#حضرت_زهرا
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد
تازه می کرد نفس را و مجدد می زد
وای از دست مغیره چقدر بد می زد
جای هر کس که در آن روز نمیزد می زد
"باز با خنده در انظار مرا می بیند"
حسن لطفی
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
به تو کردم نظاره گریه کردم
به قلب پاره پاره گریه کردم
شب غسل تو برگوش تو دیدم
فقط یک گوشواره گریه کردم
سید هاشم وفایی
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
چشمی که خون گرفته دگر وا نمی شود
زخمِ عمیقِ سینه مداوا نمی شود
دیگر دعا برای شفایم مکن علی
این رفتنی...برای تو زهرا نمی شود
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
شمع و پروانه باز یکجا سوخت
مادر آتش گرفت و بابا سوخت
با صدای نفس نفس زدنش
عالمی گریه کرد و با ما سوخت
بین در شعله ها گره خوردند
موی سر، دست و صورت و پا سوخت
پيش چشمم علی زمين افتاد
پيش چشمش تمام دنيا سوخت
غنچه اش زير دست و پا افتاد
وسط آن همه تماشا سوخت
صورتش را کسی که خوب ندید
یا ورم کرده بوده و یا سوخت
من هم از این همیشه می سوزم
به گناه نکرده زهرا سوخت
احمد شاکری
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
شبیه شمع، تمام تو آب شد بس کن
که مثل حال تو حالم خراب شد بس کن
برای غربت من باز چشم تو خون شد
دوباره بالش تو خیس آب شد بس کن
چقدر نالهی"لالا بخواب محسن جان"؟!
گُلت به پشت همین در گلاب شد بس کن
تو بین بستری و من به روی خاک سیاه
ترابِ غم به سرِ بوتراب شد بس کن
بیا و جان حسینت کمی بخند امشب
که رشته کوه امیدم مذاب شد بس کن
به غیر تو همهی شهر، با علی قهر است
سلامهای علی بی جواب شد بس کن
بُخار شد همهی پیکر تو مادر آب
تنت به پیش نگاهم سراب شد بس کن
قنوت زخمیِ"عجل وفات" میگیری؟!
دعای مرگ نکن مستجاب شد بس کن
رفیقِ راه علی از سفر نگو دیگر
دلم به رفتنِ با تو مُجاب شد بس کن
رضا قاسمی
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
آتش زبانه میزد و زهرا به خون نشست
در بین شعله ها گل طاها به خون نشست
مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود
بال و پر پرستوی زیبا به خون نشست
معنای نور و کوثر و توحید را زدند
تفسیر آیه های تولا به خون نشست
روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر
دار و ندار حضرت مولا به خون نشست
سیلی به روی مادر سادات میزدند
روی کبود عصمت کبری به خون نشست
روی کبود و پهلوی زخمی و چشم تر
بانوی قد خمیده طوبی به خون نشست
مریم کنیز و فضه اسیر نجابتش
استاد درس هاجر و حوا به خون نشست
فرصت نشد که محسن خود را بغل کند
اولاد پاک شافع عقبی به خون نشست
وقتی صدای گریه زینب بلند شد
کون و مکان و عرش معلا به خون نشست
وقت گریز روضه شده یا ابا الحسن
در قتلگاه ماه دلارا به خون نشست
وقتی که نیزه آمد و زد بوسه بر گلو
حلقوم خشک رهبر تنها به خون نشست
با چکمه ها به صورت مولا لگد زدند
آن دم تمام عالم معنا به خون نشست
عبدالحقیر مرادی
@rozeh_1
#حضرت_زهرا
حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خورده ی دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد
درست اول کوچه حسن به خود پیچید
وقوع حادثه را ، طفل ، زود میفهمد
چقدر گفت نزن پابه ماه هست – مگر
حرامىِ عصبانى حدود میفهمد؟
ز خاک پوشیه ی او تمام واقعه را
على اگرچه در آنجا نبود،میفهمد
محمدجواد پرچمی
@rozeh_1
#مدح_رسول_اکرم #مدح_امام_صادق
هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر
خیری ندیده از گداییهای دیگر
من روزی ام را از تو بی منت گرفتم
منت فراوان است درهرجای دیگر
یک پای من رفته ست امشب سمت مکه
سمت نجف رفته است اما پای دیگر
تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح
شیعه ندارد جز شما بابای دیگر
وقت ولادت نیست هنگام ظهور است
دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر
حالا که رفتم تا علی و تا محمد
باید بگویم یاعلی و یا محمد
نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود
از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود
دنبال تو بودند احبار بهودی
قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود
هرروز عبدالله را تهدید کردند
هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود
تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد
آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود
آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم
خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود
شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد
الله اکبر که رسول الله آمد
امی شدی ام القرا شد زادگاهت
پیغمبران را زنده کرده روی ماهت
خیلی دعا کردی برایش جای نفرین
حتی همانکه خار میریزد به راهت
این امت تو تا قیامت روسفید است
از برکت صوت اذان گوی سیاهت
بوی علی را میدهی آقای مکه
وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت
دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها
تنها علی میماند آقا درسپاهت
لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد
هرکس ز کفر والدینت حرف میزد
شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری
در غزوه هایت ضربه آخر که داری
اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان
فرقی ندارد فاتح خیبر که داری
گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق
آسوده باش آقای من حیدر که داری
به طعنه های این و آن بی اعتنا باش
بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری
آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا
سر وجود این جهان زهراست زهرا
ای صادق ال علی در بیکرانها
یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها
بار سفر برداشتی از دوش مردم
ای ناشناس مهربان کاروان ها
جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد
در دستهای توست این کون و مکانها
درک مقامت کار امثال زراره ست
کی راه دارد در حریمت این گمان ها
پرچم سیاه روضه بر دیوار داری
تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها
روضه بخوان از آفتاب بین گودال
از حجت اللهی که افتادست بی حال
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
_______________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#مدح_رسول_اکرم #مدح_امام_صادق
و آنشب از شميم عطر نامش گلستان پر شد
تمام خانه از بوي خوش اين ميهمان پرشد
شگفتا "يوسفي در کاروان حسن پيدا شد"
که از نور جمالش صحن جان عاشقان پرشد
گريبان چاک کرد از مقدم او طاق کسرايي
زمان خالي شد و درياچه هاي باستان پر شد
سماع لحظه ها از چشم صحرا سرخ مي باريد
فرشته بس! دگر ميخانه پير مغان پر شد
خبر دادند سيمرغي ز کوه طور باز آمد
که از آواي سرشارش تمام آشيان پر شد
چنان مضمون صفت بود آن دو چشمان غزل گونش
که تا يک پلک زد ديوان جان شاعران پرشد
طواف لاله گرد کعبه آيينه ديدن داشت
شبي که مکه از نام محمد(ص) ناگهان پرشد
🔸شاعر:
#عباس_احمدی
___________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#مدح_رسول_اکرم #مدح_امام_صادق
فصلی از نور ورق خورد وزمان روشن شد
به زمین آمدی و چشم جهان روشن شد
آمدی مونس تنهایی انسان باشی
سبب ریزش خیر از لب باران باشی
آمدی کینه ز دلهای بشر رانده شود
مهربانی خدا با تو شناسانده شود
تکیه بر شانه ی لبخند تو میداد جهان
ماه و خورشید به دنبال نگاهت نگران
خاک تا عطر قدمهای تو را می بویید
باغ در باغ بهشت از نفسش می رویید
نشنید از تو کسی زخم زبانت را نه
جان خود مید هی و مال امانت را نه *
و خدا خواست که پایان رسالت باشد
خواست بر دوش تو این بار امانت باشد
پیک نور است خبر از سحری آورده
از عزیزی به حبیبی خبری آورده
ایستاده ست خدا محو تماشا "اقرَأ"
چشم و گوشند همه عالم بالا "اقرَأ"
توبخوان ای همه جاصوت دلارایت خوش
عالم از عشوه ی شیرین شکرخایت خوش
تو بخوان رونق بازار رطب را بشکن
گوشه چشمی بکن و شیشه ی شب را بشکن
عطر گیسوت گرفته همه ی عالم را
آبرو داده به تکریم بنی آدم را
حُسنی از یوسف و داوود و مسیحا داری
"آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری"
با خودت جلوه ای از عرش برین آوردی
سیزده شاخه طوبی به زمین آوردی
بولهب ها همه از جذبه ی تو حیرانند
"عشق داند که در این دایره سرگردانند"
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندت
همگی در به در رایحه ی لبخندت
نفست گرم الا کودک چوپان حجاز!
آیه در آیه بخوان از تب باران حجاز
"بِاسْمِ رَبّک..." بگشا دفتر دانایی را
هدیه کن دست خدا این همه زیبایی را
"أَنذِر…"ای عشق در این قوم اگر مردی هست
چشم در چشم خطر گر که هماوردی هست
پس همانها که زچشمان تو سر چرخاندند
"ها علی بشر کیف بشر" را خواندند
ماه را بر سر دست تو تماشا کردند
پشت هم معجزه دیدند و حاشا کردند
قصه از وادی عشق است و ندارد پایان
چشم این بادیه شور است حذر کن باران!
🔸شاعر:
#معصومه_اسکندری
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#مدح_رسول_اکرم #مدح_امام_صادق
از کتاب وصف تو یک حرف هر کس خوانده باشد
از سر حیرت دهانش چون حرا وا مانده باشد
هر کسی از سجده بر نورت تمرد کرد، رد شد
عدل حق است این که شیطان را ز عرشش رانده باشد
هر سری در ارتش علم تو باید پا بکوبد
خواه او سرباز باشد خواه او فرمانده باشد
جز برای مرتضی افلاک در خاطر ندارد
حکم تو خورشید را از راه، برگردانده باشد
بیت تو صُنع خداوند است پس جا دارد آقا
اینکه عزرائیل پشت در معطل مانده باشد
آتشی بر پا کنی قبل از قیامت تا که در آن
نامهی اعمال ما را دخترت سوزانده باشد
🔸شاعر:
#میلاد_حسنی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————