eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.4هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجود ما عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوادهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی  دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی  منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم  رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی  تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر  تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی  به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر  دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی  تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت  صدای العطش گردیده بود آوای لالایی  تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من  چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی  تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما  تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی  زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن  گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی  به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما  تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی  اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم  تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی  استاد حاج غلامرضا سازگار
به تبسّم لب خشکیده ی خود وا میکرد هر زمانی که نظر بر رخ بابا میکرد قطره ای اشک چو بر صورت او می افتاد یادی از تشنه لبان لب دریا میکرد مثل ماهی که جدا از لب دریا باشد روی دستان پدر بود و تلظّی میکرد وَ پدر نیز برای لب عطشان پسر طلب آب غریبانه ز اعدا میکرد سند غربتش این بس که ازآن کوردلان چشمه ی آب بقا ، آب تمنّا میکرد روی دستان پدر ، حرمله سیرابش کرد مادرش غمزده از خیمه تماشا میکرد خنده بر تیرِ سه شعبه نزد اصغر ، هرگز او برای دل ما طرح معمّا میکرد فاطمه آمد و آغوش گشودش ، که بیا او هم از رویِ ادب خنده به زهرا میکرد در جهانی که بُود عشقِ علی ، نیست عجب معجزاتی که نفسهای مسیحا میکرد اسماعیل پورجهانی
هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم مادرت دیده به راه است که سیراب آیی با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم خون من گردن آنکس که گلوی تو برید حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است خندهی آخر تو برده توانم پسرم می کَنم قبر تورا دور ز چشم مادر پدرم داده ره چاره نشانم پسرم با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم قاسم نعمتی
يارب اين خورشید سوزان از کدامین خاور است؟ کز شرارش شعله ‌ور هم روح و جان و پیکر است از چه نیلی آسمان گردیده و گریان شده؟ کاین‌چنین در قعر ظلمت بزم چرخ اخضر است هر طرف بانگ غم انگیز عزا آید به گوش کز نفیرش تا همیشه قلب شیعه مضطر است از چه بر زانو نشسته شاه مظلومان حسین؟ کز غمش‌ آه و فغان بر پا به کوی و معبر است اینکه تیر حرمله بنشسته بر حلقوم کیست این رضیعِ نینوا یعنی (علیِ اصغر) است؟! این گل نشکفتهٔ باغ حسین بن علی است؟ کاین‌چنین بر خاک افتاده‌ست و خونین حنجر است بشکند تیری که بر آل عبا گردد روان... بشکند دستی که بر ضد ولای حیدر است گرچه این شش ماهه (اصغر) بود در كرببلا بی‌گمان از بعدِ سلطان شهیدان، اکبر است از دو دست کوچکش حاجات ما گردد روا آری او باب الحوائج نزد حیّ داور است آنچه می‌ماند به جا از دشمنان ددسرشت کفر مطلق بوده و پاداش‌ شان در محشر است لعن و نفرین تا ابد بر شمر دون و حرمله... هم بر ابنِ سعد و هم سفیانیان کافر است (ساقیا) از داغ جانسوز رضیع نینوا... جای اشک و جای باده، خون به چشم و ساغر است سیدمحمدرضاشمس
عجب حال خوشی در روضه ها هست به قدر وسعت عالم صفا هست در این شهر سیه رو بین روضه نفس تنگی نمیگیری هوا هست به دور هم جمعند عاشقان و به قدر وُسع عشق است و وفا هست حرم را در حسینیه ببینید به هر جا روضه باشد کربلا هست سگ کهف حریم کربلا شو فنای جای دگر اینجا بقا هست اگر داری مریض لا علاجی بیا روضه بیا دارالشّفا هست به این خانه بیا تا که ببینی سر این سُفره شاه است و گدا هست خضاب دیگران رنگی ندارد در این وادی زخون آری حنا هست اگر با گوش دل، دل داده باشی صدای گریهء یک آشنا هست هزار و چار صد سال است مهدی(عج) عزادار غمِ خون خدا هست روایت از امام صادق(ع) آمد که گریه بهر جدّم کیمیا هست خدا این اشک را از ما نگیرد که هر چه خیر از حال بُکا هست بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم برای تشنه ای که سر جدا هست به لطف مادرش زهرا همیشه میان روضه ها آب و غذا هست اگر چه آب مهر مادرش بود ولی شرح غمش پُر ماجرا هست به منّت بهر طفلش آب خواهد ز قومی که تماما اشقیا هست پدر فریاد زد رحمی به طفلم اگر یک مرد در بین شما هست ... بگیرد طفل من سیراب سازد اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست به جای آب تیر آمد چه تیری که بهر صید زخمش بی دوا هست چه تیری اُستخوان حلق بشکست چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟ علی را تا نبیند مادر او چه جایی بهتر از زیر عبا هست به حیرانی بابا خنده کردند بگو آیا که یک ذره حیا هست الهی مادرش اصلا نبیند سرِ ششماهه در طشت طلا هست مجتبی صمدی شهاب
ای از تلظّی‌های تو در چشم من دریا خجل مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل در خون، خدا را دیده‌ای جان دادی و خندیده‌ای تا دامن محشر بود از خنده‌ات بابا خجل از حنجر خشکیده‌ات خون خورده تیر حرمله پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل خشکیده‌لب بردم تو را لب‌تشنه آوردم تو را هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل دعویِّ دین و کشتن شش‌ماهه آن هم تشنه‌لب اینجا مسلمان می‌شود از گبر و از ترسا خجل با این عذار لاله‌گون، با این جمال غرقه خون جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده! پیش گل لبخند تو، از باغبان، گل‌ها خجل باب‌النّجات عالمی، خون خدا را همدمی شرمنده عالم از تو شد، «میثم» نشد تنها خجل استاد حاج غلامرضا سازگار
ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاسته گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاسته باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته بیشتر شد تشنگی ها، او خودش  آب، آب بود پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاسته با همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته آن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاسته ریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاسته این بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته گردنی که خشک باشد آخرش این میشود تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاسته روی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش آه بفرستم کدامش را برای مادرش علی اکبر لطیفیان
پسرم از نفس افتاد به دادم برسید داد از اینهمه بیداد، به دادم برسید تشنه ام ،شیر ندارم، چکنم؟ حیرانم باید آخر چه به او داد؟ به دادم برسید دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر چاک خورده لب نوزاد ، به دادم برسید بوی آب و،دل بی تاب و،سپاهی بی رحم طفلی و اینهمه جلاد،به دادم برسید آب،دامی ست،که دلبند مرا صید کند وای از حیله ی صیاد،به دادم برسید باپدر رفت وندانم چه شده کز میدان شاه پیغام فرستاد،به دادم برسید بارالها چه بلائی سرش آمده؟که حسین میزند اینهمه فریاد،به دادم برسید آن کماندار،که تیرش کمی از نیزه نداشت گشته اینقدر چرا شاد؟به دادم برسید حاج حیدر توکلی
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ مثل تو بین همه دنیا نیست کسی اینقد نفسِ بابا نیست تو به اهل دنیا ثابت کردی مرد بودن به قد و بالا نیست مرد بودن یعنی حامی مولا شدن مرد بودن یعنی فدای بابا شدن مرد بودن یعنی عزیزِ دنیا شدن به تنم جان بده لطفی کن و فرمان بده تا سر به قدوم تو بیندازم تویی دنیای من ای حضرت والای من ای نام قشنگت پرِ پروازم "یا علی اصغر" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ فوق ادراکِ همه دنیایی از تصور ما خارج هستی چه مقامی داری ای شهزاده که تو هم باب حوائج هستی علیِ اصغر نورِ نور خدایی آقا علیِ اصغر عزیز قلب زهرا علیِ اصغر نور خدای اعلی جان و جانان علی و قدیم الاحسان علی ای نام تو درمانم صاحب دم علی و عشق مجسم علی ای عشق تو میزانم "یا علی اصغر" ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۴۰۱ 🎤 🖊 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ سردمداری ، حیدر کراری بر این عالم سرور و سالاری خیبر چیزی نبود برات آقا تو میتونی عالمو برداری وقتی که قدم میزاری تو میدون کار و بارِ جنگیدن تعطیله پهلوونا رو دو تا نیمه کرده ذوالفقارت انگاری عزرائیلِ مولا ، اسداللهی ، تو یداللهی ، غیرت اللهی حیدر حیدر مولا ولی اللهی اذن اللهی عین اللهی حیدر حیدر یا علی مولا جانم حیدر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ هم آقایی ، هم شهِ مردایی جانم مولا ، قاتل الاعدایی هم زهرا شد ، جانِ ولی الله هم تو جانِ ، ام ابیهایی فاتح بدر و حنین و خندق حیدر پهلوونِ پیروز مطلق حیدر قسیم النار و الجنت مولا دین ما داره با تو رونق حیدر مولا ، مرد مردایی ، عشق دنیایی ، جان طاهایی ، حیدر حیدر مولا ، صاحب منبر ، اول و آخر ، فتاح خیبر ، حیدر حیدر یا علی جانم مولا حیدر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ اشعار امیر قربانی فر
هدیه به حضرت علی اصغر صلوات سبک زنجیر زنی یا واحد حضرت علی اصغر دلهره های مادرت جواب نداره پسرم گریه نکن مادرتو که اب نداره پسرم بی تابی و بی تابم و بی خوابی و بی خوابم و ترک های لبت علی داره می ده عذابم و می خواستم که بزرگ بشی علیه اکبری بشی شاید عصای پیریه خمیده مادری بشی می خواستم که بزرگ بشی مقابلم تو راه بری خیلی زوده که پسرم به سمت قتلگاه بری سپیدیه گلوتو تا به حرمله نشون دادی به روی دست های بابات غریبونه تو جون دادی رها شد تا تیر سه پر به سمت حنجرت رسید گلوی نازک تورو شبیه حنجری برید گریه های مادرتو عزیز جونم ندیدن تن تورو از دل خاک با نیزه بیرون کشیدن اللهی بعد غم تو نمونه زنده مادرت رونیزه ها دیدم دارن می بندن با طناب سرت رضا نصابی
هدیه به حضرت رباب صلوات شور زمینه واحد و زمزمه حضرت علی اصغر ای تیر چرا تو بی خبر رسیدی شبیه میخ در رسیدی سمته علی اصغر رسیدی کاشکی کم کنی لا اقل شتاب و رحمی کنی به طفله خواب و ببینی تو حاله رباب و اصغر مادره تو بدونه ابه قلبه رباب پر التهابه گریه های تو بی جوابه اصغر گریه ی تو نداره تاثیر اینا به جای دادنه شیر زدن به حلقه خشکه تو تیر لای لای. لای لای علی علی علی علی. جان بس کن حرمله مادرش می لرزه تو خیمه خواهرش می لرزه از عطش حنجرش می لرزه نامرد نده عذاب پرسه نزن تو دنبال اب پرسه نزن تو پیشه رباب پرسه نزن تو ای وای اسیر صیادی عزیزم هنوز تو نوزادی عزیزم از نفس افتادی عزیزم ای وای شده بریده حنجره تو به پوست اویزونه سره تو چشم انتظاره مادره تو لای لای. لای. لای علی علی علی علی جان ای تیر تو چرخ زدی و پرو بردی دلخوشیه مادر و بردی اومدی از راه سرو بردی ای تیر هدف گرفتی تا پسررو زدی در اصل قلبه پدررو جدا کردی از تن تو سررو حیف شد نشکفته گل شدی تو پر پر نشد بزرگ شی علی اصغر بشی عصای دسته مادر حیف شد نشد ببینم قد کشیدی به سنه اکبر تو رسیدی لباسه دومادی پوشیدی رضا نصابی