#امام_صادق_علیه_السلام
⬛ به فدای آن امام مظلومی که از ظلم و ستم های منصور دوانیقی، روز خوش نداشت...
شهادت امام صادق علیه السلام پس از گذشت دوازده سال از حکومت سیاه منصور عباسی رخ داد و طی این مدت با اینکه امام صادق علیه السلام دور از عراق بود و در مدینه زندگی میکرد با این همه از دست او امان و راحتی نداشت.
◼️ سید بن طاووس در کتاب «مهج الدعوات» مینویسد:
منصور در دوران حکومتش هفت بار امام صادق علیه السلام را نزد خود احضار کرده است؛ گاهی در مدینه گاهی در ربذه به هنگام عزیمت حج و دیگر بار در کوفه و بغداد بارها آن حضرت را مجبور به آمدن از مدینه به مرکز میکردند.
مفضل بن عمر میگوید:
منصور مرتب امام صادق علیه السلام را احضار میکرد و تصمیم به قتل آن حضرت را داشت.
منصور به امام صادق علیه السلام میگفت:
نباید مردم را بپذیری و باید از ورود مردم به خانه ات جلوگیری کنی. آری منصور درب خانه ی امام صادق علیه السلام را بست و آن حضرت را در نهایت سختی و فشار قرار داد و وضع برای شیعیان هم سخت شد.
📚 مهج الدعوات
📚 نوالابصار ص١۴١
تکثیر عشق 💚 👈
@shoormahshar
@yaraliagham
#امام_صادق_علیه_السلام
⬛ بین شعله های آتش یاد اهل و عیال جدّ غریبم افتادم...
مفضل بن عمر گوید:
ابو جعفر منصور (خلیفه عباسى) به حسن بن زید که از طرف او والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهما السلام را بسوزان. او به خانه امام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیهالسلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته راه میرفت و میفرمود:
أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ
منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیهالسلام).
منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد).
📚الکافی ج١ص٣۶٧
◼️يكى از شيعيان مى گويد:
يك روز بعد از آتش زدن خانه امام صادق(عليه السلام) در مدينه به محضرش رفتم، ديدم بسيار غمگين است، و اشك از ديدگانش بر صورتش مى ريخت، عرض كردم:
«چرا ناراحت و گريان هستى؟»
فرمود:
«وقتى كه روز قبل آتش در دالان خانه ام زبانه كشيد، با اينكه من در خانه بودم، ديدم بانوان خانه ، شيون زنان براى حفظ جان خود از آتش، از اين سو به آن سو مى دوند، به ياد ترس و هراس اهل بيت جدم امام حسين (عليه السلام) افتادم كه در روز عاشورا، دشمن به خيمه هاى آنها هجوم كرد، در حالى كه منادى دشمن فرياد مى زد، خانه ظالمان را بسوزانيد.»
📚 کرامات و مقامات امام صادق علیه السلام ص١٠٣
تکثیر عشق 💚 👈
@shoormahshar
@yaraliagham
⬛ بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد...
محمد بن ربیع میگوید:
منصور به پدرم گفت :
سراغ جعفر بن محمد برو و بدون اجازه وارد خانه اش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور.
پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سختدلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت:
برو سراغ جعفر بن محمد و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور !
من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود.
فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ
◼️دستور دادم نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفه ای به دور کمر داشت.
تا سلام نماز را گفت، گفتم:
به دستور امیر حرکت کن.
امام علیه السلام فرمود :
دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی
◼️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم را عوض کنم.
گفتم : نه، امکان ندارد.
امام علیه السلام فرمود :
بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم.
گفتم : نه؛ نمی شود، معطل نکن! نباید و نمی گذارم وضع سر و صورتتان را عوض نمائید.
فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ وَ کَانَ علیه السلام قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِینَ
◼️پس امام علیه السلام را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم. سن او از هفتاد سال میگذشت.
فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ
چون مقداری راه آمدیم، پیرمرد دچار ضعف شد. دلم به حالش سوخت؛ گفتم: سوار شوید! و او بر استر شاکری که در کرایه ما بود، سوار شد.
📚 بحار الانوار ج ٩١ ص٢٨٩
تکثیر عشق 💚 👈
@shoormahshar
@yaraliagham
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
صداقت گوشه ای از بی نهایت حسن رفتارش
هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش
و عنوان رئیس مذهب شیعه سزاوارش عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش
عزادار امامی که شهید سینه چاکی شد
میان کوچه ها ریش سفیدش گرد و خاکی شد
@hosenih
امامی کز تمام اهل این خانه نشان دارد شبیه مادرش در شعله ها جا و مکان دارد
دو دست بسته ای همچون امیرمومنان دارد
و مثل عمه اش از طعنه ها قد کمان دارد
به اشک غربتش امروز جام دیده را پر کن
تمام دردهای شیعه را در او تصور کن
تصور کن امامت را که بی عمامه میبردند تصور کن امامت را بدون جامه میبردند
تصور کن که او را عده ای خودکامه میبردند
تصور کن به زیر دست و پا علامه میبردند
به پهلو روی خاک افتاد و باغم گفت وا اماه
عبایش رفت زیر سم مرکب گفت یا جداه
@hosenih
به آن صحن و سرایی که ندارد اشک میریزم
به آن گنبد طلایی که ندارد اشک میریزم
به آن گلدسته هایی که ندارد اشک میریزم به آن کرب و بلائی که ندارد اشک میریزم
فدای غربتش هر چند سرنیزه ندید و رفت
فدای غربتش هرچند آبی سرکشید و رفت
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
دین زنده از شریعت ِ شیخ الائمه شد
مرهون ِ صبر و همت ِ شیخ الائمه شد
بی شـک قرار عاشـقی و شیعـگی ما ...
از اِلتفـات ِ حضـرت ِ شیخ الائمه شد
@hosenih
هر کس نمازهای خودش را سبک شمرد
بـی بهـره از شفاعـت ِ شیخ الائمه شد
در شهر مادری خودش هم امان نداشت
توهین چرا بهساحت شیخ الائمه شد ...؟!
با اینکه داشت یار فراوان ، بمیرم آه ...
غربت به روی غربت ِ شیخ الائمه شد
روزی همین مدینه همین کوچههای تنگ...
آری ، دوبـاره نـوبـت ِ شیخ الائمه شد ...
درکوچهها دویدوزمین خورد و صبر کرد
بی حرمتی ، به حرمت ِ شیخ الائمه شد
آتـش زدن به خانهی پدرومادرش ولی ...
در زنـدگی ، مصـیبت ِ شیخ الائمه شد
دلشورهداشت اهلوعیالش چه میشوند...
مجروح و زخم ، غیرت ِ شیخ الائمه شد
از بس که داغ مادر ِ خود را مرور کرد ...
از غم شکـسته قامت ِ شیخ الائمه شد
از کوچه، آتـش آمـد و از کربـلا ، بلا ...
آتش نصیب و قسمت ِ شیخ الائمه شد
@hosenih
مُهر نماز اوسـت فقـط ، تُربت الحـسین
خاکی که خـاک تُربـت ِ شیخ الائمه شد
«یاجَدّیَالغَریب،حسین» شصتو پنج سال
عـمری تمـام ، صحـبت ِ شیـخ الائمه شد
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_شهادت
در خلوتش با حال مضطر روضه میخوانْد
بعد از حدیث و درس و منبر روضه میخوانْد
می دید در آتش تمام خانه اش را
میسوخت و از داغ مادر روضه میخوانْد
@hosenih
از چشم های سنگ میشد اشک جاری
وقتی که از «مسمار» و «بستر» روضه میخوانْد
بستند دستش را و در ذهنش برای
لرزیدنِ دستانِ حیدر روضه میخوانْد
بی شک رئیس مذهب شیعه همه عمر
از ظلم ِ بر سردارِ خیبر روضه میخوانْد
تلفیق مسجد بود و هیئت، هر نمازش
اول اذان میگفت، آخر روضه میخوانْد
شیخ الائمه پیرِ داغِ کربلا بود
از پیکرِ مجروحِ بی «سر» روضه میخوانْد
@hosenih
با یادِ جدّش از عطش لبریز میشد
میخورد اغلب آب کمتر...روضه میخوانْد
با گریه بر پهنای صورت اشک میریخت
وقتی که از «خلخال» و «معجر» روضه میخوانْد!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#امام_صادق_ع_شهادت
امان از بادها... سوزان وزیدند
امان از تیغ ها برّان رسیدند
@hosenih
ألا یا اهلَ العالم جد من را
به روی خاک ها عریان کشیدند
ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه
سرش را با لب عطشان بریدند
سواره ده نفر ناپاک زاده
به روی آن تن بی جان دویدند
جسارت بر تنش کردند اما
فقط از رأس او قرآن شنیدند
@hosenih
سرش را داده اند و با بهایش
نمیدانم چقدری نان خریدند؟!
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ا ﷽ ا
صلَّیَ اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
كُلُّ الْجَزَعِ وَالْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَالْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ.
هر نالیدن و گریهای مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین علیهالسلام.
📚الأمالی(طوسی)، ص۱۶۲
#️⃣ #سیدالشهداء #شب_جمعه
تکثیر عشق 💚 👈
@shoormahshar
@yaraliagham
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد
از تنی غرقه به خون، جامه به غارت ببرد
از سراشیبی گودال سرازیر شدند
با هم از بختِ بد غائله درگیر شدند
بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند
سر عمامه ی آقام قیامت کردند
دست از این پیرهن ارثیه بردار ، سنان
مادرش دوخته با زحمت بسیار ، سنان
خولی خیر ندیده چه خیالی داری ؟
کوفی چشم دریده چه خیالی داری ؟
خورجین دست گرفتی سرِ گودال چرا؟
مانده ای خیره بر این زخمیِ بد حال چرا ؟
حرمله زیر سر توست بولله ببین
پشت خیمه چقدر نیزه فرو رفته زمین
ساربان منتظر رفتن لشکر مانده
گوشه ای منتظر فرصت بهتر مانده
هر کسی سهم نبرده ست بهم می ریزد
بی نصیب از تن عریان، به حرم می ریزد
وحید قاسمی
@rozeh_1
#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
نه تنها زخمها بيالتيام است
حديث غربت او ناتمام است
ميان قتلگاه افتاده اما
نگاه آخرش سوی خيام است
به موج خون رها در قتلگاهی
به سوی آسمان داری نگاهی
چه عرفانیست ذکر آخر تو:
«الهی يا الهی يا الهی»
یوسف رحیمی
@rozeh_1