2⃣
💠ایام و ساعات مناسب انعقاد نطفه و ایجاد زمینه های مناسب شخصیتی عبارتند از،
🍃 شب دوشنبه:
بچه حافظ قرآن و راضی
به قضای خدا میشه.
🍃 شب سه شنبه
شهادت روزی فرزند میشه،
مهربان و سخاوتمند میشه،
زبانش پاک از غیبت و دروغ و
تهمت میشه، دهانش خوشبو میشه.
🍃 شب پنج شنبه
حاکم یا عالم میشه.
🍃 ظهر پنج شنبه بعد از اذان
شیطان نزدیک او نمیشه،
فهمیده میشه، خدا بهش
سلامت در دین و دنیا میده.
🍃 شب جمعه
بچه سخنران و خطیب میشه.
🍃 جمعه بعد از عصر
عالم و سرشناس میشه.
🍃 جمعه بعد از نماز عشاء
بچه شریف و جزء بزرگان میشه.
👈 در بقیه ی ایام در آخر شب خوب است.
3⃣
🔔البته توجه داشته باشید که رعایت
همهی مواردی که تا کنون گفتیم
#باهم، بیشترین تاثیر رو خواه.
داشت والا با رعایت یکی دو مورد
نمیشه انتظار چندان بالایی داشت.
⚠️ این نکته رو هم تذکرا یادآوری
می کنیم که اگر کسی ناخواسته
در ایام ممنوعه باردار شد یا اطلاعی
از این موارد نداشت با دعا و صدقه
و توکل به خدا میتوان اثر بد و بلا
را دور کرد.
⛔️ پس اصلا خودتون رو نگران نکنید!
در پناه خدا موفق و موید باشید✋☺️
🏖
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت
هر لحظه بودن کنار خانم دکتر مقدم برای من کنجکاو درس دارد.
درسهایی که میدانم هیچ کجای دیگر و کنار هیچ کس دیگری کسب نمی شود.
پنجشنبه صبح ماشینم را برق انداختم و رفتم دنبال استاد ، پیش از رسیدن من جلوی درب خانه بود ، ریموت را زد و اشاره کرد ماشین را داخل ببرم .
سرم را از شیشه بیرون آوردم و بلند گفتم :
+ سلام ... با ماشین من میرفتیم استاد جان
به صورتم لبخند زد و آرام گفت :
_ نه عزیزم ماشینت اذیت میشه اینهمه راه ...
+ چشم هرچی شما بگید .
پارک کردم و با ماشین استاد حرکت کردیم
سر راه استاد مقدم بزرگ ( عمه فاطمه ) و نسرین هم با ما همسفر شدند.
نهار مهمان استاد مقدم رفتیم یک رستوران سنتی داخل قزوین ...
من و نسرین تا مقصد کلی نمک ریختیم تا حال و هوا عوض شود ، استاد یک سبد خوراکی و لوازم پیک نیک برداشته بودند و من و نسرین از سلیقه و کدبانو گری خانم دکتر کلی تعریف کردیم و حسابی خوردیم.
چقدر منظره دریاچه پشت سد سفید رود تماشایی بود ، توربین های بادی سفید بزرگ ، پارادوکس مدرنیته و طبیعت زیبا ، و باغهای همیشه سبز زیتون ، در زمستان دیدن اینهمه سبزی جذاب بود.
از کنار ویرانه های روستای قدیمی رد شدیم
خانه های رها شده
و کوچه های خالی
از دور صدای خاطره ها به گوش میرسید.
گلزار ولی حال همه ی ما بارانی بود .
کنار گلزار شهدا قبرستان روستا قرار گرفته بود.
استاد سر مزار پدر و عزیزانش چند دقیقه فاتحه خواند و همگی به خانه آنها داخل روستا که حالا شهرکی شده بود رفتیم.
میدیدم استاد همه جا مراقب عمه فاطمه هست ، دستانش را میگرفت و قرصهایش را یادآوری میکرد .
موضوع صحبت عمه و برادر زاده کتاب جدید استاد بود ، چقدر استاد مقدم بزرگ نظرات جامع و پخته ای داشتند ، دور و بر ما زنهای این سن و سال عموما به زور سواد خواندن و نوشتن دارند اما استاد دنیای علم و تجربه بود.
آخر شب بود صدای باد میپیچید خوابم نمیبرد
رفتم روی تراس
استاد پشت میز گردی با یک پتو دورش نشسته بود
اشاره کرد که بنشینم کنارش
+ مزاحم خلوتتون نباشم
_ نه نازنین جان
+ بازم که گریه کردید
با خنده گفت :
_ محض ریا کمیل خوندم آخه
صادقانه گفتم :
+ نخوندم تا حالا
_ حتما بخون ، اونم چند بار فقط ترجمه
انقدر ترجمشو بخون تا خوب برات جا بیوفته بعد دیگه نمیتونی رهاش کنی
دعای کمیل و دعای ندبه و زیارت عاشورا درس زندگی میدن ، اصلا مانیفست زندگی هر آدم رو باید از روی این ۳ تا نوشت .
با چنان عشقی حرف میزد که چشمهایش هم ستاره باران می شدند .
+ چشم استاد میخونم حتما ، همچین که شما تعریف میکنید آدم ضعف میکنه
نمیخواهید حالا که اینجا هستیم چیزی برام تعریف کنید ؟
_ خییییرررر ...
خودمو لوس کردم
+ وا استاااااددد چرا آخه ...
_ دختر خوب هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ، حالا که اومدی از سکوت و طبیعت اینجا استفاده کن رفتیم کرج کلی برات حرف میزنم
+ چشم چشم چشم
شیطنتم گرفته بود ، سردم هم بود بلند شدم که بروم داخل گفتم :
+ حالا یه کم
یه کوچولو میگفتید حداقل چی میشد مگه ؟؟؟
_ برو دختر لوس برو بگیر بخواب نماز صبح خواب نمونی ...
دلم نیامد پیامهای آقا رسول را نشان استاد بدهم چند ساعت استراحت برایش لازم بود.
جمعه برگشتیم کرج
مهدا خانم با پسرش آمدند استقبال و گل از گل استاد شکفت .
هدا خانم هم با کلی شیطنت مادر و عمه فاطمه را با خود برد.
سفر کوتاهی بود اما درسهای زیادی برایم داشت.
شنبه سر وقت رفتم دفتر
رکوردر
رم
باطری اضافه
همه چیز آماده بود
+ خانم دکتر بریم سراغ ادامه داستان
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
_ بسم الله
زندگی با امیر پر از هیجان بود
همیشه چیزی برای سورپرایز من پیدا میکرد
مهدا شیر خواره بود که یک روز با دو چمدان گرون و خوشگل وارد شد
+ به به مبارکه آقای خونه کجا بازم ؟؟
همینطور که با چمدانها بازی میکردم گفتم:
+چه خوشششگلن اینا ...
طبق عادت همیشگی بغلم کرد و مرا روی اپن گذاشت ...
من جیغ جیغ میکردم و از صدای جیغهای من مهدا گریه افتاد و محمد خواهرش را بغل کرد
_ ببین طیبه خوشگله ... درس دارم نداریم .... کار دارم نداریم ....
صداشو کلفت کرد :
اصلا هرچی آقای خونه میگه باید بگی ؟؟؟
+ خانم خونه باید بگه چشششمممم
حالا بگو ببینم چه خوابی دیدی برام ؟
_ هیچ یه سفر کوتاه فقط ، میخوام ببرمتون مالزی سنگاپور ...
از خوشحالی آویزون گردنش شدم ... عاشق سفر بودم به خصوص سفر خارج از کشور که تا آن روز قسمتم نشده بود.
هرچند با دو تا بچه کوچک سفر سختی بود اما با کمکهای امیر حسابی خوش گذرانی کردیم .
امیر مرد سفر بود ، همیه کارهای سفر را خودش انجام میداد و حسابی خسته میشد ولی لذت و رضایت از چشمهایش میبارید.
عروسی حیدر و هدیه نگرانی نداشتیم
همه هزینه ها را امیر پرداخت میکرد و بزرگتری میکرد برای خواهر و برادر من
از آنطرف هم من تا میتوانستم برای پدر و مادرش جبران میکردم .
سال ۸۹ بود کل خانواده دو طرف را بردیم سفر سوریه و لبنان ، عجیب سفری بود
همه لذت بردند و خاطره انگیز شد
فقط به محمد کمی سخت گذشت...
قد محمد از من و پدرش بلند تر شده بود
با آن موهای خرمایی و چشمهای سبزش
روی تخت هتل نشسته بودم که از پشت دستهایش را دور گردنم حلقه کرد و صورتم را محکم بوسید .
داشتم له میشدم
+ چی میخوای ؟؟؟؟ بگو چی میخواییی خفه شدم ...
_ خودت میدونی که ...
+ والا اگه بدونم ... بگو چی میخوای گل پسر طیبه
_ پول بده بهم لطفا برای استاد حفظم یه انگشتر از اینجا بخرم
_تو جون بخواه مامان جان ، چشم فردا بریم از نزدیک حرم حضرت زینب دو تا انگشتر جفت هم بخر یکی واسه خودت یکی واسه استادت
استاد حفظ محمد مرتضی بود ...
#ادامه_دارد ...
36.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
💖 امروزهمنعمتخداست 💖
💖 قــــدرش را بـــدانــیــم 💖
☀️صفحهامروز:۲۹_سورهبقرهآیه۱۸۷-۱۹۰
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_آیات_دقت_کنی
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
1⃣ #حرف_خودمونی_۱۱ 💝 هــمــه رو با عــشــق، بدون منت داده بهت ❣برای بقیه چیزا هم گفت
1⃣
#حرف_خودمونی_۱۲
❌ دیگه هرچی از خدا و اسلام
بـهـش بگی،مـسـخـره مـیکنه
مــــیـــــگـــــه بـــــــرو بـــــــابــــــــا
❓❓خــــــــــداااااااااا؟؟❓❓
⭕️ خدا که ما رو فراموش کرده و...
🔴 و از قصد گناه میکنه چون
فکرمیکنه خدا دوستش نداره💔
👈 اینه که بهش میگن عناد🔥
😐 بـــــــــه هــــمـــیــــن راحــــتـــــی❗️
بـــا تــوهــم ایـنـکه خـدا دوستش
نداره میشه یه گناهکار حرفه ای❗️
2⃣
💝 ولی اگه بدونه خدا چقدر دوستش
داره اصلاً دلش نمیاد گناه کنه...❣
💙 خب کسی که تو رو دوست داره،
دلـــت نـــمـــیاد نـــاراحتش کنی👌
⭕️ اینم اگر بدونه خدا اینجوری
دوستش داره سمت گناه نمیره
❌ اگرم بره سریع شرمنده میشه
و میاد معذرت خواهی🌸🌸
💖 خدا عاشق تک تک آفریده هاشه💕
کـــــــافـــــیـــــه بــــهــــش نـــــخ بـــدی😉
💞 ســــــر اون نــــــخ رو مــــــیـــــــگـــیــــــره
و دیــــگه نـمـیــذاره ازش جدا شی...
💗 بغل خدا امن ترین جای دنیاست 💕
3⃣
❌ هیچوقت جوری بد نشو که خدا
هیچ نخی نداشته باشه که با اون
نــــــــــجــــــاااااااتــــــت بــــــــــده❗️
🔷 سخته برای خدا که عزیز دلشو
بـــــنـــــدازه تــــو آتـــیـــش جــهــنم...
وگرنه این همه تو قرآن تهدیدت نمیکرد
❌ نذار جهنمی بشی...
حیفه تو که نری بهشت...
حیفه این همه عشق خداست
که اینجوری جوابشو بدی...
🟠 این که میبینی مشکلاتت زیاده،
دلیل بر این نیست که خداااااااا
دووووووووستت نداره😉❌
🟣 خدا میخواد با سختیا بزرگت کنه💪
⚫️ تــــــو نـــــمـــیـــخـــوای بزرگ شی⁉️
🟢 خدا داره بهت تمرین میده که
قـــــــــوووووووووی شــــــــی💪
🔺تا کی میخوای شل و ول بمونی😉⁉️
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
بیا عزیز زهرا،بیا آروم دلهــــ❤️💖❤️ــــا
بیا روشــــ✨✨✨ـــــن بکن تموم دنیا
#امام_زمان
@azkhane_takhoda
از خــانــه تــا خــدا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ #سخنرانی_دکتر_حبشی #جلسه_هفتم ←موضوع→ "اقتدار
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
1⃣
#سخنرانی_دکتر_حبشی
#جلسه_هشتم
←موضوع→
"اقتدار مرد"
⁉️حالا یه سوالی پیش میاد
اگر گریه مرد رو میشکونه شما مگه
نگفتید خانــمها باید لـــطیــف باشند
لـــطـــــافــــــت اشــــک مـــــــیــــــــــاره؟
✤ من خیلی وقتها رفتم یه حرفی رو
به شوهرم بزنم اشکِ خودش دویده
آمــــده بـــغـــضِ زوووود تـــرکــــیــده 😢
اگه اینقدر گریه مرد را میشکند من نباید اصلا پیش مرد گریه کنم از دست مرد❓
❤️ خانم یک جا دارد گریه بکند
❂همین شکستهام مرا دریاب را
اون طرف هم اثرش را در مرد بگذارد
و تامین بیشتری هم بگیرد خانمها
جاشوووووووو بلدید؟
❌ کجا گریه کنید مردتون رو نشکنید
تامین اضافه تری هم بگیرید؟
⏪ خوب وقتی که جاشو بلد نیستید
برای چی گریه میکنید؟!!
یعنی تا حالا هرچی گریه کردید
که مرد شکوندید مدعی هم هستید
تازه؟ منتظر هم هستید؟
خب #گریه مرد #میشکند ☞
این که میگیم آموزش اساسیِ مال اینه
دیگه که اگر ندونیم آثار رو گاهی بر حسب انتظارات خودمون عمل میکنیم
جاش سر شونه مرده در آغوش مرد💖
2⃣
❌ بعضی خانمها میگن یعنی پس
پیش دل خودمون نگه داریم؟
اصلا بریم سر سجاده و حرم گریه
کنیم؟ خیررررررررررررر
✅ حتما به مرد بگو
اینجوری تلمباری میشی از عقده ها
که بعد فاصله عاطفی تو با مردت
زیاد میکنی
⭕️ روش گریهتو درست کن
زن باید اینو میامد میگفت من خیلی شکسته و داغونم دلم میخواد گریه کنم میشه یه دقیقه سرمو رو شونه شما بذارم؟
➚➚
اینجا بعید نبود مرد تامینشو #اضافه هم بکنه 🌹
◉این شکسته اس حمایت بیشتری میخواد تامین اضافه تری بدهم
و وقتی سرشو گذاشت بفهمه چی بگه
⭕️ نه اینکه سرشو بذاره بگه علی تو
خیلی بـــی خوووووودی
خوب اینکه دوباره با #کلامش مرد را شکست دیدید 📛
خداوند این رو به طفل یاد داده به طور فطری و غریزی میاد عمل میکنه؟
مامان بچه دو سالش رو میزنه اولین درخواست این بچه از مادر چیه؟
🔅آغوشش رو میخواد داره با این پیام الهی به مادر میگه اگر چه از دست تو شکسته ام ولی برای آرام شدن پناهی جز تو ندارم.
اینجا زن باید بگه اگر چه از دست تو آزرده ام ولی مامنم تویی #پایهام تویی ✔️❤️
#ادامه_دارد
1_1304906845.mp3
1.58M
🔶 ارتباط صحیح زن و شوهر
#بخش_سوم
🔺 چرا توی خانواده در مقابل ما مقاومت شکل میگیره؟!
✍نکنه طرز زندگی ها غلطه؟
وقتی نگاه مالکیت باشه آدم میخواد طرف مقابل رو حتما سر جاش بشونه!
حتما میخواد وادارش کنه به تسلیم شدن!
#مشاوره #خانواده
@azkhane_takhoda