#امام_سجاد
طريق روضه خواندن را ز تو آموختم،اما؛
طريق نوكرى را بايد از قنبر بياموزم
دعا را از ابوحمزه،مكارم را از اخلاقت
تجافى جهان را از همين منظر بياموزم
هر آن چيزى كه ميبينم دليلش كربلا باشد
اگر چيزى مي آموزم به چشم تر بياموزم
مهدی رحیمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
آویز دست مادر من نذر مرقدت
دو گوشوار دختر من نذر مرقدت
فرشی که هست در بر من نذر مرقدت
چیزی نداشتم سر من نذر مرقدت
قبر بدون بام تو یا زین العابدین
شاید دوباره صحن و سرایی درست شد
بین مدینه نیز بنایی درست شد
یک گنبد امام رضایی درست شد
آخر ضریح های طلایی درست شد
آنجا به احترام تو یا زین العابدین
سیدپوریا هاشمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
سر می گذارم بر سر دیوار روضه
وقتی که می افتم به یاد یار روضه
عرض ارادت می کنم بر آن مسیحی
که روی دوش خود گرفته دار روضه
مصداق کل یوم عاشوراست این مرد
او شاهدی زنده است در اشعار روضه
زخمی قدیمی از در و دیوار دارد
آزرده او را واژه ی مسمار روضه
سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت
در چشم او شد زندگی سرشار روضه
بیماری کرببلایش مصلحت بود
بیمار بوده او ولی بیمار روضه
هر شب به روی سفره اش با دیدن آب
می کرد با خون جگر افطار روضه
هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند
افتاد یاد مقتل غمبار روضه
بابای مظلوم مرا لب تشنه کشتند
وقتی که شمر نحس شد آوار روضه
خیلی خجالت می کشم از عمه هایم
از ازدحام کوچه و بازار روضه
بی معجری ها یک طرف، از یک طرف هم
گوش رقیه، غارت گوشوار روضه
امیر عظیمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سیسال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
شبیه گریهیِ طفلانِ خیزران خورده
شبیه گریهیِ پیرِ زنِ جوان مُرده
تمام شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگرِ سنگ هم اثر دارد
پس از تو گوشهیِ سجادهام پُر از اشک است
پس از تو قامتِ اُفتادهام پُر از اشک است
پس از تو صحبت بازار میکنم هر روز
شکایت از غمِ انظار میکنم هر روز
نسیم گِردِ سرِ اطهرِ تو میچرخید
چقدر بر سَرِ نیزه سَرِ تو میچرخید
میانِ شعله من و ساربان تَهِ گودال
برای بُردنِ انگشترِ تو میچرخید
به زیرِ ناقه به زنجیر پایِ من را بست
کسی که دور و بَرِ خواهرِ تو میچرخید
پس از اصابتِ هر سنگ گونهات میریخت
به رویِ نیزه کمی حنجر تو میچرخید
نرفته از نظرم کوچه کوچه دنبالِ...
عزیزِ کوچک خود همسر تو میچرخید
نرفته از نظرم مجلس شراب و رُباب
به نیزهاش سَرِ آب آورِ تو میچرخید
دو دستِ من به غُل و جامعه به گردن بود
که چشمشان به سویِ دختر تو میچرخید
شبی به کُنجِ تنور و شبی به رویِ طَبَق
چقدر دستِ غریبه سَرِ تو میچرخید
تمامِ شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگر سنگ هم اثر دارد
حسن لطفی
@rozeh_1
#امام_سجاد
پر می کنیم از می گلوی باده ها را
تا مست باشیم انتهای جاده ها را
بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلداده ها را
امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت
دست ارادت های ما سجاده ها را
خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتاده ها را
بعد از پدر حالا پسر می آید از راه
خدمت کنید آقا و آقازاده ها را
این دومین نوریست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد
در آسمانم ماه را می بینم امشب
گمراهم اما راه را می بینم امشب
چشم سرم را بستم و با دیده ی دل
لبخندهای شاه را می بینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دست هایم
مال و منال و جاه را می بینم امشب
در چشم های این علی دارم علی را
یا که رسول الله را می بینم امشب
می آید و با هر قدم در زیر پایش
جان های خاطرخواه را می بینم امشب
حالا که آقای دعا دارد میاید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
می خندد و افلاک حیران طنینش
دست حسین بن علی امشب رکاب و
روی علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد, لبخند زد, رویش گل انداخت
وقتی که لب های علی شد بوسه چینش
خالی ست جای فاطمه هرچند اما
خوابیده با لالایی ام البنینش
در سوم شعبان رسید از راه, شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
روح دعا, مرد خدا, جان حسین است
او وارث ملک سلیمان حسین است
با تیرهایی که روان از چشم جادوست
صید غزال نرگس او هرچه آهوست
حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد
عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست
حالا که سجاد است و زین العابدین است
محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست
محصول پیوند عرب ها و عجم هاست
طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست
چون همسری پادشاه کشور عشق
این افتخار مادری شهربانوست
این افتخار مردم این آسمان است
اربابمان داماد ما ایرانیان است
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حجر لب باز کرده
نه دوستانت که ید عقده گشایت
از دشمانت هم گره ها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرف هایت
در علم حرفی تازه را آغاز کرده
شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده
هروقت میخواهم که قلبم را بشویم
باید “الهی لاتودبنی” بگویم
با دست لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جام من لبریز گردد
از باده های حرف هایی که تو داری
گرم مناجات است شب های ملائک
با لحن جانسوز صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خان روضه ات کن
در خانه ات, در کربلایی که تو داری
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روز تو عاشوراست آقا
آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت
در مجلس حکام, بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت
بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت
با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشته است کارت در اسارت
جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی
با اشک می خواندی زیارت در اسارت
ای آسمان, شرمنده از باران چشمت
دست مرا پر می کند احسان چشمت
باران چشمان تو را باران ندارد
ای آسمان! که بارشت پایان ندارد
هر روز, یعقوبی! ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
حد اقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد
چه دیده ای که بدترش امکان ندارد؟
بعد از بلای شام, شامت را سحر نیست
بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست
محمد علی بیابانی
@rozeh_1
#امام_سجاد
اِی سفره دارِ سفره یِ عشق وُ دعا سلام
دوّم علیِّ آلِ نبی چارُمین امام
اِی آشنایِ قَدر وُ قَدَر اِقتضایِ تام
اِی قبله گاهِ قلبِ من وُ مسجدالحَرام
اِی سیرتِ پیمبری وُ صولتِ علی
آئیـنه یِ تمام قَدِ دولتِ علی
آوایِ رَبنّایِ تو را عرش می شنید
ناز وُ نیازهایِ تو طنّاز می خرید
وقتی که اشکِ پاکِ تو بَر گونه می چکید
قلبِ امامِ کرب وُ بلا تُند می تَپید
آرامشِ دلِ حرَمی زاده یِ کرم
عزّت گرفته با قَدَمت خاکِ کشورم
آئینه یِ تمامی اوصافِ مصطفی
بااسمِ و رسمِ حیدری وُ صبرِ مجتبی
شد عاشقانه هایِ حرم بعدِ کربلا
بَر رویِ شانه اَش عَلَمِ روضه یِ خدا
مأمور صبر وُ گریه برایِ صیانَت است
اسلامِ بچه شیعه فقط با سیاست است
دینم حسین وُ قبله نمایِ دلم حسین
تنها کسی که مانده برایِ دلم حسین
شبهایِ جمعه حال وُ هوایِ دلم حسین
ذکرِ جنونِ کرب وُ بلایِ دلم حسین
تنها به شوقِ کرب وُ بلا می کشَم نَفَس
با هر نَفَس صدا زده اَم یا حسین وُ بَس
آمد سفیرِ کرب و بلا از حرم نَپُرس
از بی کسی وُ قافله یِ دلبرم نَپُرس
از کودکِ سه ساله یِ شاهِ کرم نَپُرس
از گریه های بی رَمقِ مادرم نَپُرس
دارم به روضه یِ تهِ گودال می رسَم
دارم به پیرُهَن ...وَ به جنجال می رسَم
جَنجال بود سرِ کُشتنِ کسی!
بر رویِ سینه است خدا دشمنِ کسی!
هِی ضربه می زدند پسِ گردنِ کسی!
عمّامه رفت وُ بر سرِ پیراهنِ کسی!
دعوا که شد تمامِ حرم روضه خوان شدند
پائینِ نیزه سینه زَنان نُدبه خوان شدند
حسین ایمانی
@rozeh_1
#امام_سجاد
روز ازل وقتی که صیاد آفریدند
ما را میان دام، آزاد آفریدند
ما خانههای در مسیرِ سیلِ اشکیم
ویرانه را در «گریهآباد» آفریدند
تا اینکه نامت را همه عالم بدانند
در حنجرِ خاموشِمان داد آفریدند
از تو یکی؛ آن هم فقط محضِ نمونه
از ما گرفتاران به تعداد آفریدند
خیلِ ملک بینقصیات را درک کردند
وقتی که ما را غرقِ ایراد آفریدند
تو «آیههای سجدهداری»؛ سجده داری
ما را در این سجاده «سجّاد» آفریدند
از روی سرمشقِ لبِ غرقِ سکوتت
در حنجرِ مظلوم، فریاد آفریدند
میرقصد آخر پرچمی بر گنبد تو
اصلا سرِ این داستان باد آفریدند
رضا قاسمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
مرا در هوای نجف آفرید
مرا حق برای نجف آفرید
خدا خواست عاشق شوم پس مرا
به یا مرتضای نجف آفرید
ستونهای این آسمان را خودش
زِ گلدستههای نجف آفرید
خدا خواست دنیا بهشتش شود
که ایوان طلای نجف آفرید
رُطب های آنجا مرا مست کرد
مرا چاییِ کربلا مست کرد
تو دامادِ ایرانیِ ما شدی
تو مهمان مهمانیِ ما شدی
تو زیباترین جلوههای خدا
مناجات شعبانیِ ما شدی
گرفته است بوی تو این سرزمین
دلیل مسلمانیِ ما شدی
اگر خاک ما خاک عشق علی است
خودت آمدی بانیِ ما شدی
به ایران صفا را تو آوردهای
امام رضا را تو آوردهای
زمین پُر شد از عطر گلخانهات
که بوی حسن میدهد خانهات
علی هستی همسرت فاطمه*
کَرَم در کرم داشت کاشانهات
پس از تو رسیدند تا مجتبی
کریمان زِ فیض کریمانهات
اگر هشت معصوم ما میرسند
به بیتِ حسن بیت فرزانهات
زِ تو بر حسین و حسن منتصب
حسن زادهاند و حسینی نصب
نسیمی مرا سمتِ سجادهات
سحر میبرد تا سرِ جادهات
هوای زیارت سرم زد ربود
دلم را سرِ زُلف اُفتادهات
خدا را در این خانه دیدم فقط
من از برکت سفرهی سادهات
میانِ علیاکبر و اصغری
که تا دل بری از دو دلدادهات
پدر گفت تاج سرم آمده
علیِ علی اکبرم آمده
تو جام بلا با بلا میزدی
تو قالوبلا با رضا میزدی
اگر جلوه میکردی آقا خودت
سرِ لشکرِ کینه را میزدی
بنا این نبود و خدا این نخواست
اگر نعره یا مرتضی میزدی
علمدار محوِ تو میشد فقط
به تیغِ علی ضربه تا میزدی
زمین میشود خاک طوفان زده
که فرزند حیدر به میدان زده
تو پنهان به حجِ خدا میروی
به دنبال جاماندهها میروی
تو خود کعبهای مکهای زَمزمی
برای زیارت کجا میروی
تو بر دوشتان بارِشان میکشی
شبیهِ شبِ مرتضی میروی
تو بر زخمِ زنجیر نان میبَری
کنارِ فقیر و گدا میروی
کریمی به بیتت حرامی نشست**
سر سفرهی تو جذامی نشست
مرا می بَری تا ملاقات خود
به سوی خدا با مناجات خود
مرا مسجد و کعبه و دِیر کن
ببر تا تماشایِ میقاتِ خود
بیا فارغ از قیل و قالم نما
مرا پُر کن از نورِ اوقات خود
صحیفه گشودم به درکَت رِسَم
لبم آشنا کن به سوقات خود
بیا جان من سر به راهم نما
ابوحمزه خوان و نگاهم نما
الهی وَ رَبی نعیمی نعیم
و نحن المَسیئونَ ذنبی جَحیم
وَ اِن کانَ جُرمی عظیمُ کبیر
و عفُّک قدیم و لطفک عظیم
و ابکی علی ضیغ قبری و حشر
تَرَحَّم علی عبدک یا رحیم
وَ غَفِّر ذنوبی و سَتِّر عیوب
وَ حَقِّق رجایی اَلا یاکریم
فقط آمدم با سری سربِزیر
امیری حسین فنعم الامیر
*فاطمه بنت الحسن علیهما السلام مادر جلیله امام باقرعلیه ااسلام
**اشاره به پناه بردن مروان حکم ملعون در واقعه حره به بیت امام سجاد السلام
حسن لطفی
@rozeh_1
#امام_سجاد
آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت ، خدای عز و جل
بی نظیری که آفریده تویی
آنکه با کفه تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایت قسم پدیده تویی
نخلهای بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی
با دعای غلام دارد...
...آسمان مدینه می بارد
علی اکبر لطیفیان
@rozeh_1
#امام_سجاد
سر سفره به غدا که نظرش می افتاد
فکر اطفال گرسنه به سرش می افتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
گله میکرد ز چشم بد بازاریها
سر بازار همینکه گذرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت از حال
به دلش روضه ی ذبح پدرش می افتاد
این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین
یاد گودال فقط سینه زد و گفت حسین
یاد روزی که ز خیمه نگران زد بیرون
با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون
بی رمق جانب گودال نظر می انداخت
دید با یک سر آشفته سنان زد بیرون
از تن شاه لباس عربی را بردند
نیزه از هرطرف پیکر آن زد بیرون
چادر فاطمه را هم بخدا خونی کرد
خون آن حنجر خشکیده چنان بیرون زد
حاجت این دل غمدیده روا میشد کاش
آن چهل منزل در پیش دوتا میشد کاش
دور ناموس خدا حلقه نامحرم بود
خواست کاری بکند حیف که فرصت کم بود
آنطرف چشم نوامیس بدستانش بود
اینطرف برروی دستش گره ای محکم بود
هرکه پرسید ز بازار فقط گفت الشام..
گفت آنقدر بدانید که خولی هم بود
وسط مجلس می تکیه به زینب دادم
چون که بر عرش خدا تکیه زدن حقم بود
گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت
سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت
سید پوریا هاشمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
بخاطر تو چهل سال محتضر بودم
به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم
میامدم سرسفره غذا نمیخوردم
چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم
شبیه عمه تنم رج به رج ز شلاق است
شبیه عمه برای همه سپر بودم
برای تو ولیِ دم شدم ولی ای وای
میان قافله با شمر همسفر بودم
شتر که رم بکند میپرد به هر سمتی
بروی ناقه ی رم کرده در خطر بودم
عمامه ام همه اش سوخت بعد سرهم سوخت
ز بام آتشی آمد که بی خبر بودم
غم قضیه ناموسی است در دل من
امان ز لحظه تلخی که در گذر بودم
به خواهرم زن رقاصه ای جسارت کرد
تو حق بده به من اینقدر خون جگر بودم
همان زمان که غلامی کنیزی از ما خواست
میان حلقه آهن شکسته پر بودم
ولی نشد که سرش را جدا کنم ز تنش
ولی نشد که گرفتار صدنفر بودم
سفیر روم به هم ریخت تا که من را دید
ببین چقدر پدر بین دردسر بودم
سید پوریا هاشمی
@rozeh_1
#امام_سجاد
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه نوزاد میکشد مارا!
خداکند که بخوابد!رباب تبدار است
نمیروم سر بازار دردسر دارد
عذاب هرشب من ازدحام بازار است..
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
هنوز بعد چهل سال درد پا دارم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست
آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
سید پوریا هاشمی
@rozeh_1