eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
124 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
4_5920211941900421403.mp3
1.82M
نوحه واحد یا سنگین حضرت قاسم (ع) عمو تو ای ماه دل آرایم من وارث غیرت بابایم منتقم سیلیِ زهرایم (بده اجازه) ببین دلم تنگه برا بابا عمو شدم دیگه تک و تنها قسم می دم به مادرت زهرا (بده اجازه) [عمو حسین عموحسین جانم(۳)عموحسین جان]۲ من ماه کنعان حسن هستم از روز اول به تو دل بستم از عشق تو عمو ببین مستم (عموی خوبم) دلم شکسته با نگاه تو آه می کشم عمو با آه ِ تو ای کاش فدا بشم به راه تو (عموی مظلوم) [عمو حسین عموحسین جانم(۳)عموحسین جان]۲ ببین عمو سوز و گداز من سجاده ی خون و نماز من عشق من و راز و نیاز من (عموی خوبم) کسی نمیدونه چه دیدم من چه طعنه هایی که شنیدم من به زیر مَرکب قد کشیدم من (عموی خوبم)
. 🔸 «اى بندگان خدا ! اگر حتّى همين [دنيا]، پايانِ ميدانِ مسابقه [ى زندگى] و منزل نهايى شما مى‌بود، باز سزا بود كه انسان در آن به كار بپردازد تا اندوه او را بزُدايد و او را از دنيا كنار بكشانَد و به كوشش خود در رهايى جويى از جهان بيفزايد، چه رسد به اين كه آدمى‌پس از اين جهان، در گرو دستاورد خويش است و به حسابرسى بازش مى‌دارند». ▫️ عبادَ اللّهِ ! فَلَو كانَ ذلِكَ قَصرَ مَرماكُم، ومَدى مَظعَنِكُم، كانَ حَسبُ العامِلِ شُغُلاً يَستَفرِغُ عَلَيهِ أحزانَهُ، ويُذهِلُهُ عَن دُنياهُ، ويُكثِرُ نَصَبَهُ لِطَلَبِ الخَلاصِ مِنهُ، فَكَيفَ وهُوَ بَعدَ ذلِكَ مُرتَهَنٌ بِاكتِسابِهِ، مُستَوقَفٌ عَلى حِسابِهِ. 📚 تحف العقول: ص ۲۳۹ علیه السلام @hadithnet | معارف حدیث
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رباب ندارد چه فایده انداخته حِرز، اگر چه به گردنت تا صورتت نقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سر تو را به نی بند می کنند زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده علی اکبر لطیفیان
لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد شده آویخته بر پوست سر کوچک تو گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد محمود اسدی
در اصل، تیر قلب پدر را هدف گرفت گرچه گلوی خشک پسر را هدف گرفت مُنّو علی الغریب، جگرسوز شد گلم آبش نداد بلکه جگر را هدف گرفت دست حسین زیر گلوی علی نشست تیری رسید، زیر و زِبَر را هدف گرفت تیری که ظهر سینه خورشید را شکافت در علقمه هلال قمر را هدف گرفت سر درد داشت مادر غم پرورش، رباب از آن زمان که حرمله سر را هدف گرفت بعد از علی، سکینه دگر قدکمان شده اینبار تیر، قدّ و کمر را هدف گرفت اصغر چقدر مثل عمو محسنش شده، آن روز در مدینه که در را هدف گرفت؟ تیر سه شعبه قصه ی ما را تمام کرد در اصل تیر قلب پدر را هدف گرفت محمدرضا نادعلیان
می خواستم بزرگ شوی محشری شوی تا چند سالِ بعد علی اكبری شوی می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران شاید عصای پیریِ یك مادری شوی لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میكند چیزی نمانده است كه نیلوفری شوی مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی این مادری ِ من كه به دردت نمیخورد تو حاضری علی كه تاج سری شوی؟! علی اکبر لطیفیان
بر درِ خیمه نشسته است و خبر می‌گیرد خبرت را زِ منِ  سوخته پَر می‌گیرد چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب بیشتر صبر کند درد کمر می‌گیرد دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم دستِ او نیست اگر دست به سر می‌گیرد کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر می‌گیرد چار پایان همه خوردند بجای تو از آب چقدر آب لبِ طفل مگر می‌گیرد؟ مادرت گفت برو لیک بپوشان او را این سفیدیِ گلو زود نظر می‌گیرد مادرت گفت برو رو مزن اما آقا تو اگر رو بزنی هلهله سر می‌گیرد هرطرف می‌نگرم تیرِ سه‌شعبه آنجاست آه این تیر مگر جا چقدر می‌گیرد تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد می‌شود رد زِ گلو و به جگر می‌گیرد بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقه‌ی توست حرمله دارد از آن دور خبر می‌گیرد  سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی می‌پرسد سرِ نوزاد به سرنیزه مگر می‌گیرد؟ حسن لطفی
پسری که پدرش بُرد به میدان اورا کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا مانده بودند که این نور هدایتگر چیست چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید کاش لاقل برسد آب ز باران اورا تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند گویی اصلا نشمردند مسلمان او را وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت همه دیدند گرفتار و پریشان اورا بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا ولی انگار قرار است به نیزه برود نیزه پیداش کند شام غریبان اورا مجتبی صمدی شهاب
آن قدر توان در بدن مختصرت نیست آن قدر که حال زدن بال و پرت نیست بر شانه بینداز خودت را که نیفتی حالا که توانایی از این بیشترت نیست فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست گفتی که مکش منت این حرمله ها را حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست حالا که مرا می بری از شیر بگیری یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟ تو مثل علی اکبری و جذب خدایی آن قدر که از دور و برت هم خبری نیست آن قدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود که هیچ خبر دار نگشتی که سرت نیست این بار نگه دار سرت را که نیفتد حالا که توانایی از این بیشترت نیست علی اکبر لطیفیان
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده حرمله نیزه ای انگار به دستم داده درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟ با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده استخوان های گلویَت به صدا اُفتاده نفس از حنجره یِ پاره کشیدن سخت است پا برهنه عقبِ بچه دویدن سخت است حسن لطفی
به روی نی، بزند شانه باد موی تو را و آفتاب عوض کرده رنگ و روی تو را چقدر جای تو و گاهواره ات خالی ست هنوز می دهد این خیمه گاه بوی تو را رباب بعد تو هر شب به خواب می بیند گرفته است هدف حرمله گلوی تو را همان سه شعبه که بر حنجر تو زد بوسه شکافت مشک و سر و دیده ی عموی تو را قرار بود عصای حسین باشی تو به باد داد ولی شمر آرزوی تو را تو کیستی؟ که ملائک همه به قصد شفا به چشم خویش بمالند خاک کوی تو را احسان نرگسی رضاپور