#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام خانمی گفتن دارم این نامہ با گریہ مینویسم و دلشون برا مادر و بجہ ھاش میسوزہ وگرنہ خودکشی میکردن عزیزم من میفھمم جی میکی فکر نکن خودت تنھایی منم درد شما دارم اصلا دوست ندارم این دنیا بمونم فقط بخاطر بجہ موندم و مادرم اگہ زندگی دہ سالمو بگم یہ کتاب میشہ منم با مردی ازدواج کردم کہ فکر میکردم خوبہ از ھمہ جھت ولی بعد ازعقدمتوجہ شدم افتادم تو باتلاق با ھمہ جیاش ساختم خسیسی بیش از حد این دہ سال یہ مانتو نخرید برام یہ مسافرت یہ مھمونی جلو خانوادشو ھمہ از بد گویی من میگہ جنان نقششو خوب بازی میکنہ کہ ھمہ حق بدن بھش بہ بھونہ مختلف قھر میکنہ با خانوادم کہ نہ بیاد ن بزارہ مادر بیجارم بیا خونہ دخترشو ببینہ منم خیلی بہ خود کشی فکر کردم ارزو با ھم رفتن تا سر خیابون دارم وقتی مرد ی میبینم کہ با خانمش دارہ راہ میرہ من حسرت میخورم وقتی مردی میبینم برا خانومش دارہ خرید میکنہ قصہ میخورم۔ وقتی مریض میشم نہ پولی میدہ نہ میاد باھام دکتر منو بہ اون حال میزارہ میرہ یہ خواھر دارہ کہ ھمش دخالت میکنہ زنک مئزنہ میکہ بیا کافیہ من دعوا کنم قھر کنم سری میرہ خونہ خواھرش وقتی اعتراض میکنم ھر جی فوش ھست ب منو خانوادم میدہ خواھرش سری غدا میدہ بھش میوہ سیرش میکنہ میفرستش میدونہ خسیسہ عمدا میکنہ کہ مجبور نشہ جیزی بخرہ برا خونہ اونم از خدا خواستہ میرہ میخورہ در میا تا بود مادرش ھی پوشش میداد کہ من زجر بکشم اون مرد افتادم گیر خواھرش منم خیلی خستم دوست دارم خدا زودتری تموم کنہ این زندگی نجس ھیج پشتوانہ ایی ندارم ھمیشہ سوال تو دلم موندہ اخہ جرا میریت زن میکئریت وقتی اصلا معنی زن گرفتنو نمیدونیدجرا دختر خودت د خوشی بخور کیف لباس نو ولی میرسہ بہ عروس باید زجرش بدید ھروز کارم شدہ گریہ التماس بہ خدا دو تا پسر دارم دیکہ عصبی شدن زبون پسر بزرگم میکیرہ ھمیشہ میکہ مکہ من جہ فرقی با فلانی دارم اون تو ارامش من باید ھروز شاھد دعوا شما باشم فلانی لباس دارہ موبایل دارہ تخت خواب دار اسباب بازی ۵ دارہ من میخوا ھیجی برام نخرید دلم برا پسرام میسوزہ با بدبختی دارم بزرگ میکنم مونس من شدہ قران مگہ گناہ من جی بود جقدر مکہ تخمل دارم ک ایقد دق بخورم نوشتید شاید کسی مٹلہ من نیست مطمن باش ھست من از تو بدترم من زندگی دہ سالمو تو جند خط خلاصہ کردم ولی زجری کہ کشیدم تو این جند سال خودم میدونمو خدای خودم تمام شور نشاط منو گرف الا از خواب بیدارشدم و دارم این متنو مینویسم حتی حوسلہ مسواک زدن ندارم ڑولیدہ موھای شونہ نکردہ لباس پارہ برا کی مرتب باشم جہ امیدی ھست ھروز تکراری برا منم دعایی کنید شاید نفس شما خدا دیگہ بعد دہ سال ارامشی داد بھم اگہ دوستان زکری دعایی دارن بگن تا من و امسال من از زجری کہ میکشیم۔در کنار نامرد نجات بیاریم اجرتون بہ امام زمان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام بابت کانال خوبتون دلم بدجوری گرفته خواستم یکم درد دل کنم اینجا تا عقده دلم وا بشه من توی خانواده پر جمعیت ب دنیا اومدم دوازده تا بچه بودیم چهارتا دختر و هشت پسر از بچگی یادم نمیاد پدر یا مادرم بوسم کرده باشن یا بهم محبت کرده باشن فقط ب خواهر ها و برادر های دیگه ام توجه داشتن همیشه دوست داشتم خود کشی کنم باز میترسیدم از مرگ، همه خواهر برادر هامو بردن مدرسه دبستان منو فرستادن نهضت سواد آموزی ک روزا بچه نگهدارم شب برم درس بخونم یعنی فصل مدرسه میشد دوستام میرفتن مدرسه من گریه میکردم و توی دل خودم میریختم یادم عادت ماهانه شدم برای اولین بار نمیتونستم یکم ب مادرم چون فهمش کم بود حتی لباس زیر نداشتم ک نوار بزارم جرعت اینم نداشتم بگم نوار بخره برام اصلا با ما راحت نبود مثل نامادری بود البته با من بیشتر من بجای نوار بهداشتی از کهنه استفاده میکردم خیلی برام سخت بود دخترای همسایه رو میدیدم چقدر راحتن با مادر شون از عادتی شون میگن یا در هر موردی کلا راحت بودن بلآخره شد م هفده ساله ازدواج کردم و شوهرم معتاد بود حاصل ازدواج من دوتا پسر شد اما شوهرم معتاد بود میخوابید و تا میگفتم کاری برام انجام بده کتکم میزد منم یازده سال با پدر شوهر و مادر شوهرم زندگی کردم از همون اول از زندگی خیری ندیدم الان بچه هام هم دارن نوکری برای عمو شون رو میکنن یعنی گاوداری داره و اینا هم کشاورزی میکنن و زحمت شونم چیزی بهشون نمیدن موندم چرا من از خونه پدر مادر تا خونه شوهر شانس زندگی نداشتم خونه پدر شوهرم هم ک بودم فقط غذا درست میکردم شستوشو لباس شون همه همه کارای خونشون یا من بود چون شوهرم هم معتاد بود مجبور بودم بخاطر بچه هام کارشون رو انجام بدم گذشت بعد از چند سال جدا شدم الآنم از اینکه پدر مادر دلسوزی نداشتم ازدواج کردم با یه پسر ک از خودم پانزده سال کوچکتره میدونم اشتباه کردم اما بخدا چهارسال خونه بابام بودم چون طلاق گرفته بودم مشکل اعصاب هم داشتم هرماه باید دکتر میرفتم و پدرم فقط ده هزار تومن بهم. میداد با این خرج دکتر من میشد دویست صدوسی تومن اصلا خرجی نمیداد بهم هشت داداش داشتم پنج تا شون متاهل بودن اما یه ده هزار تومنی توی این چهار سال بهم ندادن ک از بدبختی ازدواج کردم با یه پسر،همو دوست داشتیم اما بعد از گذشت شش سال من دیگه کم آوردم حامله هم نشدم و باید مثل مادر باهاش رفتار کنم باید بگم برو سرکار یا زود بخواب یا کلا نمیره سرکار الان دوماه بیکاره داخل خونه ب بهانه های مختلف نمیره سرکار خودم سه ساله میرم کار میکنم اما کم آوردم رهن خونه کم خونی خودم و مشکل استرس هم دارم و خیلی مورد های دیگه ببخشید وقت تون رو گرفتم فقط یه درد دل بود در ضمن دلم میگیره گاهی ک برم مسافرت مثلا خونه بابام زنگ میزنم میگه نیا اینجا هوا گرمه یا اگه اومدید خونه بگیرید چون خرج ها سنگین هست نون گرون شده کلا بابام دست بالش خوبه ب پسراش نفری یه خونه داده اما دختراش من فقط دستم خالیه و شکست خودم توی زندگیم تنها امید من خداست و فکر های زیادی ک میاد داخل سرم شب روز ندارم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا 🌸🍃
سلامبه همگروههای عزیز واقعان ازمدیر محترم که این گروه برای مشکلات امثال ما به وجود آوردن ممنونم واقعان راهکاراشون محشره ۰اگه از مشکلات زندگیم بگم دهتا دفتر کمه ولی یکی از مشکلاتمکه الان خیلی ناراحتم اینه که یه دختر دوم دبیرستان دارم درس خون ومودب بدون اجازه اب نمیخوره الان از لحاظ درسی جوری شده که رقابت سخته و باید امثال دختر من با بچه ها رفابت کنن مثل قدیم نیست مثلا دوستای دخترم کلاس تقویتی میرن مشاوره میگیرن قلم چی شرکت میکنن ولی من در وثقم نیست که این کلاس هارو دخترم بفرستم دخترم همیشه تو خودشه که چرا همه ی دوستام این کلاس ها شرکت میکنن ولی من نه چرا دوستام روزی یه مدل لباس میپوشنولی من نه الان دخترم دوست داره پزشکی قبول شه وکلاس تقویتیواینها شرکت کنه ولی نمی تونم کمکش کنم واقعا قربون خدا برم بعضی ها این قدر خرج بچه هاشان میکنن ولی هیچ علاقه ای به درس ندارن وپدرو مادرها حاضر بچه هاشان درس بخون قرض کنن وام بگیرن براشون ولی ناگفته نماند شوهرموضع ش خوبه مثلا ماهی ده تومان حقوقشه ولی هی میگه ندارم جرات نداریم پول ازش بگیریم به قران فقط خرج خوراکمیده غذا به زور روزی ده هزار کرایه به دخترممیده اونم باهزار جروبحث خیلی خیلی خسیسه دارع ولی خرج نمیکنه دیگه خسته شده هزار راه رفتم فایده نداره خانوادگی خسیسن همیشع میگه ورشکستمکردی بیجارم کردی اینقدر میگی این بیارو اینها منم میگم من بخاطر بچه ها میگم بچه ها که نمیپرسن گرسنگی وتشنکی چیع به خدا آرزو یه مانتو تودلم مانده فقط لباس کهنه ابجیم میپوشم الان من بااین خسیس بازیش بیست ساله کنار امدمولی دلم برای دخترم میسوزه که آرزو دارهبرای قلم چی شرکت کنه یا کلاس تقویتی بره ولی هیچی ازدستم بر نمیاد روسیاهمحرفی بزنم دادک هوار بدوبیجا اگه ایه ای چیزی تورو خدا بلیدینیکم ازاین خستیگیش کم بشع تورو خدابگین فقط برای دخترم دلم میسوزع که ارزو همه جی تودلش مونده مثلا یارانه مان و بهمان نمیده میگه باید خوراک باهاش بخرم الاندخترم سهام عدالت دودوره اش حدود یه میلیون میشه جمع کرد ه تا شاید بتونه برهقلم چی که اونمکمه ۰دیگه خسته شدم به خدا اگه نداشت خوب گفتم نداره داره و خرج نمیکنه۰ناگفته نماند جانباز اعصابو روانه دیوانه خلاصه که جرات نمیکنیمباهاش حرف بزنیم حق پرستاریم نمیدن ۰فقط یه حقوقی میدناونم اصلا خرج نمیکنه ۰تورو خدا راهنمایم کنید
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام وقت بخیر
من مطالب کانال شما رو گاها میخونم و برام جالب دغدغه مردم چی میتونه باشه ...از بعضی ها عملکرد ها درس میگیرم ..این داستان زندگی من اگر خواستید برای مخاطبین بزارید امیدوارم تجربه مجدد نشه برای کسی اما تجربه باشه ...از وقتی یادم میاد سختی های مالی همیشه همراهم بود از همون دوران کودکی... مخصوصا بعد از فوت پدر دیگه امید و انگیزه ای برای زندگی نداشتم
18سالم بود که ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم اما زندگی ام هم متاسفانه دوامی نداشت و از همسرم به تلخی جداشدم...بعد از اون با جو جامعه پیش میرفتم و متاسفانه خلال بی پولی همیشه تو زندگیم بود..یک زن تنها بایه بچه کوچیک ...بدون هیچ مدرک و پشتوانه مالی تو این اجتماع که متاسفانه براثر ناپختگی اندک سرمایه زندگی ام که محصول تلاش شب بیداری ها و مرخصی نرفتن هایم بود رو براثر طمع پولدار شدن در یک شب!!!از دست دادم و ماندم باکلی سفته و بدهی و افراد طماع دور و برم..
من درمونده شده بودم و نه راه پس داشتم و نه پیش
گذشت و از شهرستان
اومدم تهران مناسبتی شد و با آقایی آشنا شدم
از خانواده ای متمول و جایگاه اجتماعی بالا تحصیلکرده و بقول بعضی ها همه چی تمام
ما به قصد ازدواج دائم آشنا نشده بودیم و قصد من از این ارتباط محرمیت بود تا حمایتی باشه برای بدهی مالی که داشتم... ایشان هم بدهی ام رو پرداخت کرد و تاجایی که میتوانست پشتوانه مالی ام بود
خیلی خوشحال بودم که ایشون اومده تو زندگیم.. اما مشکلی که بود این بود که هم سطح هم نبودیم از هیچ لحاظی و من متاسفانه دلباخته شده بودم و همسرم هم مطلع از این قضیه پیشنهاد ازدواج دائم داد...اما چه پیشنهادی!؟
بامخالفت شدید خانواده همسرم علت هم واضح بود ازدواج بر خلاف عرف جامعه
مجرد بودن وضعیت تحصیلات موقعیت مالی و اجتماعی بالاو....از طرفی همسرم هم بااینکه خیلی مطیع خانواده بود منتهی کوتاه بیا نبود و پافشاری میکرد برای عقد دائم...من اوایل فکر میکردم رو عشق و عاشقی و عشق اولش اما بعد ها فهمیدم حرف خودش رو به کرسی مینشونه حتی اگه مخالفانش والدینش باشند حتی اگه به ضررش تمام بشه !
بعد کلی مشقت و مخالفتها ما بالاخره عقد کردیم بدون حضور حتی یکی از والدین با یک سکه تمام بهار آزادی اما یک روز هم نگذشته بود که پدر ایشان تمام ثروت همسرم که در اختیارش بود ازش گرفتن و به قولی از عرش به فرش نشستیم...
دیگه نه خبری از خونه قیطریه بود نه ویلای لواسان نه سفر اروپاو......
صفر در صفر جوابش میشدیم ما!😊😂
در کنار سختی ها کنار همسرم آروم زندگی میکردم و منی که نمیتونستم با بی پولی کنار بیام هیچوقت!تقدیرم پذیرفته بودم و نشستم سر جام! باردار شدم حین بارداری پدر همسرم بهش پیشنهاد داد که بره کانادا و کلا من رو فراموش کنه تا دوباره در رفاه مالی کنارشون پذیرفته بشه... همسرم به شدت دو دل شده بود و تقصیر هم نداشت چون از بچگی در رفاه بود و از وقتی پدرش از مال و اموالش گرفت خیلی افسرده و ناامید شده بود ....
پدرشوهرم بهم پیشنهاد سقط داد اما نپذیرفتم و بچم رو نگه داشتم دیگه ظاهراً متقاعد شدن که از هم جدا نمیشیم و همسرم هم پیشنهادش رو نپذیرفت دوباره اموالش بهش برگرداند ...ما دوباره به رفاه مالی برگشتیم اما روزهای سختی گذراندیم و متاسفانه هر دو افسرده شدیم
دست بزن و صحبت مدام با خانمهای دیگه شد سوغاتی مخالفت های خانواده همسرم اما باز هم خدارو شکر که باتحمل و گذشت و کوتاه آمدن بخیر گذشت و میگم این مسائل هم میگذره اما چیزی که برای من تجربه شد این بود که طلاق همیشه مسیر درستی نمیتونه باشه برای انسانها...شاید الان به آرزوی بچگیم رسیدم اما مطمئنا بعد از طلاق میدونستم باید این مسیر سخت رو باید طی کنم کمی کوتاه میومدم...من هرگز دلم نیومد دخترم رو به پدرش بسپارم پیش خودم نگهداشتم اما عذاب وجدان هیچوقت رهام نمیکنه و در عین حال زندگی یکبار در جریان و فرصت هاکم..و کمتر کسی که میتونه تو سختیها تصمیم عاقلانه تر و درست تری بگیره...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
با عرض سلام خسته نباشید من زنی هستم که از اول عروسی نگم ولی از وقتی بچه ام دنیا آمد مشکلاتم شروع شد شوهرم خیلی آدم خوبی بود هم احترام میزاشت خانم خانم میکرد که با عث حسادت زن بابام ودختر هاش شد رفتن طلسم کردند با شوهرم وخانواده شوهرم همه شون با من دشمن شدند یک بار با آقا مون رفتم جایی باطل کردم دوباره اینکارو کردند من به همسایه مون گفتم اون در آورد از تو خونمون سوزاندش از آنوقت آب خوش تو گلو نرفت پایین .کاری به کسی ندارم وجایی ندارم برم ، شوهرم ام اس پیشرفته داره با قرصهای آزاد زنده هست خدا شکر امام زمان عنایت کردند فوت نکرد ولی نمیتوانه جایی کار کنه بچه ام رو داماد کردم ونوه دارم مادر زن بچه ام هیچ کاری نکرد از اول تا حالا 3 ساله فقط دستور میده وکار یاد دخترش میده کمیته امداد به عروس خواهرش نفری 5 تومن میداده مادرش میگرفته ونان خالی بهشون نمیداده حالا هی دستور به بچه ام میده کاریاد دخترش میده که بهترین بخور بگرد .بچه ام درس میخونه حقوقی نداره اول تو خانه ما بود مادرش کاری کرد دخترش خانه جدا بره آنوقت یاغی تر شد وهرچی ما میبردیم خانه اش دختره میبره برای مادرش
مادرش از خیریه 1 ملیارد گرفته ماشین کرده 12 النگو دست راست و1 بزرگ دست چپ ولی همه خرج ها با ما بود طلسم بسته شوهر بچه ام حتی عروسم ونوه ام را رو بسته نمیزاره برم بیایم فقط مالمون خوبه خودمون بد هستیم 35 کیلو بوده حالا عروسم 80 کیلو شده .مادر زن پسرم 1 سال دختر کوچکش رو خانه بچه ام گذاشته رفته دنبال عیاشی وتجارتش نمیتوانم حرفی بزنم. مادر دختر دشمنی میکند حرصم میدهند من را مریض کردند نمیدونم با این مادر دختر چکار کنم من در حق دخترش مادری کردم حالا باهام دشمن شده نفرینم میکنه که بمیرم همه چیزمون به او برسه من یکی بیشتر فرزند ندارم. به این ماه عزیز برام دعا کنید اندازه 10 بچه زحمت کشیدم بزرگش کردم. حالا اینجور اذیتم کند واشک چشممو نزارن خشک شه برام دعا کنید عروسم عاقل بشه بفهمه مادرش فقط ازش کلفتی کشیده حقش را خورده من که مادرشوهر بودم هرچی خواسته تو3 سال روش نه نگفتم براش کردم حالا اینجور دشمن شه نذاره نوه ام راببینم نه برم نه بیام خانشون همه برند بیایند به جز مادر شوهر پدر شوهر
بعد از این همه سال تو. خانه قدیمی هستم وبا موتور بیرون میرویم ولی برای بچه ام با وام ازدواجش ماشین براش خریدم قسطشو میدهم وام فرزند آوری وچند تا دیگه گرفتم دادم بهشون فقط قسطشو میدم. وقتی عروس حرف مادرشو گوش میده جوابمو نمیده وراهمون نمیده خیلی برام سخته ناراحتم میگم میخام نو ه ام راببینم. میگه باشه فقط .عروسم از اول من را گول زد براش سیسمونی خریدم حالا اینجور رفتاری برام میکنه
مادرش 7 سال دوتا بچه را نذاشته بودخانواده شوهر ببیند مال شوهرش را خورده طلاقشو گرفته ما نمیدانستم 1سال بعد از عروسی کردیم فهمیدم با بد کسی طرف هستم
نه خدا نه ب قبر اعتقاد داره فقط مال و پول براش مهمه .این مادر دختر 1 کلمه تو این 3 سال حرف راست نزدند فقط با جادو پیش بردند وبه خوشی رسیدند هی دستور بچه میده کاریاد دخترش داده
متاسفانه 10سال پیش 2 تا خانه داشتم اسم بچه م کردم ولی این مادر دختر بی دین خیلی اذیتمون میکند
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا 🌸🍃
سلام حبیبه جان عزیزم تورو خدا این داستان زندگی منو بزار تورو قرآن شما رو به امام حسین قسم میدم به همین ماه صفر قسم میدم هرکس میتونه کمکم کنه یاراهی جلوم بزاره من خیلی خلاصه می زارم وقت اعضا رو نمیگیرم من خواهری دارم چند سال پیش وقت ۱۷سالش بود یه پسر خیلی خواستگارش شد هرچی ن گفتیم ولکن نبودن نشون اوردن نشون پس دادیم دوباره اطرافیان فرستادن بالاخره با دعا و طلسم خواهرم نشست سر سفره عقد این عقد دوام زیادی نداشت خواهرم همون شب اومد خونه بعد از یک هفته طلاق گرفتن چون اصلا خواهرم نمیرفت همراهش .چها که کشیدیم بماند از حرف مردم😭😭😭ناگفته نماند خواهرم خیلی خیلی زیبا بود و خیلی خواستگار داشت همه دخترای فامیل حسرتشو میخوردن از بخت بد روزگار این لعنتیا اومدن تو کاسش.الان چند سال از اون ماجرا میگذره اون پسره ازدواج کرده و یه دختر داره خواهر من هنوز مجرده و نمیتونه ازدواج کنه شرایط جور نمیشه هر نمازی گفتن تو گروه من خوندم هر ختمی هر دعایی خودش و من انجام دادیم چندبار چله گرفتیم حتی حرم امام رضا رفتم بی فایده اس خواهرم از دین و خدا زده شد من میترسم شرایط روحی خوبی نداره هرجا پیش هردعاگیری رفتیم گفتن طلسم این آخری دیگه گفته موهاش تو قبرستونی دفن کردن بختش بسته اس زمان میبره مادره پسره خیلی بدچیزی بود اون زن یه عفریته اس مطمینم کار همونه .شمارو به پهلوی شکسته حضرت زینب قسم میدم هرکی کربلا می ره هرکی دعا میخونه برای خواهرم دعا کنه هرکی راهکاری بلده بگه. شما رو به جان امام زمان قسم میدم برای گشایش بخت خواهرم یه یاسین بخوانید اصلا شرایط روحی خوبی نداره .منم مامان یاسین.😭😭😭😭
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
روی صحبتم با اون خانم عزیزی هست که همسرش میخواهد برای پدرش ماشین بخره
اگر از ما کمک میخواهی و یا تجربه؟ من تجربه خودم رو میگم زمانی که من تازه عروس بودم بعد ده ماه پدر شوهرم فوت کرد و من عروس چهارم بودم زندگی من از اول جدا بود با سختی عروسی گرفتیم رفتیم سر خونه زندگیمون همسرم این شهر اون شهر کار میکرد تا قسط و قرض های عروسی رو بده مادر شوهرم چهار پسر مجرد داشت گذشت تا ۱۴و ۱۵ سال تا ما خودمون جمع و جور کردیم و دیگه خونه داشتیم ماشین داشتیم خیلی سختی کشیدم با ندارایهایش و سفره خالیمان
تو این مدت همیشه من دست به دعا که خدایا کمکمان کن
همیشه تنها بودم خوش گذرانی اصلا مسافرت رفتن فقط خونه برادرم بود که اونم اینقدر مادرش میگفت کجا میرید زشته چرا میرید که مسافرتم ازم گرفتن ی بارم بهش گفتم پس به دخترهات بگو خونه من که برادرشون میشه نیان چرا میگی زشته خیلی ناراحت شدم نمیدونم درست مینویسم که شما صحبتم رو متوجه بشین خیلی گوش به حرف مادرش میداد شوهرم به سختی به من پول میداد یا هر وقت پول میخواستم برای مخارج بچه ها دعوامون میشد وتو این مدت مخارج خونه مادرش رو میداد و هر کس کمکی مالی میخواست شوهر من اولین نفر بود که کمک میکرد و این خیلی برای من سخت و گران تمام میشد چرا به همه کمک میکنی به من میرسه میگفت پول ندارم 😔 منو با رفتارش واقعا اذیت میکرد به برادرهاش به خواهرهاش رسیدگی میکرد براشون عروسی میگرفت ولی هر چی من میخواستم برای من نداشت کادوی تمام عروسی ها ی که ما میرفتیم بیشترین پول و گرونترین النگوی بین اون النگوها مال شوهر من بود که شوهرم خریده بود و من باید کادو میدادم ولی خودم حتی یک جفت گوشواره نداشتم یا ی انگشتر سبک یا عروسی برادرم هام بود اصلا نگفت تو چی کادو میخوای بدی به قدری جلوی پدر و مادرم خجالت میکشیدم که نگم از مامانم پول میگرفتم و کادو میدادم خلاصه گذشت تا هجده سال این برنامه ادامه داشت و من خیلی داغون بودم ودر این مدت سه فرزند دو تا دختر و ی پسر خدا بهم عنایت کردد قربونش برم گاهی توی دلم میگفتم وقتی من نتونم از این اموال استفاده کنم چه فایده و شروع کردم توی دلم به ناراحتی و گفتن دیگی که برای من نجوشه سر سگ توش بجوشه و خیلی ناراحت بودم و تو این مدت هم خیلی دعا میکردم خدایا زندگی منم شیرین کن اما نمیدونم چی شد که با کلی وسیله کار موندیم به یک ماشین ودیگه نه پولی بود نه کاری نه وسیله ای الان هشت ساله که همسرم بیکاره هرچی دعا و چله بوده برداشتم هر چی قران و نزر و نیاز کردم ولی هنوز هشتم گروه نوهم شده خیلی پشیمان شدم باید راضی بودم به رضای خدا باید صبور میبودم باید روی خودم کار میکردم باید و خیلی باید های دیگه ... چندین ساله تو حسرت همه چی موندم شوهرم دیگه سر کار نرفت از هر راهی وارد شدم فایده نداشت گاهی وقتها میگم کسی جادو برایم گرفت بازم با خودم میگم با این همه دعا و قران که خوندم باید باطل میشد خلاصه سرتون درد نیارم الانم به سختی گذران میکنم
خانم عزیز بزار هر چی میخواد برای خانوادش بخره ثروتت بیشتر میشه برکتش بیشتر میشه من خیلی سختی کشیدم شاید بگی حق داشتم این جور نفرین کنم من بچه داشتم همین که بچه هایم راحتر از الان بودن باید شکر خدا رو به جا میاوردم ولی بازم باید گذشت میکردم تا الان حداقل بچه هایم پاره تنم در اسایش باشن نه حسرت ی سفره که خالی نباشه وخجالت نکشم برای دست خالیم چقدر دارم با کمبودها مدارا میکنم چون بچه دارم که همه امیدشون به منه تو رو به امام حسین برام دعا کنید گره کار منم باز بشه 😭😭داستان زندگیم طولانی همین قدر بدونید شاید گاهی روزی بعضی ها دست شما باشه اون موقع جاریهام به مادر شوهر کمک نمیکردن به من خیلی فشار میامد ولی برای مادر شوهرم بد نشد بچه ها رو به کمک شوهر من فرستاد خونه بخت ( پسر بودن ) الانم جاریهای بزرگتر از من که اون موقع هم بودن کمکش میکنن و لی من تو مخارج بچه هام موندن میدونم میگید خدا مثل من فکر نمیکنه جواب خوبی خوبی هست ولی من به حدی اذیت شدم و الان هم بدترم شده نمیدونم چکار کنم هر کس نفسش حق هست برام دعا کنه مشکل منم حل بشه خیلی خسته شدم اینا رو گفتم بدونید هر چی کمک دیگرا باشید خدا بیشتر بهتان اموال و ثروت میده حتما من بلد نبودم زندگی کنم 😭😭
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا 💜🍃
سلام عزیزم
نمیدونم چجور شروع کنم از کجا بگم
دلم شکسته 😔
یه چند روزی بود برادر شوهرم خیلی بد رفتار میکردم احترامش نگه میداشتم چیزی نمیگفتم ی مدتی ک میرفتم خونه مادرشوهر ایشون اگر بودن سریع از خونه میرفتن بیرون
تا اینکه
فهمیدم نمیخواد منو ببینه دیروز ک شوهرم از مادرش پرسیده
گفتند بردارشوهرم رفته سرکتاب باز کرده
گفتند ک عروس بزرگتون با مادرش و خاله ش رفتند برات دعا کردند
چیزی ک من خودم اصلا بش اعتقاد ندارم از از عواقب این جادوگرا میترسم
دیگه چ برسه خانواده بیچاره م
قلبم درد اومده چجور ب خودش اجازه داد این حرف باور کنه
من ک باهاش بد نبودم همه جا احترامش داشتم
من فقط میسپارمش ب خدا
از شما میخوام کمکم کنید از این فتنه ها دور باشم از تهمتی ک بهم زدن
پناه ببرم ب قرآن خدا سوره و آیه ای هست ک بخونم ب خودشون ثابت بشه چیکار با من کردن این تهمت خیلی بزرگی هست
🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓
سلام عزیزم وقتت بخیر و خوشی یه دنیا ممنونم ازت که این کانال رو مدیریت میکنی پیام های بقیه رو فروارد میکنی وقت میزاری الهی خیر دنیا و آخرت نصیبت بشه 🤲🤲 سلام به همه اعضای کانال الهی دل همه تون شاد باشه اگه کسی مشکلی تو زندگیش داره برطرف بشه یا مشکلات جسمی داره حالش خوب بشه 🤲 دوستان عزیز برای خانمی که بعد از زدن واکسن کرنا دست هاش میلرزه و لکنت زبون شدید گرفته چه کاری انجام بدن برای خوب شدنش یا اگر دکتر خوبی میشناسین معرفی کنید اگر دکتر طب سنتی باشه خیلی بهتره براش اینترنت سرچ کردم برای دمانش چیزی ندیدم بنده خدا دو ساله که درگیر این مریضی هست برای شفاءی همه مریض ها سه بار ام یجیب بخونید خواهش میکنم برای خودم دعا کنید یه شغل گیرم بیاد هر چی دنبال کار میگردم به مشکل میخورم خودم هم پولی ندارم که یه کار راه بندازم متاسفانه تو کشور ما اینقدر خانم ها رو مسخره میکنن که نمیشه برم کنار خیابون یا پارک یه سمبوسه یا نخود یا بلال بفروشم 😔😔😔 چون کرایه های مغازه ها خیلی خیلی بالاست ..
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇💜
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام آدمین جان تورو روح همه شهدا قسم میدم همینکه پیامم رو گرفتی اورژانسی بزارش حالم از عالم و آدم و خدا گرفته. خلاصه میگم زن جوون وبسیار زیبایی هستم البته بنا به گفته اطرافیان و همه میگم از خودمتشکر نیستم،شاغلم خونه وماشین داشتم که شوهرم اومد خواستگاریم که از نظر مال دنیا هیچی لازم نداشتم فقط بی صبرانه منتظر مردی بودم بیاد تو زندگیم واز نظر رابطه سیرابم کنه، درحالیکه بیکار و معتاد هست از نظر قیافه هم یک درصدم به پام نمیرسه بگذریم من قیافه هیچ وقت ملاکم نبوده ونیست اعتیادم بعدها متوجه شدم که شیره ی تریاک میکشه،بزرگترین مشکلم اینه انگار هیچ غریزه جن سی تو وجود این مرد نیست میدونم بخاطر اعتیاد شه اما دیدم مردایی که معتادن اما این مشکلو ندارن، شانس وبخت من کج افتاده، خواهش میکنم نگین ترک کنه و تقویتش کن و مشاوره ببرش اینارو همه چیز امتحان کردم باورتوننمیشه چه چیزای مقوی به خوردش میدم، آقایون گروه لطفا اگر امکانش هست اسم یه قرص یا دارویی بگین به خوردش بدم که از شدت ناراحتی فشارخونم بالاست و افسرده شدم گاهاً یک هفته گریه میکنم و دعوا راه ميندازم تاکه به خودش زحمت بده برای این قضیه گاهی میگم خدایا حالا که کمکم نمیکنی برم سمت مردای دیگه باورتون نمیشه نمیشه مقابل مردی قرار بگیرم بهم نخ نده اما بدم میاد از هرزگی اما خدام انگار درحق من خوابه،الانم دارم پیام میدم از شدت سردرد دارم میمیرم بسکه جوش میزنم و درعذابم، لطفا هم خانمها ومخصوصا آقایون راهنمایی کنید که بدردم بخوره ودرست بشه. گاهی اوقات شیطون تو جلدم میره برم سمت دیگران یا سمت خ، و، د، آ، ر، ض، آ، یی، اما وجدانم اجازه نمیده از این ورم شوهرم یک درصد هم غریزه نداره شماها بگین چه کنم 😞گاهی همکارام درمورد این چیزا صحبت میکنن بی اختیار بغضم میگیره وحتی گاهی گریه میکنم. صرفاً بهش میگم نزار برم سمت مردای دیگه یااینکه خودم.... تو فقط شوهر باش برام نه پول میخوام نه گردش و لباس هیچی نمیخوام جز شوهری کردن اما درست شدنی نیست،طلاقمم نمیده. حالا گرچه خودمم زیاد مشتاق طلاق نیستم، اما دردی دارم که درمونی براش نیست، ماهی یه بار اونم باجنگ ودعوا رابطه داریم، اونم نه طوریکه باب دلم باشه اما خب از هیچی بهتره، حتی کنارمم نمیخوابه همین دیشب دیدم دوش گرفت منم بدو بدو پشت سرش رفتم دوش گرفتم خوشکل کردم گفتم شبی دیگه حتما دلش میکشه باورتون نمیشه حتی کنارمم نخوابید آرزوم اینه وقتی خوابم یکی بغلم کنه نوازشم کنه وقتی بیداره همیشه یهوویی بغلش میکنم بوسش میکنم بلکه یاد بگیره، توبه، مطمئنم که با کسی دیگم نیست، ، شماها بگین من چه کنم؟ ده ساله بچه دارم نشدیم چونکه رابطه نداریم، یعنی رابطه درست و درمونی نیست، دوبار اولای ازدواج حامله شدم بسکه فشار عصبی داشتم افتادن، تورو خدا دعاکنین و راهنمایی کنین زندگیم سروسامانی بگیره، باورتون نمیشه وقتایی کنارهمیم هیچ کس باورش نمیشه شوهرمه بسکه زمین تا آسمون باهم فرق دارم از همه نظر اما بازم برام مهم نیست دوسش دارم اما نه بدون رابطه 😭😭
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام پسری دارم بیست و سه ساله
باور کنید برای تربیتش هیچ کم نذاشتم
وقتی کودک و نوجوان بود چند جزو قران را حفظ بود و با صوت زیبایی قران می خوند
درسش خوب بود و مدرسه تیز هوشان درس می خوند اخلاقش خوب بود
یه دانشگاه خوب توی تهران قبول شد
کم کم متوجه تغییرش شدم دیگه نماز نمی خوند یه روز از دانشگاه زنگ زدن که حالش بد شده نمی دونید با چه حالی از اهواز رفتم تهران
تازه فهمیدم سیگاری شده و گل و حشیش هم مصرف می کنه
دانشگاهش را انتقال دادم به اهواز که بالا سرش باشم به هزار زحمت دانشگاهش را تمام کرد چند بار گذاشتمش کمپ ولی فایده نداشت دوباره از اول
خدا را شکر رفت سر کار ولی هیچی عوض نشد اول ماه تموم حقوقش را مصرف می کنه و از وسط ماه کم میاره و شروع به بداخلاقی و فحاشی می کنه حتی به من که مادرش هستم فحش میده
میونه اش با پدرش خیلی بد است اصلا با هم حرف نمی زنن قبلا از پدرش پول قرض کرد و نتونست بهش بده واین باعث دلخوری شد البته شوهرم ازش به خاطر مصرف مواد هم عصبانی است خلاصه خیلی وقته با هم حرف نمی زنن همسرم هم گوش نمیده که با محبت اون را به راه بیاره میگه من ازش ناامید شدم میگه من ارزوی مرگ پسرم را می کنم میگه من مدتها است که باور دارم پسری به اسم مهدی ندارم
به من بگید چکار کنم ایا دعایی هست بخونم و اوضاع خوب بشه
من تنها میتونم محبت کنم البته از محبتم سو استفاده می کنه ازم پول می گیره و اذیتم می کنه
تو رو خدا بهم بگید جکار کتم ایا نماز یا دعا یا قرانی هست که این بچه دوباره به راه راست برگرده
به خدا خسته شدم از صبح تا عصر سر کار هستم وقتی بر می گردم خونه یا خمار میبینمش یا خواب
یا در حال خوردن ، خیلی چاق شده از بس می خوره وقتی چیزی استفاده می کنه مرتب می خوره یا اب یه می خوره
همسرم غر میزنه اصلا توی خونه ارامش نیست محبت نیست فقط داد و دعوا
من و همسرم اهل نماز هستیم مت مرتب قران می خونم ولی نمی دونم چرا اینجور شده وضع خونه مون
جوری شده که دخترم اصلا دوست نداره خونه بمونه مرتب می خواد از خونه بره بیرون
تورو خدا به من راه حل بدید بگید چکار کنم که ارامش به خونه برگرده مه این پسر اهل بشه
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام وقتتون بخیر خواهش میکنم راهنمایی کنید
من ۲۳ ساله و همسرم ۲۹ دوساله که عقد هستیم وشوهرم قراره طبقه بالا خونه ما بشینه و آبان عروسیم هست منم میخوام عقب بندازم نمیزاره میخواستند جلوی محرم عروسی کنند پدرم گفت نه خیلی عقیده هاش قدیمی و شوهرمناراحت میشه پدرم میگه حق ندارن اقوام شوهرت جهاز ببیند ولی اون دوست دارن ببیند و دیگر چیزی که هست اینه که
پدر من جلوی شوهرم دعوام میکنه فحشم میده و من نگرانم بعد که عروسی کردم شوهرم هم همین طور بشه 😔جوری شد که شوهرم پشت سر خانواده من حرف میزنه مامانم حرف های میزنه که شوهرم ناراحت میشه و باید جلوش زانو بزنه که الان نمیتونم و مامانم خیلی خوشش میاد
پدرم که میگه حرف حرف منه جوری شد که شوهرم میگه تو خیلی از بابات میترسی منم خجالت میکشم
طوری شده که شوهرم دیگه به حرفم نیست دیگه از من حساب نمیبره بهم میگه ببینم نظر بابات چیه دیگه نظر من نمیخواد
و پدرم خیلی خوش حال میشه که اینها را میگه با خاطر همین موقعی که پدرم دعوا میکنه شوهرم خیلی ناراحت میشه و غصه میخوره جوری شد که مامانم میگه ما تو را بزرگ کردیم مامانم همون موقع دوست نداشت اینازدواج صورت بگیره و چون ازدواج ما کاملا سنتی بود بعد که اومد من دیگهخواستمش همین مامان و بابام تو سرم میزنند که شوهرم خونه نداشته ما بهت دادیم منم تک فرزندم
باور کنید چند بار خواستمخودکشی کنم ولی دست نگه داشتم
خواهش میکنمکمکم کنید من چیکار کنم؟
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت همه اعضای عزیزکانال،ومدیر ادمین محترم. مشکل یا درد دلی که دارم اینه که چه کنم گره هایی که برای دهان بندی میزنن باطل شه. مادرشوهرم، پی ایراد گیری و غیبت وتهمت به پشت سر منه، چندین بار شنیدم داره پشتم چرت وپرت میگه، داره منو جلوی شوهرم، پدر شوهرم وبقیه به خاطر حسادت" خراب میکنه. روی رفتارهای شوهرو پدرشوهرم هم تاثیر گذاشته، و دایم به جونم قر میزنه،ایرادهای بنی اسرائیلی میگیره،انگارپی دعواس. اعصابمو داغون کرده،دیگه منم کم حرفم، هیچی نمیگم. از وقتی حرز امام سجاد میخونم کمتر قرقر میکنه. تو یه ساختمونیم، شوهرم تقریباهر روز میره دو ساعت میشینه پیششون،بچم هم عادت دادند که بره،انگار زندگیم تقسیم شده. منم تقریبا هفته ای یه بارسر میزنم.دیدم وقتی رفتیم خونشون نخ گره میزد، فهمیدم در نت که دهن بنده. که شوهرم یا من جواب قرقراش و ندیم. پشتم به شوهرم حرف میزنه،از عروسای مردم تعریف میکنه، میگه چه مادرشوهر های بدی دارن، الهام هم همچین مادرشوهر میخواست که چکارش کنه، من مادرشوهر خوبی ام، شوهرم هیچی نمیگه فقط نگاه میکنه، گاهی جلوی جمع بی احترامی میکنه دلش خنک شه. بچم رو هم مال خودش میدونه، نی نی که. بود نمیذاشت بهش دست بزنم بغلش کنم.فقط خودش بهش ور میرفت و بغلش میکرد،بچمو هم برا خودم نمیخواد، منم میترسیدم دیگه ازش، اوه اوه سر بچه دار شدنم دیوونم کرد😢.24ساعته خونم بودن برا مامانم قیافه میگرفتن.داد میزدن. زندگیم حریم نداشت، یه لحظه آرامش نداشتم، شوهرمو هم به جونمون مینداخت،و میخندید. افسردگی گرفتم. هنوزم خوب نشدم. 🤦♀ طوری رفتار میکنن که بچه من نیست مال آنهاست.برای همین از ترس تکرار اون لحظات شوم دیگه بچه دار نشدم،😭😭😭 دلم میخواست ولی از بس اذیت کشیدم اقدام نکردم. بچم 6سالش شده وتنهاس . نمیدونم من همیشه احترام میذارم اصلا پی تلافی نیستم، نمیدونم چشونه خداشفا بده این آدمها رو. نمیتونه ببینه پسرش حتی بهم بگه الهام خانم😳،، نمیخواد شوهرم بام خوب باشه یا حتی یه ذره کمکم کنه ، که تاثیر هم گذاشته. حتی خانوادم هم میخواد خراب کنه به اونها هم حسادت داره، پشت من وخوانوادم به بچم حرفایی میزنه. که خودشو بالا ببره. اونها ومنو از چشم بچم بندازه. و وقتی مینشستم حرف عادی میزدم باهاش به اونها تهمت میزد نیشخند میزد که منو چزونده ویه چیزی بم گفته. فکر میکنه خیلی زرنگی کرده،برای همین من دیگه خیلی باش حرف نمیزنم، اونم همش به شوهرم با تشر ودعوا میگه الهام بیزبونه لاله،(خدا شفاش بده🤯) با شوهر وبچم مظلوم نمایی میکنه و بهشون خوبی میکنه.قربونشون میره، دور سرشون میگرده ومنو درحد یه کوزت پاچه خار میخواد. وخیلی چیزای دیگه. ما کلا هممون کم حرف وبی آزار هستیم،دنبال عیب یابی ونیش وکنایه وحسود نیستیم، خودم چیزی نمیگم که خودش یا کسی ناراحت بشه. کلی حرص میخورم عصبانی میشم. گریه ام نمیگیره، غمباد گرفتم 🤕 عصبی شدم، 😣 آرامش رو از من گرفته،
من چکار کنم ، آیا راهی برای باطل کردن نخ هایی که گره میزنه دهان شوهرمو میبنده هست؟ آخه قبلا جوابش میداد ، الان کلا هیچ
خیلی ببخشید.دلم گرفته بود😔التماس دعا دارم، دعا کنید برام، ممنون ازشما،
(الهام مامان پرهام)
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام وقت بخیرمن خانم ۳۸ساله هستم حالاپنج سالی میشه که ازدواج کردم بامردی که ستادخترداره ومنم یه دختردارم ازشوهراولیم همه گفتن این مرددخترداره وتورودرک میکنه وبادخترتومثل دختراش رفتارمیکنه امااینجوری نشدمن همه کارکردم وخیلی چیزابلدنبودم یادشون دادم وهم مثل مادرهستم وهم مثل یه دوست هیچ فرقی بادخترام نزاشتم خداشاهده ولی شوهرم خرجی دخترم نمیده همش میگه به من ربطی نداره اول ازدواج بهاش شرط کردیم که هرکاری بکنی بایدبرای این دختریتیم که پدرش ازدست داده بکنی واونم قبول کرددختراش میبره بیرون همه چیزمیگیره ولی برای دخترم اینکارونمیکنه تامن دعواوسرصدامیکنم بهاش بعدیه چیزی یابزورپول بهش میده نمیدونم چرادختراش خیلی بی احترامی میکنن بهم حتی به پدرشون هم ولی پشت اوناروگرفته منودخترم خونه هستیم دخترشومیبره پیزاهمه چیزمیگیره ومیادجلوی مانشون میده وقتی بهش میگم چرااینکارومیکنی میگه من نگرفتم براش ازخرج خودش بهش میگم خوبه دخترم خرجی بده ودوتاشون ببربیرون تاازخرج خودش هم چیزی بگیره تامنم ناراحت نشم دخترم سلامش میکنه بزورجواب سلام میده شوهرم میگه دخترت کمیته بهش پول میده یارانش هم هست من دیگه دستم نمیرسه خرج دخترت کنم من ازشوهرم یه پسردارم وخیلی زندگیمودوست دارم هرکاری میکنم که ازمن راضی باشه ولی راضی نیست منوقبول نمیکنه شمابگین من چکارکنم که شوهرم اینجوری رفتارنکنه باورکنیددلم دردمیکنه حالم خوب نیست
🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓
سلام خواهش میکنم این سوال منو اورژانسی بذارین
خیلی اورژانسی
امروز پسرم که شش سالشه توی اتاقش بود که بهم گفت تو اتاقم نیا و ابجیم هم نیار پیشم
منم به خیال اینکه میخواد تو اتاقش تنها باشه نرفتم تا اینکه شک کردم و رفتم دیدم با گوشیم رفته توی یوتیوب
گوشیم به بهانه میخوام به مامان بزرگ زنگ بزنم گرفتم و بعدش هم یوتیوب مخفی کردم از اون موقع بغض تو گلومه که چرا رفته این چیزا رو دیده
گوشیم برای تلگرام فیلتر شکنش باز بوده و احتمالا اتفاقی رفته توی یو تیوب و یک ساعتی داشته فیلم هاشو پشت سر هم می دیده
نمیدونم باید چیکار کنم
خودم فکر میکنم باید باهاش صحبت کنم که گوشی بعضی وقتا یه فیلمایی میاره که آدما لباس کامل نپوشیدن 😭😭ولی ما باید همیشه بدن خودمون و مخصوصا عضو خصوصی به کسی نشون ندیم این کار بدیه(مثل همیشه که بهش میگم)،این فیلما که بعضی وقتا گوشی میاره خیلی زشت و بدن
نظر شما چیه باید درباره ش باهاش صحبت کنم یا به روش نیارم چون احتمالا ذهنش درگیر شده و اینکه نگاه کردم یوتیوب فیلم رابطه کامل نداره
تورو خدا کمکم کنید خیلی نگرانم
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام و وقت بخیر خدمت شما و اعضای محترم کانال لطفن زودتر کمکم کنید چون میترسم شوهرم پیاممو ببینه و ب مشکل بخوریم
من ۲۰ سالی هست ک ازدواج کردم از سال اول زندگیم با شوهرم خیلی اختلاف داشتیم از بدلی بیش از اندازه و شکاکی ب زمین و زمان تا هر چی ک به ذهنتون بیاد مشکل داشتیم ک الان خدا رو شکر بهتر شده و همیشه سعی کردم شکر خدا رو بجا بیارم
ولی یه موضوعی که هست و رو زندگیم خیلییی تاثیر گذاشته اینه که از چند سال اول زندگیم متوجه خیانت شوهرم شدم و تا چندین سال درگیرش شدم همیشه اوضاع زندگیم متشنج هستش البته قبلن بیشتر چندسال پیش ک رفت کربلا ب گفته خودش توبه کرد و تا حدودی هم تو رفتارهاش تجدید نظر کرد
بهتر شد کمتر گیر میداد و اینکه ب گفته خودش دست برداشت از رفاقت با دختر عموش که یک زنه متاهل با وجود داشتن یه پسر بزرگ و دختر ۷ ساله هست ک خواهرجاریم هم هستش و متاسفانه بخواهیم یا نخواهیم باید رفت و آمد کنیم و تو همه مراسم ها باید تحملش کنم و تو دید همسرم هستش
شوهرم ادعا کرد ک توبه کرده و دست برداشته ولی بعد یه مدت فهمیدم تلفنی در ارتباط هستن هر دفعه ک فهمیدم کولی بازی دراورد و تهدیدم کرد و هزارتا داستان دیگه
چند سال ب همین منوال گذاشت و اوضاع زندگی منو دوتا بچه هام متشنج بود
تا اینکه از دو سه سال پیش هیچ موردی ازش ندیدم
حالا یه دو سه ماهی هست ک بازم رفتارش مشکوکه زمانهای خاصی هست که وقتی ازش گوشیشو میخوام برای برنامه خاصی یا کار دیگه گوشی رو ب هیچ وجه بهم نمیده حتی اگه تو جایی باشیم ک رودربایسی داشته باشه ترجیح میده آبروش بره ولی گوشی رو نده دست من
دوستان کمکم کنید با این موضوع چیکار کنم نه آدمی هستم که سخت گیری کنم و گیر بدم و غر بزنم و نه عرضه اینو دارم ک باهاش برخورد کنم
لطفن از تجربه هاتون بهم بگید ممنون و سپاس
و اینکه شوهرم تریاک مصرف میکنه و هرگز اینکارشو ایراد نمیدونه و هیچ ابایی نداره ک پیش کسی مطرح کنه یا مصرف کنه
موضوعی ک منو بشدت عصبی میکنه و همیشه ناخواسته ناراحتی هامو سر دیگران خالی میکنم ولی خوب ناخواسته است
اما با این حال از خیر ترک کردنش گذشتم چون در این باره ب هیچ صراطی مستقیم نیست
دوستان آبه قرانی مجرب اگه میشناسید بهم بگید ک حداقل بعد بیست زندگی شوهرمو مطیع من بکنه و دوستم داشته باشه
پسرم بخاطر رفتار باباش و من دائم مشاجره داریم رفتارش تهاجمی هستش از خدا پیغمبر زده شده
شوهرم انقدری مخالف هست با من که اگهبخواد بیوفته تو دره و من ازش بخوام برگرده تا از این حادثه دور باشه برعکس حرف من عمل میکنه و خودشو تو دره و چاهی میندازه فقط بخاطر اینکه حرف منو گوش نکرده باشه
درکل حرف شنوی اصلن نداره
ذکر یا دعایی ک شوهرم ازم حرف شنوی داشته باشه و مطیعم بشه
۴۰ سالمه بخدا خسته شدم عمرم تباه شد جوونیم رفت و درحسرت یک زندگی بی دغدغه
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇🌸
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام عزیزان گروه
لطفا اورژانسی توگروه بزارید منتظرپاسخ هموطنانم و راهنماییتان هستم
دیگه درمانده شدیم
مشکل ما به خیلی سال پیش برمیگرده که درمان نشده و الان شده دمل چرکی
ماجرااینطوراست که ماحدود ۳ سال هست که وارد خونه ی جدیدمون شدیم که باخونه ی قدیمیمون شایدکمتراز۱۰۰ مترفاصله داره.یکماه قبل از کوچ کشی همسایمون که بین ما و اونا یه ملک خالی هست و برادرزاده ی شوهرم هست ساعت ۲ شب باصدای بلند من و شوهرم را صدا میکرد وقتیمارسیدیم پیشش که ببینیم چه اتفاقی افتاده دیدیم تودستش قرآن هست کنار پدرومادروبرادرو خانمش و همه هاج و واج نگاش میکنند گفتیم چی شده گفت چراتووعمو بمن فحش میدین به این قران قسم بخورید که فحشم نمیدین من که تاحالا چنین چیزی ندیده بودم قسم خوردم اونم زود عذرخواهی کردو همه چیز تمام شد اما بظاهر
دوماه بعد ازجلوی دروازه ی خونش بسمت پنجرمون سنگ پرت کرد وبازهمون حرف تکراری که پسرم دادزداونو و اون رفت
دوباره دوماه دیگه اومددرخونمون روزد و ازبالا گفتم چیه بازم گفت چرامنوفحش میدین بازم ازمن انکارو اوهم خانمش اومدآروم اونوبرد
دوماه بعدرفت وسط محل خونه ی مادرم درزد و گفت دامادت ودخترت بمن فحش میدن پدرمادرم که بی اطلاع از کارش بودند بمن زنگ زدندو مثلا دعوام کنندکه من موضوع رو به آنها گفتم خلاصه هردوماه میومد درمیزد یکباراومدبنابه فحش دادن که فقط من خونه بودم ترسیدم شوهرم رفت باهاش صحبت کرد گریه کرد گفت توتوی خونه ی مابزدگ شدی (چون ما حدود ۱۸ سال بامادرشوهروخواهرشوهرم زندگی کردیم)
اون مثل همیشه آروم شدو رفت
کاربه همینجا ختم نشد تااینکه یک صبح به محل کاردخترم که ۵ دقیقه باخونمون فاصله داشت رفت و بایک چوب دردست و فحش دادن که چرا توصبح زنم رودیدی اداشو در اوردی دخترم ساعت ۹ میرفت سرکار خانمش ساعت ۷ و اصلا مسیرشون جداازهم بود باچوب حمله کرد به شیشه ی جلوی پیشخوان و دخترم خودش رو کنارکشید دخترم شوکه شده بودویکسره جیغ میزد
مردمی که اونجابودندفهمیدندحالش خوب نیست و موادمصرف میکنه اونو دورکردند بلافاصله رفت محل کارهمسرم وبه اوهم بدون مقدمه باچوب حمله کرد که مردم نجاتش دادند ماشکایت کردیم اوخیلی عذرخواهی کردوبه دست و پای شوهرم افتاد
ماهم چون برادرزاده اش بودکوتاه اومدیم
بعداز یکی دوماه، دوباره رفت بایک کاردبزرگ دردست و بایک دست سم و تمام نشاهایی که توخزانه داشتیم برای شالیکاری رو سم زد و هیچکس نتونست جلوش رو بگیره بعدرفت تورودخونه درازکشید و یکسره بمافحش میداد دوباره شکایت کردیم بردنش کمپ ولی یکماه نشده بیرون اومد
هرکی میگفت چرااونارواذیت میکنی میگفت عمووزنعمومیان توزمین کشاورزی دراز میکشن منونگاه میکنن
خلاصه مادیدیم کسی بدادمانمیرسه و قانون هم زود آزادش میکنه و ترسیدم بچه هام باهاش درگیربشن پسرم ۳۲ سال و دخترم ۲۳ سال دارند گفتم اگر بچه هام بلایی سرش بیارن بایدبرن گوشه ی زندان و آیندشون تباه میشه و اگه اون اینکارروبکنه بازم بدبخت میشیم ناچارا ازاون محل رفتیم به شهر
خونه ی تازه ساخته شدمون رو رهاکردیم اما اون دست بردارنیست حالا دیگه مدرک بجانمیزاره رفت توزمین کشاورزیمون یه عالمه شیشه ی بریده شده و نصف و نیمه ریخت شوهربدبختم انگارکه رومین راه میرفت باچکمه و بااحتیاط فقط روز داشت شیشه درمیآورد مریض شدیم هردوتا ازبس استرس گرفتیم
الان دوباره نیمه شب رفته پارکینگ خونمون روآتیش داده اماخداکمکمون کرد یه مسافرداشت ازاونجادد میشد دیدو به خونه ی داداشش زنگ زد و داداشش و پدروبرادرم کمک کردند آتیش رو خاموش کردند و ماخودمون بیخبر
الان دوباره شکایت کردیم و اون رفته گفته که توخونه خواب بودم متاسفانه خونمون دوربین هم نداره زمین کشاورزیمون رو رهاکردیم خونمون رو ول کردیم دخترم بیکارشد من ازمدرسه ی نزدیک خونمون رفتم جای دور فقط شوهرم فعلا تومخابرات محلمون هست که هرروز من هزارباربهش زنگ میزنم که اتفاقی نیفته توروخدااگرکسی میتونه نظربده چیکارکنیم پدرومادرش فقط نفرینش میکنندولی حریفش نمیشن میگن روی شماتوهم میزنه زودترکمکمون کنید چیکارکنیم بیشترمسائل رو به پسرم نمیگیم میترسیم اتفاقی بیفته راه چاره ای بمانشون بدین از نظرقانونی چیکارکنیم ؟
ببخشیدسرتون رو دردآوردم خداخیرتون بده مطلبم زیادبود حلالم کنید تازه بعضی از کارهاش رو نگفتم
ازادمین عزیزعاجزانه تقاضادارم زودترمطلبم روبزاره قبل از تشکیل دادگاه
خدابهترینهارونصیبتون کنه و گره های زندگیتون رو بازکنه
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇🌸
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام دوستای گلم روزتون بخیر من چند سالی مطعلقه بودم تو این حین یه سری مشکلات برام پیش اومد اول بگم شوهر قبلي من معتاد و دزد و یه آدم کاملا خرابکار بود تا زمانی تحمل کردم که با چاقو حمله کرد بهم و نیمه جون همسایه ها به دادم رسیدن البته به اصرار خانواده با هزار بدبختی طلاق گرفتم ،خلاصه با هر مصیبتی تو یه شرکتی مشغول شدم که بعد از یکسال با یه همکارام(رضا )آشنا شدم و با اطلاع پدر و مادرم قرار شد تا یه مدتی باهم باشیم ولی علنی نکنیم تا همدیگرو بشناسیم البته بلای که همسر سابقم به سرم آورده حواسم هست پام فراتر نره ،
یک روز عصر با بچه های شرکت جلسه داشتیم یه کم طول کشید رضا هم تو اون جلسه بود بعد مثل روز عادی رفتم خونه که یکی از مشتری های شرکت تماس گرفت گفت هزینه نصب درب ورودی ۱۰ میلیون شده که در خواست وجه رو کرد و از طرفی بعد از دو ساعت دیگه از بیمه زنگ زدن که بیمه فلان پروژه مهلتش تمام شده باید تمدید کنید من برای اینکه زمان تمدید نگذره به مدیر شرکتمون زنگ زدم که هم بابت هزینه درب بپرسم و هم زمان تمدید بیمه بنده خدا گفت ده میلیون تومان رو قبول دارم و هفت ماه هم بیمه رو تمدید کن .
شب برا شام با رضا رفتم بیرون و پیاده روی که تلفنم زنگ خورد زن مدبر شرکت بود با لحنی کاملا توهین آمیز بهم گفت فک کردی من خرم گفتم راجع به چی حرف میزنی گفت خودت خوب می دونی زنکه ی ج ن د ه
داشتم لال میشدم که حالا چی شده به زور از زبونش کشیدم که گفت تو صیغه همسر منی میخوای تمدید کنی به مدت هفت ماه و ده میلیون هم مهریت میشه مانده بودم خدایا این حرف و طرز فکر از کجای ذهنش در اومد ، داشتم از سردرد میترکیدم این به کنار حالا رضا رو چجوری قانع کنم بعد از کلی دعوا و غرو لند که چرا به مدیر زنگ زدی مگه روز رو ازت گرفتن ، گفت آهان این زمانی که از من خریدی برا آشنایی منتظر بودی تا دوران صیغت با مدیر تموم بشه .
این دعوا به خونه کشیده شد تو اون روز مامانم گفت به خدا اگه رضا قانع نشه سر این موضوع و نامزدیتون به هم بخوره خودم از راهی رو پیدا میکنم که همون هفت ماه و همون ده میلیون جلو چشم زن مدیرت بیاد .
حالا من مونده بودم با کارم که اگه استعفا میدادم همکارام میگفتن یه خبرایی بوده ، به رضا التماس کنم که اگه از حالا قراره با یه حرف آدم مریض منو داغون میکنه وای به حال اینکه بخوایم زیر یک سقف باشیم .
مامانم که می گفت باید ازش شکایت کنید
مدیرمون که چند روزی از خجالت دفتر نیامد و به پروژها سرمیزد
رضا که ..
ولی من جوری که برام مهم نبود به کارم ادامه دادم ولی از درون داشتم متلاشی می شدم گه گاهی تیکه های رضا رو میشنیدم ولی به خودم می گفتم روزی که طلاق گرفتم پی همه این حرفها رو به خودم مالیده بودم
این ماجرا گذشت تا اینکه یکی از خانم های همکار اومد تو اتاقم و گفت زن مدیر دیشب با دو تا از داداشاش اومدن در خونمون و یه موضوعی رو مطرح کردن که ماجراش مفصله خلاصش اینکه همکارم برا عمل زایمانش نیاز به مساعده داشته با مدیر تماس میگرفته که زن مدیر گفته لابد بچه از شوهرشه
البته این حرف راحت نبود نامزدی من باید دو الی سه ماه طول میکشید ولی بعد سه سال ما باهم ازدواج کردیم
بعدا کاشف به عمل آمد که این خانم تو یه خانواده ای زندگی میکنه که روابط متعدد دارن
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام به ادمین محترم و اعضای عزیز که با دل مهربونتون لطف میکنید هم دردی میکنید...
من ۲۵ سالمه و اصلا آدم حسودی نیستم خداروشکر اما یه موضوعی چند ماهی هست اذیتم میکنه جاری بنده ۱سالی بود درگیر طلاق و قهر و دعوا با برادرشوهرم بود و تو یه شهرستان دیگه زندگی میکرد منم تو خانواده ی پدرشوهرم با عمه ی شوهرم خیلی جور بودم و بگو بخند داشتم تا وقتی که جاریم آشتی کرد و قرار شد برای زندگی بیان شهر ما...وقتی اومد ی سری مسائل و بگو مگوهای غیر مستقیم باعث شد عمه ی شوهرم با من رابطش قطع بشه حالا چرا من خودم نمیدونم تا لحظه ی آخر خوب بودیم فقط قبلش من یه گله ای ازش کردم و بعد چندساعت هم کلی عذرخواهی کردم و دوباره حرف زدیم باهم اما از عید تاحالا اصلا عمه ی شوهرم نه به من زنگ میزنه نه خونم میاد فقط با جاریم رفت و آمد داره این مسئله ذهنمو درگیر کرده که چرا باهم اون دوتا خوبن منو عمه ک رفیق جینگ بودیم اینجوریم اینم بگم جاریم اخلاقی نداره ک مارو بهم بزنه ینی من کاری نکردم ک بخواد پشتم بد گویی کنه عمه خودش اخلاقش خاص تره حتی از جاریم شنیدم غیبت منو ب جاریم کرده ک از چشم جاریم بیفتم.من با جاریم خوبم عمه ی شوهرم اخلاقش برگشته ببخشید طولانی شد باید کامل توضیح میدادم ک بی قضاوت از ما سه تا دوستان کمکم کنن تا ذهنمو از این مورد بتونم پاک کنم الکی الکی درگیرم😞😐
🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓
سلام حبیبه خانم گل توروخدااین مشکل خانواده من اورژانسی بزارگروه تاراهکاری نشونم بدن یه داداش دارم۱سالو۶ماهه نامزدی کرده الان۱سالی میشه عقدن بخاطراینکه فامیلی ازمون فوت کردعروسیشون به تاخیرافتادالان به اختلاف برخوردن ینی خانواده دختره خیلی اززندگیشون دخالت میکنن داداشم نامزدعقدکردشودوس داره دختره هم اونودوس داره الان خانواده دختره باداداشم باهم دعواکردن اوناهم درخواست طلاق دادن که دیگه دختربهت نمیدیم الان داداشمم میگه بایدباهاشون دعواکنم به خدای نکرده به جنگوجدل برسه توروخداراهکاری نشون بدین بنظرتون این ازدواج کنسل کنیم ازهمین الان دعوامیکنن یاادامه داشته باشه یاگه اونادخترندن بخوان طلاق بدن داداشم نده میتونه طلاق بگیره یان خانواده دختره وکیل گرفته که کارشون زودترپیش بره داداشم میگه من عمرازن طلاق بدم میرم دادگاه میگم زن خودمه طلاقش نمیدم به نظرتون راه داره که طلاق نده توروخداهرکی پیشنهادی داره بکه ثواب داره بی رودروایسی جواب بدیدعاقبت داره یان ممنون ازدوستان گلم ببخشیدطولانی شدعذرمیخوام ازتون
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام به همه عزیزان اعضای کانال
خیلی دلم گرفته میخوام درد دل کنم باهمه دوستان خوبم شاید کمی دلم آروم شد
من ۳۹ سالمه و بیست و سه ساله که ازدواج کردم
شوهرم خیلی ریز بینه و کینه ای هستش ، یعنی به کوچکترین چیزی که میبینه گیر میده، نمیگم خودم آدم خوبییم ، ولی اخلاق بدشوهرم رو که میبینم به حال خودم غبطه میخورم ، هیچ وقت حال من رودرک نکرد هیچ وقت
بعضی وقتها دعا میکنم که خدایا یامن رو بکش یا این مرد رو ولی خدا صدام رو نمیشنوه ، ومیگم خدایا حداقل من رو بکش من رو راحت کن. اگه مرگ دست خودم بود دوست داشتم زودتر بمیرم
بدبختی من اینه که خیلی به بچه هام وابستم ونمیتونم ازشون دل بکنم و طلاق بگیرم ، چند سال پیش هم چند ماه قهر کردم ولی باز بخاطر بچه هام برگشتم
دلم خون از دست شوهرم
نه رفت و آمد بافامیلام دارم ، اگه کسی هم از فامیلام بیاد خونمون میگه فلانی این حرف رو گفت چرا ؟
این قد پشت سرش بد میگه که دیگه اعصابم رو بهم میریزه منم فقط سکوت میکنم ، تو دلم میگم بزارم اینقدر بگه که فکش خسته شه،همیشه دوست داره جو خونه رو متشنج کنه،هیچ وقت پشتم نبود ولی توقع داره پشتش باشم، سالی یکبار برام لباسی نمیخره ، واگر هم بعد مدتها بخره کلی منت سرم میزاره و میگه
فلان روز خودم ۳۰۰ هزار دادم بهت که فلان چیز رو خریدی
قبلا دوستش داشتم ولی الان نه فقط زبونی بهش محبت میکنم
مطمعنم اون هم من رو تو دلش دوست نداره ،خیلی افکارش قدیمیه ،شاید منم بی تقصیر نباشم ولی کاری به من و بچه هام کرده که اصلا دوست نداریم خونه بمونه ودوست دارم که همش سرکار بره ،وقتی تو خونست یاهمش آهنگ گوش میده یا فیلمی که خودش بخواد میبینه یادر حال جروبحث کردن بامن و بچه هاست ،قبلا زود ناراحت میشدم وتاچیزی می گفت اعصابم بهم می ریخت ولی الان هم اعصابم خراب میشه ولی نشون نمیدم وفقط ازدرون دارم خودم روداغون میکنم دوست ندارم ناراحتی من رو ببینه که کیف کنه،منم خونه برادرم، خونه خواهرم نزدیکمه ،دوست دارم برم خونشون وبیان خونمون ولی اینقدر این بشر جنسش خرابه که اصلا نه بهم میگه بریم نه میگه بیان، خونوادم هم اخلاقش رو میدونن ، ودوست ندارن بیان ،آخه اگه بیان کلی پشت سرشون حرف میزنه،
دوستتون دارم عزیزای دلم به خدا میسپارمتون
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام ،ممنون از کانال خوبتون
من یه سوالی دارم که برام خیلی مهمه خواهش میکنم هرکس تجربه ای داره یا اطرافیانش این مشکل رو داشتن و درمان شدن راهنمایی کنه.من دوازده ساله ازدواج کردم تقریبا سه سال بعداز ازدواج قصد بارداری داشتم که باردار نشدم بعد از دکتر رفتن و داروهای مختلف طی چهار سال دوبار باردار شدم هر دوبار بارداری پوچ بود هرجا میرفتم میگفتن ناباروری بدون علت نه خودم مشکلی داشتم نه همسرم هر دکتری که کسی معرفی میکرد شهرهای مختلف میرفتم ولی دکترها تعجب میکردن و میگفتن مشکلی ندارید ،دوساله تحت نظر دکتر آی وی اف انجام دادم دفعه اول جنین تو نه هفتگی ایست قلبی کرد و دفعه دوم هم که آی وی اف انجام دادم تو هفته هفتم قلبش ایستاد ،همه گفتن مشکل انعقادی دارم یا ژنتیک همه آزمایشهارو انجام دادم وهیچ مشکلی نداشتم ،هر روز تو زمان بارداری امپول انوکسا هم برای لخته نشدن خون تزریق میکردم ،دیگه خسته شدم سنم رفته بالا چهار بار سقط همش امیدواری و بعدش ناامیدی از نظر روحی خیلی به اعصابم فشار اومده و زندگیممختل شده ،من به دعا نویس اعتقادی ندارم فقط به یه روحانی که استاد دانشگاه هستن و مشاور و سرکتاب قرآنی هم باز میکنن گفتم تو زندگیم گره افتاده هرچی دعا و توسل جواب نمیگیرم اونم سرکتاب قرانی برام باز کرد گفت ناراحت نشو ولی تو سرنوشتت بچه نمیبینم اینو که گفت خیلی ناامید شدم هروقت که باردار میشم مطمئن میشم که به سرانجام نمیرسه کلا از بچه دارشدن ناامید شدم ،همسرم میگه میریم پیش دکترای بهتر انجام میدیم ولی من متاسفانه خیلی ناامیدم ،این بارداری آخر هم کلی توسل کردم و کلی نذر و قرآن ولی اینم جنین نموند وباید سقط کنم ،واقعا از نظر روحی داغونم کاری نبوده باید انجام میدادمو انجام نداده باشم
#ایدی_ادمین_پاسخگو ❤️👇
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردودل_اعضا ❤️🍃
سلام و تبریک میلاد پیامبر مهربانی خدمت مدیر گروه و همه اعضای محترم لطفاً اگر راه حلی به نظرتون میرسه دریغ نفرمایید . 47 ساله کارمند دو فرزند دارم. پسرم دانشجو ی شهر دیگه و دخترم پایه یازدهم
خسته ام انرژیم کم شده زمان به شدت کم میارم دائم در حال بدو بدو هستم آرزو دارم یک روز بدون دغدغه و با تمرکز نماز بخونم قرآن بخونم . و یا یک دل سیر بخوابم بدون آلارم گوشی بیدار بشم نصف روز سر کار هستم وقتی میرسم خونه بیشتر از نهار و شام پختن .خرید خونه و سرویس دادن به بچه ها نیستم تازگی ها بیشتر ازهمیشه خونه ام نا مرتبه وقت سرزدن به پدر و مادرم خیلی کم دارم چه برسه که بتونم براشون کاری کنم بچه هام به شدت اهل درس هستن. پس نه مهمونی میریم و نه زیاد مهمون میاد( دوست هم ندارم بیاد هم به دلیل مرتب نبودن خونه و هم اینکه اعتماد به نفسم از دست دادم آشپزیم خیلی خوبه ولی وقتی مهمون داریم نه . استرس می گیرم و بعدش هم خودم سرزنش می کنم کاش فلان کار کرده بودم یا چقدر غذا بد بود و .....) تا سال گذشته به خاطر کنکور پسرم و بعدش هم کنکور دخترم که در پیش هست . مسافرت هم نمیرویم
همسرم هم اگر وقت داشته باشه کمک می کنند ولی متاسفانه مشغله کاری ایشان بیشتر از من هست.و از طرفی چون تک پسر هستند رسیدگی به امور خانواده شون هم با ما هست . کم آوردم بعد از بیست و دو سال دوندگی راست و ریس کردن و مدیریت زندگی.،(الان که به گذشته فکر می کنم باور نمی کنم این همه بحران را پشت سر گذاشتم جنگیدم تسلیم نشدم زندگیم را به لطف خدا حفظ کردم ) .حالا الحمدلله بچه هام بزرگ شدند( تو شهر غریب و دست تنها) همسرم سر به راه شده .بی نهایت و عاشقانه بهم محبت میکنه ولی دیگه چه فایده حوصله و
احساسی ندارم .اعتماد به نفسم را از دست دادم خسته ام .گاهی فکر می کنم .اگر دوباره به گذشته بر گردم حتی تحمل یک روزش را هم ندارم .نمی توانم باور کنم این من بودم بااین همه تحمل و شکیبایی. قناعت.سکوت و... .حالا معنی حرف خواهرم که همیشه می گفت از خلقت خدا شگفت زده میشم وقتی می بینم موجودی با این ظرفیت و توانایی و صبر آفریده .با اینکه از یک دهم از مشکلات زندگی من خبر نداشت نه ایشان و نه هیچ کس دیگری نفهمید چی کشیدم البته به نظر من گاهی نگفتن بیشتر حلال مشکلات هست و هر مسئله ای را نباید تو بوق و کرنا کنیم.
لطفاً یه راهکار بدهید برای مدیریت زمان نظم دادن به کار هام ویا بهتره بگم برگشتن به زندگی .تحمل این آشفتگی بی نظمی را ندارم حداقل چند سال دیگه بتونم ادامه بدهم بچه هام درسشون بخونن و به یاری خدا مستقل بشوند.التماس دعا
انشاالله توانسته باشم عمق درماندگیم را منتقل کنم🙏
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽