eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام باور زینب حسین بود حسین همیشه یاور زینب حسین بود حسین چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز کلام آخر زینب حسین بود حسین عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت که نیم دیگر زینب حسین بود حسین در آن خزان که  زمین غرق حُسن یوسف بود گل معطر زینب حسین بود حسین کشید شعله آهی ز دامن محمل که در برابر زینب حسین بود حسین دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا شکسته شد سر زینب حسین بود حسین به گوش کوفه ی نامرد در کشاکش درد خطاب منبر زینب حسین بود حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
  خواب ديدم كه پدر،طعمه ی اغيار شدم خواب ديدم كه به داغ تو گرفتار شدم لب مجروح تو را ديدم و بيمار شدم بعد از اين خواب پدر جان بخدا زار شدم خواب ديدم كه سر تو روی دامان من است سر تو بين دو دست يخ و لرزان من است ناگهان ولوله ای شد همه جا ريخت بهم تازيانه به تنم خورد و مرا ريخت بهم تازيانه كه زدند، عمه ی ما ريخت بهم عمه ام ريخت بهم، عرش خدا ريخت بهم بهر دلجويی ما طشت طلا آوردند باورم نيست پدر جان كه تو را آوردند "تا كه چشمم به تو افتاد زبانم وا شد" ذكر روی لب من نام خوش بابا شد چقدر گوشه ی ويرانه ی ما زيبا شد كنج ويرانه برايم همه ی دنيا شد نذر كردم كه بيايی بدهم جانم را فرش راه تو كنم موی پريشانم را حال كه آمده ای از برم ای يار نرو من قسم ميدهمت جان علمدار نرو بی تو ميترسم از اين كوچه و بازار،نرو بوی غم می وزد از اين در و ديوار، نرو تو نباشی همه ی شهر به من می خندند توی بازار به من راه عبور می بندند تو نبودی همه بال و پر من غارت شد تو نبودی همه ی زيور من غارت شد بعد انگشت تو انگشتر من غارت شد معجر عمه كه رفت، معجر من غارت شد تازيانه به تنم جان پدر درد نداشت غارت پيكر تو داغ به قلبم بگذاشت قدر يك دشت كبود است و تنم ميلرزد از همان شب كه مرا زد بدنم ميلرزد برتن لاغر من پيرهنم ميلرزد آنچنان زد كه هنوزم دهنم ميلرزد زجر نامرد مرا از نفس انداخته است آنقدر زد كه زمن پيرزنی ساخته است
آمدی جانم به قربان شما بابای من مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا من بدم می آید از طشت طلا بابای من من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش از گلویم در نمی آید صدا بابای من باورش سخت است اما راه رفتن های من سخت گردیده برایم بی عصا بابای من ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است چشم های بی حیا کشته مرا بابای من تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من حسن کردی
گلستان امامت را گلی یکدانه پیدا شد یَمِ مواج رحمت را یکی دُردانه پیدا شد به گِرد شمع عشق و معرفت پروانه پیدا شد برای جان عالم جان و هم جانانه پیدا شد که از بیت علی امشب نوای شوق می آید که طبع من ز شادی بر سریر ذوق می آید علی امشب ز خوشحالی تبسم بر لب آورده غم هجران زهرا را به پایان زینب آورده به دنیا فاطمه نوزاد خود را امشب آورده علی گردیده شادان ، فاطمه زِینِ اَب آورده همه خوشحال و خندانند از میلاد نور امشب شده چشم نبی روشن ازین جشن و سرور امشب به دنیا کوثر پیغمبرِ حق کوثر آورده برای مرتضی زهرای اطهر دختر آورده ز دریاب ولایت شیر حق را گوهر آورده حسین بن علی را اُمِّ اَب یک خواهر آورده قدم زد در جهان زینب که الگوی زنان گردد که روشن از وجود او زمین و آسمان گردد به دنیا آمده تا رهبر خیل زنان گردد چراغ روشنی در ظلمت مُلک جهان گردد که استاد وفاداری به هر پیر و جوان گردد که عشق آموز خیل کاروان عاشقان گردد علی را مونس و بر فاطمه جان است این دختر حسین بن علی را جان و جانان است این دختر امیر کاروان عشق و ایمان است این دختر به مُلکِ معرفت سرخیل و سلطان است این دختر سفیر عاشقان و محو جانان است این دختر زبانش بهر دشمن تیغ برّان است این دختر علی را وارث نطق و بیان و علم و دین باشد چو زهرا مادرش حُورایِ در روی زمین باشد کجا وصفش توان کردن که حُورائیست چون زهرا کجا مدحش توان گفتن که زهرائیست چون زهرا به علم و معرفت دردانه ی یکتائیست چون زهرا به گلزار ولایت گلشن آرائیست چون زهرا بُوَد زَینِ اَب این دختر که مادر بر جهان باشد که دین از نطق شیرینش همیشه جاودان باشد مبارک باد یا زهرا که نورِ بحر و بر زادی تو هستی کوثر و کوثر بر ابناءِ بشر زادی تو زهرا هستی و زهرا و مانندی دگر زادی حسین بن علی را یاور و نور بصر زادی خدا از بهر قرآن یاور و یار آفرید امشب برای قهرمان کربلا دلدار و غمخوار آفرید امشب به روی دوش زهرا یاور دین خدا را بین فراز عرش حق محبوبه ی عرش خدا را بین به روی دست زهرا مصدر مهر و وفا را بین به گلزار ولایت غنچه ی سرخ ولا را بین که نخل عصمت پیغمبری امشب ثمر داده خدا بر آسمانِ غیرتِ هستی قمر زاده چه شور محشری در خانه ات برپاست یا زهرا که بر بال ملائک پای انسان هاست یا زهرا ز تبریک ملائک خانه پر آواست زهرا مبارک بادشان تا عرصه ی اعلاست یازهرا مبارک باد یا زهرا تو را میلاد فرزندت هزاران آفرین بر جان این محبوب دلبندت علی جان زینبت آمد مبارک باد مولا جان که جان در این تنت آمد مبادک باد مولا جان صفای گلشنت آمد مبارک باد مولا جان صفای دامنت آمد مبارک باد مولا جان برای جسم عشق و معرفت او جان جانان است برای حفظ ارزش های عاشورا نگهبان است محمد مبشری
روح قالو بلاست این بانو دلبر مصطفاست این بانو زینت نام اعظم حیدر مظهر مرتضاست این بانو در وقار و حیاست بی همتا شبه خیرالنساست این بانو خون زهراست بین رگ هایش انتهای حیاست این بانو غضبش حیدریست بر دشمن ذوالفقار خداست این بانو فانی عشق سیدالشهدا هیبت مجتباست این بانو چادرش سایه بان عرش خدا خاک پایش شفاست این بانو سربلند تمام دوران ها رهبر انبیاست این بانو قبله سجده های مستانه ربنا آتناست این بانو محمد حبیب زاده
پایش ز دست آبله آزار می‌کشد از احتیاط دست به دیوار می‌کشد درگوشه ی خرابه کنار فرشته‌ها "با ناخنی شکسته ز پا خار می‌کشد" دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می‌کشد او هرچه می‌کشد به خدای یتیم‌ها از چشم‌های مردم بازار می‌کشد گیرم برای خانه‌ی تان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می‌کشد؟ چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که می‌کشد همه را تار می‌کشد لب‌های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می‌کشد علی اکبر لطیفیان
فرصت نکرده‌ای که تنت را بیاوری یا تکه‌هایی از بدنت را بیاوری بی‌تن رسیده‌ای که برای دلم خبر از تلخی نیامدنت را بیاوری سر می‌نهم به نیت دامان تو بر آن گر پاره‌ای ز پیرهنت را بیاوری دردانه تو هستم و بوسم نمی‌کنی؟ یا رفته‌ای لب و دهنت را بیاوری؟ ای حنجر بریده به من قول می‌دهی؟ این بار شرح سوختنت را بیاوری؟ می‌دانم این که نعش خودت را نیافتی می‌شد برای من کفنت را بیاوری بابا، اگر دوباره سراغ من آمدی یادت بماند این که تنت را بیاوری احمدرضا قدیریان
با کاروان نیزه سفر می کنم پدر با طعنه های حرمله سَر می کنم پدر مانند خواهران خودم روی ناقه ها در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر از کوچه ی نگاه وقیح یهودیان با یک لباس پاره گذر می کنم پدر حالا برو به قصر ولی نیمه شب تورا با گریه های خویش خبر می کنم پدر این گریه جای خطبه کوبنده من است من هم شبیه عمه خطر می کنم پدر با دیدن جراحت پیشانی ات دگر از فکر بوسه صرف نظر می کنم پدر شام سیاه زندگی ام را به لطف تو خورشید روی نیزه ،سحر می کنم پدر امشب اگر که بوسه نگیرم من از لبت در این قمار عشق ضرر می کنم پدر وحید قاسمی
خوش آمدی، گله ای نیست، بهترم مثلا شبیه قبل نشستی برابرم، مثلا خیال میکنم اصلا مدینه ایم هنوز بهشت چادر زهراست بسترم مثلا دوباره مثل گذشته کشیده ای بابا خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم خیال کن که همان نازدخترم مثلا بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا... کبود نیست کمی خاکی است صورت من نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا تو فکر کن مثلا عمه را کتک نزدند مراقب است عموی دلاورم مثلا شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند ولی رسید به دادم برادرم مثلا... به روی نیزه کنار تو دید یک سر را رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا... مجید تال
‍ شعر مادر زمینه_شور حضرت زهرا(ع) اگه مادرداری برکت داری جَنّت داری اگه مادرداری دلبرداری ساغر داری اگه مادرداری وفاداری صفا داری اگه مادرداری درمون داری سامون داری اگه مادررفته یادگاریهاش شده نشونه رنگ زندگی رو به خزونه داغ رفتنش به دل میمونه اگه مادر رفته فضای خونه تاریک و سرده بعد رفتنش بابا پر درده کاشکی یکبارم شده برگرده حالا حرف مادردارا و مادر ندارا این باشه یک صدا فاطمه فاطمه مادرمه مادرمه مادرمه ۴ اگه مادرداری دلدارداری غمخوارداری اگه مادرداری قدرت داری نصرت داری اگه مادرداری مظهرداری گوهرداری اگه مادر داری رحمت داری نعمت داری اگه مادر رفته یاد تصویرش به دل که قابه دیدن جای خالیش عذابه چش بچه هاش براش پرآبه اگه مادر رفته یاد اون روزا بخیر کنارش درد و غصّه برده بود قرارش استجابت دعا مزارش حالا حرف مادردارا و مادر ندارا این باشه یک صدا فاطمه فاطمه مادرمه مادرمه مادرمه
هوای وصل دلبر را به سر دارم در این شبها رسیده جان من برلب دگر سیرم از این دنیا حسین جان بعد تو دیگر خمیده قامت خواهر بمیرد از غمت زینب همین امروز یا فردا اگر مویم سپید است و اگر من تار می بینم دلیلش هجر تو بوده ، کجایی ماه بی همتا ؟ در این یکسال و نیم از بعد عاشورا شده کارم بگیرم مجلس روضه ، کنم بزم عزا برپا لباس خونی ات را باز روی سینه ام دارم دوباره یادم افتاده غروب روز عاشورا به زور ضربه ی نیزه ز روی اسب افتادی سپاهی حلقه زد دورت شدی در قتلگه تنها خودم دیدم که قاتل خنجری را دست و پا می کرد خودم دیدم که می آمد به روی سینه ات با پا خودم دیدم ز روی تل که می لرزید دستانش جدا می کرد رأست را به پیش مادرم زهرا برادر جان پس از تو خیمه هایت سوخت در آتش عدو خوشحال و طفلانت فراری در دل صحرا به دست دشمنت عمامه و انگشترت دیدم میان عده ای بوده سر پیراهنت دعوا مرا با کعب نی از کوفه میزد دشمنت تا شام به زیر تازیانه ناله ی من بوده : “واجدّا..” به روی نیزه تا دیدم جبینت غرق در خون است به پای چوبه ی محمل شکستم من سر خود را ز بام خانه های شام آتش بر سرم افتاد ولی دستان بی جان و کبودم بسته بود آنجا جسارت شد به دختر ها میان بزم و محفل ها به پیش دیدگانِ خونی و شرمنده ی سقا عدو ما را میان کوچه های شام می گرداند شکسته شد غرور ما میان آن یهودی ها " گدایی می کنم هرشب ، سر کویِ تو یا زینب گدایی می کنم تا کربلای من شود امضا " مهدی علی قاسمی
دوبیتی ولادت حضرت زینب(س) -(برگلبن بوستان طاها صلوات ) برگلبن بوستان طاها صلوات  بر نور دل حضرت زهرا صلوات در روز ولادت گل باغ علی  بفرست تو بر زینب کبرا صلوات شامل الطاف و احسان تو ایم تو کرم کردی و مهمان تو ایم  در کنار سفره میلادتو  ریزه خوار ریزه خواران تو ایم از خدا بر ما عنایت می رسد  دختر شاه ولایت می رسد  بر همه از مقدم دخت علی  لطف و جود بی نهایت می رسد غنچه ای از گلشن طاها رسید  نور چشم حضرت مولا رسید  در مدینه از کرامات خدا  دخت زهرا زینب کبرا رسید شاعر: رضا یعقوبیان