■■■■■■■■■■■■■■■■■
داستان زندگی الهه👩👧👦
Part1🧶
■■■■■■■■■■■■■■■■■
این داستان بچه کد19
.
من الهه هستم دختری که صاحب یک خانواده کم جمعیت ودرشهرآستارابدنیاآمدم
من یک خواهردارم که همه دنیام وپدرومادری که حالابه رحمت خدارفته اند
من وقتی سنم خیلی کم بودتقریبا۱۷ساله بودم
که شیطنت های پسرعمه ام توجه من به خودش جلب کرد
هرکجامی دیدمش به سمتم می آمدم ومدام بامن صحبت میکرد
ویامی گفت اگردرس هات خوب بلدنیستی من حاضرم باهات کارکنم
من هم به مرورزمان وپشتکاری که اوداشت به اوعلاقه مندشدم
وآن موقع چون تلفن همراه نبود
برایم نامه های مثلا عاشقانه
می نوشت😂😍
که البته بااینکه اوآن زمان۲۱ سالش بودوخط اش خرچنگ قورباغه بودوغلط املایی هم زیادداشت😂
وبااینکه سعی می کردجملات عاشقانه بنویسه ولی سطح اش هم بسیارساده بود
بااینکه من متوجه اینهامی شدم ولی می گفتم شایدنویسنده خوبی نیست
چون اگرقراربودمن برای اوبنویسم جملاتم عاشقانه ترازاوبود
بالاخره خانواده هامون متوجه شدندوبرای ازدواج مان پاپیش گذاشتند ومن و احمدرابه عقدهم درآوردند😍❤️
احمدیکمی درموردهمسرداری ضعیف بود
مثلابعدازعقدشب بادوستانش بیرون می رفت ویامسئولیت پذیری اش درموردمن کم بود
من همیشه به او
می گفتم:توحالادیگرشوهرمن هستی درجمع بابزرگترهابشین بچه هارارهاکن
وقتی ماراجایی دعوت
می کنندبایدزودبیایی!!
هنوزفکرمی کردبچه است ودیگران بایداوراهدایت کنند
برای همین بیشتروقتهاباهم قهربودیم
اگرقهرمی کردیم تامن پاپیش
نمی گذاشتم آشتی نمی کرد
باخودم می گفتم عمه این چه پسری است که تربیت کرده ای؟؟😬
ادامه دارد✍
#بچه
❤️👩💻❤️