#دعا_درمانی 🌱
دعایی برای ترڪ عادات بدوترڪ
ڪردن مسڪرات
این دعای قرآنی بطور کلی برای
ترک عادتهای بد و گناهان بسیار
مجرب و موثر است
سوره مبارکه فاتحه را بر ظرفی از
آب بخواند و زمانی که به کلمه
(اهدنا) رسید ، هفتاد بار کلمه
(اهدنا ) را تکرار کند
و پس از اینکه هفتاد بار تکرار کرد ،
سوره فاتحه را تکمیل کند و بر ظرف
آب بدمد و آب را به فردی که عادتهای
بد دارد و یا مشروب خوار است ،
بنوشاند. به اذن خداوند تبارک و تعالی
بزودی عادات بد را ترک میکند.
منابع:تفسیرالبرهان
خواص سورهی مبارکهی مائده
ابن ابی کعب از رسول خدا (ص)
روایت کرده هر کس سوره مائده را
بخواند حق تعالی او را به عدد هر
یهود و نصرانی که در دنیا نفس کشد
ده حسنه نویسد و ده بدی محو کند
و ده درجه بلند نماید
هر کس سوره مائده را در هر پنجشنبه
بخواند هرگز به خدا شرک نیاورد و ایمان
خود را به ظلم نپوشد
و هر که آن را بنویسد و با خود دارد از
دردها و وَرَمها عافیت یابد
و هرگاه در صندوق یا میان لباسها
بگذارد از ضایع شدن و دزد بردن ایمن گردد.
منابع: منهاج العارفین
ارام کردن فرد عصبانی
دفع افکار پریشان
به تجربه رسیده هر کسی عصبانی
شده و میخواهی آرام بشود هفت
مرتبه اسم مبارک «المُقیت »را بر
لیوان آبی خوانده بدهد بخورد آرام
و خوشخو شود
به همین نحو مداومت موجب خوش
ذهنی شود و دفع افکار پریشان
مداومت به این نحو موجب فهم
بالا و یادگیری بشود
آب باران باشد بهتر است
منابع:تفسیرالبرهان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
📅 #تقویم_روز
🗓 #پنجشنبه ۷ دی | جدی ۱۴۰۲
🗓 ۱۴ جمادی الثانی ۱۴۴۵
🗓 28 دسامبر 2023
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️15 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️16 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️18 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️25 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار
❇️ #ذکر روز #پنجشنبه به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. #ذکر روز #پنج_شنبه #موجب_رزق_و_روزی میشود.
❇️ #ذکر (یا #رزاق) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب #رزق_فراوان میشود.
✅ برای #حجامت و #خون دادن روز مناسبی است.
✅ برای #اصلاح #سر و #صورت روز مناسبی است.
✅ برای گرفتن #ناخن روز مناسبی است.
⛔️ برای #ازدواج و #خواستگاری روز مناسبی نیست.
✅ برای #زایمان روز مناسبی است.
✅ برای #برش و #دوخت #لباس روز مناسبی است.
✅ امشب برای #مباشرت خوب است.
✅ برای #مسافرت رفتن روز مناسبی است.
🔰 زمان #استخاره : از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر.
🔸امروز روز مبارکی است.
🔸امروز برای شروع کارها خوب است.
🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد.
🔹کسی که امروز گم شود، خیلی زود پیدا میشود.ان شاء الله.
🔹قرض دادن و قرض گرفتن پسندیده است.
🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است.
🔹خرید و فروش و تجارت،بلامانع است.
🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است.
🔸کسی که در این روز متولد شود، زیبا و ثروتمند خواهدشد. اگر خدا بخواهد.
🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است.
🔸صدقه دادن خوب است.
🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « ران » است.باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد.
🔹 خواب در این شب خیر و شری نیست.
🔹مسیر رجال الغیب میان شرق و شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد.
🌹 #رفع_حاجات_بسیار_مجرب
🌹 از حضرت زینالعابدین علیه السلام روایت شده که میفرمایند: "پدرم در روز عاشورا مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخمهایشان خون، فوران میکرد، فرمود: ای فرزند دعایی را که فاطمه علیها السلام آن را به من آموخت فراگیر، او از رسول الله صلی الله علیه و آله و آن حضرت نیز از جبرییل آن را فرا گرفته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد میشود و پیشآمدهای عظیمی که رخ میدهد آنرا بخواند." سپس فرمود: بخوان: بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا به جای«و افعل بی کذا و کذا» حاجات خود را ذکر کنی. دعوات، قطبالدین راوندی، ص54
🔸 #اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹 اذان صبح ۵:۴۴:۳۸ طلوع آفتاب ۷:۱۴:۱۴
🔹 اذان ظهر ۱۲:۰۸:۲۹ غروب آفتاب ۱۷:۰۲:۵۴
🔹 اذان مغرب ۱۷:۲۳:۰۴ نیمه شب شرعی ۲۳:۲۳:۴۶
⏰ ذات الکرسی عمود ۹:۴۰
🤲 دعا خواندن در زمان ذات الکرسی #مستجاب میشود.
🗓 #ذات_الکرسی مخصوص روز #پنجشنبه است.
#چله_شهدا ❤️🍃
#شهید_سیو_دوم 🍃🌻
شهید ابوطالب محمدی☀️🍃
ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا
هدیه به روح بلند و جاودانه ی این شهید عزیز🌱
کسانی که در چله شرکت کردند لطفا تا شب انجام بدن 🙏
به امید حاجت روایی ان شالله🤲💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زیارت-عاشورا-صوتی-–-فرهمند.mp3
1.95M
قرائت زیارت عاشورا ❤️
صوتی 🌱
با نوای استاد فرحمند🌸🍃
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید ابوطالب محمدی
ابوطالب ۱۳۴۶/۳/۱۰ در روستای روداب اسفندقه از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد و با خود، عشق مهر و رزق فراوان به خانواده اش آورد. چهار سال اول دوره ی اپتدایی را در خانواده عمویش و زیر نظر پسر عمویش که معلم بود، گذراند و سال پنجم را به صورت متفرقه، در حالی که به خانه ی پدرش برگشته بود، سپری کرد. او برای گذراندن دوره ی راهنمایی تحصیلی به روستای دولت آباد اسفندقه رفت و هم زمان با تحصیل، به مجاهدت و خود سازی پرداخت. ابوطالب در سن چهارده سالگی بارها جهت اعزام به جبهه اقدام کرد، اما نتوانست خواسته اش را عملی کند؛ چرا که به سن قانونی نرسیده بود. حتی با دست کاری شناسنامه اش نیز نتوانست به جبهه اعزام شود. سرانجام، در شهریور ۱۳۶۵ با رسیدن به سن قانونی، به بهانه ی رفتن به مدرسه از خانه خارج شد و در دوره ی آموزشی مقدماتی برای حضور در جبهه شرکت کرد. پس از طی دوره ی ۴۵ روزه ی آموزش نظامی، به خانه برگشت و بعد از خداحافظی با خانواده، اولین حضور چند ماه اش در جبهه تجربه را تجربه کرد. پس از بازگشت به خانه، در ۱۳۶۵/۱۰/۱۸ به خدمت سربازی اعزام و در واحد قضایی لشکر ۴۱ ثارالله مشغول به خدمت شد. ابوطالب با امضای تعهدی مبنی بر ۵ سال حضور در جبهه، سربازی را رها کرد و به خیل پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و از همان اپتدا در سمت فرماندهی دسته به خدمت مشغول شد. او پس یک حضور شش ماه در جبهه، با دختر عمو ی خود ازدواج کرد و بلافاصله پس از آن، دوباره به جبهه اعزام شد. دفعات متعددحضور ابوطالب در جبهه ادامه داشت، تا اینکه سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۵، حین شناسایی منطقه کوهستانی خرمال در اثر اصابت مستقیم به پیشانی اش، برای همیشه آرام گرفت. پیکر مطهر شهید ابوطالب محمدی در ۱۳۶۷/۱/۴ در روستای کناروئیه اسفندقه تشیع و در جوار سایر شهدا به خاک سپرده شد .
تکلیفم این است! ( از خاطرات شهید ابوطالب محمدی )🌸🍃
تکلیفم این است …..!!!
دخترمان سعیده که به دنیا آمد، ابوطالب هم آمد مرخصی. بعد چند روز که توی خانه بود،
وسایلش را جمع کرد تا برگردد به منطقه از این که داشت خیلی زود تنهایم می گذاشت ناراحت بودم.
سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر.
فکر کردم که با این حرف مانع رفتنش به جبهه شوم، اما در جوابم گفت:
به خدا قسم، اگر تو را هم از دست بدهم باز هم به جبهه می روم؛ تکلیفم این است.
این را که گفت، مطمئن شدم یک لحظه هم از جبهه دست بردار نیست
دو راه برای من وجود دارد (از خاطرات شهید ابوطالب محمدی)🌸🍃
به خواهر و برادر هایش می گفت: دو راه برای من وجود دارد، یکی این است شهید نشوم؛ که در این صورت بر می گردم و درس می خوانم. راه دوم که آرزوی من است، این است که شهید شوم. از شما خواهش می کنم چنان چه شهید شدم، لباس سیاه نپوشید؛ چرا که من رستگار شدم و به آرزوی خود رسیده ام. شما هم با لباس سیاه پوشیدنتان فقط دشمن را شاد می کند.
سنت کم است! (از خاطرات شهید ابوطالب محمدی)🌸🍃
مسئول پرسنلی بسیج گفته بود: سنت کم است؛ اعزامت نمی کنیم. رفت پیش فرمانده بسیج تا هر طور شده به جبهه اعزام شود. فرمانده بسیج برای اینکه او را ناراحت نکند، نامه ای نوشت به یکی از پاسدارها که از ابوطالب آزمون به عمل بیاورد تا چنان چه قبول شد، اعزام شود به منطقه. هدفش از نوشتن نامه این بود که او را اعزام نکنند. ابوطالب آن نامه را برد پیش آن پاسدار و با جدیت گفت: از من آزمون بگیر. بنده ی خدا او را به پشت ساختمان سپاه و کلی باهاش صحبت کرد که قانع اش کند جبهه نرود، اما زیر بار نمی رفت. دست آخر رو به ابوطالب گفت: سینه خیز برو بعد از سینه خیز و کار های تاکتیکی، چند سوال سخت عقیدتی از ابو طالب پرسید، اما از پس همه اشان برآمد. بعد هم نامه اعزامش را امضا کرد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
سكاكی مردی فلزكار و صنعت گر بود، توانست با مهارت و دقت ، دواتی بسیار ظریف با قفلی ظریفتر بسازد كه لایق تقدیم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشویق و تحسین از هنر خود داشت . با هزاران امید و آرزو آن را به پادشاه عرضه كرد. در ابتدا همان طوری كه انتظار می رفت مورد توجه قرار گرفت ، اما حادثه ای پیش آمد كه فكر و راه زندگی سكاكی را بكلی عوض كرد. در حالی كه شاه مشغول تماشای آن صنعت بود و سكاكی هم سرگرم خیالات خویش ، خبر دادند عالمی ادیب یا فقیهی وارد می شود. همینكه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذیرایی و گفتگو با آن شد كه سكاكی و صنعت و هنرش را یكباره از یاد برد. مشاهده این منظره تحولی عمیق در روح سكاكی به وجود آورد. دانست كه از این كار تشویق و تقدیری كه می بایست نمی شود و آن همه امیدها و آرزوها بی موقع است . ولی روح بلند پرواز سكاكی آن نبود كه بتواند آرام بگیرد. حالا چه بكند؟ فكر كرد همان كاری را بكند كه دیگران كردند و از همان راه برود كه دیگران رفتند. باید به دنبال درس و كتاب برود و امیدها و آرزوهای گمشده را در آن راه جستجو كند. هرچند برای یك عاقل مرد كه دوره جوانی را طی كرده ، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع كردن ، كار آسانی نیست ، ولی چاره ای نیست ، ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است . از همه بدتر اینكه : وقتی كه شروع به درس خواندن كرد، در خود هیچگونه ذوق و استعدادی نسبت به این كار ندید. شاید هم اشتغال چندین ساله او به كارهای فنی و صنعتی ، ذوق علمی و ادبی او را جامد كرده بود، ولی نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هیچكدام نتوانست او را از تصمیمی كه گرفته بود باز دارد. با جدیّت فراوان مشغول كار شد تا اینكه اتفاقی افتاد: آموزگاری كه به او فقه شافعی می آخوخت ، این مساءله را به او تعلیم كرد:عقیده استاد این است كه پوست سگ با دباغی پاك می شود. سكاكی این جمله را دهها بار پیش خود تكرار كرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآید، ولی همینكه خواست درس را پس بدهد، این طور بیان كرد:عقیده سگ این است كه پوست استاد با دباغی پاك می شود. خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد كه این مرد بزرگسال كه پیرانه سر، هوس درس خواندن كرده به جائی نمی رسد. سكاكی دیگر نتواست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت . جهان پهناور بر او تنگ شده بود، از قضا به دامنه كوهی رسید، متوجه شد كه از بلندیی قطره قطره آب روی صخره ای می چكد و در اثر ریزش مداوم ، صخره را سوارخ كرده است . لحظه ای اندیشید و فكری مانند برق از مغزش عبور كرد، با خود گفت : دل من هر اندازه غیر مستعد باشد از این سنگ سختر نیست . ممكن نیست مداومت و پشت كار بی اثر بماند. برگشت و آنقدر فعالیت و پشت كار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت یكی از دانشمندان كم نظیر ادبیات گشت.
داستان راستان/استاد مطهري
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 🌸🍃
سلام خوبین
یه پیش زمینه بگم که تازه کرونا کنترل شده بود بعد عید گفتن بچه ها برن مدرسه
شوهر همسایمون صبحها پسر من و پسر خودشو میبرد ، من ظهر برمیگردوندم
دو سه روز مونده به عید فطر پسر کوچیکه نه ماهه بود
سحر که بیدارشدم دیدم کوره آتیشه داره تو تب میسوزه
خلاصه شیاف استامینوفن و مسکن و ... دادم بهش
ساعت ۷ شد شوهرم رفت سر کار ،دیدم بعد دو سه ساعت یه ذره هم تب پایین نیومده بود،
اومدم پوشک بچه رو باز کردم شیاف گذاشتم یه دستمال هم با آب ولرم نم کردم گذاشتم رو پیشونی
یعنی دستمال رو که گذاشتم پسرم شروع کرد به لرزیدن، سیاهی چشمش رفت و چشمش سفید شد
وای مینویسم دارم میلرزم
بچه رو انداختم رو دستم ، دور خونه میدووییدم و خدا رو صدا میزدم ، تو همون حال گریه و جیغ داشتم فکر میکردم تا بیام لباس بپوشم سوار ماشین بشم در پارکینگ و بزنم بالا و ... طول میکشه
یه آن به ذهنم رسید همسایمون تو این ساعت آماده ست چون باید بچه ها رو ببره مدرسه
(همه ی اینا چندثانیه شد شاید نمیدونم)
سریع زنگ زدم فقط گفتم تو رو خدا منو برسونید بیمارستان
دیگه بنده خداها دوویدن تو کوچه من با دامن فقط مانتو انداختم و روسری
تو ماشین هی بچه م و صدا میکردم سرش عقب افتاده بود چشاش سفید بود
مرد همسایمون هی میگفت نترس چیزیش نیست
رسوندم اورژانس خلاصه افتاده بودم رو زمین این بنده خدا اینور اونور میدوویید و کارام و میکرد
دکتر میگفت وقتی به هوش اومد اگه سینه رو مک زد یعنی تشنج اثری نذاشته و چون زیر پنج دقیقه رسوندی انشالله که مشکلی نیست
پسرم بستری شد نوار مغز و ... خداروشکر به خیر گذشت و زندگی بچه م رو تا آخر عمر مدیون همسایه م هستم
اینم بگم بنده خدا خانمش اون پسرم رو صبحونه داده بود و برده بود مدرسه و از اونور اومد اورژانس کنارم بود تا رگ گیری کنن و کارای بستری رو کردن و برا ناهار و افطار همسر و پسرم غذا برده بودن و...
من غریب نبودم ، کلی برادر و خواهر و فامیل و دوست و... دارم لب تر میکردم آماده بودن ولی تو اون لحظه هیچ کس به درد من نمیخورد به جز همسایه دیوار به دیوارم
تا عمر دارم مدیونشونم خدا بهم عمر بده بتونم جبران کنم
میدونم طولانی شد ولی اینو حتما بگم خانما بعد این ماجرا پسرم رو چند تا دکتر بردم همه شون گفتن پاشویه تو دنیا منسوخ شده ، چون بدنی که داغه یهو شوک میشه لرز میفته ، من دو تا دیگه بچه داشتم و پاشویه هم کرده بودم و چیزی نشده بود منتها زمینه تشنج تو این یکی بود پس هیچ وقت بچه کم سن و سالی که تب کرده رو پاشویه نکنید و دستمال نم روی پیشونی و شکمشون نذارید
منم تا پنج سالگی باید همراه با تب بر ، دیازپام هم بدم که تشنج نکنه زبونم لال
التماس دعا دارم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
🔴 #نکات_تقویت_بدن_قبل_از_بارداری
♦️اولین نکته برای سلامت بدن تغذیه صحیح است
اول باید قوت بدن را به دست بیارید
✅ نکته اول برای قوت بدن اصلاح غذا خودرن است
💥یعنی ۲ وعده خودرن 😳 بله دوستان گرامی تعجب نکنید با ۲ وعده خوردن قوت بدن بیشتر میشه نه کمتر
❇️وعده اول صبح ناشتا که زمانش در این فصل بین ساعت 5:30 تا 6:30 صبح باید باشه
البته دقت کنید وقتی میگم ناشتا منظور نان و پنیر نیست، همان غذای که قبلا در وعده نهار میخوردید را باید در وعده صبحانه و مفصل میل کنید
❇️ وعده دوم شام است، که زمان آن بعد از نماز مغرب و عشاء می باشد و بازهم مفصل
🔶 دقت کنید همه چیز را در سبد غذایی قرار دهید فقط از یک نوع ماده غذای استفاده نکنید گاهی اوقات اگر ۲ هفته آدم گوشت هم نخوره هیچ اتفاقی نمیفته
♦️ نکته بعدی مصرف نان کامل هست که خودش به تنهایی قوت کامل بدن را بر میگرداند
💥 گاهی با قدیمی ها صحبت میکنیم میگن ما صبح کمی نان و روغن حیوانی می خوردیم ولی تا غروب انرژی داشتیم و کار میکردیم خب چرا و چطور؟؟ 🔻🔻
چون مردم قدیم نان با سبوس و نان کامل بدون مواد افزودنی استفاده میکردن
♦️نکته سوم فعالیت بدنی مناسب بانوان هست
الان به دلیل زندگی شهری و آپارتمانی هیچ کدام از بانوان محترم فعالیت بدنی ندارن با اومدن ماشین ظرفشویی 🤐 و لباسشویی 🤐 و... همین چند کار سبک هم دیگه انجام نمیشه
🔸حالا مقایسه کنید با دختران و زنان نجیب و شریف روستا که در روز فعالیت بدنی از قبیل نان پختن، کشاورزی و دامپروری انجام میدن ،
🔸 خب مشخصه چرا بانوان روستایی قوت بیشتری برای فرزند آوری دارند ولی شهری ها نه
👈👈 با کلاس ایروبیک و بدنسازی که جز نابودی بدن هیچ ثمری نداره نمیشه بدن را تقویت کرد ((حداقل شروع کنید به پختن نان در منزل))
❇️خاطرم هست یه خانم روستایی داشت تعریف میکرد میگفت بچه چهارم ناخواسته بود قسط سقط کردم
رفتم از روی دیوار خانه خودم با شکم پرت کردم پایین 😱😱 جالبه میگفت ۱ بار نه بلکه ۵ بار این کار کردم اما بچه اصلا انگار جاش محکم تر شد 😂
❇️حالا مقایسه کنید با بانوان شهری که از روز اول به خاطر شل بودن لگن و... بهشون دستور میدن استراحت مطلق و با یه ناراحتی ساده شروع میکنن به لکه بینی و ترس افتادن بچه دارن
❇️خواهر من تا وقتی با کار کردن بدن خودت را قوی نکنی فایده نداره فعالیت بدنی خانم ها در منزل نعمتی برای سلامتی است
♦️نکته بعدی رعایت زمان استحمام است
👈خانم ها به هیچ وجه در زمان قاعدگی حق استحمام ندارند چون باعث بروز کیست و تنبلی تخمدان میشه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام وقت بخیر با تشکر از زحمات شما انشاالله خیر دنیا وآخرت رو ببینی من ی مغازه کوچک
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت حبیبه خانم گل و دوستان عزیز
خانمی ک گفتن همسرش عطسه زیاد میکنه
عنبر نسا دود کنه با بینیش بالا بکشه هرچه عفونت بیرون میریزه ی چند وقت بهتر میشه
احتمالا چرک لوزه دارن اگ در بیاره خیلی بهتر میشه
ممنون از طرف مادر حنا 🌹🌹🌹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و وقت بخیر به همه ی عزیزان🌹
درمورد خانمی که پرسیده بودن تاحالا شده گوشی گم بشه با ثبت در همتا پیدا بشه...
گوشی پسرمو دوسال پیش با خفت گیری ازش دزدیدن ما رفتیم شکایت کردیم ثبت کردیم...
چندماه پیش به پسرم زنگ زدن که بیاین گوشیتون پیداشده رفتیم تحویل گرفتیم چون کد ایمیلو نتونستن وارد کنن اصلا ازگوشی استفاده نکردن نو تحویلمون دادن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام جواب کسی ک خانمش بارداره وجن بالای سرش میاد
موقع خواب ۷ بار آیت الکرسی بخونه وقرآن بالای سر خانومش بزاره
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانم که میگه دخترت دوست داشته درس بخونه شوهرش دادی الان ناراحتی اگه دخترت درس خون بوده براش عقده میشه نه عشق نه بچه نه مال وثروت جای درسو نمیگیره من هم همینطوربدم التماس بابام کردم نذاشت شوهرم داد بعد التماس شوهر اونم نذاشت چسبیدم به درس بچم ابنقدر سخت گرفتم که دکتربشه نمره 19میگرفت داد وبیداد میکردم آخرش از درس ومدرسه فراری شد چون من آرزوهای برباد رفتمو میخواستم اون برآورده کنه بعد رفتم دکتر دیدم دوستم که زیر گروه
من بود تومدرسه ومیومد خونه ما من بهش درس میدادم دکترشده اومدم خونه به اندازه مادر مرده ای گریه کردم الان از بابا ننه شوهرهمه بیزارم بدبختم کردن حتی باخدا قهر کردم که چرااختیار مازن ها دست خودمون نیست به خاطر پدر و شوهر بی شرف الان من بااین همه انگیزه باید حسرت بخورم والان که چهل سالمه شوهرمیگه اگه دوست داری کار کنی برو پله بشور خیاطی کن میگم اون همه اسنعداد معدل بیست من باید دکتر میشدم الان پله بشورم هیچی شادم نمیکنه باشگاه خرید خونه وزندگی ....
مازن هارو خوارو خفیف کرده واگه شوهریاپدر خوبی داشته باشیم خوشبختیم وگرنه هبچی دست خودمون نیست سعی کن هرجوری هست ادامه تحصیل بده
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام
خانمی که مشکل داشتند که پسرشون به زن ها اعتماد نمیکنه چون چند بار دخترها باهاش به هم زدن وخانم دیگری پاسخ داده بود که زن مطلقه ای صیغه کنید ببینید که میتونه زن داری بکنه واقعا این راه
کاره ؟؟؟ چراباپاسخاتون از چاله توچاه میندازید به بهانه دین همین خانم بفهمه شوهرش صیغه کرده چنان قشقرقی به پامیکنه که نگو خانم عزیز اگه صیغه کنی کدوم دختری حاضرمیشه باپسرت ازدواج کنه بعدا چی میگی صیغه کردیم که ببینیم میتونه باتوزندگی کنه اگه دختری اینو بگه من دوست پسر یانامزد یاصیغه کردم ببینم میتونم شوهرداری کنم شما میپذیری مگه یواشکی این کارو بکنی که اونم لومیره تازه پسرتم یاد میگره بعدا اگه زنش خوب نبود یه راه میانبر شرعی واسه اون هست میره دوباره صیغه میکنه تو فرهنگ ایران صیغه فرقی با رابطه نامشروع نداره به پسراتون یاد بدید که هیچوقت بادونفر همزمان تو رابطه نباشن دختراهم همینطور دین مااینو مگه یعنی چی مردابه اندازه کافی بلدن لازم نیست راههای جدید یادشون بدید بهتره بری مشاور یا خودت بگی برچسب روزن یامرد نذاریم که همه خیانت کارن بگو زن خوب هم زیاده بگو مگه همه مردا مثل همن که زنها مثل هم باشن میخوای ابروشو درست کنی چشمشو درنیار به این حرفای بیخود اهمیت نده شاید پسرت کاری میکنه که دخترا ولش میکنن ریشه مشکلشوپیداکن اگه رفتی صیغه کردی علاقه پیداکرد چی حاضری زنی که کارش صیغه شدنه به عنوان عروست بپذیری
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و عرض ادب
سپاس از کانال و مطالب مفیدتون
در جواب خانمی که گفتن خواهرشون چهل روز است زایمان کردن و خون ریزیشیون بند نمیاد عزیزم من هم این مشکل را داشتم و تا یک سال پس از زایمانم بند نمیومد اول اینکه باید فوقالعاده به خودشون برسن چون در اثر ضعیفی بدن این اتفاق میوفته مهم ترین چیز سه شیره است صبح به صبح ناشتا بخورن و در طول روز هم چند بار بخورن که شامل شیره توت شیره خرما و شیره انگور هست و اگر شیره انجیر هم داشته باشه که چه بهتر آماده اش هم هست باید از هر کدوم به یک اندازه باهم مخلوط شود مغزیجات و گوشت توشیشه هم مرتب بخورن و نکته ی بعدی قرص لاینسترول دوران شیر دهی را بگیرن و هر شب سر ساعت بخورن یک بسته یا دوبسته را کامل مصرف کنن( با تجویز پزشک❌ کلا در دوران شیردهی میتونن مصرف کنن انشاالله که براشون نتیجه بخش باشه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام برا خانمی که گوش بچشون در اثر عفونت کیپ شده باید برند دکتر جراح حلقوبینی تا گوش بچشون با لیزر چرکاش خالی کنند چون دختر خواهر شوهر منم همینطور شد وبعداز لیزر خوب خوب شد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مهسا از اتاق اومدیم بیرون از حمید فوق العاده خجالت میکشیدم که البته اینم که شد
#داستان_زندگی 🌸🍃
مهسا
حمید وقتی صدای منو شنید مکثی کرد و گفت عه ...سلام مهسا خانم ...خوبین؟ با تته پته گفتم خوبم ...چرا خوب نباشم ...وقتی با شما دارم حرف میزنم بایدم خوب باشم اونموقع اینقدر هول شده بودم که نمیفهمیدم چی دارم میگم چند ثانیه بعد به خودم اومدم و خودم رو یه نیشگون گرفتم از سکوت حمید متوجه شدم اونم از رفتارای من هنگه و احتمالا به عشق من نسبت به خودش پی برده از خجالت داشتم آب میشدم یکم سکوت کردم و بعدش یه نفس عمیق کشیدم و گفتم راستش زنگ زدم بابت بیمارستان ازتون تشکر کنم خیلی زحمتتون دادم حمیدم خیلی سرد گفت خواهش میکنم دیگه چیزی نگفت مشخص بود که منو نمیخواد و میخواد منو از سر خودش باز کنه ولی منِ احمق از بی پناهی نمیخواستم اینو بفهمم همینجوری دوتامون سکوت کرده بودیم که گفتم راستی توی بیمارستان زحمت کشیدید برام پرستار گرفتید هزینه ی بیمارستان و پرستار رو بگید بهتون بدم یه پوزخند زدم و گفتم مهسا آخه تو پولت کجا بود که بخوای بدی و خداروشکر کردم که حمید نمیگیره که یهو حمید گفت باشه شماره کارتمو میفرستم واریز کنید رنگ از صورتم پرید با خودم گفتم حتما داره باهام شوخی میکنه گفتم واقعا!بلافاصله جواب داد و گفت آره واقعا و قطع کرد و شماره کارت و مبلغ رو فرستاد من یه هزاریم توی جیبم نداشتم اونموقع حمید محتاج پول بیمارستان نبود فقط میخواست اینو بهم بفهمونه که هیچ علاقه ای بهم نداره منم اونموقع اینو خوب فهمیدم و سریع شماره کارت رو یه جا نوشتم و بعدش لیست تماسو پاک کردم و گوشی محسن رو گذاشتم سرجاش تو اتاقم نشستم و یه دل سیر گریه کردم با خودم گفتم مهسا تو خیلی تنهایی نه محسن تورو میخواد نه حمید اونموقع وقتی امیدم از حمید ناامید شدم دل به محسن بستم البته بگم دل بستن نه و نقشه کشیدن درست تره من یه زن بی پناه شده بودم که باید زن رسمی محسن میشدم و دلش رو به دست میاوردم تا یه جایگاهی توی اون خونه داشته باشم وقتی بیتا خوابید با ایما و اشاره به محسن گفتم که بیا پیشم محسنم یه لبخند از روی ذوق زد و دستاش رو روی چشماش گذاشت به معنی چشم توی اتاقم نشستم و منتظر اومدن محسن بودم که یهو در اتاق رو زد
خودم رو یکم جمع و جور کردم تا جلوی محسن خوب به نظر بیام که یهو بیتارو توی چارچوب در دیدم بااینکه تصمیم گرفته بودم شجاع باشم بازم دلم لرزید ولی نشون ندادم و گفتم چیه چی میخوای؟ پوزخندی زد و گفت محسن خوابیده تو اتاقم ...منم اومدم بهت بگم که فردا صبح زود پاشو غذا درست کن مامانمینارو دعوت کردم اخمام رو توهم بردم و روم رو برگردوندم همش با خودم میگفتم یعنی محسن به بیتا گفته بیاد اینجوری منو ضایع کنه ولی بعید دونستم آخه محسن دلش میخواست بچه دار بشه همش تو این فکر بودم که فردا حمیدم میاد یا نه اگه میاد چجوری تو روش نگا کنم چجوری پولشو بدم تا یدفعه یه فکر به سرم زد گفتم برم کارت محسن رو بردارم و برم عابربانک و پول رو کارت به کارت کنم ولی اگه محسن میفهمید باید فاتحه ام رو میخوندم اما اینقدر کله خرا...ب شده بودم و میخواستم خودم رو جلوی حمید بالا نشون بدم که پاشدم رفتم توحیاط و کارت محسن رو از توی ماشینش برداشتم رمزشم میدونستم همش میگفتم خدایا اگه محسن بفهمه بیچاره میشم ولی گفتم الان که اونا خوابن عابربانکم سرکوچه اس گوشیشم برمیدارم اس ام اس رو حذف میکنم نمیدونم اون دل و جرئت لعن...تی رو از کجا اورده بودم گوشی محسنم برداشتم و چادر سرم کردم و اروم از خونه زدم بیرون صدای گربه و سگ توی کوچه پیچیده بود و همین ضربان قلبم رو بیشتر میکرد زود به عابر رسیدم و کارت رو زدم موجودی گرفتم دیدم حدودا ۱۵ میلیون توی کارتشه و حمید مبلغ بیمارستان رو گفته بود ۱تومن سریع کارت به کارت کردم و اس ام اسی که اومد رو پاک کردم نفس عمیقی کشیدم و مثل احمقا راه خونه رو پیش گرفتم که یهو گفت مهسا خانم کجا میری؟!...بیا اینجا آب دهنمو قورت دادم و برگشتم دیوونه ی محل رو پشت سر خودم دیدم تند تند نفس میکشیدم و ضربان قلبم بالاتر رفته بود چادرم رو محکم تر دور خودم پیچیدم گفتم بدوَم و فرا...ر کنم ولی انگار برام غیرممکن بود چسبیدم به دیوار و زیرلب گفتم چی میخوای! اون دیوونه هم بلند بلند میخندید و گفت مهسا خانومو ....عروس دوم محسن اقا
اشکام تند تند میریختن و فقط تنها راهی که به ذهنم رسید التماس بود اون جلوتر میومد و من التماس میکردم که بره و منو ول کنه ولی انگار ناشنوا شده بود و هیچی نمیفهمید تا رسید بهم و دستاش رو دو طرف سرم روی دیوار قرار داد
#ادامہ_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽