eitaa logo
از خــانــه تــا خــدا
742 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
مـــا ایــنـجــا مــیخوایـم راه و رسمِ #خوب_زندگی_کردن رو یاد بگیریم😉 ما میخوایم زندگیمون رو یه تغییر اساسی بدیم و از لحظه به لحظش #لذت ببریم😍 💝آرامش به سبک اسلامی 💑 همسرداری و مهارت زناشویی 🤱تربیت فرزند و لذت مادری 💫ارتباط با ما @mfater1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 پيامبر خـــدا صلى‌الله‌عليه‌وآله خدمت كردن به خانواده، كفّاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو مى‌نشاند. 🌹 📚 جامع الأخبار،‌ ص۲۷۶ ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋ 🔸 صبح‌ها این خیال شماست که در من روشن می‌شود نه روی آفتاب... 💙 طبق روال صبح‌های پنج‌شنبه علاوه بر سلام به امام رئوف، به اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام هم سلام میدیم✨ ❤️ السلام علی‌الحسین و علی علی‌ابن‌الحسین و علی اولادالحسین و علی اصحاب الحسین... ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ روزمان را 💖 امروز هم‌ نعمت‌ خداست 💖 💖 قــــدرش‌ را بـــدانــیــم💖 ☀️ صفحه‌ امروز: ۲۰۳ ☀️ سوره توبه آیه ۱۰۰-۱۰۶ ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
🎒 حواسمون‌باشه ✅ با فرستادن فرزند به مدرسه مسئولیت والدین از بین نمیره 👨‍🏫 ایــنــکه معـــلمــش کـیـــه؟ 👨‍💻 فرزندمون داره چی یاد میگیره؟ 👥 دوستاش کیان و با کی صمیمی‌تره؟ 💞کیا اثرگذاری‌بیشتری روی فرزندما دارن؟ 🟢 همه و همه مثه بذری هست در زمین خالیِ فرزند ما، که محصولش رو در آینده نزدیک مشاهده خواهیم کرد 🌾 🔻 ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید. تحریم۶ ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🍂 پيامبر خـــدا صلى‌الله‌عليه‌وآله لحظه‌هاى دردِ بیماری (آثارِ) لحظه‌هاى گناه را از ميان مى‌برد. 🥀 📚 بحار الأنوار، ج۶٧، ص٢۴۴، ح٨٣ ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راز رسیدن به اهداف.mp3
15.55M
توضیح صبحانه آگــــــاهی امروز👆 چرا من که آدم خوبیم به اهدافم نمی رسم و کلی آدم بی دیــــن به اهدافشون می رسن⁉️😳 ✅ صبحانه آگاهی: عمل کردن بر خلاف قوانینِ جهان هســـــتی ما را بیشتر از خواسته ها دور و به ناخواسته ها نزدیک می کند ┈┈••••✾•🌿🌺🌿 🔰 امام حسین (ع) : کسی که بخواهد از راه گناه به مقـــصدی برسد، از آروزیش دورتر می شود و زودتربه آنچه می ترسد گرفتار می شود.🌱 شما هم هر روز دعوتید به صرف صبحـــــانه آگاهـی👇 ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خــانــه تــا خــدا
‌ #تو‌فقط‌لیلی‌باش #قسمت‌پنجاه‌و‌شش 🟢 هنوز اذان صبح رو نگفته بودند. برای این که توی راه نماز صبح ر
قسمت‌پنجاه‌و‌هفت ✅ و من شک ندارم که اون نماز شب و این توسل، فلیکس فلیسیس من در این مسافرت بود. چیزی که باعث شد یه هدایت درونی راهنماییم کنه که در مواجهه با مسائل، تصمیمات درست بگیرم. این که بر خلاف دفعه های گذشته خودم رو زیر دست و پای همسرخان نندازم و بتونم در عین آرامش، نارضایتیم رو هم بهش منتقل کنم. 🟢 بالاخره نزدیک ظهر به سوئیت رسیدیم. فلیکس فلیسیس بهم راهنمایی کرد که به محض رسیدن، بر خلاف دفعه های قبل، یه دستی به سر و صورتم بکشم و لباسم رو عوض کنم، و اجازه بدم همسر خان و بچه ها وسایل رو بیارن داخل ... که با آرامش مثل یه خانوم با شخصیت یه چایی دبش درست کنم ... که میز رو با کمک همسرخان ببرم توی ایوون جلوی سوییت، و چای و بیسکوئیت رو با سلیقه بچینم روش ... که در حین خوردن چای زیاد بگو بخند نکنم و نشون بدم ناراحتم. اما نه اونقدر که شور بشه ... و خیلی چیزهای ظریف دیگه که ناخودآگاه انجام میدادم.  ✔️ بعد از چای بچه ها رفتن دنبال بازی و ما در اون ایوون زیبا با اون منظره آرامش بخش گلها و درختهای محوطه با هم تنها شدیم. همسرخان که دیگه خلقش جا اومده بود سر حرف رو باز کرد، اما من برخلاف همیشه که زود از فرصت استفاده میکردم تا همه چیز رو تموم شده جلوه بدم، به سردی جوابش رو دادم. بعد هم از توی کیفم یه استامینوفن درآوردم و با قلپ آخر چاییم خوردمش. 🔻 همسرخان نسبت به دارو خوردن به شدت حساسه، و من میخواستم از همین خصلتش استفاده کنم و بهش بفهمونم تا چه حد ناراحتم. منتظر بودم بهم اعتراض کنه که چرا دارم میخورم، و وقتی این رو گفت، بهش گفتم: سرم درد میکنه. وقتی پرسید چرا؟ ، با ناراحتی گفتم: توقع داری با اون همه داد و بیدادی که توی ماشین راه انداختی، حالم خوب باشه؟ ... 🔶 بعدش از جام بلند شدم و همونطورکه فنجونها رو جمع میکردم، گفتم: برم، تا دوباره گرد و خاک نکردی. اصلاً معلوم نیست الان که داری میخندی و حالت خوشه، ۵ دقیقه دیگه هم اوضاع همینطور خوب باشه ... 🔸 توقع داشتم بهش بربخوره و دوباره عصبانی بشه و جبهه بگیره، ✅ اما برای اولین بار در عمر ۱۴ ساله با هم بودنمون، اینطور نشد! ... 🔴 چیزهایی گفت که تا اون موقع ازش نشنیده بودم. گفت که دست خودش نیست و خودش هم نمیدونه چرا تا به اولین نشونه های ترافیک میرسه، کنترل اعصابش از دستش خارج میشه. و بعد سعی کرد با شوخی و خنده از دلم دربیاره و ... 🔻و انگار از اون لحظه همسرخان یه همسرخان دیگه شد! 🔵 نمیدونم چرا، ولی انگار برآیند تغییر رفتار من قبل از سفر و این رفتار درست باعث شد همسرخان کلاً یه جور دیگه بشه. دیگه تا آخر مسافرت تمام هم و غمش این بود که من راحت باشم. تمام کارها رو خودش میکرد، یا به خانوم خانوما یاد میداد که بکنه. تا میدید دارم کار میکنم، ازم میخواست بشینم و استراحت کنم! ✔️ بر خلاف دفعه های قبل که یا خواب بود، یا پای تلویزیون و یا داشت با بچه ها توی محوطه گردش میکرد، این دفعه همه حواسش به من بود. تمام نهار و شامهایی که اونجا بودیم رو خودش درست کرد. البته من هم کنارش بودم و میگفتم چکار کنه، اما بیشتر کارهای فیزیکی رو خودش میکرد. و تازه بعدش هم یا خودش و یا خانوم خانوما ظرفها رو میشستن! 🔶 با اینکه همیشه از بوی ماهی فراری بود، اما وقتی ماهی خریدیم، خودش همه رو تمیز کرد و شست و من فقط بسته بندیشون کردم. سبزی خوردنها رو خودش پاک کرد، سیرها رو خودش تمیز کرد و حتی یه روز که نهار ماهی داشتیم، تا من برسم سر میز، تیغ ماهی من رو هم برام گرفته بود! 🔻 شاید اینها که من به عنوان تغییرات همسرخان میگم برای شماها عادی باشه، ✅ ولی من در این ۱۴ سال هیچوقت اون رو رو تا این حد به خودم متوجه ندیده ‌‌ بودم. واقعاً حس میکردم داره تمام سعیش رو میکنه که اذیت نشم و بهم خوش بگذره. حتی یه بار که نور چشمیش، یعنی خانوم کوچولو، وسط شام میخواست بره گلاب به روتون، بهش گفت: صبر کن، مامان که نمیتونه وسط غذاش بلند بشه!   🔴 اما نقطه اوج تمام اینها روز ۱۳ به در بود. برای اجتناب از ترافیک شدید، مراسم سیزده به در رو توی همون ایوون باصفا برگزار کردیم. من میز رو چیدم و رفتم خانوم خانوما رو صدا کنم. وقتی برگشتم دیدم همسرخان سبزه قشنگمون رو به جای گل گذاشته وسط میز! ... وقتی بخور بخورها تموم شد، یه آهی کشیدم و گفتم: حالا آب روون از کجا بیاریم سبزه رو بهش بسپاریم؟ این رو فقط من باب درددل گفتم، وگرنه ذره ای احتمال نمیدادم اثری داشته باشه ... همسرخان اولش گفت حیفه سبزه به این قشنگی رو بندازیم بره، و این که جاده ها اینقدر شلوغه که نمیشه پا بیرون گذاشت! من هم دیگه ادامه ندادم و رفتم توی سوئیت. 💞تو فقط لیلی باش💞 ┈࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦‌ 🏡 @azkhane_takhod