از گناه تا توبه🇵🇸
#خواستگاری_مدیر_کانال ازگناه تاتوبه 7⃣ وقتی دیدم پسره وارد شد و دیدم مثل اینکه ارتباطی بین این دوتا
#خواستگاری_مدیر_کانال ازگناه تاتوبه8⃣
💢معیارت در حرف درست این باشه
که کدومشو خدا راضی تره
البته بگم بی احترامی به پدرومادر حرامه
و تا جاییکه جلوی امر خدارو نگرفتن باید به حرفشون گوش کنی
باز اینم بگم منظورم این نیست که مثلا پدرومادرت میگن برو با فلانی ازدواج کن طرف هم یک آدم غیرمتدین و بداخلاق و بی نماز تو بگی باشه چون شما گفتین
بعد دو روز دیگه دنبال طلاق باشی
شرایط رو بسنج هم با عقلت هم با دینت
👌
مادر دختره خیلی پشیمون بود
می گفت اشتباه من این بود که اینو تنها گذاشتم
و حالا هرچی به دختره می گفت
بیا جواب مثبت بده به مهدی
همچنان گوشش طرف دوستای خرابش بود و فامیل حسود
💢💢
شب ها گاهی نماز شب ک میخوندم توی قنوتم دعا می کردم
خدایا اینو درستش کن
نماز واجب میخوندم براش دعا میکردم
حرم امام رضا ع میرفتم واسش دعا میکردم
اصلا دعاهام دیگه شده بود برای دختره
جلسه هیئت می رفتم دعا میکردم
🍃البته جا داره یک افسوس بخورم اینجا و شاید این افسوس واسه بعضی دیگم باشه
اونم اینکه کاش اونقدری که واسه اون دعا می کردم واسه امام زمان هم دعا می کردم
😔😔
گاهی آدم توی اینطور سختی ها و امتحانات می فهمه چقدر یاد امام زمانشه
بعضی شبا سرم رو میذاشتم توی تاریکی خونه اشک از کنار چشمام جاری میشد
با خدا صحبت می کردم
از یک طرف داشتم درد می کشیدم بخاطر فحش و تهدید و بی اعتنایی ها
از یک طرف التماس به خدا که خودت اگر به #صلاحم هست درست کن
اکثر اوقات یا همیشه به خدا می گفتم
اگر خودت صلاح میدونی درستش کن
خیلی تاکیید داشتم روی این جمله
👇👇
💢اگر به صلاح هست و تو هم راضی هستی درستش کن بهم برسیم💢
دختره احساس منو فهمیده بود
بعد می گفت من اگه بخوام مثل شما باشم با هرپسری ک میاد خواستگاریم باید وابسته شم یک همچین چیزایی می گفت
اصلا دل نبود سنگ بود😒
ارزش کارهامو با جوابای سرسنگین و بی ادبی میداد
مستحق یکی مثل خودش بود
😏
البته فکر نکنین منم از این پسراییم که بگم این نشد دیگه خودکشی و اینطور چرت و پرتا
آره شاید وابستگی بود اونم چون اولین بارم بود تصمیم جدی گرفته بودم با یکی ازدواج کنم
وگرنه دل کندن واسم کاری نداره
چون خدا هست غمی نیست
💪
همین که سعی میکردم تو دعاهام خیر و مصلحتم رو بخوام دلم نرم بود
می گفتم من وظیفم رو انجام میدم
اگر شد ک شد ، نشد هم نشد
البته مادرم توی این دوران به دادم می رسید بهم دلداری میداد
همین جمله رو می گفت و آروم میشدم صداشو می شنیدم
می گفت
شد شد نشد نشد فدای سرت😁
چون ما تلاشمونو کرده بودیم
از جهت محبت ب خانودشون
چون مادرش کمی مریض احوال بود
به مادرم گفته بودم صبح ها باهم برین پارک واسه ورزش و پیاده روی
یک بوستانی هست جای خونمون دورش بسته س
صبح مخصوص خانوماست
مامانم با مادرش میرفتن پارک واسه ورزش ک حال مادرشم بهتر بشه
از طرفیم داداشش فک کنم کلاس چهارم بود
می بردمش هیئت و آوردمش توی گروه سرود مسجد چون خودم آموزش سرود میدادم گفتم اینطوری جذبش کنم
مادرش بشدت خوشش اومده بود ازم
حتی بچشو با پسر برادرش هرجایی نمیفرستاد اما تا نوبت ب من میشد از خداش بود باهام بیاد بیرون
🌹🍃🌸
شکر خدا اعتماد داشت بهم
از طرفیم توی ماه رمضان بود و ما بعضی شبا می رفتیم حرم واسه مناجات و داداش یا مادرشو می بردیم
چون مادرش بچه یتیم بود و توی این خونه های آپارتمانی دلش می گرفت
می بردیمش حالش عوض شه
اما چه کنیم ک تموم این خوبیا در این دختر اثر چندانی نداشت و جوابش همچنان منفی
😶
خلاصه دوران می گذشت
تا اینکه رفتم موضوع پسره رو با پسر داییش در میون گذاشتم ک ایا همچین کسی رو میشناسی به این اسم
کم کم تونستم از طریق پسر داییش اطلاعاتی بدست بیارم
و حتی شماره پسره هم دستم بود
تا اینکه نوبت رسید به داییش
😱😱😱
داییش بنده خدا منو دوسم داشت
و تلاش میکرد بهم برسیم
اونم داشت از دست دختر آبجیش حرص میخورد ک چرا اینطوریه این
😤😤😤😤
دلسوزی خانواده و فامیل رو زده بود کنار بخاطر طرز فکر احمقانه و حسودانه دوستاش و بعضی آدمای فامیلشون
💢راستی یک سوالی ک ذهنتونو شاید درگیر کرده این هست چطور منی ک دنبال یک دختر محجبه بودم شیفته این دختره شدم
قسمت بعدی بهتون میگم
ک پسرا هم باید مراقب باشن👌
#مهدی_باقریان
☑️ eitaa.com/azgonahtatobeh
✅ sapp.ir/azgonahtatobeh