🍃🌸🌸🌸
#طعم_شیرین_خدا
✅ خلاصهی #درس_هفتم:
به نظرتون میشه با خدا بود و ناامید بود؟
🍃🌸🌸🌸
☑️ داریم در بارۀ این صحبت میکنیم که اگه خدا رو بزرگ ببینیم چی میشه؟
▫️مخلص میشیم،
▫️به خدا اعتماد میکنیم،
▫️ترس توی وجودمون از بین میره و آروم میشیم
▫️و روی وعدههای خدا حساب باز میکنیم.
✅ توی این درس میخوایم بریم سراغ یکی دیگه از آثار بزرگ دیدن خدا که در اصل از نتایج اعتماد به وعدههای خداست.
❇️ وقتی کسی روی وعدههای خدا حساب باز کرد، با ناامیدی غریبه میشه.
❗️یقین داشته باشید به میزان ناامیدیای که توی وجود هر کسی هست، به همون اندازه کُفر، تو وجودش رخنه کرده.
‼️بعضیا ناامیدی رو طوری معنا میکنن که انگار فقط به کسی ناامید می گن که از بخشش گناهانش ناامید باشه.
▫️یعنی یأس از رحمت الهی رو به ناامیدی از بخشیده شدن گناها ترجمه میکنیم.
⁉️کی گفته ناامیدیای که دین باهاش مشکل داره، فقط همین نوع از ناامیدیه؟
⬅️ خدا اصرار داره ناامیدی رو اختلال در بُعد اعتقادی ما معرفی کنه؛ نه صرفاً یک مشکل اخلاقی.
⛔️از نظر خدا کسی که ناامیده، توحیدش مشکل داره.
❓حالا کدوم قسمت از توحیدش میلنگه؟ همون قسمتی که خدا میخواد ما بارها و بارها تکرارش کنیم:
🔰بزرگی خدا.
❌حواسمون باشه که شیطون اینجا برای من و شما یه دام پهن کرده؛
• ما رو ناامید میکنه به اسم ناامیدی از خویش.
• از خدا ناامیدیم؛ ولی خودمون رو گول میزنیم و میگیم از خودمون ناامیدیم.
‼️فرق کسی که از خودش ناامیده با کسی که از خدا ناامیده خیلی واضحه.
• اونی که به خودش نگاه میکنه و جز کوچیکی هیچی تو وجودش نمیبینه، از این که خودش بتونه به داد خودش برسه ناامید میشه؛
• امّا به خاطر این که به خدایی اعتقاد داره که بزرگه، خدایی که میتونه دست همۀ کوچیکا رو هر چقدرم که زیاد باشن بگیره، همۀ وجودش میشه انگیزه برای شروع دوباره.
#خلاصه_درس_هفتم
➖➖➖🍃🌸🌸🌸🍃➖➖➖
🌸 اینم پیدیاف درس هفتم، برا کسایی که دوست دارن متن کامل درس رو بخونن:
👇👇👇👇👇
4870d2cdad-5ac4f11ac2fbb8cc008b4796.pdf
180.8K
#درس_هفتم
به نظرتون میشه با خدا بود و ناامید بود؟
#نکات_تربیتی_خانواده_۱
🌷 زیربنای هر فضیلتی آرامش هست.
🌹اگه زن و شوهری میخوان خونه ای پر از محبت و عشق و صمیمیت داشته باشن،
✔️اولین و مهم ترین چیزی که باید برای به وجود آوردنش تلاش کنن،
"آرامش" هست. 💖🌷
🚸 بدون آرامش به هیچ لذت و عشقی نخواهید رسید.
🌺 زن و شوهر مهم ترین وظیفه خودشون رو آرامش دادن به همدیگه بدونن😌💖
شما به این موضوع دقت دارید؟!
@azkhane_takhoda
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_پانزدهم
امیر انتخاب من بود یا تقدیرم نمیدانم.
جوانتر از آنی بودم که بازیهای روزگار را درک کنم فقط میدانستم دوستش ندارم چون با من متفاوت بود ، اهل نماز نبود و چارچوب مرا نداشت ، مشروب مصرف میکرد و سیگار میکشید ، هر چند که شب عقد به من قول داده بود که هیچوقت او را مست نخواهم دید .
از حلال بودن کامل مالش هم مطمئن نبودم از بخشی که میدانم حلال است دین پدرم را پرداخت و آبروی پدرم را خرید و خانوادهام را حفظ کرد.
ولی چیزی که مرا عذاب میداد عشق خالص امیر به من بود ، کاش دوستم نمیداشت و لااقل اینهمه مرا نمیخواست تا تکلیفم با او روشن میشد با این محبتهای امیر و حس دینی که به او داشتم فکر طلاق عذابم می داد.
اما هیچ کدام از کارهایش نمیتوانست یاد مرتضی را از ذهنم خارج کند و این سخت ترین قسمت ماجرای زندگیم بود.
به توصیهی مرتضی چند روز بعد از برگشتن به کرج با عمه فاطمه قرار گذاشتم و به دفترش رفتم ، بهتازگی در دانشگاه آزاد تهران کار خود را شروع کرده بود ، برایش گل رز خریدم ، عمه با خوشحالی پذیرای من شد .
جلسه اول برایش اشک ریختم و از دلتنگی بابایم گفتم ، علت ازدواج با امیر را هم شرح دادم.
هیچکس جز امیر راز صیغه محرمیت من و مرتضی را نمیدانست آن روز هم نتوانستم آن را فاش کنم ، وسط صحبتها این جمله عمه فاطمه برایم سخت بود :
_طیبه چرا فکر میکردم تو هم مرتضایی منو میخوای ؟
حرفی برای گفتن نداشتم ...
سرم را پایین انداختم ...
+ خواستن مرتضی یک چیز بود و پرداختن بدهی بابا بابت تعاونی که از بین رفته بود یک چیز دیگه ، مبلغ این بدهی طوری نبود که کسی دوروبر ما از پسش بربیاد باور کنید من چارهای جز اینکار نداشتم...
_ باشه نازنینم ادامه نده...
درکت میکنم هرچند که از معصومه ناراحتم که چرا بدون مشورت ما اینکارو کرد فقط چهار ماه از فوت پدرت گذشته بود که به یکباره خبر نامزدی تو و امیر رو به ما داد و باعث به وجود اومدن دلخوری شد ...
بگذریم...
حالا بگو چه کمکی از دست من برمیآید ...
+عمه جانم من شرعاً و عرفاً همسر مردی هستم که عاشقانه منو دوست داره اما خیلی باهاش متفاوتم ، بنا به دلایلی هم الان نمیتونم و نمیخوام که ازش جدا بشم ، دلم میخواد حالا که سرنوشت من این شده حداقل طوری همسرداری کنم که فردای قیامت شرمنده بابا و مامانم و حضرت زهرا نباشم ...
خجالت میکشم از این زندگی...
زندگیای که هیچ چیزش به من نمیآید...
عمه آن روز برایم بابی را فتح کرد که تا این لحظه مفتوح ماند و با حرفهایش در آن جلسه و جلسات بعد سبک همسرداری و نوع نگاه مرا به زندگی تغییر داد مثل زمان کودکیام که خواندن و نوشتن یادم میداد آن روز هم الفبای زندگی را برایم معنا کرد به توصیه عمه در فرصت باقیمانده درسهایم را جمعبندی کرده و در کنکور رشتهی روانشناسی قبول شدم امیر کل خانوادهها را سور داد و برایم ماشین شخصی خرید .
طبق فرمولهایی که عمه یادم داد رفتارم را با امیر تغییر دادم ...
سخت بود ...
اما شد.
هیچوقت عاشقش نشدم اما با او حسهایی را تجربه کردم که کمکم راه زندگی مرا نمایان کرد من و امیر سیری را شروع کردیم که تعریف مجدد آن برایم هم سخت است و هم شیرین ...
فکر طلاق همان روزها از ذهن من پر کشید تا روزی که ...
#ادامه_دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در آخرین شب بهمن
✨میسپارمتان به
🌸اون کسی که تو دیار
✨بی کسی بین همه ی
🌸دلواپسی ها مونس
✨ و همدممان است
🌸شبتـون در پنـاه حق
✨به امیـد
🌸فـرداهایی بهتر
@azkhane_takhoda
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#سلام بر #صاحب_الزمان #حضرت_مهدی
#سلام
#صبح_بخیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷روزی پر از خیر و برکت و سلامتی و #موفقیت را برای شما همراهان محترم آرزو داریم
@azkhane_takhoda
34.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
💖 امروزهمنعمتخداست 💖
💖 قــــدرش را بـــدانــیــم 💖
☀️صفحهامروز: ۱۵_سورهبقره آیه۹۴تا۱۰۱
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنید
@azkhane_takhoda
#خدا_۲
🌺سلام خداجونم
🌸دلم لک زده برای حرف زدن باتو
منو ببخش که همیشه فکرمیکنم وظیفته همه چی بهم بدی وهمیشه ازت طلبکارم😔
منو ببخش که همیشه تو ناخوشیام یادم میفته که یه خدایی دارم😔
ببخش برا وقتایی ک برای همهچیز و همهکس وقت داشتم اما برای تو نـــــــــه....😔
خدایا منو ببخش که یادم میره توخدایی ومن بنده ی حقیرتم😔
خدایا ممنون که هوامو داری💕❤️
@azkhane_takhoda
#حرف_خودمونی_۱
سلام😊✋
روزتون بخیر
✍میگم هر آدمی باید یه هدفی برای زندگی داشته باشه...
❌بی هدف زندگی کردن،
❌بی هدف نفس کشیدن،
حتی بی هدف خوردن و خوابیدن خیلی بده😕
💓این هدف آدمه، که مدل زندگی آدمو تعیین میکنه👌
✅برای زندگیت زمان بندی میکنه.
به قدمات جهت میده.
🔴ما آدما،
با هر تیپ و قیافه،
با هر نوع اعتقادات،
با هر سلیقه،
هممون یه هدف تو زندگیمون داریم
❓❓فکر میکنید هدف مشترک ما چیه؟؟
جواباتونو حتما برامون بفرستید😊👇
@mfater1
دوست داریم نظرتونو بدونیم😍
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
🍒 #تربیت_فرزند 🔍 #جلسه_ششم ✍ مقدمات بارداری(تغذیه) 🍃____🌹_____🍃 عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم🌹
🍒 #تربیت_فرزند
🔍 #جلسه_هفتم
✍ مقدمات بارداری(اصول رفتاری)
🍃____🌹_____🍃
✨بسمالله الرحمن الرحیم✨
با سلام و عرض ارادت🌺
ان شاالله که تصمیم هایخوبی گرفتید و در حال اقدام هستید☺️
💢بعد از شناخت طبع و مزاج که اولین اقدام برای بارداری بود ،
📝گفتیم اصولی هستند که باید تو جنبه های مختلف زندگی رعایت کنید تا ان شاالله در اعتدال مزاج و سلامتی کامل بتونید یک بارداری موفق داشته باشید.
🔹اولین اصل، اقدام برای اصلاح الگوی تغذیه بود که نکاتی رو خدمتتون عرض کردیم .
یکی دیگه از مهمترین آمادگی های قبل از بارداری عبارت است از ؛
🔰اصلاح الگوی رفتاری
از جمله این اصلاحات، اصلاح در نگرش ما به فرزنداوری هست که مهمترین اون 👇
💠داشتن نیت و هدفی بزرگ برای فرزنددار شدن هست
🌸بهترین و زیباترین هدفی که یک مادر و یک پدر می تونه برای بچه دار شدن داشته باشه ؛
👈اطاعت و پذیرش ولایت خداوند و ائمه معصومین علیهم السلام هست!
💯باید نیت و تمام تلاش پدر و مادر برای همینه پرورش نهال ولایت در خانواده باشه تا زندگی یا همون بندگی، مفهوم و معنا پیدا کنه و اعضای خانواده زیر سایه اون آرامشرو تجربه کنند.
🚫 لذا همین جوری بدون هدف و داشتن نیت بندگی ،ازدواج کردن و بچه آوردن اصلا مسیر خوبی برای موفقیت در زندگی نیست،
✅چون اهداف و نیت های ما هستند که به تمام فعالیتهای ما از جمله بچه دار شدن و تربیت فرزند معنا میدن و لاغیر.
✍نکته بعدی، توجه به انجام واجبات دینی هست مثل نماز و روزه، و اهتمام ورزیدن به برخی مستحبات مثل نماز اول وقت، قرائت و تلاوت قرآن، با وضو بودن در ساعات شبانه روز و...
🤲 و نیز ، همواره دعا کردن و از خداوند طلب فرزند صالح نمودن به ویژه دعاهاى قرآنى مربوط به نسل و... مثل این دعاها که می تونید تو قنوت های نمازاتون بخونید👇
۱- رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ، ( آل عمران، آیه ۳۸)
۲- رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (فرقان، آیه ۷۴)
۳- ربِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (ابراهیم، آیه ۴۰) و...
⚜رعایت آداب اخلاقى در معاشرت با افراد خانواده مخصوصا همسر و حفظ آرامش روانی و اجتناب از هر گونه عاملی که باعث اضطراب و تشویش خاطر میشه.
🛁رعایت بهداشت اعم از فردی و عمومی که نیازی به توضیح نداره.
🌸رعایت پاکیزگی و آراستگی شخصی مثل مرتب بودن موها، پوشیدن لباسهای تمیز با رنگای شاد و متنوع و در حد امکان نو و ...
🔹به امید خدا جلسه بعد نکات مهمی رو خدمتتون ارایه خواهیم کرد.
#تربیت_فرزند
#نکته_تربیتی_مهم
✅کار آسانتر این است که کودکانی شاد و قوی بسازیم،
❌ تا اینکه بزرگسالانی آسیبدیده را ترمیم کنیم...
#تربیت_فرزند
@azkhane_takhoda
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_شانزدهم
عمه فاطمه برایم مادری کرد.
راه و رسم زندگی را یادم داد.
فرمولهای او ، درسهای روانشناسی و آموزههای دینی هم ابزاری بودند برای ساختن زندگی پرآشوب من.
خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه صحبت میکرده خدایا چقدر مدیون این زن هستم.
اما نقطه عطف زندگی من جایی حوالی قم رقم خورد ...
هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران بین من و امام زمان افتاد ...
سفری که به اصرار معصومه خانم و با هزار التماس از امیر نصیبم شد .
خدای من آن شب با قلب من چه کردی ؟؟؟
هوای خنک پاییزی بود...
تنها وسط شلوغی حیاط میخکوب شدم
صدای مداحی پخش بود ...
تمام قلبم به یکباره ....
در یک آن ...
در یک لحظه...
از عشق صاحبالزمان عج لبریز شد ...
سرشار شد...
اصلا آتش گرفت...
تا آن لحظه انگار نمیدانستم او هست ...
انگار نمیدانستم بین ماست...
آن لحظه وجودش را با تمام سلولهای بدنم حس کردم ...
بیحال شدم...
مست شدم ...
عاشق شدم...
عاشق معشوقی که :
زیباترین...
بهترین...
قویترین و محبوبترین مردان عالم است ...
خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را دارد ؟!
چه کردی با من ؟!
بعد از آن فقط به عشق او نفس زدم
تلاش کردم به عشق او
بخشیدم به عشق او
امیر را...
به عشق او....
مرتضی را ...
به عشق او...
حال تازه عاشقی را داشتم که فقط و فقط خواهان جلب توجه محبوب است و بس...
یکی از روزهای پاییزی بود ، تازه از دانشگاه برگشته بودم با معصومه خانوم و بچهها تلفنی صحبت کردم و مشغول تهیه شام شدم.
امیر گاهی زود و گاهی دیر میآمد.
شغلش آزاد بود و زمان مشخصی نداشت .
اما همیشه قبل از حرکت تماس میگرفت و اگر چیزی لازم داشتم تهیه میکرد.
آموخته بودم که زن باید برای همسرش خود را آراسته کند ، به سمت میز آرایشم رفتم ، از بهترین لوازم آرایش آن زمان رویمیز و داخل کشوها بود ، نشستم و مشغول شدم ...
سختم بود اما باید این کار را انجام میدادم ...
یاد احادیث و آیاتی افتادم که در این رابطه خوانده بودم...
یاد پدرم که همیشه میخواست که بینقص باشم و یاد مرتضی که باید با تمام قوا از ذهنم پس میزدم ...
همیشه و به ذاته استعداد آرایش و رقص و لوندی های زنانه را داشتم اما تا آن زمان نمیخواستم برای همسرم ، برای امیر از این استعداد خودم استفاده کنم .
مشاورهها باعث شده بود که تسلیم شوم ...
حالا عاشق شده بودم ...
عاشق مولایم که من را با امیر میخواست ...
عاشق امام زمانم که این جمله را می پسندید :
"جهاد زن خوب شوهرداری اش است "
پس برای جلب محبوب چاره ای جز جلب نظر امیر نبود.
در دنیای آن زمان ما طلاق وجود نداشت و من هم توان جنگیدن نداشتم ...
خستهتر از آنی بودم که برای بدست آوردنا آنچه که میخواهم بجنگم...
آرایشم تمام شد رفتم و لباس زیبایی که در خرید عروسی برایم گرفته بودند پوشیدم ...
کفشهای مجلسی را پا کردم .
جواهراتم را انداختم .
یک دل سیر زاااار زدم و با خدا معامله کردم:
+ خدایا فقط بهخاطر تو ...
چونکه میدونم دوست داری خوب همسرداری کنم...
خدایا دلم چیز دیگهای میخواد اما تسلیم تو هستم ...
عشق به امامزمان از من زن دیگری ساخته بود زنی که هدف داشت ، انگیزه داشت ، بابا داشت.
هیچوقت حالت چشمهای امیر را فراموش نمیکنم از در که وارد شد خشکش زد ، محو من بود با کمی حیا سمتش رفتم دستهایش را گرفتم :
+چی شده چرا ماتت برده؟؟؟
با تعجب گفت :
_ طیبه خودتی ؟؟؟
بعد دستپاچه گفت :
_امروز چه روزیه؟؟؟
نکنه تولده ؟؟؟
نه بابا چه گیجم من...
#ادامه_دارد