت. ابتدا عين حديث را نقل می کنم و بعد چند کلمه ای درباره آن اينجا می نويسم: أخبرنا جماعة، عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري، عن علي بن سنان الموصلي العدل، عن علي بن الحسين، عن أحمد بن محمد بن الخليل، عن جعفر بن أحمد المصري، عن عمه الحسن بن علي، عن أبيه، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سيد العابدين، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم - في الليلة التي كانت فيها وفاته - لعلي عليه السلام: يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة. فأملا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: يا علي إنه سيكون بعدي اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهديا، فأنت يا علي أول الاثني عشر إماما سماك الله تعالى في سمائه: عليا المرتضى، وأمير المؤمنين، والصديق الأكبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدي، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غيرك. يا علي أنت وصيي على أهل بيتي حيهم وميتهم، وعلى نسائي: فمن ثبتها لقيتني غدا، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترني ولم أرها في عرصة القيامة، وأنت خليفتي على أمتي من بعدي. فإذا حضرتك الوفاة فسلمها إلى ابني الحسن البر الوصول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابني الحسين الشهيد الزكي المقتول، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه سيد العابدين ذي الثفنات علي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الباقر، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه موسى الكاظم، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الرضا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد الثقة التقي، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه علي الناصح، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد عليهم السلام. فذلك اثنا عشر إماما، ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا،فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: اسم كإسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدي، هو أول المؤمنين. اين حديث به احتمال قوی از کتاب الرد علی الواقفه بزوفري که نامش در سند اين روايت هم ديده می شود نقل شده (نک: نجاشی، ص 68). سند روايت آشفته است و بيشتر رجال آن ناشناخته و يا نام هایی است که می دانيم ذکرشان تنها به شکل محدودی در اسانيد غير قابل اعتماد رفته است. بيشتر رجال اين سند به احتمال قوی تنها نام هایی اند که وجود تاريخی ندارند و صرفا با ترکيب و جعل نام و سند در اين روايت قرار داده شده اند. بنابراين هرگونه تلاش برای تطبيق اين راويان با راويان شناخته شده شيوه ای علمی و آکادميک نيست. در اين ميان احتمالا احمد بن محمد بن الخليل اشاره دارد به يک راوی مجهول به نام ابو عبد الله احمد بن محمد الطبري الخليلي که من در کتاب امامت و غيبت (چاپ بريل) درباره او و اشتباه عظيم منابع درباره هويت او بحث کرده ام. مضمون روايت به روشنی ناظر به رد عقايد واقفه به معنی عام کلمه است يعنی کسانی که سلسله امامت را منقطع می دانسته اند. مشهورترين آنها البته واقفه بر امام موسی بن جعفر (ع) بوده اند. علت درج اين روايت در کتاب بزوفری هم همين بوده است. اصل روايت از يک ژانر خاص روايات "وصيت" در احاديث شيعی نشأت می گيرد که سلسله امامت را ريشه دار در وصيتی مکتوب می داند. بنابراين قسمت کوتاهی از اين روايت از آن ژانر برگرفته شده و بعد نام دوازده امام بدان افزوده شده است. روايت را طبعا بايد در سال های حدود 260 تا 290 ق ساخته باشند زمانی که اختلافی سخت ميان اماميه در زمينه بحران غيبت درگرفت. برخی معتقد به امامت جعفر کذاب بودند و امامت و طبعا غيبت حضرت صاحب (عج) را قبول نداشتند. اين گروه به طور اصولی قائل به تداوم سلسله امامت بودند. گروهی ديگر و لو اينکه به جعفر کذاب باور نداشتند اما اصل پذيرش غيبت امام دوازدهم را انقطاع در سلسله امامت و نوعی باور به عقيده واقفه می دانستند. بنابراين آنها عقيده داشتند بايد سلسله امامت را امتداد داد. با اين وصف گروهی از همين جماعت اخير در اصل تولد امام دوازدهم و وجود فرزند امام حسن عسکری ترديدی نداشتند و بدين ترتيب دنبال راه حلی متفاوت با ديگران و از جمله دوازده امامی های قائل به غيبت و همچنين اماميه (بعضا فطحی مسلک) هوادار جعفر کذاب بودند. آنان مخالف قطع سلسله امامت بودند و از آنجا که بعد از امام دوازدهم امامی "ظاهر" را قبول نداشتند معتقد بودند که سلسله امامت به نحوی در غيبت تداوم خواهد يافت.
یادداشت‌های حسن انصاری
سرنوشت يک حديث: از واقفه تا يک فرقه مدعی مهدويت در عراق امروز (در دو فرسته) روايتی است معروف در غي
آنان باور به مهدويت را که ريشه ای کهن در اسلام و تشيع داشت با اين عقيده درآميخته و باورشان اين شد که مهدويت را بايد در نسل امام دوازدهم جستجو کرد. حال گويا گروهی از همين جماعت معتقد بودند که درست است امام دوازدهم به دنيا آمده اما بعدا به عنوان امام "واپسین" از دنيا رفته و يا خواهد رفت و غيبتی نداشته و يا نخواهد داشت. در منابع فرق شناسی آمده است که برخی از شيعيان اين دوره به انحای متفاوتی قائل به مرگ امام دوازدهم و تداوم امامت و يا وجود مهدويت در نسل او بوده اند. روايت بالا که در اصل طبيعتی ضد واقفی دارد در چنين محيط هایی ساخته شده و مرده ريگ عقايد گروهی را بازتاب می دهد که برای اجتناب از انقطاع در سلسله امامت و به دليل اعتقاد به تولد و امامت امام دوازدهم و همچنين اعتقاد به مهدويت راه حل را در وجود سلسله ای از دوازده مهدی بعد از پايان گرفتن دوازده امام می دانسته اند. در اين ديدگاه بعد از درگذشت امام دوازدهم که اساسا نه غيبت داشته و نه مهدی بوده فرزند او اولين فرد از سلسله دوازده مهدی است. خوشمزه اينجاست که در سال های بعد از سقوط صدام عده ای نا آشنا و بی اطلاع، عمدتا در عراق اين روايت را مستمسک عقايد پوچی در زمینه ادعای مهدویت کرده اند. اين گروه معتقدند امام دوازدهم باوجود آنکه امام غائب است اما فرزندان او به عنوان مهدی ظهور خواهند کرد. بدین ترتیب خواسته اند برای شخصی با هویتی مجهول ادعای مهدویتی دست و پا کنند. روشن است که عامدانه و یا جاهلانه از درک اين روايت ساختگی و تشخيص ريشه تاریخی جعل آن به درستی بر نيامده اند. راه حل مقابله با خرافات پوچ برخورداری از بینش تاریخی است. https://t.me/azbarresihayetarikhi
پژوهش های تاريخی و مواجهه با دو خطر جدی در عرصه مطالعات و پژوهش های تاريخی ما در طی به ويژه يک دهه گذشته با دو خطر جدی روبرو بوده ايم و اگر نسبت به اين دو خطر تمهيدی انديشه نشود دور نيست که به کلی جايگاه اين نوع مطالعات در عرصه زبان فارسی از بين برود: يکی از اين دو خطر دخالت بی رويه مجلات دکه ای در عرصه مطالعات تاریخی است؛ مجلاتی که در قالب هفته نامه ها و ماهنامه ها و ... و يا با عناوينی مانند ترويجی منتشر می شوند و در کيوسک روزنامه فروشی ها به فروش می رسند و متأسفانه اين تصور را ايجاد کرده اند که می توانند يا جای مجلات آکادميک را بگيرند و يا در کار آنها دخالت کنند. بی ترديد اين نوع نشريات اگر کار خود را در سطح اطلاع رسانی و فرهنگ و روشنفکری عرصه عمومی محدود کنند در جای خود نه تنها مفيد بلکه بسيار هم ضروری اند. اما اين تصور که مجله ای بی آنکه دارای هيئت علمی آکادميک باشد و مقالاتش موضوع روندهای معيار و دقيق داوری پيش از انتشار قرار گيرد می تواند جای مجلات علمی را بگيرد طبعا تصوری خام و برای آينده پژوهش های آکادميک تاريخی بسيار خطرآفرين است. مجلات غير آکادميک منطق تبلیغی و تجاری و ایدئولوژيک خودشان را دارند؛ از چهره کردن برخی فعالان رسانه ای تا ايجاد موج های روشنفکری عرصه عمومی. اين اقدامات اگر با دخالت در عرصه مباحث پژوهشی و تحقيقات متنی و تاريخی و ادبی همراه شود آنجاست که بايد نسبت به خطر بالقوه آنها برای آينده پژوهش نگران بود. دوم: ورود رسانه های خبری به ويژه رسانه های فارسی زبان خارج کشور است در موضوعات پژوهش های تاريخی و مباحث تاريخ فکر و دين و فلسفه. اینجا هم اگر روشنگری در عرصه عمومی به دخالت در عرصه پژوهش های آکادميک و جعل مرجعيت های علمی و پژوهشی جايگزين بيانجامد خطر آفرين است. تحت عناوين مختلف مانند ميزگردها و مناظره ها اين نوع رسانه ها از یک سو مشغول چهره سازی از فعالانی هستند که در اکثريت موارد جايگاهی آکادميک در عرصه پژوهش های علمی و تاريخی ندارند و از دیگر سو مباحثی را تحت عنوان روشنگری عرصه عمومی ارائه می دهند که از فقر هر گونه ملاک و سنجه ای برای نقد و ارزیابی های علمی رنج می برند. در نظامات دانشگاهی و علمی اگر شما مقاله ای و يا يک گفتاری را ارائه می دهيد پيشتر صلاحيت خود را با تحصيل دانش در مراتب دانشگاهی و علمی اثبات کرده ايد. مبانی معرفتی و علمی شما شناخته شده است و معلوم است بر چه معيار و اساسی اظهار نظر می کنيد. مقالات و کتاب های شما پيشتر منتشر شده و اين نوع مقالات و کتاب ها از داوری های دقيق پيش از نشر برخوردار بوده. بنابراين زمينه مشترکی وجود دارد که اگر کسی به نظر و يا مقاله و کتاب شما به هر دليل انتقادی داشته باشد بتواند از طرق آکادميک و در جاهای مناسب خودش، و نه با جنجال آفرينی رسانه ای، از طریق مقاله و کتاب نظرات شما را نقد کند و یا به نقدهای شما پاسخ دهد. متأسفانه در سال های اخير با اهدافی عموما سياسی رسانه ها و تلويزيون ها به ويژه رسانه های فارسی خارج کشور با دخالت بيجا، ناشايست و غير اصولی در عرصه مطالعات تاريخی عملا موجب تضعيف مطالعات آکادميک تاريخی را در عرصه زبان فارسی ايجاد کرده و يا دست کم آن را تشديد کرده اند. https://t.me/azbarresihayetarikhi
در اين سلسله مقالات که قسمت اول آن تاکنون منتشر شده در رويکردی متفاوت با ديگر پژوهش هایی که درباره اين کتاب تاکنون صورت پذيرفته نشان داده ايم که از چه زمانی کتابی به عنوان "کتاب سليم بن قيس" در سنت های شيعی شناخته شد و درست از چه زمانی نسخه های کنونی آن با مقدمه ای جديد و با نقل داستانی که قبلا در تحريرهای مختلف و کوچک قديمی وجود نداشت در سده ششم پيشنهاد و تدوين شد. اين بخش اول را چند سال پيش نوشتم اما هنوز فرصت نکرده ام قسمت دوم و آخر آن را تحرير کنم. قسمت اول را اينجا را ببينيد: https://ansari.kateban.com/post/4773