#چله_شهدا ❤️🍃
#شهید_سیو_دوم 🍃🌻
شهید ابوطالب محمدی☀️🍃
ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا
هدیه به روح بلند و جاودانه ی این شهید عزیز🌱
کسانی که در چله شرکت کردند لطفا تا شب انجام بدن 🙏
به امید حاجت روایی ان شالله🤲💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زیارت-عاشورا-صوتی-–-فرهمند.mp3
1.95M
قرائت زیارت عاشورا ❤️
صوتی 🌱
با نوای استاد فرحمند🌸🍃
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید ابوطالب محمدی
ابوطالب ۱۳۴۶/۳/۱۰ در روستای روداب اسفندقه از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد و با خود، عشق مهر و رزق فراوان به خانواده اش آورد. چهار سال اول دوره ی اپتدایی را در خانواده عمویش و زیر نظر پسر عمویش که معلم بود، گذراند و سال پنجم را به صورت متفرقه، در حالی که به خانه ی پدرش برگشته بود، سپری کرد. او برای گذراندن دوره ی راهنمایی تحصیلی به روستای دولت آباد اسفندقه رفت و هم زمان با تحصیل، به مجاهدت و خود سازی پرداخت. ابوطالب در سن چهارده سالگی بارها جهت اعزام به جبهه اقدام کرد، اما نتوانست خواسته اش را عملی کند؛ چرا که به سن قانونی نرسیده بود. حتی با دست کاری شناسنامه اش نیز نتوانست به جبهه اعزام شود. سرانجام، در شهریور ۱۳۶۵ با رسیدن به سن قانونی، به بهانه ی رفتن به مدرسه از خانه خارج شد و در دوره ی آموزشی مقدماتی برای حضور در جبهه شرکت کرد. پس از طی دوره ی ۴۵ روزه ی آموزش نظامی، به خانه برگشت و بعد از خداحافظی با خانواده، اولین حضور چند ماه اش در جبهه تجربه را تجربه کرد. پس از بازگشت به خانه، در ۱۳۶۵/۱۰/۱۸ به خدمت سربازی اعزام و در واحد قضایی لشکر ۴۱ ثارالله مشغول به خدمت شد. ابوطالب با امضای تعهدی مبنی بر ۵ سال حضور در جبهه، سربازی را رها کرد و به خیل پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و از همان اپتدا در سمت فرماندهی دسته به خدمت مشغول شد. او پس یک حضور شش ماه در جبهه، با دختر عمو ی خود ازدواج کرد و بلافاصله پس از آن، دوباره به جبهه اعزام شد. دفعات متعددحضور ابوطالب در جبهه ادامه داشت، تا اینکه سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۲۵، حین شناسایی منطقه کوهستانی خرمال در اثر اصابت مستقیم به پیشانی اش، برای همیشه آرام گرفت. پیکر مطهر شهید ابوطالب محمدی در ۱۳۶۷/۱/۴ در روستای کناروئیه اسفندقه تشیع و در جوار سایر شهدا به خاک سپرده شد .
تکلیفم این است! ( از خاطرات شهید ابوطالب محمدی )🌸🍃
تکلیفم این است …..!!!
دخترمان سعیده که به دنیا آمد، ابوطالب هم آمد مرخصی. بعد چند روز که توی خانه بود،
وسایلش را جمع کرد تا برگردد به منطقه از این که داشت خیلی زود تنهایم می گذاشت ناراحت بودم.
سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر.
فکر کردم که با این حرف مانع رفتنش به جبهه شوم، اما در جوابم گفت:
به خدا قسم، اگر تو را هم از دست بدهم باز هم به جبهه می روم؛ تکلیفم این است.
این را که گفت، مطمئن شدم یک لحظه هم از جبهه دست بردار نیست
دو راه برای من وجود دارد (از خاطرات شهید ابوطالب محمدی)🌸🍃
به خواهر و برادر هایش می گفت: دو راه برای من وجود دارد، یکی این است شهید نشوم؛ که در این صورت بر می گردم و درس می خوانم. راه دوم که آرزوی من است، این است که شهید شوم. از شما خواهش می کنم چنان چه شهید شدم، لباس سیاه نپوشید؛ چرا که من رستگار شدم و به آرزوی خود رسیده ام. شما هم با لباس سیاه پوشیدنتان فقط دشمن را شاد می کند.
سنت کم است! (از خاطرات شهید ابوطالب محمدی)🌸🍃
مسئول پرسنلی بسیج گفته بود: سنت کم است؛ اعزامت نمی کنیم. رفت پیش فرمانده بسیج تا هر طور شده به جبهه اعزام شود. فرمانده بسیج برای اینکه او را ناراحت نکند، نامه ای نوشت به یکی از پاسدارها که از ابوطالب آزمون به عمل بیاورد تا چنان چه قبول شد، اعزام شود به منطقه. هدفش از نوشتن نامه این بود که او را اعزام نکنند. ابوطالب آن نامه را برد پیش آن پاسدار و با جدیت گفت: از من آزمون بگیر. بنده ی خدا او را به پشت ساختمان سپاه و کلی باهاش صحبت کرد که قانع اش کند جبهه نرود، اما زیر بار نمی رفت. دست آخر رو به ابوطالب گفت: سینه خیز برو بعد از سینه خیز و کار های تاکتیکی، چند سوال سخت عقیدتی از ابو طالب پرسید، اما از پس همه اشان برآمد. بعد هم نامه اعزامش را امضا کرد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
سكاكی مردی فلزكار و صنعت گر بود، توانست با مهارت و دقت ، دواتی بسیار ظریف با قفلی ظریفتر بسازد كه لایق تقدیم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشویق و تحسین از هنر خود داشت . با هزاران امید و آرزو آن را به پادشاه عرضه كرد. در ابتدا همان طوری كه انتظار می رفت مورد توجه قرار گرفت ، اما حادثه ای پیش آمد كه فكر و راه زندگی سكاكی را بكلی عوض كرد. در حالی كه شاه مشغول تماشای آن صنعت بود و سكاكی هم سرگرم خیالات خویش ، خبر دادند عالمی ادیب یا فقیهی وارد می شود. همینكه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذیرایی و گفتگو با آن شد كه سكاكی و صنعت و هنرش را یكباره از یاد برد. مشاهده این منظره تحولی عمیق در روح سكاكی به وجود آورد. دانست كه از این كار تشویق و تقدیری كه می بایست نمی شود و آن همه امیدها و آرزوها بی موقع است . ولی روح بلند پرواز سكاكی آن نبود كه بتواند آرام بگیرد. حالا چه بكند؟ فكر كرد همان كاری را بكند كه دیگران كردند و از همان راه برود كه دیگران رفتند. باید به دنبال درس و كتاب برود و امیدها و آرزوهای گمشده را در آن راه جستجو كند. هرچند برای یك عاقل مرد كه دوره جوانی را طی كرده ، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع كردن ، كار آسانی نیست ، ولی چاره ای نیست ، ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه است . از همه بدتر اینكه : وقتی كه شروع به درس خواندن كرد، در خود هیچگونه ذوق و استعدادی نسبت به این كار ندید. شاید هم اشتغال چندین ساله او به كارهای فنی و صنعتی ، ذوق علمی و ادبی او را جامد كرده بود، ولی نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هیچكدام نتوانست او را از تصمیمی كه گرفته بود باز دارد. با جدیّت فراوان مشغول كار شد تا اینكه اتفاقی افتاد: آموزگاری كه به او فقه شافعی می آخوخت ، این مساءله را به او تعلیم كرد:عقیده استاد این است كه پوست سگ با دباغی پاك می شود. سكاكی این جمله را دهها بار پیش خود تكرار كرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآید، ولی همینكه خواست درس را پس بدهد، این طور بیان كرد:عقیده سگ این است كه پوست استاد با دباغی پاك می شود. خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد كه این مرد بزرگسال كه پیرانه سر، هوس درس خواندن كرده به جائی نمی رسد. سكاكی دیگر نتواست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت . جهان پهناور بر او تنگ شده بود، از قضا به دامنه كوهی رسید، متوجه شد كه از بلندیی قطره قطره آب روی صخره ای می چكد و در اثر ریزش مداوم ، صخره را سوارخ كرده است . لحظه ای اندیشید و فكری مانند برق از مغزش عبور كرد، با خود گفت : دل من هر اندازه غیر مستعد باشد از این سنگ سختر نیست . ممكن نیست مداومت و پشت كار بی اثر بماند. برگشت و آنقدر فعالیت و پشت كار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت یكی از دانشمندان كم نظیر ادبیات گشت.
داستان راستان/استاد مطهري
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 🌸🍃
سلام خوبین
یه پیش زمینه بگم که تازه کرونا کنترل شده بود بعد عید گفتن بچه ها برن مدرسه
شوهر همسایمون صبحها پسر من و پسر خودشو میبرد ، من ظهر برمیگردوندم
دو سه روز مونده به عید فطر پسر کوچیکه نه ماهه بود
سحر که بیدارشدم دیدم کوره آتیشه داره تو تب میسوزه
خلاصه شیاف استامینوفن و مسکن و ... دادم بهش
ساعت ۷ شد شوهرم رفت سر کار ،دیدم بعد دو سه ساعت یه ذره هم تب پایین نیومده بود،
اومدم پوشک بچه رو باز کردم شیاف گذاشتم یه دستمال هم با آب ولرم نم کردم گذاشتم رو پیشونی
یعنی دستمال رو که گذاشتم پسرم شروع کرد به لرزیدن، سیاهی چشمش رفت و چشمش سفید شد
وای مینویسم دارم میلرزم
بچه رو انداختم رو دستم ، دور خونه میدووییدم و خدا رو صدا میزدم ، تو همون حال گریه و جیغ داشتم فکر میکردم تا بیام لباس بپوشم سوار ماشین بشم در پارکینگ و بزنم بالا و ... طول میکشه
یه آن به ذهنم رسید همسایمون تو این ساعت آماده ست چون باید بچه ها رو ببره مدرسه
(همه ی اینا چندثانیه شد شاید نمیدونم)
سریع زنگ زدم فقط گفتم تو رو خدا منو برسونید بیمارستان
دیگه بنده خداها دوویدن تو کوچه من با دامن فقط مانتو انداختم و روسری
تو ماشین هی بچه م و صدا میکردم سرش عقب افتاده بود چشاش سفید بود
مرد همسایمون هی میگفت نترس چیزیش نیست
رسوندم اورژانس خلاصه افتاده بودم رو زمین این بنده خدا اینور اونور میدوویید و کارام و میکرد
دکتر میگفت وقتی به هوش اومد اگه سینه رو مک زد یعنی تشنج اثری نذاشته و چون زیر پنج دقیقه رسوندی انشالله که مشکلی نیست
پسرم بستری شد نوار مغز و ... خداروشکر به خیر گذشت و زندگی بچه م رو تا آخر عمر مدیون همسایه م هستم
اینم بگم بنده خدا خانمش اون پسرم رو صبحونه داده بود و برده بود مدرسه و از اونور اومد اورژانس کنارم بود تا رگ گیری کنن و کارای بستری رو کردن و برا ناهار و افطار همسر و پسرم غذا برده بودن و...
من غریب نبودم ، کلی برادر و خواهر و فامیل و دوست و... دارم لب تر میکردم آماده بودن ولی تو اون لحظه هیچ کس به درد من نمیخورد به جز همسایه دیوار به دیوارم
تا عمر دارم مدیونشونم خدا بهم عمر بده بتونم جبران کنم
میدونم طولانی شد ولی اینو حتما بگم خانما بعد این ماجرا پسرم رو چند تا دکتر بردم همه شون گفتن پاشویه تو دنیا منسوخ شده ، چون بدنی که داغه یهو شوک میشه لرز میفته ، من دو تا دیگه بچه داشتم و پاشویه هم کرده بودم و چیزی نشده بود منتها زمینه تشنج تو این یکی بود پس هیچ وقت بچه کم سن و سالی که تب کرده رو پاشویه نکنید و دستمال نم روی پیشونی و شکمشون نذارید
منم تا پنج سالگی باید همراه با تب بر ، دیازپام هم بدم که تشنج نکنه زبونم لال
التماس دعا دارم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
🔴 #نکات_تقویت_بدن_قبل_از_بارداری
♦️اولین نکته برای سلامت بدن تغذیه صحیح است
اول باید قوت بدن را به دست بیارید
✅ نکته اول برای قوت بدن اصلاح غذا خودرن است
💥یعنی ۲ وعده خودرن 😳 بله دوستان گرامی تعجب نکنید با ۲ وعده خوردن قوت بدن بیشتر میشه نه کمتر
❇️وعده اول صبح ناشتا که زمانش در این فصل بین ساعت 5:30 تا 6:30 صبح باید باشه
البته دقت کنید وقتی میگم ناشتا منظور نان و پنیر نیست، همان غذای که قبلا در وعده نهار میخوردید را باید در وعده صبحانه و مفصل میل کنید
❇️ وعده دوم شام است، که زمان آن بعد از نماز مغرب و عشاء می باشد و بازهم مفصل
🔶 دقت کنید همه چیز را در سبد غذایی قرار دهید فقط از یک نوع ماده غذای استفاده نکنید گاهی اوقات اگر ۲ هفته آدم گوشت هم نخوره هیچ اتفاقی نمیفته
♦️ نکته بعدی مصرف نان کامل هست که خودش به تنهایی قوت کامل بدن را بر میگرداند
💥 گاهی با قدیمی ها صحبت میکنیم میگن ما صبح کمی نان و روغن حیوانی می خوردیم ولی تا غروب انرژی داشتیم و کار میکردیم خب چرا و چطور؟؟ 🔻🔻
چون مردم قدیم نان با سبوس و نان کامل بدون مواد افزودنی استفاده میکردن
♦️نکته سوم فعالیت بدنی مناسب بانوان هست
الان به دلیل زندگی شهری و آپارتمانی هیچ کدام از بانوان محترم فعالیت بدنی ندارن با اومدن ماشین ظرفشویی 🤐 و لباسشویی 🤐 و... همین چند کار سبک هم دیگه انجام نمیشه
🔸حالا مقایسه کنید با دختران و زنان نجیب و شریف روستا که در روز فعالیت بدنی از قبیل نان پختن، کشاورزی و دامپروری انجام میدن ،
🔸 خب مشخصه چرا بانوان روستایی قوت بیشتری برای فرزند آوری دارند ولی شهری ها نه
👈👈 با کلاس ایروبیک و بدنسازی که جز نابودی بدن هیچ ثمری نداره نمیشه بدن را تقویت کرد ((حداقل شروع کنید به پختن نان در منزل))
❇️خاطرم هست یه خانم روستایی داشت تعریف میکرد میگفت بچه چهارم ناخواسته بود قسط سقط کردم
رفتم از روی دیوار خانه خودم با شکم پرت کردم پایین 😱😱 جالبه میگفت ۱ بار نه بلکه ۵ بار این کار کردم اما بچه اصلا انگار جاش محکم تر شد 😂
❇️حالا مقایسه کنید با بانوان شهری که از روز اول به خاطر شل بودن لگن و... بهشون دستور میدن استراحت مطلق و با یه ناراحتی ساده شروع میکنن به لکه بینی و ترس افتادن بچه دارن
❇️خواهر من تا وقتی با کار کردن بدن خودت را قوی نکنی فایده نداره فعالیت بدنی خانم ها در منزل نعمتی برای سلامتی است
♦️نکته بعدی رعایت زمان استحمام است
👈خانم ها به هیچ وجه در زمان قاعدگی حق استحمام ندارند چون باعث بروز کیست و تنبلی تخمدان میشه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام وقت بخیر با تشکر از زحمات شما انشاالله خیر دنیا وآخرت رو ببینی من ی مغازه کوچک
#پاسخ_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت حبیبه خانم گل و دوستان عزیز
خانمی ک گفتن همسرش عطسه زیاد میکنه
عنبر نسا دود کنه با بینیش بالا بکشه هرچه عفونت بیرون میریزه ی چند وقت بهتر میشه
احتمالا چرک لوزه دارن اگ در بیاره خیلی بهتر میشه
ممنون از طرف مادر حنا 🌹🌹🌹
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و وقت بخیر به همه ی عزیزان🌹
درمورد خانمی که پرسیده بودن تاحالا شده گوشی گم بشه با ثبت در همتا پیدا بشه...
گوشی پسرمو دوسال پیش با خفت گیری ازش دزدیدن ما رفتیم شکایت کردیم ثبت کردیم...
چندماه پیش به پسرم زنگ زدن که بیاین گوشیتون پیداشده رفتیم تحویل گرفتیم چون کد ایمیلو نتونستن وارد کنن اصلا ازگوشی استفاده نکردن نو تحویلمون دادن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام جواب کسی ک خانمش بارداره وجن بالای سرش میاد
موقع خواب ۷ بار آیت الکرسی بخونه وقرآن بالای سر خانومش بزاره
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانم که میگه دخترت دوست داشته درس بخونه شوهرش دادی الان ناراحتی اگه دخترت درس خون بوده براش عقده میشه نه عشق نه بچه نه مال وثروت جای درسو نمیگیره من هم همینطوربدم التماس بابام کردم نذاشت شوهرم داد بعد التماس شوهر اونم نذاشت چسبیدم به درس بچم ابنقدر سخت گرفتم که دکتربشه نمره 19میگرفت داد وبیداد میکردم آخرش از درس ومدرسه فراری شد چون من آرزوهای برباد رفتمو میخواستم اون برآورده کنه بعد رفتم دکتر دیدم دوستم که زیر گروه
من بود تومدرسه ومیومد خونه ما من بهش درس میدادم دکترشده اومدم خونه به اندازه مادر مرده ای گریه کردم الان از بابا ننه شوهرهمه بیزارم بدبختم کردن حتی باخدا قهر کردم که چرااختیار مازن ها دست خودمون نیست به خاطر پدر و شوهر بی شرف الان من بااین همه انگیزه باید حسرت بخورم والان که چهل سالمه شوهرمیگه اگه دوست داری کار کنی برو پله بشور خیاطی کن میگم اون همه اسنعداد معدل بیست من باید دکتر میشدم الان پله بشورم هیچی شادم نمیکنه باشگاه خرید خونه وزندگی ....
مازن هارو خوارو خفیف کرده واگه شوهریاپدر خوبی داشته باشیم خوشبختیم وگرنه هبچی دست خودمون نیست سعی کن هرجوری هست ادامه تحصیل بده
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام
خانمی که مشکل داشتند که پسرشون به زن ها اعتماد نمیکنه چون چند بار دخترها باهاش به هم زدن وخانم دیگری پاسخ داده بود که زن مطلقه ای صیغه کنید ببینید که میتونه زن داری بکنه واقعا این راه
کاره ؟؟؟ چراباپاسخاتون از چاله توچاه میندازید به بهانه دین همین خانم بفهمه شوهرش صیغه کرده چنان قشقرقی به پامیکنه که نگو خانم عزیز اگه صیغه کنی کدوم دختری حاضرمیشه باپسرت ازدواج کنه بعدا چی میگی صیغه کردیم که ببینیم میتونه باتوزندگی کنه اگه دختری اینو بگه من دوست پسر یانامزد یاصیغه کردم ببینم میتونم شوهرداری کنم شما میپذیری مگه یواشکی این کارو بکنی که اونم لومیره تازه پسرتم یاد میگره بعدا اگه زنش خوب نبود یه راه میانبر شرعی واسه اون هست میره دوباره صیغه میکنه تو فرهنگ ایران صیغه فرقی با رابطه نامشروع نداره به پسراتون یاد بدید که هیچوقت بادونفر همزمان تو رابطه نباشن دختراهم همینطور دین مااینو مگه یعنی چی مردابه اندازه کافی بلدن لازم نیست راههای جدید یادشون بدید بهتره بری مشاور یا خودت بگی برچسب روزن یامرد نذاریم که همه خیانت کارن بگو زن خوب هم زیاده بگو مگه همه مردا مثل همن که زنها مثل هم باشن میخوای ابروشو درست کنی چشمشو درنیار به این حرفای بیخود اهمیت نده شاید پسرت کاری میکنه که دخترا ولش میکنن ریشه مشکلشوپیداکن اگه رفتی صیغه کردی علاقه پیداکرد چی حاضری زنی که کارش صیغه شدنه به عنوان عروست بپذیری
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام و عرض ادب
سپاس از کانال و مطالب مفیدتون
در جواب خانمی که گفتن خواهرشون چهل روز است زایمان کردن و خون ریزیشیون بند نمیاد عزیزم من هم این مشکل را داشتم و تا یک سال پس از زایمانم بند نمیومد اول اینکه باید فوقالعاده به خودشون برسن چون در اثر ضعیفی بدن این اتفاق میوفته مهم ترین چیز سه شیره است صبح به صبح ناشتا بخورن و در طول روز هم چند بار بخورن که شامل شیره توت شیره خرما و شیره انگور هست و اگر شیره انجیر هم داشته باشه که چه بهتر آماده اش هم هست باید از هر کدوم به یک اندازه باهم مخلوط شود مغزیجات و گوشت توشیشه هم مرتب بخورن و نکته ی بعدی قرص لاینسترول دوران شیر دهی را بگیرن و هر شب سر ساعت بخورن یک بسته یا دوبسته را کامل مصرف کنن( با تجویز پزشک❌ کلا در دوران شیردهی میتونن مصرف کنن انشاالله که براشون نتیجه بخش باشه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام برا خانمی که گوش بچشون در اثر عفونت کیپ شده باید برند دکتر جراح حلقوبینی تا گوش بچشون با لیزر چرکاش خالی کنند چون دختر خواهر شوهر منم همینطور شد وبعداز لیزر خوب خوب شد
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 مهسا از اتاق اومدیم بیرون از حمید فوق العاده خجالت میکشیدم که البته اینم که شد
#داستان_زندگی 🌸🍃
مهسا
حمید وقتی صدای منو شنید مکثی کرد و گفت عه ...سلام مهسا خانم ...خوبین؟ با تته پته گفتم خوبم ...چرا خوب نباشم ...وقتی با شما دارم حرف میزنم بایدم خوب باشم اونموقع اینقدر هول شده بودم که نمیفهمیدم چی دارم میگم چند ثانیه بعد به خودم اومدم و خودم رو یه نیشگون گرفتم از سکوت حمید متوجه شدم اونم از رفتارای من هنگه و احتمالا به عشق من نسبت به خودش پی برده از خجالت داشتم آب میشدم یکم سکوت کردم و بعدش یه نفس عمیق کشیدم و گفتم راستش زنگ زدم بابت بیمارستان ازتون تشکر کنم خیلی زحمتتون دادم حمیدم خیلی سرد گفت خواهش میکنم دیگه چیزی نگفت مشخص بود که منو نمیخواد و میخواد منو از سر خودش باز کنه ولی منِ احمق از بی پناهی نمیخواستم اینو بفهمم همینجوری دوتامون سکوت کرده بودیم که گفتم راستی توی بیمارستان زحمت کشیدید برام پرستار گرفتید هزینه ی بیمارستان و پرستار رو بگید بهتون بدم یه پوزخند زدم و گفتم مهسا آخه تو پولت کجا بود که بخوای بدی و خداروشکر کردم که حمید نمیگیره که یهو حمید گفت باشه شماره کارتمو میفرستم واریز کنید رنگ از صورتم پرید با خودم گفتم حتما داره باهام شوخی میکنه گفتم واقعا!بلافاصله جواب داد و گفت آره واقعا و قطع کرد و شماره کارت و مبلغ رو فرستاد من یه هزاریم توی جیبم نداشتم اونموقع حمید محتاج پول بیمارستان نبود فقط میخواست اینو بهم بفهمونه که هیچ علاقه ای بهم نداره منم اونموقع اینو خوب فهمیدم و سریع شماره کارت رو یه جا نوشتم و بعدش لیست تماسو پاک کردم و گوشی محسن رو گذاشتم سرجاش تو اتاقم نشستم و یه دل سیر گریه کردم با خودم گفتم مهسا تو خیلی تنهایی نه محسن تورو میخواد نه حمید اونموقع وقتی امیدم از حمید ناامید شدم دل به محسن بستم البته بگم دل بستن نه و نقشه کشیدن درست تره من یه زن بی پناه شده بودم که باید زن رسمی محسن میشدم و دلش رو به دست میاوردم تا یه جایگاهی توی اون خونه داشته باشم وقتی بیتا خوابید با ایما و اشاره به محسن گفتم که بیا پیشم محسنم یه لبخند از روی ذوق زد و دستاش رو روی چشماش گذاشت به معنی چشم توی اتاقم نشستم و منتظر اومدن محسن بودم که یهو در اتاق رو زد
خودم رو یکم جمع و جور کردم تا جلوی محسن خوب به نظر بیام که یهو بیتارو توی چارچوب در دیدم بااینکه تصمیم گرفته بودم شجاع باشم بازم دلم لرزید ولی نشون ندادم و گفتم چیه چی میخوای؟ پوزخندی زد و گفت محسن خوابیده تو اتاقم ...منم اومدم بهت بگم که فردا صبح زود پاشو غذا درست کن مامانمینارو دعوت کردم اخمام رو توهم بردم و روم رو برگردوندم همش با خودم میگفتم یعنی محسن به بیتا گفته بیاد اینجوری منو ضایع کنه ولی بعید دونستم آخه محسن دلش میخواست بچه دار بشه همش تو این فکر بودم که فردا حمیدم میاد یا نه اگه میاد چجوری تو روش نگا کنم چجوری پولشو بدم تا یدفعه یه فکر به سرم زد گفتم برم کارت محسن رو بردارم و برم عابربانک و پول رو کارت به کارت کنم ولی اگه محسن میفهمید باید فاتحه ام رو میخوندم اما اینقدر کله خرا...ب شده بودم و میخواستم خودم رو جلوی حمید بالا نشون بدم که پاشدم رفتم توحیاط و کارت محسن رو از توی ماشینش برداشتم رمزشم میدونستم همش میگفتم خدایا اگه محسن بفهمه بیچاره میشم ولی گفتم الان که اونا خوابن عابربانکم سرکوچه اس گوشیشم برمیدارم اس ام اس رو حذف میکنم نمیدونم اون دل و جرئت لعن...تی رو از کجا اورده بودم گوشی محسنم برداشتم و چادر سرم کردم و اروم از خونه زدم بیرون صدای گربه و سگ توی کوچه پیچیده بود و همین ضربان قلبم رو بیشتر میکرد زود به عابر رسیدم و کارت رو زدم موجودی گرفتم دیدم حدودا ۱۵ میلیون توی کارتشه و حمید مبلغ بیمارستان رو گفته بود ۱تومن سریع کارت به کارت کردم و اس ام اسی که اومد رو پاک کردم نفس عمیقی کشیدم و مثل احمقا راه خونه رو پیش گرفتم که یهو گفت مهسا خانم کجا میری؟!...بیا اینجا آب دهنمو قورت دادم و برگشتم دیوونه ی محل رو پشت سر خودم دیدم تند تند نفس میکشیدم و ضربان قلبم بالاتر رفته بود چادرم رو محکم تر دور خودم پیچیدم گفتم بدوَم و فرا...ر کنم ولی انگار برام غیرممکن بود چسبیدم به دیوار و زیرلب گفتم چی میخوای! اون دیوونه هم بلند بلند میخندید و گفت مهسا خانومو ....عروس دوم محسن اقا
اشکام تند تند میریختن و فقط تنها راهی که به ذهنم رسید التماس بود اون جلوتر میومد و من التماس میکردم که بره و منو ول کنه ولی انگار ناشنوا شده بود و هیچی نمیفهمید تا رسید بهم و دستاش رو دو طرف سرم روی دیوار قرار داد
#ادامہ_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام ادمین عزیز خدا خیر بده شما و حبیبه خانمو.چندنفراز دوستان سوره طلاقو مزملو گفتن بخونیم خدا خیرشون بده منم میخوام شروعکنم بخونم ان شالله.فقط کاش برای چشم زخمم ی دعایکه واقعا اثر داشته باشه بگن،چون زندگی من خیلی توچشمه.خیلیا تحمل یخچال خونهی منم ندارن حتی.دخترم ۴سالشه میگن چقدر زرنگه چه زبونی داره و ... اینم تحمل ندارن.برای بچهکه نمیشه حرز امام جواد چون نماز داره.چیکارکنم درامان باشه زندگیم؟شوهرم میره توجاده خیلی نگرانم.با هزاررررتا قرضو وام شوهرم ی ماشین شریکی خریده چشم ندارن ببینن میگن شما پولدارین درحالیکه شوهرمن خیلی تلاش کرده تا باینجا رسیده خونه زندگیشو ندیده.همش با ترسولرزو استرسه زندگیم.خودم آرامش ندارم.بعد اینکه من برای خودم حرز امام جواد گرفتم ولی متاسفانه یمدت کم بستم بدستم دیگه گذاشتم توکشوی لباسم.الان بخوام دوباره ببندم میشه یا دوباره باید بگیرم؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام من کلاس دهم هستم
و رشتم تجربی هست
من کلا روش درس خوندنم جوری هست که وسواس دارم میخونم یاد میگیرم بعد صدبار دیگه هم میخونم البته راستش برمیگردم یه بار بگمش هم یادم نمیادا که باز میخونم برا همین خیلی عقب میفتم
مثلا من یه درس زیست رو یه شبانه روز میخونم و مشکل دیگمم اینه ک موقع خوندن هی گوشی رو یه دقیقه روشن میخونم یا کلا تو فکر فرو میرم
بعد من با همهی اینا بالاخره میتونم یه درس رو بخونم و بقیه درس هام میمونه
بعد که میرم سر امتحان هم عاالی جواب میدم، ولی بقیه درسام مونده ک نخوندم
یه بار هم بدون اینکه تکرار کنم خیلی سریع خوندم و رفتم امتحانم رو دادم و اصلا فکرش رو نمیکردم ولی امتحانم رو از 20 شدم 12؛سر امتحان هیچییی یادم نمیومد
اینم بگم من اصلا تست نمیزنم، وقت خوندن بقیه درس هارو ندارم دیگه تست ک جای خود دارد..
رقابت تو کلاسمون زیاده منم ریاضی و فیزیکم اصلا خوب نیست تا امتحانات هم چیزی نمونده خواهشاً یکی ی راهکار بده چون من مشکلاتم یکی دوتا نیست
شاید بگین تو ک اینجور بودی چرا اومدی تجربی اما، این ک من تو این رشته موفق شم ارزومه، و دندون خیلی دوست دارم ولی فکر نکنم هیچوقت ب این ارزوم برسم با این روند پرستادم نمیشم و اینکه من علاوه بر آرزوی خودم دوست دارم آرزوی خانوادهم هم برآورده کنم...
ولی یه روشی بهم میدید برای شاگرد شدن؟🥲🌱
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
این یکی سوالم را هم بزار ممنونم 🙏🙏من ۲۷ سالمه مشکل پریودی دارم یعنی اگر قرص جلو گیری نخورم هیج وقت پریود نمیشم حالا یک ماهی میشه دیگه قرص نخوردم ولی باز پریود نشدم نمیدونم مشکل چیه و چکار باید کنم پول هم ندارم که بخوام برم دکتر تا به شوهرم میگم پول بده میگه ندارم لطفا اگر کسی این مشکل داشت و درمان شده منو راهنمایی کن خسته تر از آنی ام که بخوام با شوهر سر کله بزنم بگم پول بهم بده چون اگر شبانه روز هم بگم باز نمیده پیشاپیش ممنونم از راهنمایی هاتون🙏🙏🙏🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم ببخشید من خیلی مزاحم شما میشم حلال کنید این یکی سوالم را هم در کانال بزار عزیزان راهنمایی کنند ...من خیلی تو زندگیم مشکل داشتم و دارم دیگه به بن بست رسیدم نمیدونم چکار باید کنم اون خانمی هستم که گفتم دخترم شده مصیبت زندگیم من همه راه رفتم ولی این دختر آدم نشد و فکر نکنم که هم آدم بشه روانی شدم دیگه از یک طرف هیچ ارزشی برای شوهرم ندارم هیچ بهم اهمیت نمیده به حرفم اصلا گوش نمیده خواهرا تورا خدا کمکم کنید چکار کنم شوهرم به حرفم گوش بده چکار کنم بهم اهمیت بده من کسی را ندارم که بخوام باهاش درد دل کنم فقط حرفهام اینجا میزنم که آروم بشم و کمکم کنید انگار خدا هم نگاهشو ازمن و زندگیم گرفته دیگه منو نمی بینه 😭😭 واقعا دیوونه شدم گاهی وقت به خودکشی فکر میکنم میگم تا راحت بشم از این زندگی ولی بخاطر دخترام منصرف میشم درست دختر بزرگم خیلی اذیتم میکنه و بد بیراه بهم میگه ولی بازهم بچمه و دوستش دارم دلم میسوزه براشون درحقم خواهری کنید اگر دعای وذکری چیزی میدونید بهم بگید که شوهرم به حرفم گوش بده ممنونم از حبیبه جان و بقیه عزیزان خدا خبرتون بده 🙏🙏🙏🙏
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_حساب✅
متأسفانه به دلیل تغذیه اشتباه و سبد غذای کاملا مخالف بدن مردم ما دچار مشکلات ضعف جسمی و جنسی هستن
یکی از این اشتباهات رایج در تغذیه خوردن گوشت زیاد هستش
با مثال توضیح بدم بهتره 👇👇
🔸 یک درخت در نظر بگیرید هر روز آب بهش بدید به مدت یک سال
حالا برای یک هفته به هر دلیلی نرسیدن به این درخت آب بدید
حالا اومدی و نگاه میکنی این درخت برگاش ریخته، ضعیف و پژمرده شده و در حال مرگ هستش
🔵 تعجب میکنی چرا که بارها دیدی و شنیدی گاها درخت تا یک ماه آب نخورده و سالم بوده اما درخت شما از بین رفته
✅ تا الان بادام کوهی یا بلوط دیدن کسی بهش آب بده ولی چه تنه مقاوم و میوه خوبی داره
✅ اما درخت گیلاس اگر یک هفته آب ندی خبری از میوه نیست
دوستان گرامی بدن من و شما هم همین طوره هر چقدر بیشتر بهش بها بدی و خوراک خوب بهش بدی به جای قوت بیشتر دچار ضعف بیشتر میشه
👈 سوء تغذیه در عصر ما از کم خوردن نیست بلکه از زیاد خوردن است
💥 زیاد نمیخواد به عقب برگردیم و بگیم مردم ۵۰ سال پیش فقط کافیه زندگی خودتون از سال ۶۰ تا ۸۰ یه نگاهی بندازید
کی تا این حد گوشت و برنج مصرف میکردین؟
هر چقدر گوشت (از هر نوعی :چه مرغ مضخرف و مضر چه گوسفند، گاو و ... ) بیشتر مصرف کنید باعث ضعف بیشتر بدن و کم بنیه ای میشید باید تعداد دفعات مصرف گوشت را در هفته فقط به ۱ یا نهایتاً ۲ وعده رساند
🔴 نکته بعدی مصرف سبد متنوع غذایی است باید در سبد غذایی از انواع غلات، حبوبات، جوانه ها، سبزیجات، صیفی جات، گوشت ، لبنیات به صورت متنوع استفاده کرد نه فقط گوشت
👈👈 آقا، خانم، دختر جان، پسر جان به خدا آش، سوپ، نان پنیر سبزی، نان و خرما، نان و روغن حیوانی، نان و ماست، ارده و... اینها هم غذا هستن
الان غذای عمده مردم شده همین چند غذا🔻🔻
زرشک پلو، قیمه، قرمه سبزی، استانبولی، چلو گوشت، عدس پلو، کباب جوجه، کوبیده
(البته اگه گرونی و وضعیت اقتصادی اجازه بده😄)
خب برادر من، عزیز من، خوش خوراک اینها که نشد غذا
با این سبد غذای محدود فقط بنیه بدن بیشتر ضعیف میشه
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#حرف_اعضا 🌸🍃
من بچه اولم رو باردار بودم 😌 زایمانم رو زده بودن طبیعی و ۱۰ اردیبهشت ، من ۲هفته قبلش مریض شدم (کلیه هام عفونت کرده بود)که همه فک کرده بودن داره دخترم دنیا میاد ، رفتم بیمارستان چند روز بستری شدم بدون اینکه زایمان کنم اومدم خونه😂(این وسط عموم هم زنگ زده بود به بابام که مبارکه نوه ات داره میاد😂) بعد مرخص شدن از بیمارستان چند بار رفتم بیمارستان گفتن وقتت نیست هنوز برو خونه ، منم بی تجربه مادرشوهرم از خودم بدتر😂(خودش ۸تا بچه اورده هاا😐)وقت زایمانی که ماما زده بود گذشت شد ۱۲ ام خبری از زایمان نبود 🤔یه روز عمه ام زنگ زد گفت چرا نزاییدی تو هنوز؟ گفتم ولا اینجوری هرسری میرم بیمارستان برم میگردونن😤خیلیم استرس داشتم ومیترسیدم بچه ام طوریش بشه، ولی نه جایی رو بلد بودم نه میدونستم باید چکار کنم😢 عمه ام خدا خیرش بده بلند شد با شوهرش اومد منو مادرشوهرم رو برداشت رفتیم بیمارستان 😃اونجا گفت این وقت زایمانش گذشته ولی باز معاینه کردن گفتن برو وقتت نیس😥عمه ام خیلی باهاشون بحث کرد ، گفت این وقتش گذشته ممکنه اتفاق بدی بیفته، ولی کسی شنوا نبود😏اخرش عمه ام گفت شما یه نامه به من بدید که اتفاقی واسه دختر داداشم یا بچه اش نمی افته من اینو ببرمش خونه ، اگرهم خودش یا بچه اش طوریشون بشه مسئولیتش گردن شماست، چون این وقت زایمانش گذشته شمام هیچ کاری نمی کنید، دیگه اینو گفت ترسیدن ومنو بستری کردن چنتا امپول فشار اینا زدن اصلا انگار به دیوار میزنن😂اخرشم فرداش دخترم به روش سزارین دنیا اومد😍 وقتی از استرس وفشاری که روم بود راحت شدم تازه فهمیدم عمه ام چقدر در حقم خوبی کرده 😍خدا عمه ی چشم رنگیم رو حفظش کنه😍خدا بهش سلامتی بده😘
🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹
سلام به دوستان خواستم از آقایی تشکر کنم که هنوزم دعا گویش هستم حالا اصل ماجرای سال ۶۷ بنده از یکی از روستاهای دور افتاده خراسان شهرستان درگز درآزمون تربیت معلم قبول شدم وبماند که معجزه وار متوجه شدم که من قبول شدم چون اسم وفامیل من جابجاشده بود وفامیل من که با م شروع میشه بجای اسم واسم که با ق شروع میشه به جای فامیل چاپ شده بودواون موقع نتایج تو روزنامه اعلام میشد منکه از قبولی خودم ناامید شدم واسه سرگرمی حروف دیگه روهم نگاه میکردم که ببینم دوستانم قبول شدن یانه که متوجه اسم خودم شدم .ماجرا ازاینجا شروع میشه بعد آماده کردن مدارک راهی مشهد شدیم واسه ثبت نام بعدتحویل مدارک گفتند برید محضر وتعهد نامه رو امضا کنین وقتی به محضر رفتیم گفتن باید ضامن کارمند بیارید حالا من تو۱۸ سال عمرم اولین باره مشهد رو دیدم واصلا توفامیل کارمندی که بخواد ضمانت کنه نداشتیم چه برسه به مشهد یا خدا چه کارکنم پدرم خدابیامرز گفت جوش نزن اون روز همه دنیا جلوی چشمم تار شد چون اگه ضامن نمیبردیم مهلت تموم میشد ومن دست خالی باید برمیگشتم روستا از ته دل ۱۰۰ تومان نذر ضامن آهو کردم وخواسته خودش ضامنم رو جور کنه شب مسافرخانه خوابیدیم وصبح زود بیدار شدیم ورفتیم در محضر ساعت۷ صبح اون موقع ادارات ساعت۸ شروع به کار میکردن همین طور آلاف کنار خیابان وایستاده بودیم که یک آقای روحانی داشت رد میشد که بره سرکار پدرم سریع بلند شد سلامی کرد وشرح ماجرا رو گفت من دیدم آقای روحانی تسبیحش رو در آورد وتوی دستش چرخوند حالا متوجه شدم که استخاره میکردهوخلاصه قبول کرد بعد اینکه کارها تموم شد منو به حضرت فاطمه قسمم داد که چادرم رو از سرم برندارم درسم رو بخونم من الان ۷ ساله بازنشسته شدم هنوز چادریم ودعاگوی این آقای روحانی جناب آقای غلامعلی سفیدیان اهل دامغان اون زمان رئیس زندان زنان درخیابان جنت مشهد بودن خداوند بهترینهارو قسمت خودش وپدر ومادرش کنه که چنین فرزندی تربیت کردن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
به مناسبت روز مادر قیمت ها به قیمت کارخانه شد😱😱😱
میگی نه خودت بیا ببین😍😍
تو هم به دنبال #لوازم_خونگی اصل میگردی که موندگاری بالایی داشته باشه؟💯👌
سرویس قابلمه فقط ۲۰۰هزار تومن😱😱😱😱😱😱😱
#لوازم_خانگی_اصل
#قیمت_مناسب
#کیفیت_بالا 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2873622864C5a6c97a5a3
#جمعه ها تخفیف ویژه داریم👆👆