eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
145.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
12 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ ایدی ادمین( ارسال پرسش و پاسخ)👇💗 @adminam1400 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ برنامه ریزی از کارهاش تعجب می کردم. با اینکه مشغولیت کاریش دو برابر آدم های معمولی بود ولی باز برای انجام کارهای خونه وقت می ذاشت. این قدر وقت می ذاشت که دیگه نیازی نبود من برای خرید بیرون برم. عجیب تر اینکه بعضی چیزها رو که نیاز داشتیم بدون اینکه من بگم بعد از تموم شدن کارش می خرید. از این ها که بگذریم کارهای دیگه مثل دکتر بردن بچه ها رو هم خودش انجام می داد. با تمام این کارها و خستگی‌ای که داشت باز از بچه ها غافل نبود. هر شب زمانی رو برای اون ها می ذاشت و بعضی شب ها تا وقتی بیدار بودند کنارشون بود. جامعیّتِ کارهای مرتضی، نتیجه ی برنامه ریزی دقیقی بود که برای کار و زندگی داشت. شهید مرتضی آوینی همسفر خورشید، صفحه14 مقام معظم رهبری ما به مردها سفارش می کنیم وقتی کار دارند، اشتغال دارند، از خانه و زندگی قهر نکنند. بعضی ها صبح اول وقت می‌روند تا ساعت 10شب. نه، ما معمولاً به کسانی که برایشان ممکن است، سفارش می کنیم حتی ظهرها را بروند با زن و بچه شان باشند. در محیط خانوادگی غذایشان را بخورند، یک ساعتی با هم باشند، بعد بیایند دنبال کارشان باز حتماً در زمان مناسب اول شب بروند بچه ها را ببیند، ملاقات خانوادگی حقیقی داشته باشند. مطلع عشق، صفحه 83 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 دست به غذا نزد ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده. شهید مهدی زین الدین🌸 یادگاران، صفحه19 مقام معظم رهبری در استحکام بنیان خانواده، خود زن و شوهر بیشترین نقش را دارند. با گذشت خودشان، با همکاری خود، با مهربانی ومحبت خوب خودشان – که از همه مهم تر هم محبت است – می توانند این بنا را ماندگار و این سازگاری را همیشگی بکنند. مطلع عشق، صفحه31 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 دختر بی حجابی بودم….. کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب …. برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم. کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد.. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه…. مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم یادم میرفت اصل قضیه چیه .. . نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم یه هفته مونده بود به سفر نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد پیش خودم گفتم اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟ کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو.. تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم! آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت: ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه گفتن جای خالی داره؛میری؟ هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت گفتم حتما…معلومه که میرم به مامان و بابا و خواهرم گفتم: من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا! مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر.. من باید برم کربلا! باید! ……به دلم افتاده…… خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم. گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه در عرض۶ روز راهی کربلا شدم… نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو وقتی رفتم…. کدوم مد؟کدوم تیپ؟ . روز ولادت امام علی (ع) نجف ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین نیمه رجب کربلا پنجشنبه شب کربلا خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین. روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم همش بی دلیل گریه گریه… اصن نمیدونم چه حالی بود… من فقط گریه میکردم یه حاج آقایی تو کاروانمون بود بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم… گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی… آقا اینو که گفت من گریه گریه… گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد.. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم انتخاب سختی بود واقعا حجاب برام سخت بود اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین کلی گریه کردم ازخوشحالی رفتم حرم امام حسین تا ۳ شب اونجا بودم روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه توکیفم بود ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛ گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده بیا این کیفت………..کیفو باز کردم هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه.. هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشه اللهم عجل لولیک الفرج خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..! گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..! خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟ چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند… حسین جان!!! روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “ وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “ من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “ گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “ عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “ هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “ بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و یُمِیت “ مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 در خانواده خیلی معمولی بزرگ شدم؛ یعنی نگاهم به اعتقادات و دین و دستورات خدا، مثل بقیه آداب و رسوم بود؛ نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم، هر نوع موسیقی را هم گوش می‌کردم، مجلس عروسی و مجالس گناه‌آلود هم می‌رفتم، جاهای زیارتی باچادر بودم و در بقیه مواقع، حجاب را کنار می‌گذاشتم. سال دوم دانشگاه‌ بودم. خاله‌ام یک مؤسسه فرهنگی ـ قرآنی تأسیس کرده بود. شهریورماه همان سال با من تماس گرفت و گفت: «می‌تونی یک ماه بیایی کمک ما؟ البته باید با چادر بیایی؛ چون از شرایط ورودی اینجاست.» هنوز هم نمی‌دانم چرا آن روز به خواسته خاله‌ام، آن هم با شرط پوشیدن چادر، جواب مثبت دادم. به عنوان دفتردار وارد مؤسسه شدم و وقتی یک ماه تمام شد و دانشگاه شروع شد، احساس کردم دوست دارم در مؤسسه کار کنم و گفتم می‌مانم. از دانشگاه مستقیم به مؤسسه می‌آمدم. چادرم را که داخل کیف بود، نزدیک مؤسسه سرم می‌کردم. سه سال در مؤسسه مشغول بودم. در طول این مدت، با توجه به اینکه می‌خواستم در همه چیز عالی و برتر باشم، با خودم فکر کردم، من که نماز می‌خوانم، آن را به بهترین شکل و در اوّل وقت بخوانم، کمتر دروغ بگویم و کمتر غیبت کنم. دیگر مانند گذشته، از رفتن به مجالس عروسی چندان لذتی نمی‌بردم؛ البته همچنان بد بودن بدحجابی‌ام را قبول نداشتم. سال آخر تحصیلم برای ارائه رزومه و صحبت‌کردن برای شروع کار در یک شرکت بین‌المللی که صادر‌کننده یک محصول ویژه و تنهاکارخانه بزرگ از نوع خودش در ایران بود، به تهران رفتم و قرار بر این شد که بعد از تعطیلات عید، برای کارهای نهایی به آنجا مراجعه کنم. برنامه‌ام این بود که پنج سال در شرکت فعالیت کنم، تا زبانم قوی شود و بعد برای ادامه تحصیل، به خارج بروم. اوایل اسفندماه یک شب هرچقدر سعی کردم، بخوابم نتوانستم. علاوه بر بی‌خوابی، حال عجیبی داشتم. یک بغض بی‌علت توی گلویم بود. به ذهنم رسید بلند شوم، وضو بگیرم و نماز بخوانم. ساعت حدود 5/2 نیمه‌شب بود. وقتی سر سجاده قرار گرفتم، بی‌علت شروع به گریه کردم. در آن لحظات، انگار فاصله‌ام با خدا خیلی کم شده بود. تنها مسئله، گفت‌وگوی من و خدا در آن لحظه حجابم بود؛ چون در آن زمان و در آن موقعیت، حس کردم حجاب، تنها چیزی بود که خلاف دستور دین ترک می‌کردم. احساسم این بود که خدا دارد حجت را بر من تمام می‌کند. با خودم می‌گفتم: «تا کی می‌خواهی ادامه بدهی، هنوز نمی‌خواهی باحجاب بشوی؟» من فقط اشک می‌ریختم. صبح که از خواب بیدار شدم، احساس کردم دیگر نمی‌توانم بدون حجاب از خانه بیرون بروم. به همین جهت، با چادر به مؤسسه رفتم و عصر که می‌خواستم برگردم، با چادر برگشتم. چند روز بعد، اعلام کردم که من از تعطیلات عید با چهره متفاوتی بیرون می‌آیم. اوایل فکر می‌کردم که اتفاق خاصی نیفتاده و فقط چادر سرم آمده است؛ فکر می‌کردم هنوز می‌توانم همان آدم سابق باشم، هر مجلسی بروم و هر حرفی بزنم؛ اما دیدم نه این‌جوری نیست؛ تغییر ظاهرم، فقط گوشه­ای از تحول عظیم درونم بود؛ آن‌قدر عظیم که تمام جزئیات زندگی تا بزرگ‌ترین اهداف مرا تحت تأثیر قرار داد. حالا هدف‌های بلندتری دارم و افق‌های بزرگ‌تری را می­دیدم. اهداف قبلی برایم بزرگی‌اش را از دست داده، اولویت‌هایم تغییر کرده بود؛ مثلاً آن شغل را کنار گذاشتم. اصلاً روی تمام برنامه‌هایی که چیده بودم، یک خط کشیدم و از اوّل برنامه ریختم. البته یک سفر راهیان نور نیز رفتم که بسیار برایم مؤثر بود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️ رسالت تازه اسم نوشته بودم دبیرستان. وقتی می رفتم کلاس، زینب رو می سپردم دست مادرم و می رفتم. یه روز که از کلاس بر گشتم دیدم علی داره لباس کثیف زینب رو عوض می کنه و رفتارش مثل همیشه نیست. شَستم خبردار شد که علی به خاطر اینکه زینب رو گذاشتم و رفتم مدرسه ناراحته. گفت: «دلت میاد زینبو تنها بذاری؟» گفتم: «توقع داری دست از کار و زندگی بکشم و این بچه رو حلوا حلوا کنم؟». تا دید به هم ریختم و حال خوبی ندارم، با نرمی و لطافت خاصی گفت: «رسالت اصلی تو تربیت زینبه، سعی کن ازش غافل نشی». آرامش و نرمی کلامش آرومم کرد. شهید علی بینا سیره پیامبرانه شهدا، صفحه112 مقام معظم رهبری سعی شما این باشد که در تمام دوران زندگی، به خصوص سال های اول، این چهار پنج سال اول با هم سازگاری داشته باشید. این طور نباشد که یکی اندکی ناسازگاری نشان داد، آن دیگری هم حتماً در مقابل او ناسازگاری نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگاری نشان بدهید و اگر دیدید همسرتان ناسازگاری کرد، شما سازگاری نشان دهید. مطلع عشق، صفحه 89 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❣ این هفته میشه ۱۶ سال که من و همسرم با هم اشنا شدیم چون بلد نیستم با جملات عاشقانه اعلام کنم، همینطوری خلاصه میگم چجوری بود. ۱. چند دفعه همدیگرو تو دورهمیا دیده بودیم، دوست یکی از همکلاسیام بود. ۲. یه روز زنگ زد به قهوه دعوتم کرد برای اشنایی (واقعا فرقی نمیکنه کی پیشنهاد بده) ۳. چهارسال و خورده ای با اطلاع خانواده ها باهم محرم بودیم تا درسمون تموم بشه و یه بار حدودا دوماه بهم زدیم (پیش میاد) ۴. رفتم خواستگاری پدرش گفت با توجه به اینکه چندساله همو میشناسن تصمیم خودشونه. ۵. مهریه نخواست، حقوق ضمن عقد رو همرو دادم (فکر کنم اسمش همینه) ۶. بابام گفت غلط کردی باید مهریه بدی، میخوای دختر مردمو بدبخت کنی (اعتماد موج میزنه) ولی همسر راضیش کرد. ۷. مراسم فقط یه عقد داشتیم با حدود صدتا مهمون همه فامیلای درجه یک (ماشالا خیلی زیادیم) و دوستای نزدیک ۸. عاقد به زور یه سکه مهریه (به نیت وحدانیت خدا) نوشت، برای اینکه زودتر بره گفتم بنویس ۹. جهیزیه خیلی لازم نداشتیم چون من مستقل زندگی میکردم و تقریبا همه چیو تو دوران اشنایی به سلیقه همسرجان خریده بودم (سلیقش خوبه👌🏻) ۱۰. اوایل که شاغل بود کارای خونه تقسیم بود بعد که دیگه تصمیم گرفت کار نکنه داستانای خونه با همسره کار بیرون با من ۱۱. تقریبا همه تصمیما توافقیه، بعضی وقتا اون کوتاه میاد بعضی وقتا من ۱۲. اگر موضوعی پیش بیاد حتما میریم مشاور ۱۳. حدود ۱۰سال شده که با هم زندگی میکنیم و یه چیزایی به نظرم خوبه: هرروز با هم صبحونه میخوریم (حتی اگه ۵صبح باشه) هر شب با هم شام میخوریم (به جز موارد کاری مهم) بدون توجه و محبت و اینا یکیمون از در نمیره بیرون هروقت قهریم کماکان به حرف زدن ادامه میدیم (بعضی وقتا از صدتا فحش بدتره😂) کلا رمز همه چیمون (گوشی و ایمیل و بانک..) یکیه غیر از ایمیل کاری من باهم سریال نمیبینیم چون من بلد نیستم مثل آدم ببینم (دوست دارم تو یه روز ۱۰ قسمت ببینم) این بده شبا حتما پیش هم هستیم (یکی تو اتاق، یکی جلوی تی وی نداریم😕) هفته ای یه وعده غذا رو من باید درست کنم و هنوز غیر از پیتزا و پاستا چیزی یاد نگرفتم ✓سالم نگه داشتن رابطه حتی با آدم درست هم تلاش زیادی میخواد، اگه پارتنر درستی انتخاب نکنی که دیگه بیچاره ای. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
ـباـشهدا 🌸🍃 فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان؛ توصیه شهدا ی لرستان به فرزندانشان فرزندانم! بدانید که ایران این سرزمین دلیرخیز و مسلمان و دشمن‌شکن هرگز با داشتن این چنین مردان از جان گذشته و ایثارگر در راه الله تن به ذلت نخواهد داد و تا ظهور حضرت مهدی(عج) همچنان بر کفاران یورش می‌برد تا نسل کثیف آن‌‎ها را از صحنه روزگار محو سازد. فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان /توصیه شهدا ی لرستان به فرزندانشان: شهید رحیم سگوند1 :❤️ به فرزندم بگویید که پدرت در راه خدا کشته شده است و او را راهنمایی کنید تا در آینده دنباله راه خودم را بگیرد و راه دیگری را انتخاب نکند که هر راه دیگری به بن‌بست منتهی می‌شود. شهید اسفندیار ولی‌زاده2 :❤️ فرزندم هیچ موقع نگذارید بار مشکلات پشتتان را خم کند. همیشه مشکلات را آسان کنید و آن‌ها را حل نمایید، هیچ وقت فریب افراد فاسد را نخورید و حرف آن‌ها را باور نکنید. سعی کنید دنباله‌رو راه من باشید و دست از تلاش و مبارزه برندارید، همیشه به یاد خدا باشید و حرف رسول‌الله(ص) را سرمشق خودتان قرار دهید. شهید علامحمد تقوی 3:❤️ فرزندانم! تا می‌توانید در جستجوی حقیقت باشید تا آن‌را دربابید. فرزندان عزیزم سفارش می‌کنم شما را به فراگیری علم، آری علمی که توأم با ایمان باشد. بسیار کوشا باشید و پیرو صدیق قرآن باشید و از مطالعه کوتاهی نکنید. شهید محمود ملکی4 :❤️ فرزندانم! این شمایید که باید بعد از من بتوانید در جامعه مفید باشید. همیشه نماز و روزه و کارهای نیک را فراموش نکنید. هم‌چنین از شما می‌خواهم که همیشه با عزت و سرافرازی زندگی کنید. شهید درویش‌علی شکارچی5:❤️ نمی‌خواهم آزادی پسرم قربانی نیرنگ جهان‌خواران باشد. به پسرم واقعیت را بگویید. می‌خواهم پسرم واقعیت را بشناسد، امپربالیسم و استعمار را بشناسد. به پسرم بگویید من شهید شده‌ام، بگذاربد پسرم به شهیدان بنگرد، بگذارید پسرم عمار و یاسر باشد، بگذارید سربازی فداکار برای رهبر باشد. شهید عطابیک ظفری‌نسب6:❤️ برادرانم! دخترانم را با اخلاق نیکو بزرگ کنید و آن‌ها را از شما می‌خواهم و موقعی که بزرگ شدند به آن‌ها بگویید که پدرتان کجا رفته و هدفش چه بوده تا مخالفت با آمریکا و کفر جهانی بیش تر در رگهای بدن شان در جریان باشد. شهید فریدون دولتشاهی7:❤️ بچه‌ها! خدا را فراموش نکنید و درس‌هایتان را بخوانید و به مادرتان کمک کنید چون خدا از کسانی‌که به مادرشان کمک می‌کنند و درسشان را می‌خوانند خوشش می‌آید. شهید رضا شنبه‌زاده8 :❤️ فرزندانم! بدانید که ایران این سرزمین دلیرخیز و مسلمان و دشمن‌شکن هرگز با داشتن این چنین مردان از جان گذشته و ایثارگر در راه الله تن به ذلت نخواهد داد و تا ظهور حضرت مهدی(عج) همچنان بر کفاران یورش می‌برد تا نسل کثیف آن‌‎ها را از صحنه روزگار محو سازد. شهید علی‌رضا نعمتی سنگده9:❤️ ای فرزندانم! تا می‌توانید دست از اسلام برندارید و دنبال راه پدرتان باشیدکه همان راه حق است پی نوشت ها: 1. شهید رحیم سگوند | نام پدر:آقا رضا|تاریخ ومحل تولد:1341،خرم آباد |تاریخ و محل شهادت: 1361/10/09سوسنگرد 💖💖💖💖💖💖 2. شهید اسفندیار ولی‌زاده | نام پدر:بهرعلی|تاریخ ومحل تولد:1322 روستای اب باریک الشتر |تاریخ و محل شهادت: 1361خرمشهر 💖💖💖💖💖💖 3. شهید علامحمد تقوی| نام پدر:عباس|تاریخ ومحل تولد:1310روستای درگرم بروجرد |تاریخ و محل شهادت:1362زندان الرمادیه عراق 💖💖💖💖💖 4. شهید محمود ملکی| نام پدر:|تاریخ ومحل تولد: |تاریخ و محل شهادت: 💖💖💖 5. شهید درویش‌علی شکارچی | نام پدر:حسین علی|تاریخ ومحل تولد:1327پلدختر |تاریخ و محل شهادت:1365/2/28حاج عمران 💖💖💖💖 6. شهید عطابیک ظفری‌نسب| نام پدر:علی شاه|تاریخ ومحل تولد:1338روستای وارک پاپی خرم آباد |تاریخ و محل شهادت:1365/3/2حاج عمران 💖💖💖💖💖 7. شهید فریدون دولتشاهی | نام پدر:غلام عباس|تاریخ ومحل تولد: 1346بروجرد|تاریخ و محل شهادت:1366/9/19حاج عمران 💖💖💖💖💖 8. شهید رضا شنبه‌زاده | نام پدر:دوشنبه|تاریخ ومحل تولد:1318روستای هفت چشمه دلفان |تاریخ و محل شهادت:1365/3/2حاج عمران 💖💖💖💖💖 9. شهید علی‌رضا نعمتی سنگده | نام پدر:رضا|تاریخ ومحل تولد:1303روستای سنگده ملایر |تاریخ و محل شهادت:1362/12/4تنگه چزابه ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
با شهدا ❤️🍃 فرازی از زندگی نامه شهدای لرستان/1 خدایا! به محمد بگو، پیروانت حماسه آفریدند.به علی بگو شیعیانت قیامت بر پاکردند و به حسین بگو که خونت هنوز می جوشد.بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند،اما بازهم سروها می رویند. شهید مهدی علی اکبری :خدایا! به محمد بگو، پیروانت حماسه آفریدند.به علی بگو شیعیانت قیامت بر پاکردند و به حسین بگو که خونت هنوز می جوشد.بگو از آن خون ها سروها رویید و ظالمان سروها را بریدند،اما بازهم سروها می رویند. فرازی از زندگی نامه شهدای لرستان: شهیدعلیرضا دوستعلیوند مسافر غروب سرخ حماسه و رشادت، دانش آموز بسیجی، شهید علیرضا دوستعلیوند در خانواده ای مومن و زحمتکش در روستی پر برکت و سرسبز بخش چگنی دیده به جهان گشود. شیر شجاعت را از سینه مادری بزرگوار و شریف نوشید و تحت توجهات پدری مومن و زحمتکش درس غیرت و فداکاری را به نیکی فراگرفت. تحصیلات خود را با تلاش تا سطح اول دبیرستان گذراند و در کنار آن والدین خود را در کارهای کشاورزی و امور جاری زندگی یاری می کرد. صبر، عطوفت و مهربانی، فروتنی و خوش اخلاقی از شاخصه های بارز اخلاقی این جوان وارسته به شمار میرفت و همواره در بین هم سن و سالان خود، خانواده و جامعه به عنوان الگویی کامل و نمونه یک جوان مسلمان و انقلابی مورد احترام وتاسی قرار می گرفت. نسبت به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) مخلصانه عشق می ورزید و با اطاعت از دستورات و فرامین آن مجاهد اعظم و پیرومراد سالکان راه حق و حقیقت طلبی، در مسیر گسترش و اشاعه فرهنگ اسلام . انقلاب پیش می رفت. با حمله وحشیانه دشمن بعثی به خاک میهن اسلامی، این شهید والامقام ندای ملکوتی حضرت امام خمینی(ره)، مبنی بر حضور ملت قهرمان ایران در میدان جهاد و مبارزه با متجاوزین جنایتکار را عاشقانه لبیک گفت و با ترک کلاس و مدرسه از همه تعلقات دنیوی خویش گذشت، پس از کسب آمادگی لازم دفاعی و نظامی همراه با رزمندگان سپاه اسلام به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید و مدتها دلاورانه در برابر دشمن متجاوز ایستاد و در یکی از عملیاتهای پیروز رزمندگان اسلام از ناحیه سر و گردن مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت. اما پس از کسب بهبود و سلامت نسبی مجدداً به سوی جبهه های نبرد حق رهسپار گردید؛ تا سرانجام پس از مدتی جنگاوری و مبارزه با دشمن زبون در منطقه عملیاتی جنگل امقر در سن 18 سالگی به مقام والای شهادت نایل گردید. درود و رحمت خداوند رحمان نثار روح پاکش و راهش پر رهرو باد... شهیداکبر دلفان بیرانوند شهید اکبر دلفان بیرانوند دانش آموخته مکتب ثارا... دانش آموز بسیجی، شهید اکبر دلفان بیرنوند در خانواده ای مومن و معتقد به احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود. تحت توجهات والدینی با ایمان و زحمتکش تربیت پاک اسلامی را به نیکی فراگرفت. در زمان شکل گیری انقلاب اسلامی با اینکه نوجوانی کم سن و سال بود، اما با همتی مردانه و انقلابی در راهپیمائیها شرکت میکرد و در جنگ معروف ژاندارمری، شجاعانه با نیروهای مزدور گاد درگیر شد و به شدت مرود ضرب و شتم این دژخیمان قرار گرفت و جراحات سختی را متحمل گردید، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز عاشقانه با اطاعت از ولایت فقیه و رهبری انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به محافظت از دست آوردهای انقلاب پرداخت. این شهید والامقام در زمینه فعالیتهای فرهنگی دارای ذوق و استعداد شاعری بود و دفترچه شعر زیبایی از او به یادگار باقی است. وی در سال دوم راهنمایی اشتغال به تحصیل داشت که آتش جنگ تحمیلی در مملکت اسلامی شعله ور گردید و این شهید والامقام به ندای ملکوتی رهبر بیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) عاشقانه لبیک گفت، و در خیل سپاهیان رزمنده جبهه اسلام، بسیجیان مخلص و جان برکف، به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید و مدت ها به عنوان نیروی رزمی به دفاع از دین و میهن خویش پرداخت؛ تا سرانجام در سن 16 سالگی در منطقه عملیاتی زبیدات سرخوش از باده عشق با سینه ای سرخ به سوی نور پرواز کرد. این شهید والامقام در فرازی از وصیت نامه خویش می فرماید: خانواده عزیزم اگر خداوند مهربان افتخار شهادت را نصیبم فرمود شما باید خوشحال و راضی باشید لباس سپاه نپوشید و همه اشکهایتان را نثار مصیبتهای امام حسین(ع) نمائید. در هر شرایطی یاور امام خمینی(ره) و انقلاب باشید و در حفظ وحدت کلمه بکوشید. درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین...
با شهدا ❤️🍃 امام خمینی(ره) در کلام شهدا ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام . امام خمینی (ره)) فرموده اند: ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام . شهید علی‌احمد معظمی‌گودرزی1: «به همه ملت می‌گویم که امام این پشتوانه الهی را تنها نگذارید او برای رضای خدا و رهایی ملت از استبداد قیام کرده است و هرکس او را تنها بگذارد به عذاب الهی مبتلا خواهد شد». شهید صیدعسگر مروتی2: «حسین زمان ما هم خمینی است.او را یاری کنید که خدا را یاری کرده‌اید.امت حزب‌الله! ای پویندگان راه اسلام حسینی! هرگز امام خمینی(ره) را تنها نگذارید». شهید رحمت‌الله دهقان3 : «راه امام خمینی کبیر را که راه حسین(ع) و انبیا و صراط مستقیم است پیش گیریم و تا آخرین قطره خون‌مان از هیچ کوششی دریغ ننمایم». شهید مسعود یاراحمدی 4: «به خدا اگر در زیر تانک‌ها و توپ‌ها و خمپاره‌ها و رگبار مسلسل‌ها و در روی مین‌ها قطعه قطعه شوم و بعد بر اثر مرور زمان تکه‌های بدنم به پودر و به ذرات تبدیل شود و در فضای لایتناهی به پرواز درآیند و اگر هزاران بار زنده شوم و باز کشته گردم و به ذرات تبدیل شوم به خدا تمام ذرات بدنم با تمام قدرتشان خواهند گفت قسم به تربت پاک حسینی که جدا نگردم از خمینی». شهید جلال سلیمانی5: «حضرت امام امت، این ابراهیم زمان، سالار و پرچم‌دار شهدای انقلاب اسلامی است.امام امت با رهبریت قاطع و سازش‌ناپذیری خود اسلام را زنده کرده، شرف و حیثیت و انسانیت و چه‌طور زیستن را به ملت محروم مستضعف ایران آموخته است». 🌱🌱🌱🌱 آزادی در کلام شهدای لرستان امیدوارم که تمام ملت قهرمان ایران در پیروی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی این فرزند اسلام، نور هدایت آیت حق و در صدور انقلاب اسلامی که می‌رود تا تمامی رزمندگان راه الله را به سعادت و تمامی مستضعفان جهان را نجات بدهد و آزادی در چارچوپ اسلام را در کالبد بشر مستقر سازد، کوتاهی نکنند. آزادی در اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری: آزادی را یک امر ضروری و در شمار حقوق طبیعی و اولیه بشری می‌دانند که ازسوی دولت‌ها به شهروندان اعطا نشده است؛ بلکه نعمتی از طرف خداوند است. شهید رحیم عباسی 1: «برای آزادی و استقلال ملت مسلمان ایران در مقابل مزدوران شرق و غرب به گفته امام امت ایستادگی خواهم کرد». علی‌حسین جهانگیری2: «هزاران هزار زن و مرد مسلمان که علیه ظلم و استبداد ظلم‌پیشگان و بر شب ظلمانی که امپریالیست‌ها برای چپاول مردم مستضعف به‌وجود آورده‌اند همچو نور می‌تازند، اندیشه آزاد را در ذهن من و تمام افرادی که شیرازه های آزادی در ذهن آن‌ها و در متن وجودشان زنده است به‌وجود می‌آورد که آن‌ها نیز راه آزادگان را بپیمایند و دلیرانه بر تاریکی شب بتازند». شهید سیدکاظم موسوی 3: «امیدوارم که تمام ملت قهرمان ایران در پیروی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی این فرزند اسلام، نور هدایت آیت حق و در صدور انقلاب اسلامی که می‌رود تا تمامی رزمندگان راه الله را به سعادت و تمامی مستضعفان جهان را نجات بدهد و آزادی در چارچوپ اسلام را در کالبد بشر مستقر سازد، کوتاهی نکنند». شهید حسن فاضلی4: «انسان آزاد است ولی آزادی معنی دارد، انسان آزاد است در راه سعادت و در راه گناه در فسق و فجور و در این‌که هر سمی را بخورد اما آزادی که با ایمان تؤام باشد چیزی که منتخب ایمان انسان باشد. انسان در جایی آزاد است که ایمانش در آن‌جا آزاد باشد». شهید محمدحسین گودرزی 5: «به‌خاطر آزادی، همه مردم با شاه جنگیدند. پس من کوچک‌ترین کاری است که می‌توانم با رفتن به جبهه انجام دهم و امیدوارم که کشورم همیشه پیروز و سربلند باقی بماند». شهید عبدالله خاکی6 : «خداوند انسان را مختار و آزاده آفریده و او در ضمن این کار، دو راه جلوی او نهاده که انسان خودش باید راه درست را تشخیص دهد: الف-راه راست ب-راه کج یا انحراف و بعد برای این‌که این آدم خاکی به اشتباه مطلق نیفتد پیامبرانی را مبعوث کرده تا بهترین راه را به انسان معرفی نمایند. شهید احمد قاسم‌زاده7 : «انسان وقتی‌که به حد کمال می‌رسد، این دنیا برای او تنگ می‌شود. به مانند قفس که برای یک پرنده است. آنجاست که تمام کوشش‌ها جز برای آزادی نیست».
با شهدا❤️🍃 وصیت چهار فرمانده شهید «اطلاعات‌-عملیات» ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، از این رو شاید شهدای گران‌قدر دوران هشت سال دفاع مقدس که در یگان اطلاعات و عملیات فعال بوده‌اند نمی توانستند آشکار در میان جامعه سخن بگویند. عناصر جامعه اطلاعاتی در عرصه‌های متفاوت عملیاتی، نظامی، شهروندی و امنیت اجتماعی داری ویژگی و شاخصه‌های اخلاقی، رفتاری و اعتقادی متفاوتی نسبت به دیگر آحاد جامعه هستند. از آنجایی که ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، این ضرورت احساس می‌شود تا به توصیه‌های معرفتی و بینشی این شهدا که در وصیت نامه‌هایشان به آن‌ها اشاره داشته‌اند،بپردازیم. در همین راستا پاسدار شهید «مصطفی یوسفی»در وصیت‌نامه‌اش نوشته است:«درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران خمینی کبیر و درود بر شهیدانی که به خاطر اسلام و میهن مقدس‌شان جان خویش را ایثار کردند و اجازه ندادند که قدرت‌های خارجی بر خاک پاک میهن‌مان تجاوز کنند. شهید یوسفی من از مردم ایران می‌خواهم که اگر همه کشته شدند بجز یک نفر، آن یک نفر هم تسلیم دشمن نشود. تسلیم در برابر خدا و ملت باید فقط متکی به خدا و قوانین خداوند اسلام باشد.» شهید یوسفی در مدت حضور در جبهه پنج بار مجروح شد اما این جراحت‌ها کمترین خللی را در اراده‌اش ایجاد نکرد. سرانجام او در جریان عملیات «خیبر» در حالی که «مسئولیت اطلاعات محور2 لشکر17علی ابن ابی طالب(ع)» را برعهده داشت، در روز شانزدهم اسفند سال 1362 به شهادت رسید. همچنین شهید «حاج رحیم دلفان»، «فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع)» در وصیت نامه‌اش آورده است:«... ای دلباختگان حق و ای رزمندگان جبهه‌های حق بدانید که پیشقراولان و پرچمداران لشکر اسلام می‌روند و پرچم را به دست شما می‌سپارند مبادا در نگهداری آن تعلل و مسامحه بورزید که در آن صورت به خون شهیدان خیانت کرده‌اید. ای خواهران و برادران و این جوانمردان و پیرمردان، هیچ‌وقت و در هیچ حال امام را تنها نگذارید و همواره پشتیبان ولی فقیه و روحانیت اصیل باشید و از زحمات خود نسبت به آنان دریغ نورزید و راه شهدا و هدف آنان را هیچگاه از یاد مبرید که راه و هدف اینان همان راه و هدف حسین (ع) و اولیای خداست.» شهید دلفان سمت راست تصویر این فرمانده سرانجام بعد از سال‌ها مقاومت در جبهه و شکستن خطوط دشمن و بارها مجروحیت و زیر دید داشتن نیروهای دشمن در صبح چهارشنبه ساعت10:30 دقیقه روز شازدهم دی ماه سال 1366 در زمانی که فقط دو ماه از شهادت برادرش گذشته بود به مقام شهادت نائل آمد. «شهید هاشم شیخی» هم در وصیت نامه‌اش نوشته است:« سلام بر تو ای رهبر بزرگ اسلام و سلام بر شما که اینگونه فرزندان خود را در دامن پاک خویش پرورانده‌اید و او را به خدای تقدیم کرده‌اید. آری بدانید که آزادانه و آگاهانه و تنها هدفم گام نهادن در راه خدا بوده است. به همه این پیام را می‌دهم که از این انقلاب و امام که هدایی خداوند به این ملت است تا آخرین قطره خون خود پاسداری نمایید. و هیچ‌گاه از فکر خدا غافل نشوید و همیشه دوستدار و رهرو روحانیت خط امام این حافظان اسلام باشید.» شهید شیخی شهید شیخی در مقام «معاون اطلاعات و عملیات لشکر 19 فجر» روز هشتم فروردین ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی «مجنون» در مصاف با دشمن بعثی عراق به فیض شهادت رسید. شهید «سیداحمد رحیمی» روز سوم فروردین ۱۳۳۸ در شهر بیرجند متولد شد. در آغاز کودکی روانه مکتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نزاری، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان را در دبیرستان طالقانی بیرجند به اتمام رساند و در سال ۱۳۵۶ پس از شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پزشکی تهران پذیرفته و مشغول تحصیل شد. او که از قبول شدگان سال 56 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود،‌ در سیزده آبان 58 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریکا را به تصرف درآورد. شهید رحیمی روز بیست و چهارم فروردین‌ماه سال 1362 در جریان عملیات والفجر مقدکاتی در حالی که فرمانده سپاه بیرجند بود در منطقه «شرهانی» به شهادت رسید. شهید رحیمی و فرزندش این فرمانده در وصیت‌نامه‌اش می گوید:« نَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلاً. و اما سخنی با همه آنان که مرا می‌شناسند و آن اینکه دنیا با همه بلندی‌هایش کوتاه و با همه زیبایی‌هایش زشت و کریه است. تقوای خدا را پیشه کنید و خانه دل را برای او خلوت کنید. وقتی دل از یاد خدا غافل شد، آنگاه خانه شیطان می‌گردد و شما را تباه می‌کند. از معصیت بپرهیزید که خود حقیقت تقوا است. معصیت انسان را ذلیل و پست و بی‌مقدار و ناتوان می‌سازد.