eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
171.4هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎 خانومها بخوانند 👈خواص بعضی از 👈 🌾 خواص روغن جوانه گندم: جلو گیری از پیری زودرس،بهبودسیستم ایمنی و عصبی یدن،درمان بیماری پوستی اگزما،پسوریازیس،بهبود جای زخم وسوختگی،کاهش جای زخم،بازسازی و ترمیم پوست،رفع چروک پوست 🌾 روغن جوانه گندم بصورت خوراکی ومالشی . 🥥 روغن نارگیل تقویت مو،سیاهی مو،رفع خشکی موهای آسیب دیده براثر رنگ ودکلره،مرطوب کننده پوست ومو، چاق کننده،مقوی ومغزی،درمان کمر درد. 🥥 روغن نارگیل بصورت خوراکی ومالشی 🍇 خواص روغن هسته انگور 🍇 حاوی آنتی اکسیدان و ویتامین ایی،حاوی امگا6،تحمل حرارت بالا،کلسترول بد خون،افزایش کلسترول خوب خون،محافظت در برابر اشعه ماوراء بنفش،مانع چروک دور چشم 🍇 روغن هسته انگور خوراکی،و مالشی 🌿 خواصروغن رازیانه 🌿 ازبین برنده موهای زائد،ضداسپاسم،خلط آور،شیرافزا،رفع چین وچروک پوست،روشن کننده پوست،رفع درد قاعدگی 🌿روغن رازیانه خوراکی،مالشی 🌱 خواص روغن اسطوخدوس 🌱 رفع بیخوابی و ضدعفونی کننده،آرامش بخش ورفع سردرد،رفع مشکلات پوستی،مقوی معده،تقویت معده،درمان روماتیسم آرتروز،نقرس،خواب آور،درمان طاسی سکه ای 🌱 روغن اسطوخدوس،خوراکی،مالشی 🐫🐓 خواص روغن شتر مرغ 🐫🐓 رفع جوش صورت،ترک پاشنه وکف پا،درمان درد مچ دست،رفع کوفتگی وگرفتگی عضلات،رفع چین وچروک پوست،رفع ریزش مو،رفع پف زیر چشم 🐓🐫روغن شتر مرغ،مالشی 🌼 خواص روغن بابونه 🌼 ضد التهاب پوستی،ضد چروک،رفع اگزما افسردگی،رفع زخم های پوستی وواریسی آلرژی،سنگ کلیه،ضد آکنه وجوش غرور،ضدعفونی کننده پوست،ضدنفخ آرامبخش سیستم گوارشی،رفع سوء هاضمه،خواب آور قوی،اختلالات قاعدگی 🌼 روغن بابونه،خوراکی،مالشی 🌻خواص روغن آفتابگردان 🌻 سرشار از ویتامین ایی،حفظ سلامت،رفع اگزما واکنه،التیام پوست،رفع التهاب وقرمزی پوست،درمان سر درد ناشی از سرما خوردگی،جلو گیری ودرمان اسهال خونی،جلو گیری از سرطان 🌻 روغن آفتابگردان،خوراکی ومالشی 🌰 خواص روغن فندق 🌰 جلوگیری از ریزش مو،سرشار از فسفروکلسیم،تقویت مژه وابرو،رشد مجدد مو،تقویت بدن در دوره نقاهت 🌰 روغن فندق،خوراکی،مالشی 🍀خواص روغن کرچک 🍀 تقویت کننده مژه وابرو،رفع موخره،درمان یبوست،ضدباکتری،ضد ویروس،قارچ کش،ترمیم ناخن،برطرف کننده شوره سر وموی خشک 🍀 روغن کرچک،خوراکی،مالشی @azsargozashteha💚
یکی از کسانی که در عصر ما به مقام شامخ مرجعیت شیعه نائل شد، مرحوم آیت اللّه آقای حاج سید عبد الهادی شیرازی است که وی مورد توجه اهل نظر بود، اما عمر مرجعیت او کوتاه بود، زیرا ایشان پس از آن بیش از چند ماه زنده نماند (خدا او را غریق رحمت فرماید). جناب مستطاب آیت اللّه آقای وحید خراسانی- که از مراجع بزرگ تقلید عصر حاضر، و از جمله کسانی است که دارای بزرگترین کرسی تدریس در حوزه علمیه قم می باشند، و این جانب از محضرشان استفاده می نمایم- فرمود: مرحوم آقای حاج سید عبد الهادی به من گفتند: شبی در خواب دیدم که حضرت سید الشهدا، ابی عبد اللّه الحسین علیه السّلام به بیرونی منزل تشریف آورد و فرمود: دفتر روضه خوانها را بیاور، آوردم فرمود: نام آنها را بخوان! چند نفر را که خواندم به یکی از آنها که رسیدم فرمود: او را خط بزن، و آقای سید جعفر شیرازی را- که برای ایشان کتاب می خواند- به جای او بنویس. از خواب بیدار شدم، وقتی سید جعفر آمد از او پرسیدم در این ایام کار فوق العاده ای انجام داده ای؟ گفت: چون ایام محرم فرا رسید، شبی از حرم امیر المؤمنین علیه السّلام بیرون می آمدم که چشمم به در و دیوار سیاه پوش افتاد، به خاطرم رسید که روضه زیاد شنیده و گریه بسیار کرده ام، خوب است یک کتاب «جلاء العیون» بخرم و به منزل ببرم و برای اهل منزل از روی آن کتاب بخوانم تا ثواب روضه خواندن نصیبم شود؛ این کار را انجام دادم و اهل منزل را به فیض رساندم. آقا جریان خوابش را برای آیة اللّه وحید می گوید، امّا نام فردی را که از لیست خارج گشته نمی برد.[1][2]
سلام عزیزم همسرم سرطان خون گرفت و ما رفتیم پی درمان از بهترین دکترای تهران و ایران کمک گرفتیم تمام داروهایی که مصرف میکرد خارجی بود هر کاری لازم بود کردیم و جلسات شیمی درمانی کامل طی میکرد و بعد از چند جلسه که حسابی ضعیف و شکسته شده بود اومد خونه گفت دکترم گفته فعلا باید درمان متوقف کنیم ببینیم داروها چطور جواب میده دو سه ماه پی درمان نرفت و گفت پیشنهاد تیم پزشکی این بوده نگو دکترا بهش گفته بودن دیگه جواب نمیگیری اگه میخای روزای اخر زندگیتو با زجر نگذرونی ادامه نده برو کنار خانوادت زندگیتو بکن تا اون روز لعنتی فرا برسه ولی برای اینکه من غصه نخورم اصلا بمن هیچی نگفته بود.منم گفتم حتما دکترا بهش گفتن دیگه دارو میدین میخوره که بعدا فهمیدم همه رو میریخته دور چون میدونسته رفتنیه منم از همه جا بیخبر فقط میدیدم همسرم هر روز یه جا رو پاکسازی میکنه از داشته هاش مثلا به بهانه اینکه میخاد لباس نو بپوشه و از قدیمیا خسته شده تو کمدش چند دست بیشتر لباس نذاشته بود و حتی ابزار کارشم اهدا کرد یهچال و فریزو پر کرده بود از گوشت و مرغ و کره و سبزیجات وام خونه رو از سپرده هاش کامل صاف کرده بود پس اندازشو از حساب خودش به حساب من کامل انتقال داد به بهانه اینکه فعلا دست تو باشه تا اگه کسی ازم پول خاست مونده خسابمو نشونش بدم بگم ندارم از سیب زمینی پیاز گرفته تا صابون و شامپو و قرص ماشین ظرفشویی پر کرده بود کابینتارو بعد سه و ماه و نیم که درمان متوقف شده بود در حالیکه داشت با بچم بازی میکرد عرق سرد ریخت و همش میگفت آب بده بهش آب دادم همون روز مارو گذاشت و رفت و بچه ی دو ساله ی من بی پدر شد
یک مرد تنهای میانسال که به خوبی و خوشی در خانه‌اش زندگی می‌کرد، یک روز بعدازظهر مثل هرروز از سر کار به خانه‌اش می‌رفت که یک‌مرتبه یک کتاب تقریباً ۲۰ برگ جلوی در خانه پیدا می‌کند. مرد سواد درست و حسابی نداشت و فقط کلمات ساده را می‌توانست بخواند، اما وسوسه می‌شود که کتاب را بردارد. وقتی کتاب را باز می‌کند و نوشته‌هایی را می‌بیند که به زبان فارسی نیستند و نمی‌تواند آنها را بخواند، حدس می‌زند که این قرآن است و گناه دارد که روی زمین باشد، پس آن را به خانه‌اش می‌برد. وقتی توی خانه دوباره کتاب را باز می‌کند؛ یک صفحه می‌آید که بزرگ نوشته: «برگردون» مرد کتاب را می‌بندد. فکر می‌کند خیالاتی شده یا شاید، چون دارد پیر می‌شود، چشمانش ضعیف شده‌اند. سپس، چون انگشتش را لای کتاب گذاشته و همان صفحه را نگه داشته بود، دوباره همان صفحه که کلمه «برگردون» نوشته بود را می‌آورد که می‌بیند هنوز هست، رنگ نوشته قرمز شده و به علاوه یک تار موی دراز هم در همان صفحه وجود دارد. مرد که کم‌کم دارد می‌ترسد، به تار مو دست نمی‌زند و به صفحه بعدی که می‌رود، می‌بیند که نوشته: «تار موی منو از این کتاب دور کن دورکن دورکن!» مرد میانسال کتاب را روی تلویزیون می‌گذارد و می‌گوید: «این دیگه چه مسخره بازی‌ایه!» بعد با خودش می‌گوید: «شاید به خاطر خستگی کاره یا بخاطر سوزش چشمامه، بهتره برم بخوابم.» مرد می‌خوابد. بلند که می‌شود، می‌بیند که هوا در حال تاریک شدن است. می‌رود دست و صورتش را شسته و وضو بگیرد تا نماز مغرب و عشا را بخواند. وقتی از اتاق خواب به هال می‌آید، یک نگاه هم به در هال می‌اندازد و یک‌هو می‌بیند که در ورودی ساختمان باز است و یک زن با یک چادر سفید پاک جلوی در هال ایستاده و تکان نمی‌خورد. مرد جلوتر می‌رود و می‌گوید: «خانم شما اینجا چیکار می‌کنید؟ شما کی هستید؟» زن هیچ جوابی نمی‌دهد. مرد هرچیز دیگری می‌گوید، هر اِهِن و اوهونی می‌کند و هرکاری می‌کند، زن نمی‌رود و عکس‌العملی نشان نمی‌دهد. با خودش می‌گوید: «چیکارکنم خدایا؟ اگه به پلیس زنگ بزنم همه همسایه‌ها و اهل محل حرف درمیارن و هزار جور حرف و حدیث پشت سرم میگن و میگن این زن چرا تو خونه این همه آدم توی خونه اون رفته؟ من که کاری به کارش ندارم اونم یک زنه چیکار می‌تونه بکنه؟ اصلاً شاید جا و پناهی نداره اومده امشب رو توی خونه من بگذرونه! و خجالت کشیده داخل خونه بشه پس جلوی در هال وایستاده!» بعد در ساختمان را می‌بندد و قفل می‌کند و هرچه به زن می‌گوید حداقل بیا روی مبل بنشین، زن هیچ توجهی نمی‌کند. مرد هم نمازش را می‌خواند و شام می‌خورد و نوبت به خواب می‌رسد. می‌رود که بخوابد. چراغ‌ها را خاموش می‌کند. بعد نصف بدنش را زیر پتو می‌کند. چشم‌هایش باز است و خوابش نمی‌برد. همینطوری که چشم‌هایش باز است، می‌بیند که یک سایه سیاه تاریک نزدیکش می‌شود و متوجه می‌شود که همان زن جلوی در است. زن چادرش را یک گوشه پرت می‌کند و مو‌های دراز زرد و ژولیده‌اش با یک لباس پاره پاره و با چشم‌های قرمز و صورت سوخته‌اش به مرد نگاه می‌کند. زن ناگهان روی سر مرد می‌پرد و به شدت گلوی مرد را فشار می‌دهد و می‌گوید: «بهت گفتم کتاب رو برگردونی سرجاش، تو گوش نکردی. بهت گفتم تار مو رو از کتاب دور کنی، ولی تو اعتنایی نکردی. اصلاً چرا کتاب رو برداشتی؟ دوست من اونجا خودشو آتیش زده و این کتاب باید اونجا باشه. فردا اول وقت کتاب رو برمی‌گردونی سرجاش و تار موی منو از اون کتاب دور می‌کنی.» مرد که درحال خفه شدن است، به نشانه تأیید سرش را پایین پایین می‌کند و زن هم گردنش او را رها می‌کند. زن در حال رفتن است که مرد از پشت سرش می‌گوید: «اصلاً این موضوع که برای تو اینقدر مهمه چرا خودت کتاب را نمی‌بری و تار موت رو از کتاب دور نمی‌کنی؟» زن سریع برمی‌گردد و درحالی‌که چشم‌های قرمزش در حال جوشیدن است، می‌گوید: «من توانایی نزدیک شدن به اون کتاب رو ندارم احمق!» و چادرش را برمی‌دارد و می‌رود. مرد نگاهش به پا‌های زن که می‌افتد، می‌بیند که پا نیست و سم خر است. زن به در ساختمان که می‌رسد مرد می‌گوید: «در قفله صبر کن من…» یک‌مرتبه می‌بیند که زن از در رد می‌شود. مرد حیرت‌زده می‌ماند و با ترس و لرز می‌خوابد. فردا صبح اول وقت همان کار‌هایی را که زن گفته، انجام می‌دهد و به زندگی آرام سابقش دست پیدا می‌کند و از این بابت خیلی خوشحال است؛ و بد به حال کسی که غافلانه آن کتاب را بردارد.
روز جمعه دوم آبان ماه بود که  دختر دایی و دختر عمه به نام های حدیث و فائزه به رسم خیلی از جمعه های دیگر برای خرید به جمعه بازار شهرشان یاسوج رفتند. جمعه که می شد خیلی از اقوام و بستگان آنها را می شد در این بازار دید.آن روز هم دخترکان با چند نفری سلام و احوالپرسی کرده بودند اما یکدفعه از جلوی چشم همه ناپدید شدند تاخیر در برگشت دختران که زیاد شد،دلواپسی خانواده هایشان هم بیشتر و بیشتر می شد.   موضوع را به پلیس اطلاع دادند و حتی از پرویز پرستویی هم برای پیدا کردن حدیث و فائزه کمک خواستند.   گمانه زنی ها در مورد علت ناپدید شدن حدیث و فائزه 13 و 15 ساله؛ ادامه داشت تا اینکه بالاخره دو دختر نوجوان پیدا شدند.   مختاری شوهر خواهر فائزه در گفتگو با رکنا ضمن تائید خبر پیدا شدن این دو دختر نوجوان گفت:«روز گذشته  پلیس آگاهی تهران  به ما خبر داد که فائزه و حدیث پیدا شده اند.برای همین ما از  یاسوج  راهی تهران شدیم تا دختران را تحویل بگیریم.هنوز با آنها صحبت نکرده ایم و نمی دانیم علت دقیق تصمیم آنها برای سفر به تهران چیست.آنها به ماموران گفته اند که با اتوبوس راهی تهران شده اند.فائزه و حدیث هر دو مجرد و محصل هستند.فائزه گاهی اختلاف نظرهایی با پدر و مادرش داشت .»   دختران جوان انگیزه خود را از مراجعه به تهران اختلافات خانوادگی عنوان کرده اند.   مختاری در ادامه گفت:«ظاهرا حدیث و فائزه می خواستند در یک مسافر خانه اتاق کرایه کنند.اما  کدملی  آنها قبلا به پلیس اعلام شده بود و همین باعث می شود موقع ورود کدملی در سیستم مسافرخانه،با هماهنگی های لازم،دو دختر تحویل  پلیس  داده شوند.»  
🛑 خانواده شوهر من از نظر مالی از ما پایین تر بودن. بابام کارگاه داره ظرف یکبار مصرف و پلاستیک میزنه. شوهرمو برد پیش خودش. فقط یک خواهرشوهر مجرد دارم. پسرم که به دنیا اومد زندگیم شیرین تر شد. بابام با مامانم یک ماه رفتن شهرستان پیش خواهرم. و شوهرم شد همه کاره کارگاه. شوهرم بعضی شبا شیفت شب هم میموند کارگاه‌. و بعضی شبا خواهرشوهرم میومد پیشم میموند. چند وقت پیش پسرم تب کرد شوهرم شب کار بود تنها بودم گذاشتم صبح بردمش دکتر. مادرشوهرمو دیدم اونجا آزمایش قند داشت. گفتم پسرم تب داشته گفت خوب دیشب با دخترم میومدی باز خوبه دیشب دخترم پیشت بود. اومدم بگم پیشم نبوده دلم به حال اون زن سوخت تصمیم گرفتم چیزی نگم. فهمیدم اون دختر داره به اسم خونه من میره دنبال کاراش فردا کاری کنه پای منم گیره. به شوهرم گفتم من شبا میرم خونه مامانم تو به خواهرت بگو نیاد اینجا. دو روز بعد که شوهرم شب کار بود زنگ زدم مادرشوهرم، گفتم دیشب تنها بودم رفتم خونه بابام. مادرشوهرم گفت پس دخترم دیشب کجا بوده گفت اومد پیش شما که... حدسم درست بود باز به اسم خونه من رفته بود بیرون ولی مادرشوهرم حرفی زد که تعجب کردم. گفت شوهرت اومد دنبالش گفت زنم تنهاست امشب بیا پیشش اون اومد خواهرشو برد. فهمیدم که شوهرم با خواهرش دارن یه کارای پنهانی میکنن اونا یه گنج پیدا کرده بودن توی خونه ی قدیمی پدربزرگشون و با خواهرش افتاده بودن دنبال فروش اون عتیغه ها ... به شوهرم گفتم که فهمیدم با خواهرت سر و سری داری و اونم اعتراف کرد ولی منم نزاشتم اون عتیغه هارو بفروشن زنگ زدم میراث فرهنگی و همه رو تحویل دادم شوهرم که فهمید کتکم زد و دستمو شکست منم رفتم ازش شکایت کردم و الانم دنبال کارای طلاقمم مادرشم باهاش قهر کرده چند بار اومد دم در التماس و غلط کردم ولی منم کوتاه نیومدم چون هم معتقدم کار درستی کردم اون عتیغه ها مال مردمه هم اینکه اون حق نداشت منو کتک بزنه نمیدونم شایدم به خاطر بچه م ببخششمش ولی میخام یه مدت تنبیه بشه تا بفهمه هم پنهانکاری نکنه هم قدر خانوادشو بدونه ممنون از شما که مطلبمو خوندید ،خیلی بود من خلاصش کردم
این داستان توی یکی از روستاهای اطراف قم اتفاق افتاده و برمیگرده به عصری که بارون شدیدی میومده و هوا کم کم داشته تاریک میشده. یکی از اهالی این روستا که از زبون خودش این داستان ترسناک رو نقل میکنه میگه شوهرم هنوز نرسیده بود خونه و بارون واقعا شدید بود. تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید و کلی تعارف کردم بهشون. زمانی که اومدن برن تو کفشاشونو درنیاوردن و با همون وضعیت وارد خونه شدن. چیزی که با چشما خودم دیدم، اگه کسی دیگه میگفت باور نمیکردم. خونه اصلا کثیف نشد. روستا کلا گلی بود و حتی حیاط خونه هم کثیف بود بخاطر بارون. اینو که دیدم بهشون گفتم شما بشینید الان میام و رفتم در خونه همسایه. تا در رو باز کرد رفتم تو و داستان رو بهش گفتم. چادرشو سر کرد و گفت بیا بریم و نترس. وقتی از خونشون اومدیم بیرون دیدیم دوتا گوسفند از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند کیه این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن. رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد.
فاضل تنکابنی در قصص العلما در ضمن ترجمه شیخ جعفر عرب نقل نمود که: در زمانی که شیخ جعفر در لاهیجان بود شخصی به حضورش شرفیاب شده عرض کرد با جناب شیخ سخن محرمانه ای دارم . وقتی مجلس خلوت شد عرض کرد : من در حباله خود دو زن دارم . روزی در صحرا تنها بودم که دختری در نهایت حسن وجمال دیدم و از مشاهده او در بیابان هراسان و حیران شدم پس آن دختر پیش من آمد و گفت :وحشت نکن من دختری هستم از طایفه جن و عاشق تو گشته ام برو برای من در خانه خود منزلی آماده کن که من هر شب به نزد تو آیم و از مال دنیا هرچه بخواهی برای تو می آورم لکن به دو شرط اول : آنکه اززنان خود به کلی کناره گیری کنی و با ایشان مقاربت ننمایی دوم : آنکه این سر را به کسی اظهار نکنی و اگر از هر یک از این دو شرط تخلف کنی تو را هلاکمیکنم و اموال خود را هم خواهم برد.من همان طوری که او گفته بود عمل کردم و تا به حال از زن های خود قطع علاقه کرده ام او اموال بسیاری هم آورده لکن از مقاربت او ضعفی بر من عارض شده که خود را نزدیک به هلاکت میبینم و از ترس او جرئت کناره گیری را هم ندارم زیرا میدانم هم مرا از بین میبرد و هم مالی که آورده خواهد برد فعلا کار من به اضطرار کشیده و برای خلاصی از این مهلکه جز شما پنا ه و مرجعی ندارم اکنون تو نائب امام زمان (ع) هستی مرا از این مهلکه باید نجات بدهی .شیخ بزرگوار چون این مطلب را شنید دونامه نوشت و به آن مرد داد و فرمود: یکی از اینها را بر بالای اموال خود بگذار و آن دیگری را در دست خود بگیر و در مقابل آن خانه بنشین و چون آن دختر آمد بگو این نامه را شیخ جعفر نجفی نوشته است.  آن شخص می گوید به دستور شیخ بزرگوار عمل کردم .چون دختر آمد آن نامه را به او نشان دادم و گفتم آقا شیخجعفر این نامه را نوشته .چون این حرف را شنید دیگر پیش من نیامد و به نزد اموال روانه گردید. وقتی نامه دیگرشیخ را روی اموال دید برگشت به من متوجه شد وگفت :اگر شیخ بزرگوار نامه ننوشته بود تو را به جهت افشای این سر هلاک می کردم و این اموال را هم میبردم لکن بر امر شیخ مخالفت نمی توانم بکنم و قادر هم نیستم .این جمله را گفت و رفت و دیگر او را ندیدم. --------
سوره ❤️ صفحه ی ۸🌹 @azsargozashteha💚
سلام خوب هستید ،مشکل ما مادربزرگ و پدربزرگمه نزدیک به هفتاد سال سن دارن و هر ماه با یکی از بچه هاشون می مونن راستش ما دیگه خسته شدیم جلف بازیاشون تمومی نداره میگن باید جای مارو یه جا بندازین غذامونو توی یه بشقاب بدین بخوریم اتاقمون جدا باشه مادربزرگم واسه پدربزرگم میرقصه و پدربزرگمم برای اون دس میزنه شوخی باهم میکنن درسته روحیه ی خوبی دارن این بد نیست ولی ما مشکلمون اینه که وقتی برامون مهمون میاد مخصوصا دوستای من و داداشم این رفتارا رو میبینن مسخره میکنن و به خاطرش باهامون شوخی میکنن و هی میگن سر پیری و معرکه گیری و کلی شوخی دیگه ،هر چی ام میگیم حداقل کسی اومد رعایت کنید اهمیت نمیدن و بازم کار خودشونو میکنن خلاصه خستمون کردن حسابی اگه راهکاری دارن بگن لطفا دوستانمون @azsargozashteha💚
درسال76 در کرمانشاه به همراه خانواده ام سکونت داشتم در آن زمان به دلیل مبتلا شدن به ویروس سرماخوردگی دچارمریضی حادی شدم و به همین دلیل به همراه پدرم به درمانگاه شبانه روزی واقع در میدان آزادی کرمانشاه مراجعه کردم.   وی افزود: بعد از ویزیت پزشک و تزریق آمپول متاسفانه درد کشاله ران پای راست ام شروع شد و یک قسمت ازرگ عصب آن به دلیل تزریق آمپول خشک شد.   مرادی می گوید: مجدد به درمانگاه مراجعه کردم اما به نتیجه خاصی نرسیدم و بارها تحت درمان پزشکان متعددی در استان های کرمانشاه و تهران قرار گرفتم اما پزشکان از ادامه درمانم با نتیجه قطعی قطع امید کردند. وی درادامه گفت: بعد از گذشت 6 ماه که بصورت فلج در گوشه خانه ماندگار شدم درشب عاشورای سال 77 یکی از آشنایان به منزل ما آمد و از پدرم درخواست کرد که من را با ویلچر به مجلس عزای حسین(ع) ببرد، پدرم به همراه وی من را به هیئت عزاداری واقع درروبروی باغ فردوس کرمانشاه بردند بعد پدرم من را از ویلچر پایین آورد و زیرعلم برافراشته عزای امام حسین(ع) نشاند و از صاحب عزا عاجزانه خواست که شفای فرزندش را بدهد و به امام حسین (ع) و یارانش متوسل شد.   مرادی می گوید: بعد ازپایان روزعاشورا، شب شام غریبان دربستربودم که بارها خواب های آشفته دیدم و از خواب پریدم اما هر باربا آرامش بیشتری خوابیدم بارسوم امام حسین (ع) به همراه حضرت علی اصغر(ع) و حضرت علی اکبر(ع) با آرامش به سراغ من آمدند و حضرت امام حسین(ع) فرمایش کرد که ای جوان شفایت را در مجلس عزای من گرفتید از جای برخیز.   وی گفت: صبح که از خواب بلند شدم اول چهارانگشت پای راستم تکان خورد و بعد چند دقیقه حس کردم که کل پای چپم را می توانم حرکت دهم،مادرم سراسیمه وارد اتاق شد و از خوشحالی اشک شوق می ریخت و خدا و اهل بیت(ع) را نیز شکرمی گفت ازآن پس متوجه شدم مورد عنایت ویژه ای حضرت اباعبدالله (ع) قرار گرفتم.   مرادی بیان کرد: روز بعد به درمانگاه و پزشکان زیادی در کرمانشاه مراجعه کردم و جزعنایت و توجه خاص اهل بیت(ع) و شفاعت از امام حسین(ع) هیچ جوابی از پزشکان نگرفتم. وی یادآورشد: بارها این داستان شفاعتم را نزد روحانیون و علمای استان کرمانشاه و شهرستان سرپل ذهاب بازگوکردم و ایشان گفتند این ماجرا ازکرامات حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است و خوشا به سعادتت که مورد توجه اهل بیت(ع) قرار گرفته اید.   مرادی گفت: در سال 84 به همراه خانواده به شهرستان سرپلذهاب نقل مکان کردیم و درهیئت عزاداری حضرت ابوالفضل العباس(ع) درمسجد جامع این شهرستان به خدمتگزاری اهل بیت(ع) پرداختم.   وی توفیق خدمتگذاری درمسجد جامع سرپلذهاب را از افتخارات خود دانست و گفت: خدمت به خلق خدمت به خداست و امیدوارم که این خدمت برای رضای خدا باشد و تا زمانی که توان داشته باشم دست از این خدمت برنمی دارم.   حمزه مرادی در پایان خطاب به نوجوانان و جوانان گفت: نماز بخوانید،غیبت نکنید و برای جلوگیری ازفساد و توطئه قیام کنید زیرا که نماز اول وقت امام حسین(ع) و یاران باوفایش در ظهرعاشورا نماد امر به معروف و نهی از منکر اباعبدالله(ع) بود.    این شفاگیرنده در پایان گفت: برای رفتن به مجلس عزای حسین(ع) اول غسل کنید و بعد دو رکعت نماز گذارید و با ایمان قوی وارد هیئت اباعبدالله (ع) شوید و درادامه راه معنوی اهل بیت(ع) از جان و مال خود مایه بگذارید.
🍎 🔹🔷 درمان با طب اسلامی🔶🔸 🔴 دوستان عزیز یک مطلب بسیار مهمی منتشر می کنم که فکر می کنم یک مشکل بزرگی هست و 100 درصد افراد اصلا رو شون نمیشه برای کسی مطرح کنن تا کمکشون کنه و این مشکل گناه کبیره و نابخشودنی است!😔 ‼️⚠️متاسفانه هم خانم ها و هم اقایان اعتیاد جنسی پیدا کردن و به دلیل عوارض بسیار زیاد این گناه زندگی معمولی انها نیز به مخاطره افتاده است! ⚠️‼️ عوارض برای مردان : ‼️بیماری اعصاب و ضعف حافظه و تشنج ‼️لرزش اندام ها و ضعف بینایی و عدم تمرکز و ... ‼️ ضعف سیستم ایمنی بدن و احتمال ابتلا به بیماری های متعدد مثل ام اس ‼️ پوکی استخوان و ناتوانی جنسی و زودانزالی در هنگام زندگی متاهلی و عقیمی! ⚠️‼️ عوارض در زنان : ‼️ عوارض بالا که بیان کردیم اینجا مشترکه ‼️ کیست تخمدان و نازایی ‼️عفونت و مشکلات دستگاه تناسلی و تولید مثل و .. ‼️زشت شدن استیل بدن و مشکلات بعد از ازدواج و ..... 🌺 ⚠️‼️ جدی گرفتن دستورات زیر : ‼️ تمامی عکس ها و فیلم ها و ... که باعث تحریک میشه حذف کنید ‼️ تمامی کانال ها و گروه های چرت که تحریک می کنن حذف ‼️ نماز اول وقت حتی صب باید ساعت بذارین دهن شیطان رو سرویس کنیم! ‼️ هیچ وقت تو محیط تنها نباشید تو اتاق و ... ‼️ لباس تنگ نپوشید ‼️ حمام می روید به چیزی فکر نکنید و با خودتون نوحه بخونید و یا قران و .. ‼️ قطع رابطه با تمامی دوستانی که منحرف هستن! ‼️گفتن ذکر صلوات و ... و دائم الوضو بودن 🌺 🌿 دم کرده شماره یک : مرزنجوش، سنبل الطیب، گل گاوزبان و بادرنج بویه به نسبت مساوی در قوری ریخته و آب جوش روی آن بریزید و بگذارید تا کامل دم بکشد. 🌿دم کرده شماره دو : افتیمون را در قوری ریخته و آب جوش روی آن بریزید و بگذارید تا به آرامی و خیلی آهسته به طور کامل دم بکشد. 🌿دم کرده شماره سه: استخدوس را در قوری ریخته و آب جوش روی آن بریزید و بگذارید تا به طور کامل دم بکشد. ☕️ طرز مصرف: 🔶الف) سه هفته اول: 🔹 صبح و عصر یک استکان، دم کرده شماره یک 🔷ب) هفته چهارم و پنجم: 🔸 صبح و عصر یک استکان، دم کرده شماره یک 🔹 روزی یک فنجان نیز دم کرده شماره دو 🔶ج) هفته ششم به بعد: 🔹صبح و عصر یک استکان، دم کرده شماره یک 🔸روزی یک فنجان دم کرده شماره دو 🔹 روزی یک فنجان نیز دم کرده شماره سه ⚠️با انجام دستور بند (ج) و مصرف سه دم کرده مربوطه، بعد از این که علایم بیماری کمتر شد، می توانید مصرف دم کرده ها را کمتر نمایید، ولی حداقل برای سه ماه این نسخه را انجام دهید. 🌺 با توکل به خداوند و خشنودی امام زمان (عج) @azsargozashteha💚
یه روزایی توی زندگی مون هست که به قول خارجیا خیلی دارک و تیره هستن و توی اون روزا آدم بدجوری دلش میخاد کسی باشه که ازش مراقبت و حمایت کنه از قضا اون آدمه تو زندگی خیلیامون نیست😅 و خداروشکر انقدر سختی کشیدیم که دیگه به مرحله ی خودکفایی کامل داریم میرسیم😁 اما خارج از شوخی✅ حالا که زندگی این شکلیه مجبوری که قوی شدن در تنهایی رو یادبگیری این مرحله بسیار سخت و دردناک و طاقت فرساست ولی تجربه شگرف و شگفت انگیزیه چون وقتی بتونی به دنیای درون خودت بری و ضعف ها و قوت های خودتو ببینی و شناخت و آگاهی خودتو از خودت بالا ببری حالا قدرت روبه رو شدن با هر شرایطی رو هم پیدا میکنی😍 بنابراین خودتو باور کن و توانایی های خودتو بشناس🌹 چون قدرت انجام خیلی از کارایی که خارج از تصورت هست هم در درونت قرار داده شده که فقط باید شکوفاشون کنی همین✅ امضا🔅 @azsargozashteha💚
✅💚💚سلام خسته نباشی من ۱۳ سالگیم ازدواج کردم با تفاوت سنی ۱۴سال شوهرم ۱ سال بعد ازدواج بچه خاست متاسفانه من از زناشویی هیچی نمیدونستم چ برسه بچه و ۰۰۰ خلاصه خاهر شوهرم گفت مثله گوسفند نازاعه ب درد خوردن میخوره فقط دلم شکست ولی نفرین نکردم این یکی گفت تهرانی رحم اجاره کن 😔😔 بازم شکستم فقط این وسط مادرشوهرم با اشکم گریه میکرد بزرگترین حامیم بود 😔 پدرشوهرم ک هیچ میگف خونه بفروشم مهریش بدم پسرم بدبخت کرده شوهرم خطمو شکست و گفت باهیشکی درارتباط نباش با مامانمم فقط گوشی خودم بحرف خلاصه بعد ۷ سال زجر و دارو عمل و قرص عکس رنگی😱😱 و غیره گفتم ک دیگه نمیخام نیمه شعبان بود ک فهمیدم باردارم ۳‌ماهه 😍 نگو از روحیم بوده توسن ۲۳ سالگی مادر شدم ویه گل پسر دارم فقط به خاطر حرفای باد هوا اونا افسرده شدم من اون‌موقع بچه بودم نفرین نکردم ولی خدا دید الان مثل کلید اسرار میبینم همون تیکه هایی ک بهم مینداختن خودشون بدتر دارن عذاب میکشن @azsargozashteha💚
سوره ❤️ صفحه ی ۹🌹 @azsargozashteha💚
✴️ سه شنبه 👈 9 دی 1399 👈 14 جمادی الاول 1442👈 29 دسامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ طلب علم و حوائج . ✅ داد و ستد و معامله . ✅ وام گرفتن . ✅ و مشارکت و دیدار با بزرگان و علما و روسا نیک است . 👶 زایمان مناسب و نوزادش روزی دار و عمر طولانی خواهد داشت . ان شا ء الله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت خوب و مفید و سودمند است . 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز تا ظهر برای امور زیر نیک است . ✳️ آغاز نوشتن کتاب . ✳️ آغاز تحصیل و تدریس . ✳️ شکار . ✳️ ارسال کالا . ✳️ و دیدار بزرگان نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، عروسی مکروه است و ممکن است فرزند جن زده باشد . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، باعث شادی می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث خارش می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 15 سوره مبارکه " حجر " است. لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم ... و از معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفت و گوی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده خوب و روبراه شود . ان شاءالله و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید . ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
✅سلام 😍دوستای خوبم😔 من دخترمو باردار شدم به محضی که فهمیدم به مادرشوهرم گفتم ایشونم گفت من تا بچه تو تو بغلت نبینم باور نمیکنم 😔 عید حامله شدم سه ماه سقط شد بهش چیزی نگفته بودم وقتی سقط شد فهمید گفت نگفتی گفتم شما باور نمیکنی چرا بگم بعد اونم به جاریم گفته بود بعید میدونم بچه بوده شاید کیست داشته😔 شاید مادرشوهرم منظوری نداشته ولی من خیلی داغون شدم 😔 الانم دلم بچه میخواد دعا کنین برام لطفا❤️❤️ موفق پیروز باشین☺️ ✅سلام بدترین زخم زبون چهارساله پیش زن داداشم بهم گفت من عینکی ام بهم گفت کور خیلی ناراحتم کردولی سپردمش به خدا @azsargozashteha💚
کنار تو❤️ حال ته ته دلم خوبه😌💘 میفهمی چی میگم ؟؟😉 ته ته دلم💋💍 الهی بمونی برام💝💝💝 @azsargozashteha💚
🍎 ✅ کمر : علت آن فاصله ی بین مهره ها و یا لخته شدن خون است و یا کانال نخاع() می باشد 🔸درمان: 1-ماساژ دادن کمر هر شب با روغن زیتون 2-یک لیوان شیر گاو تازه با یک قاشق عسل صبحها میل شود. 3-خوابیدن روی زمین سفت بسیار مفید است 4-خوردن گوشت گوسفندی که با شیر گاو پخته شده باشد هفته ای یکبار. طریقه پخت:گوشت را داخل قابلمه بگذارید و در چند مرحله به آن شیر را اضافه کنید که شیر نبرد.و بعد از چند ساعت که گوشت کاملا پخته شد در انتها به آن پیاز و ادویه اضافه نمایید. 5-ناخن درمانی: ناخنهای دست و پا را با ناخن گیر بگیرید و به مدت سه شبانه روز بر روی کمر قسمتی که درد میکند ببندید 6-استفاده از سویق سنجد و سویق نخود بسیار مفید است. هر روز دو قاشق از هر کدام یک قاشق صبح و یک قاشق شب. طرز تهیه سویق ها داخل گروه هست 7-حجامت انتهای ستون مهره ها 8-استفاده از داروی لخته خون سه بسته 9-استفاده از داروی استخوان ساز (غبیرا) دوبسته 10-استفاده از داروی ابن مسعود دوبسته 11-جامع+آب نخود پخته،ده شب 12صاف کننده خون پنج بسته 🌸🕌دعای کمر درد و سیاتیک : بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بِسْمِ اللهِ و بِاللهِ أَعُوذُ بِسْمِ اللهِ الْکَبیرِ وَ أَعُوذُ بِسْمِ اللهِ الْعَظیِمِ مِنْ شَرِّ کُلِّ عِرْقٍ نَقَّارٍ وَ مِنْ شَرِّ حَرِّ النَّارِ . @azsargozashteha💚
کوه قلارنگ در فاصله ۱۱ کیلومتری شمال ایلام واقع شده که ۲۴۷۳ متر ارتفاع دارد این در حالی است وسط این کوه گورستانی نهفته شده است. در وسط کوه قلارنگ یک مکان راز آمیز وجود دارد که به «گورستان کولی» معروف است؛ قبرستانی خاموش و عجیب در شهرستان سیروان، روستای باستانی زنگوان که چشم‌ها و ذهن‌ها را کنجکاو کرده است که راز قبرستان ۲ نفره کولی چیست؟ این قبرستان با ۲ سنگ قبر متوسط، مکانی جالب و پر راز و رمز برای ماجراجویی کسانی است که به دنیای ماورالطبیعه علاقه دارند؛ سنگ قبرهای موجود در قلارنگ به گفته مردم آن منطقه هنگام غروب صداهایی از آنان شنیده می‌شود که همه را متحیر کرده است.  شنیدن صدای ناله و شیون در وسط کوه قلارنگ هواسی یکی از گردشگران روستای زنگوان که به کوه قلارنگ رفته است در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در ایلام، گفت: برای تفریح و کوهنوردی به این منطقه سفر کردم که هنگام غروب در کنار قبرستان صدایی به گوش رسید که شبیه ناله و شیون بود؛ زیاد توجه نکردم و به راه خود ادامه دادم. وی افزود: به پشت سر که نگاه انداختم جیزی را ندیدم، تمام بدنم می‌لرزید، وحشت کرده بودم و باز همان صدای ترسناک در منطقه ‌پیچید؛ چرا در این کوهستان فقط این دو نفر به تنهایی تدفین شده‌اند؟ چرا از این قبرستان هیچ اثری ثبت نشده است؟  قبرستان محل دفن دو کولی است یعقوبی یکی دیگر از اهالی روستای زنگوان در گفت‌وگو با خبرنگار فارس گفت: گذشتگان گفته‌اند که اینجا محل دفن دو کولی بوده است و ما نیز آن را قبر کولی می‌نامیم. وی افزود: این راز به گذشتگان برمی‌گردد و هیچ اطلاعات دقیقی از این قبر و این مردگان در دست نیست؛ من هر روز از این منطقه عبور می‌کنم اما نمی‌دانم این قبرها نظاره گر کدام تاریخ و قرن هستند و چه چیزی را روایت می‌کنند. کولی‌ها قندان، قوری و چاقو می‌ساختند اعظمی یکی دیگر از گردشگران سیروانی در گفت‌وگو با فارس گفت: گفته‌اند که در آن زمان طایفه کولی‌ها که کارشان ساخت قندان، قوری و چاقو بوده در آن محل اتراق کرده‌اند. وی افزود: چون حرفه آن‌ها درست کردن وسایل چوبی بوده برای ساخت وسایل به چوب نیاز داشتند و با بالا رفتن از درختان به پایین سقوط کرده و در همان جا تدفین می‌شوند.  اعظمی تصریح کرد: صدای ناله و شیون طبق شنیده‌ها دال بر این است که آن‌ها در آن زمان بایستی  در طایفه و قبرستان منطقه خودشان تدفین می‌شدند.  با بررسی و تحقیقات مختلف از بزرگان و مردم این صداها نشان از  سرگردانی این  دو روح به خاطر  بی‌توجهی مردم منطقه به آن‌ها بوده که  بایستی گذشتگان موقع تدفین آن‌ها را در طایفه و قبرستان محل خودشان تدفین می‌کردند نه در جایی که آن‌ها رها شده‌اند. جمشیدی یکی از بزرگان این روستا می‌گوید: روایت صدای ناله و شیون کولی‌هایی که از دنیا رفته‌اند را بارها از زبان بزرگان و گذشتگانمان شنیده‌ام.
سوره ❤️ صفحه ی ۱۰🌹 @azsargozashteha💚
✴️ چهارشنبه 👈 10 دی 99 👈 15 جمادی الاول 1442 👈 30 دسامبر 2020 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🔘 فتح بصره توسط امیرمومنان علی علیه السلام " 36 ه.ق " . 🌹 ولادت امام زین العابدین علیه السلام به روایتی " 36 ه.ق " . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 👶 زایمان خوب نیست . 🚘مسافرت : مسافرت مکروه و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ امور کشاورزی و زراعی . ✳️ بذر افشانی . ✳️ درختکاری . ✳️ و خرید و فروش املاک نیک است . 📛 برای ازدواج مناسب نیست . 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩 مباشرت امروز....# مباشرت مکروه است و ممکن است فرزند جن زده باشد و عروسی نیز مکروه است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث قولنج می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث سرور و شادی می شود . 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 16 سوره مبارکه " نحل " است. و علامات و بالنجم هم یهتدون .... و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده حالتی غیر آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد . ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 @azsargozashteha💚
🍎 ♻️ 🔹بطور کلی یک بیماری سرد محسوب میشود . یعنی هر چیزی که سردی بدن را اضافه کند، این بیماری را بیشتر میکند. 🔸 فصل پاییز و زمستان دارای طبع سرد هستند . در این فصل ها بیشتر میشود . ✅ چون دارای مزاج سردتری نسبت به مردان هستند ، بیشتر درگیر این بیماری میشوند. ⬅️ یک شخص افسرده قبل از شروع درمان باید خود را بر طرف کند،چون اکثر قرصهای شیمیایی که توسط پزشکان تجویز میشوند ، فقط باعث یبوست و و چاق شدن بیمار می شود . ⛔️عمق فاجعه : عمق فاجعه زمانی اتفاق میافتد که بیمار برای لاغر شدن به پزشک متخصص تغذیه مراجعه میکند . 🔴 پزشک با دادن داروهای شیمیایی و رژیم میوه خواری و غذاهای پر فیبر گیاهی(که اکثرا سرد هستند) سعی در لاغر کردن مریض میکنند اما غافل از اینکه این رژیم های غذایی با اینکه در کوتاه مدت باعث لاغری بیمارمیشود ، اما طبع بیمار را سردتر کرده و بیماری افسردگی را بدتر میکند ⛔️فاجعه ای دیگر : بیمار اگر انجام دهد ، آنچنان سردی به بدنش منتقل میشود که او را به مرز جنون میکشد.سزارین کردن برای افرادی که افسردگی دارند ، برابر است . ⛔️باز هم فاجعه ای دیگر : برخی از روان پزشکان و روان شناسان به افراد افسرده توصیه میکنند که به استخر بروند ❌این کار فقط باعث افزایش رطوبت و سردی به بدن شده و علاوه بر بدتر شدن افسردگی ، بیمار دچار درد مفاصل و عقب افتادگی قاعدگی میشود . ❌عقب افتادن قاعدگی باعث لک های مزمن صورت و چاق شدن و افزایش درد مفاصل میشود . 🟢افسردگی با چند راهکار و داروی گیاهی در قالب یک نسخه درمانی به راحتی درمان میشود. ✅ 🔹درمان ضعف اعصاب (جایگزین کپسول فلوکستین): 🔸↫ دمکرده گل گاو زبان + سنبل الطیب + اسطوخدوس + بادرنجبویه + افتیمون هر شب یک لیوان میل شود. 🔸↫ مصرف عرق بیدمشک با بهار نارنج به صورت شربت هر روز صبحها میل شود. @azsargozashteha💚
سلام راستش دو سه ماهه اعصابم به هم ریخته شوهرم تو خاب همیشه عادتشه حرف میزنه ما برامون عادی شده تو این هفت سال تو خواب همش اسم غلام ابدارچیشون و احمد رفیقش بود گاهی هم اسم خانوادش ولی دو سه ماهه میگه نسیم اوایل فکر میکردم اشتباه کردم اشتباه شنیدم ولی این نسیم لعنتی واقعا نسیم تلفظ میشخ اوایل خودمو میزدم به اون راه ولی یه چند شبی بیدار موندم فهمیدم اسم همونه گوشیشو زیر و رو کردم هیچی نبود فامیلی نسیمی سرچ کردم هرکاری بگی کردم نبود که نبود اخر سر یه روز سر ناهار بهش گفتم علی جان از نسیم چه خبر ؟؟؟ یجور انگار که با پتک بزنی تو سرش یه متر از جاش پرید و غذا تو گلوش گیر کرد داشت خفه میشد گفتم اوووووه چته یه سوال بود دیگه خفه نشی گفت نسیم کیه گفتم هیچی،اونم گیر داد بگو این اسم چیه چرا گفتی گفتم شوخی کردم بابا گفت پس چرا نگفتی مریم یا نیلوفر چرا گفتی نسیم گفتم همینطوری بی دلیل ولی حالش خراب شد سکته زد من انگار بیشتر باورم شد که نسیمی در کاره ولی لو ندادم تو خابت شنیدم گفتم بزار شک کنه از کجا پی بردم به این اسم ولی خب خیلی اونروز حالش گرفته شد نمیدونم الان باید چکار کنم از اون روز به بعد دیگه سمت گوشیش نمیره همش پای تی وی نشسته به خدا شاید بگین شکاکم من یا دییونم که به خاب شوهرم گیر میدم ولی من تا حالا حتی گوشیشم چک نکرده بودم توی فامیلمونم اصلا نسیم نداریم که ربطش بدم به اون به مادرم جریانو گفتم میگه فکر کردی اگه بهش بگی تو خاب گفتی نسیم میشه دلیل و مدرک؟ در جوابت میگه فیلم نسیم ساخته ی پرویز شهبازی رو دیدم
تا دلیل محکم نیاوردی حرفی نزن بین زمین و هوا گیر کردم خیلی حالم بده ما این همه سال کنار همیم خوب و خوش گوش شیطون کر بی دعوا بی بحث مشکل مالی هم نداریم همه چی رو به راهه بخاد زندگیم خراب بشه من میمیرم @azsargozashteha💚