🔷 از اقدامات قابل تحسین دولت رییسی 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
1⃣ عضویت در سازمان شانگهای بعد از ۱۲ سال
2⃣ اجرای رتبه بندی معلم بعد از ۱۱سال
3⃣ اجرای تعرفه گذاری حقوق پرستاران بعد از ۱۲ سال
4⃣حل مشکل آب خوردن بوشهر
با سه ایستگاه مجهز اب شیرین کن
در مدت ۱۸ ماه که معجزه وار بود
5⃣ حل مشکل واکسن و تزریق واکسن به بیش از ۵۵ میلیون نفر
و مهار فوتی های کرونا که بیش از ۷۰۰ نفر بود
6⃣ راه اندازی بیش از ۳۰۰۰ کارخانه و مراکز تولیدی تعطیل و نیمه تعطیل
7⃣ عضویت مقتدرانه در سازمان بریکس
8⃣ بیمه کردن رایگان بیش از ۶ میلیون نفر که دهها سال بیمه نبودند
9⃣ اجرای پروژه مهم آبرسانی از خلیج فارس به یزد و.....که معجزه وار بود
🔟د ر یکسال اول ۳۱ مورد موفق و با همت تمام سفرهای استانی
که رهبر معظم هم تقدیر کردند
1⃣1⃣ مدیریت بی نظیر در پر آب کردن دریاچه ارومیه
2⃣1⃣موفقیت در آب اندختن به زاینده رود اصفهان
3⃣1⃣ رساندن بدهی خارجی از بالای ۹ میلیارد دلار به زیر ۷ میلیارد دلار در یکسال اول دولت
4⃣1⃣ افزایش قرار دارهای تجاری با کشور های همسایه بمیزان چندین برابر
5⃣1⃣ سال گذشته شدید ترین سرما در کشور بوجود امد
با مدیریت عالی قطعی گاز نداشتیم
6⃣1⃣ موفقیت در اجرای سوآپ گازی
که یک موفقیت سیاسی اقتصادی بود
7⃣1⃣ فروش تفریگاه هاشمی روحانی و خاتمی و دارو دسته اشان
بمیزان ۱۸۰ میلیارد تومان که هزینه آن
درحال اجرای پل روی آب و وصل کردن قشم به بندر عباس .....
8⃣1⃣ راه اندازی فاز ۱۴ پارس جنوبی که قرار بوده ۵ سال دیگه به بهره برداری برسه
دولت رییسی در مدت ۱۸ ماه آنرا به بهره برداری رساند
9⃣1⃣ با توجه به اینکه ۸ سال افزایش نیروگاه و تولید برق نداشتیم
و افزایش مصرف برق چند هزار مگاوات در کشور
با مدیریت عالی دولت در تابستان ۱۴۰۱ قطعی برق نداشتیم
0⃣2⃣ انتقال جلسات تشریفاتی و پرخرج جلسات دولت که در کاخ سعد اباد تشکیل میشد
و هیئت دولت را مانند وزرای شاه متکبر و خودخواه کرده بود به پاستور
1⃣2⃣ رفع موانع فروش نفت
دولتمردان لیبرال به بهانه تحریم و FATF و مشکل سوئیفت توان فروش نفت را نداشتند
خودشان هم اذعان داشتند
✅ اما شاهدیم که دولت رییسی بدون توجه به تحریم ها و حساب ارزی ایران
هم نفت میفروشد
هم پول ان را دریافت می کند
وهم تو دهن امریکا و اروپا می زند
✅ نمونه اش شکست خفت بار امریکا در حمایت از دزدان دریایی
✅ ایران با شجاعت و مقتدرانه نفت خود را از مسیر خلیح فارس باب المندب و. مدیترانه تا امریکای مرکزی عبور داده و بفروش میرساند
موفقیت بیشتر از این؟
2⃣2⃣ لغو سند ضد قرانی ۲٠۳٠
✅ سند ۲٠۳۰ هدفش نابودی اخلاق و فرهنگ. و دین مردم و. ایجاد هم. جنس بازی و فحشای مطلق.در جامعه بود
✅ حسن روحانی در یک لجاجت کفر آلود وتمردی اشکار حتی حکم حکومتی امام خامنه ای مبنی بر ابطال این سند ضد. قرانی را اجرا نکرد.
✅ اقای رییسی با قدرت و شهامت این سند را لغو کرد
3⃣2⃣ فعال نمودن شوراهای عالی کشور
که اکثرا تعطیل یا غیر فعال بودند
✅شوراهای عالی فضایی بعد از ده سال به ریاست اقای رییسی تشکیل شد
و یکماه بعد سه ماهواره با ماهواره بر سیمرغ به فضا پرتاب شد
✅شورای عالی فضای
✅شورای عالی اشتغال
✅شورای انقلاب فرهنگی متحول شده
✅شورای عالی آموزش وپرورش که اصلا تشکیل نمیشد
و سند تحول در دستور کارقرار گرفت
✅شورای عالی اقتصاد
✅ شورای عالی مسکن از مرگ نجات پیدا کرد و کاملا فعال شده
2⃣4⃣ جلو گیری از چاپ پول بدون پشتوانه.
وجلو گیری از فروش. اوراق قرضه.
✅. پرداخت حقوق بدون استقراض از بانک مرکزی
✅ پرداخت بدهی بخش وسیعی از موسسات و شرکت ها
و. عده ای از کارکنان دولت ازجمله پرستاران و جانبازان و....
در حالیکه در دولت روحانی با کسر بودجه ۵۶٠ هزار میلیارد ی مواجه بودیم
2⃣5⃣ اجرای قرار داد ۲۵ ساله ایران و چین با اقتدار
2⃣6⃣ دریافت طلب قدیمی ۲۵۰ میلیون پوندی از انگلیس
دربافت طلب یک میلیارد و ششصد میلیون دلار از عراق
و همینطور از هند ...
2⃣7⃣اجرای مقتدرانه غنی سازی اورانیوم
20تا 60 درصد
راه اندازی هزاران سانتریفوژ که از کار افتاده بود راه اندازی راکتور اتمی اراک
✅در حالی که بیش. از ۱٠ کیلو اورانیوم غنی شده و ۱۴ هزار شانتریفوژ در دولت روحانی نابود شد
✅ تحقیر دبیر کل سازمان بین المللی انرژی اتمی درحالیکه او دولت روحانی را تحقیر میکرد
✅.فیلم تمام قسمت های انرژی اتمی ایران به دشمنان ارسال میشد و اکنون ارسال نمیشود.کم موفقیتی نبست.
📌#ادامه_دارد
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
#سرانجام۰عفت۰و۰پاکدامنی1
⛵️قسمت اول
( بسیار زیبا و عبرت انگیز)
❣زنی که از خدا ترسید وخداوند او را پادشاه گردانید
🌼🍃حکایت شده است که مردی با زنی که در نهایت جمال و زیبایی بود، ازدواج کرد، هر دو همدیگر را بسیار دوست می داشتند، آن دو ازدواج بسیار موفقی داشتند،، پس از مدت زمانی شوهر برای مسائل مادی قصد سفر می کند، ولی قبل از مسافرت می بایست همسرش را به شخص امینی بسپارد، چون ماندن زن به تنهایی در خانه صلاح نیست، و این زن نیز در آنجا بیگانه و غریب بود، و هیچ کس از بستگانش در آنجا نبودند،،،
🌼🍃 ناچارا شوهر کسی بهتر از برادرش را پیدا نمی کند،
و نزد برادرش رفته و در مورد همسرش به او توصیه می کند،،، ولی مسکین نمی دانست که رسول الله صل الله علیه وسلم فرموده: الحمو الموت، یعنی برادر شوهر مرگ است.
🌼🍃چند روزی گذشت که آن برادر در طمع همسر برادرش افتاد و قصد مراوده با او نمود ولی آن زن از خدا ترسید، و تسلیم هوای برادر شوهرش نشد، برادر شوهرش نیز تهدید کرد اگر تسلیم او نشود أبرویش را خواهد ریخت، زن نیز با ایمان کامل رو به او کرد، و گفت: هر کاری می خواهی انجام بده، پروردگارم با من است.
🌼🍃هنگامی که مرد از سفر باز گشت، برادرش به او گفت: همسرت قصد خیانت به تو را داشته، ولی من به او اجابت نکردم.
آن مرد بدون سوال و پرس همسرش را طلاق داد، و او از خانه بیرون کرد. بدون اینکه سخن او را بشنود.
🌼🍃بالاخره آن زن بی گناه، بدون هیچ پناهگاهی از خانه خارج شد، و در مسیر راه از خانۀ عابدی گذشت، به آنجا رفت و داستان را برای او تعریف کرد، آن عابد سخنان زن را تصدیق کرد، و به او پیشنهاد داد تا در خانۀ وی برای مراقبت از فرزند کوچکش، در مقابل حقوقی مشخص کار کند، آن زن نیز موافقت نمود.
🌼🍃در روزی از روزها آن عابد از خانه خارج شد، و زن در خانه تنها ماند، در آن هنگام غلام عابد قصد سوء با آن زن نمود، ولی آن زن تسلیم او نشد و از پروردگارش ترسید، غلام تهدید کرد اگر او را اجابت نکند، کاری خواهد کرد که از این خانه رانده شود، ولی باز هم تسلیم وی نشد، آن غلام خبیث طفل عابد را کشت، و به عابد گفت: این زن بچه ی تو را کشته است، عابد نیز بسیار خشمگین شد، ولی خشم خود را کنترل کرد و از وی در گذشت،،، حقوقش که دو دینار بود به او داد، و او را از خانه بیرون کرد.
🌼🍃زن پاکدامن از خانه عابد خارج شد و راهی شهر شد، در مسیر راه مشاهده نمود که چند مرد یک مرد دیگر را ضرب و شتم می کنند، سوال گرفت که چرا چنین می کنند؟ گفتند: این مرد بدهکار ماست یا باید قرضش را ادا کند یا باید بردۀ ما باشد، گفت: چقدر بدهکاری دارد؟ گفتند: دو دینار.
🌼🍃دو دینار خود را به آنها داد و آن مرد را أزاد نمود، آن مرد نیز تعجب کرد و از او پرسید، تو کیستی و چرا این کار را انجام دادی؟ زن نیز داستان روزگارش را برای او تعریف کرد.
🌼🍃آن مرد از زن در خواست کرد تا همراه او کار کند، و سود را بین خودشان مساوی تقسیم کنند، زن نیز پذیرفت، پس به او گفت: بهتره سوار کشتی شویم و این شهر بد را ترک کنیم.
وقتی به کشتی رسیدند به زن گفت: تا سوار کشتی شود، و خودش نزد ملوان کشتی رفت، و گفت: کنیزکی زیبا برای فروش آوردم، ملوان نیز او را خرید، و پول را به مرد داد.
#ادامه_دارد
هدایت شده از یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۳۳
_هه! یادمہ همون شب از سحر ونسیم پرسیدم نظرشون راجع به قیافہ ی من چیه؟
نسیم ساڪت بود
ولے سحر گفت
_چشمهایے به زیبایی چشمهات ندیدم.
نسیم رو وادار ڪردم نظرشو بگه.
گفت
-جذابے ولے با این ریخت وقیافہ عین احمقها بنظر میرسی راست میگفتن.
🍃🌹🍃
اونها از صبح تا شب خرج قرو فرشون میکردند و انصافا خیلے خوش تیپ و خوش قیافه بودند.
سحرمهربان تر بود. وقتے دید سڪوت ڪردم انگار احساس ضعف و حقارتم را فهمید.
گفت:
_از فردا میتونے چندتا از لباسهای منو قرض بگیرے بریم بیرون.
نسیم مخالف بود .میگفت
_ لباسهاتو پسرها دیدند. اگہ تن عسل ببینند میفهمند براے توست.
به غرورم برخورد. گفتم
_از فردا میگردم دنبال ڪار
🍃🌹🍃
گشتم یه ڪار نیمہ وقت با حقوقیےڪه فقط ڪفاف رسیدگے به خودمو میداد پیدا کردم.
فرداے روزے ڪه حقوقم رو گرفتم با دوستام رفتم دنبال لباس و لاڪ ولوازم آرایشے میخواستم همہ جوره عین اونا بشم.
فڪر میڪردم اگه مثل اونا بشم دیگه همہ چے حله .غصه هام.تنهایی هام، خلا های روحیم تموم میشه.
ولے تموم نشد.احساس لذت بود.ولے باقے چیزها نبود.
🍃🌹🍃
بدتراز همه وقتے بود که دایے کوچیکم منو با اون وضع وحال تو خیابون دانشگاه دید.با ناباورے نیگام میکرد. پرسید
_خودتے؟
دلش میخواست بگم نه ولے من سرمو پایین انداختم. #خجالت_ڪشیدم.
گفت :
_حیف اون مادرو پدر
همین دیگہ نپرسید #چرا؟
نپرسید #دردت چے بود کہ این شدے؟
یا دست ڪم ازخودش هم نپرسید ڪه تا حالا ڪجا بوده؟
چرا اینهمہ مدت ازم غافل بوده؟
نپرسید اگر ما ڪنارش بودیم شاید رقیه سادات اینطورے نمیشد.
بعد رفت از پاقدم خوب داییم سرو کله ی ڪل فامیل حتےسرو کلہ ی مهرےهم پیداشد.
همه اومده بودند تابلوی نقاشے شده ی آسد مجتبی رو ببینند و لب گاز بگیرن که واااای بببین دختر آسد مجتبی به چہ وضعے گرفتارشده؟
و با چهارتا فحش و درے ورے بزارن برن..
رفتن مثل اول ڪه نبودن
🍃🌹🍃
من موندم و دوستایے که همہ چیز من شده بودن تو اون روزها و مهمونے های گاه و بیگاه شده بود مرحمے برای قلب و روح جریحہ دار شده ام.
🍃🌹🍃
سال آخر دانشگاه بودم.
اوضاع مالیم درست حسابے نبود. سحرمیخواست برگرده شیراز و ما دیگه خونه ای نداشتیم.
من ونسیم تو بدشرایطے بودیم همون موقع بود که نسیم بهم یاد داد که چطورے ادعاے میراث ڪنم و با کمک دوستهاے وڪیلش تونستم سهم الارثم رو از مهرے بگیرم و خونه ی کوچیکے بخرم و حداقل خیالم راحت باشه یہ سقفے بالاسرمہ ولی با خونه ی خالے نه میشد شڪم سیر ڪرد نه خرج تحصیلم در میومد.
ڪار درست وحسابے ای هم کہ پول مناسبے توش باشه گیرم نمیومد.
نمیدونے چقدر اون سال بهم سخت گذشت..
نسیم پدرے داشت کہ مثل ڪوه پشتش بود و مادرے کہ همیشه بهش زنگ میزد وحالشو میپرسید.
هرچند کہ قدر اونها رو نمیدونست و بہ دلایل خیلے بے اهمیت ازشون متنفر بود و میخواست اونها رو نبینه ولے بالاخره سایه ی بزرگتر بالاے سرش بوداما من.
من خیلے تنها بودم فاطمه خیلےتنها
🍃🌹🍃
یه روز نسیم با دوست پسرش ڪه بچہ ی زرنگ وباهوشے بود ازم پرسیدند
_اگہ با یک پسر پولدار دوست شم عرضہ دارم اونو نگهش دارم و اونو شیفته ی خودم کنم؟
من کمے فڪر ڪردم و با توجه بہ شناختے ڪه از درون مخفے خودم داشتم گفتم :
_آره ڪاری نداره
هردوشون خندیدند. مسعود دوست پسر نسیم گفت:
_اگہ بتونے دخترڪه نونت تو روغنه
احتیاجے به ڪار ندارے و میتونے حداقل خرج زندگیتو تامین کنے
اولش فک ڪردم شوخے میکنند ولے اونها جدے بودند.مسعود گفت :
_تو،هم جذابے، هم زیبا.بیشتر دخترهاے تهرانی حتی از نوع خانواده دارش فقط از همین طریق تو تهران زندگیشونو میگذرونن
نسیم به مسعود گفت:
_عسل نمیتونہ زیادے سادست.
مسعود اما میگفت
_شرط میبندم روش
🍃🌹🍃
ومن قربانے یک شرط بندی احمقانہ شدم و براے اینڪه بہ نسیم اثبات ڪنم من هم جذاب و زیبا هستم
تمام توان خودم رو بڪار گرفتم
تا قلب اون پسر پولدارے ڪه مسعود برام انتخاب ڪرده بود رو بہ دست بیارم.
اولش قسم میخورم فقط ڪه در ظاهر امر پیروزی با من بود و روز به روز در ڪارم خبره تر میشدم ولی من خیلے چیزها رو باختم.
خیلے چیزها. ..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
⃟🇮🇷
.
💥#خطبه_غدیرِ #حضرت_رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) در #غدیر_خم⭕️
🟥قسمت ( 25 )
✅هان مردمان!
«به خدا و رسول و نور همراهش ایمان آورید پیش از آن که چهره ها را تباه و واژگونه کنیم یا چونان
اصحاب روز شنبه [یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند] رانده شوید.
«به خدا سوگند که مقصود خداوند از این #آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم ♻️
لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. ( منکرین غدیر)
👈اینک هر کس پایه کار خویش را مِهر و یا خشم علی در دل قرار دهد [ بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است.] .👌
⭕️مردمان! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من،
سپس در جان #علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او تا #قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند - جا گرفته. 💥
♻️چرا که خداوند عزّوجل ما را بر کوتاهی کنندگان،
ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان
از تمامی جهانیان دلیل و راهنما و حجت آورده است.🔆
🕊 #ادامه_دارد.......
.
❤️ #نسیم_هدایت
❣ #قسمت_اول
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
✍🏼 داستان زندگیم رو شروع میکنم
تا بدست #دختر_یتیمم برسد....😔
👌🏼تا #عبرتی شود برای تمام
#خواهران_دینیم که بیشتر از گذشته به #الله_تعالی نزدیک شوند......
✍🏼 #دختری بودم 12 ساله که
از #اسلام_و_دین چیزی نمیدونستم
میدیدم که بعضی وقتها مادرم اگر یادش می افتاد #نمازی میخوند و پدرمم همینطور...
هر چند خانواده ی ما از نظر #اخلاقی بسیار پایبند #حیا و #شرم و #حجاب بودیم.... اما این فقط به خاطر #اصول_خانوادگی بود و بس...
خانواده ی 7 نفره ای شامل
مادر بزرگم ،پدرم ،مادرم ، و 2 فرزند #پسر و 2 فرزند #دختر بودیم...
همه در #سکوت زندگی ساده ای داشتیم ...تازه به سال اول راهنمایی وارد شدم، شاگرد زرنگی بودم و در درس خوندن به مشکل بر نمیخوردم
هیچ وقت از کسی کمک نمیگرفتم ،در میانه سال تحصیلی بودکه متوجه بعضی #رفتارهای_عجیب از طرف برادر بزرگم شدم....
اولین کسی که متوجه شد من بودم...
دلیلش رو نمیدونستم...
خیلی ساکت بود و زیاد تو فکر میرفت...
بعدها شروع به #نماز_خوندن کرد
همه داشتیم شاخ در می آوردیم
آخه #برادرم چه به #نماز_خوندن...!
بعد از مدتی بازم این رفتارها ادامه داشت...خیلی #عجیب بود... برادرم 5 سال از من بزرگتر بود اما خیلی رابطمون خوب بود...
یه شب خیلی دیر اومد خونه دیگه همه از دست کارهاش #کلافه شده بودن
ولی من یکی فقط میخواستم #دلیلش رو بدونم...
همینکه همه خوابیدن رفتم بالای سرش و صداش زدم دیدم اونم نخوابیده ،ازش سوال کردم چرا اینجوری رفتار میکنی؟
چت شده؟
همینکه اینو شنید #زد_زیر_گریه...
بهم گفت تو اصلا میدونی من چند سال در #تاریکی زندگی میکردم؟
💔 #بدون_الله_زندگی_میکردم...
همینکه این جمله رو شنیدم تکون عجیبی خوردم...حالم بد شد، دنیا دور سرم گیج رفت...تازه فهمیدم چیکار کردم...
چند وقت بدون یادی از #الله_تعالی زندگی کردم...
عجب نگون بختی بزرگی بود...
منم #گریه_کردم و با هم #یک_صدا شدیم ... اون شب همین حرف بینمون رد و بدل شد...دیگه هیچ حرفی نداشتیم بگیم...
منم مثل دادشم #داغون شدم
مثل اون هی میرفتم تو فکر... تا اینکه تصمیم گرفتم #نماز_بخونم...
😔یا الله #چقدر_سخت_بود با چه رویی رفتم روی جا نماز میدونستم خطا کارم و #از_الله_فاصله_گرفته_ام میتونستم #سنگینی الله اکبر رو احساس کنم ...
😭به خدایم گفتم یاالله با کوهی از #غفلت اومدم پیشت #خیلی_سنگینه #نفسم بالا نمیاد خودت کمکم کن
عجب نمازی خوندم کلا داغون شده بودم... شبش رفتم پیش داداشم و بهش گفتم که منم میخوام #توبه کنم چیکار کنم؟ خیلی خوشحال شد و تا صبح نخوابید برام حرف زد و در آخر گفت حالا بگو
❤️أشْهَدُ أَنَّ لٰا إلٰه َإلٰا اللّٰه
❤️وأَشْهَدُ أَن مُحَمَّد رَسولَ اللّٰه
☝️🏼️منم گفتم و این کلمه خیلی #بارهای_سنگین رو از روی دوشم برداشت...نمیدونم چرا اما احساس میکردم سبک شدم... #آرامش داشتم...
بعدها در احادیث خوندم که #رسول_اللهﷺ میفرماید: هر کسی به الله تعالی ایمان بیاورد تمام #گناهان قبلش بخشیده میشود حتی اگر به اندازه کوهی باشد.😌
😔خانوادم متوجه شدن که من #ایمان_اوردم...پدرم خیلی با پسرای مسجد بد رفتاری میکرد چون در کل خیلی گمراه بود...
ما جزء خانواده هایی بودیم که هر سال یک هفته #مولودی میگرفتیم و تمام اقوام و همسایه و آشناهامون رو دعوت میکردیم... و #بدعت های زیادی داشتیم... در حالی که به نماز و چیزهای مهمتر توجهی نداشتیم
😔پدرم بیشتر از همه #ضد من شد
طوری شد که حتی اجازه #اظهار_نظر در مورد هیچ چیز نداشتم...
😔مادرم با هام #بدرفتاری میکرد..
پدرم کلا #آدم_حسابم_نمیکرد...
و برادر بزرگم هم که اکثر اوقات تو مسجد بود ...
به خاطر اینکه با خانواده #دعوا نکنه همیشه دیر وقت میومد خونه تا همه بخوابن...اما من نمیتونستم برم بیرون و پای همه چیز وایسادم....
✍🏼 #ادامه_دارد...ان شاءالله