eitaa logo
ایمان و عمل صالح(معنویت)
19 دنبال‌کننده
83 عکس
88 ویدیو
5 فایل
به نام او که نامی ندارد"جمع پراکنده از معنویت" یکی بین و یکی گوی و یکی دان/ بدین ختم آمد اصل و فرع ایمان.
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریخ آورده اند که در زمان قدیم دو برادر بودند که هر دو خوب و با خدا بودند.یکی چوپان بودو دیگری در بازار شهر طلا فروشی داشت.بعد از چندین سال برادرچوپان برای بازدید وصله رحم به شهر آمده به مغازه برادر خود رفت وقتی مغازه برادر دید که بسیار شیک و مرتب بود، به اوگفت: برادرتو چرا این کار را انتخاب کرده ای زیرا اینجا محل رفت آمد شیطان ها است و مشکل است در ینجا انسان با خدا و پرهیزگار باشد. مرد زرگر روکرد به مرد چوپان و گفت:تو حالا چندین سال است فقط گوسفند دیده ای کوه و بیابان حالا چه کار غیر عادی می توانی انجام دهی.چوپان که در بازار غربالی خریده بود ان را پر از آب کرد و گداشت کنار مغازه برادر و گفت: ببین من آب را در غربال نگه میدارم از بس که در بیابان ریاضت کشیدم و ذکر خدا گفتم.مرد زرگر هم با خونسردی تکه آتشی از کوره طلا سازی برداشت و داخل پنبه ای گذاشت و کنار غربال گذاشت وگفت: برادر جان ماهم در این مغازه و بازاربی دین نبوده ایم حالا خواهشمندم چند لحظه ای در مغازه من بنشین تا من بروم ان طرف بازار و برگردم. مرد چوپان مدتی ؛درمغازه طلا فروشی نشست یک دفعه زنی آمد و گفت این آقای زرگر کجا هستند چوپان گفت:خواهرم چه کار داری؟ زن گفت:این دست بندی که من دیروز خریدم خیلی برام تنگه. چوپان گفت: کدام دستبند؟ زن ناگهان دست خود را از زیر چادر در آوردو گفت: این دست بند چوپان بیچاره تا به دست سفید و گوشتی زن نگاه کرد همه چیز را فراموش کرد و خیره خیره دست زن نگاه کرد ناگاه برادرش سر رسید و گفت: ای برادر چرا آب دیگر درغربال نیست؟ و آتش روی پنبه هست؟ برادرچوپان بر سر خود زدو گفت:خاک بر سر من که نمی دانستم در بازار و خیابان نگه داشتن دین سخت تر از نگه داشتن دین از بیابان است. زرگر گفت: آری برادرم من سالها هست که در این بازار هستم و همه نوع مشتری وجود دارد ولی هیچ وقت نگاه به نا محرم نمی کنم.