#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
قسمت اولش سنجاق شده✅🌸
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
قسمت اولش سنجاق شده✅🌸
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫
#داستان_میلاد_لیلا 🌸❌
مامان دیگه همه چی تموم شد من دیگه دختری نیستم که کسی غیر از میلاد بخواد باهام ازدواج کنه
مامانم هی میگفت یعنی چی؟؟
به هق هق افتادم و گفتم من دیگه زن میلادم مامان...
مامانم شروع کرد به کوبیدن خودش و از حال رفت زنگ زدم بابام بردیمش بیمارستان
تو بیمارستان که حال مامانم جا اومد به بابام گفت و بابام تو بیمارستان جلو چشم همه منو گرفت به کتک و فحشای زشت
بقیه اومدن جدامون کردن و نگهبان بیمارستان اومد بابامو برد حیاط
بعد یک ساعت مامانم مرخص شد و بابام جلو در بیمارستان گفت زنگ بزن بگو بیاد امشب مثل سگ ببرت لیاقتت همینه که مثل سگ باهات رفتار کنن دختره ی خراب..
هزاربار دعا کردم همون لحظه بمیرم همه چی تموم شه ولی نشد
بابام نزاشت حتی به شب بکشه انقد گفت تا زنگ زدم و میلاد با موتور اومد دنبالم
بابام كل لباسمو ریخت تو سرو کلم گفت جمع کن اثری ازت نمونه
به بابام التماس کردم گفتم بابا توروخدا اینجوری نکن بیا منو بکش دلت آروم بگیره
برگشت گفت برو گمشو تو همون سگدونی با خفت و خواری بمير من حتى تفم دیگه بهت نمیندازم....👇👇👇👇❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
ادامه ی این داستان عبرت اموز و جذابو اینجا بخون👆👆😍
زیر ۱۸ سال عضو نشه🔞🚫