#حضرت_مسلم
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را
زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را
به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم
لب عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را
به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را
که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را
به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوستتر دارم
که وقف خاک جانان کردهام خاکستر خود را
به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا
که گم کردم حساب زخمهای پیکر خود را
عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا
فرستادم به همراه سکینه دختر خود را
یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید
که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را
صدای نالهی زهرا به گوشم میرسد آری
که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را
الا ای یوسف زهرا میا کوفه که میترسم
به چنگ گرگها بینی علیِّ اکبر خود را
میا از کعبه ای مولای من در این منای خون
که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را
به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری
مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را
استاد حاج غلامرضا سازگار
@rozeh_1
#حضرت_مسلم
وقتی نَفَس از سینه بالاتر نیاید
جز هِقهِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید
سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید
دیر است اما کاش میشد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید
بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست
در کوچهها بر خاکها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند
در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند
با پا زدنهاشان غرورم را شکستند
از بس که زخمم میزدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم
عمامهی من را که غارت کرد نامرد
با نیزهای آمد جسارت کرد نامرد
دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد
طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند
با سنگهای خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند
ای کاش میشد لحظهی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید
وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید
یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
حسن لطفی
@rozeh_1
#حضرت_مسلم
یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیبها
یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیبها
دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین
بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیبها
کمتر کسی دلش ز غمت شور میزند
در کوفه اندکاند شبیه حبیبها
فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند
بالای منبرِ پدر تو، خطیبها
مثل علی محاسنم از خون خضاب شد
در کوفه شُهرهایم به شیبالخضیبها
قتلم بهانهای شده تا متحد شوند
گودال میکَنَند برایم رقیبها
کار از هجوم نیزه و شمشیر هم گذشت
با سنگ میزنند مرا نانجیبها
با کشتنم به تجربههاشان اضافه شد
برگرد سویِ مکه امام غریبها
وحید قاسمی
@rozeh_1
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم
من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز
از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز
@hosenih
از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا
جان سپاهی را به لب آوردم آقا
هر کار از دستم برآمد کردم آقا
بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا
سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم
من از برادر زاده های مرتضایم
کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد
کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد
ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد
قد تمام کاروانت سنگ دارد
خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است
دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است
تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره
تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره
آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره!
ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره!
از من که گفتن بود ، تیغ و نیزه دارند
شرمنده ام ! الوات های هرزه دارند
@hosenih
از خیر اهل کوفه بگذر جان زهرا
یا رحم کن بر حال خواهر جان زهرا
آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا
انگشترت را در بیاور جان زهرا
ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت
خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل #ایام_مسلمیه
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
درازدحام کوچه های کوفه ، یادِ
اهل وعیالِ مضطر تو گریه کردم
تا مادران را در بر اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت ان در
با روضه های مادر تو گریه کردم
تا کاخ ان ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لب تشنه یاد حنجر تو گریه کردم
🔸شاعر:
#محمد_جواد_مطیع_ها
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
این منِ از همیشه تنهاتر
در غمت ای غم تو عاشقسوز!
چشم من کاش هرچه دریاتر
شهر در انتظار رؤیت توست
همه از روی بام چشمبهراه
چون قرار است ماه من روزی
باشی از روی نیزه پیداتر
شهر در انتظار رؤیت توست
همه آمادۀ پذیرایی
همۀ شهر حاضرند ولی
بامها سنگها، مهیاتر
چه کند کاروان اگر کوفه...؟
چه کند کاروان اگر در شام...؟
این همه پرسشِ بدون جواب
و یکی از یکی معماتر
میشود دید هر کجا حتی
بین این کاسهآب، عکس تو را
با لب خشک میشود حالا
آخر قصهام چه زیباتر
🔸شاعر:
#رضا_یزدانی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
آهش زمین کوفه را غم بار می کرد
از فرط غربت تکیه بر دیوار می کرد
_
شرمنده بود و خسته بود و دل شکسته
بهر کسی گوئی دعا بسیار میکرد
_
نامردی و نیرنگ شهر کوفیان را
در غربت پس کوچه ها اقرار میکرد
_
دلواپسی در دیده گانش موج میزد
با نا امیدی زیر لب تکرار میکرد
_
کوفه نیا ،کوفه نیا امروز در شهر
با هر که حرفت را زدم انکار میکرد
_
کوفه نیا من با دو چشم خویش دیدم
آهنگرش هم روز و هم شب کار میکرد
_
بازار تیر و تیغ و نیزه داغ داغ است
هرکس برای کشتنت انبار میکرد
_
آنکه برایت نامه ها میداد دیروز
امروز بر قتل شما اصرار میکرد
_
آقا نیا در کوفه تو یاری نداری
دشمن فقط داری هواداری نداری
_
پیر و جوان این جماعت بی وفایند
عبد زن و فرزند و یه کیسه طلایند
_
دیروز مشتاق وصال یار بودند
امروز هم پیمانه با اهل زنایند
_
کوفه نیا این قوم قصد جنگ دارند
در انتظار کشتن طفل شمایند
_
اهل حرم را باز گردان اهل این شهر
در فکر غارت کردن خلخال هایند
_
من از سر بازار ها فهمیدم اینها
پایش بیفتد بی حیای بی حیایند
_
🔸شاعر:
#حسین_محسنات
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
به آن غریبترین سربهدار وادی عشق
به «مسلم بن عقیل» و دو نور چشمانش
به عزم شب شکن و همّت علیوارش
به صبر و قوّت قلب و شکوهِ ایمانش...
میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه
ستاده در بَرِ اهریمنان به کف جانش
تمام شهر پر از دشمن است و میبارد
نفاق و فتنه ز بارو و بام و ایوانش
در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید
منای کوفه ببینید و عید قربانش
طلایهدار بزرگ قیام عاشورا
فدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش
🔸شاعر:
#حسین_شمسایی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
طلوع کرده شفق در نگاه شعلهورت
اسیر چشم تو باران، نسیم در به درت
تو از کدام لبِ تشنه قصه میخوانی؟
که رودهای جهان گشتهاند همسفرت
چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی
از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت...
چه داغها که دلت را پر از شرر کردند
چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت
نه آسمان که شبی بیستاره و تاریک
که تکه ابر سیاهیست در نگاه ترت
تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود
اگر جدا شود از تن هزار بار سرت
🔸شاعر:
#شیرین_خسروی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
ـ
گر ساخته است خانهاى از سنگ و گل، خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
ـ
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
ـ
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
ـ
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
ـ
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آن چه هست، فدا میکند حسین
ـ
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
ـ
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
ـ
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
ـ
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
ـ
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
ـ
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
ـ
سر داده است و حکم شفاعت گرفته است
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
ـ
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری روزی مهم در تاریخ اسلام است چرا که در این روز امام حسین(ع) پس از انجام اعمال عمره مکه را بسوی عراق ترک کردند و قیام حسینی آغاز شد.
🔸شاعر:
#استاد_سید_رضا_مؤید
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو به فکرشان آمد
دیر… اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شُریح, مثل شمر
همه عالِم شدند خیلی زود
همه ی دارها خریدارِ
سرِ مسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
پس مسلمان شدند خیلی زود
نامه داران کوفه ظهرِ دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریان وای باعث قتلِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب, خونْ یال, رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
کوفه تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
با حساب رقیه, داغ حسین
عمه را پیر کرد خیلی دیر
وَ عمو زود رفت خیلی زود
وَ عمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────————
# مرثیه جانسوز حضرت مسلم (ع)
درشهر کوفه رسم این مردم عجیب است
مهمانشان مسلم چقدر اینجا غریب است
این مردمِ نامرد ، در خانه نشستند
بر روی مسلم ، خانه و کاشانه بستند
این شهر ، شهرکوفه ، شهر بی وفایی است
خاصیت و اخلاق آنها بی حیایی است
اینجا کسی با او سرِ یاری ندارد
آواره گشته چون که غمخواری ندارد
هر خانه ای که در زده بسته به رویش
اندوه و غُصه عُقده گشته در گلویش
در زیر لب حرفی ز سوز و درد دارد
آقا نیا ، کوفه مَرامی سرد دارد
آقا نیا ، چشم انتظار تو کسی نیست
جُز تیر و نیزه ، بیقرار تو کسی نیست
آقا ز کینه سینه را لبریز کردند
خنجر برای حنجر تو تیز کردند
آقا نیا دائم گل پرپر ببینی
عباس و قاسم ، اکبر و اصغر ببینی
مولا از آنجا مُسلمت را کن نظاره
در کوچه ها گشته تن من پاره پاره
آقا ببین بر من نمانده راه چاره
چون قتلگاه من شده دارالاماره
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی