شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#قسمت_هشتادو_سه دو ماه گذشته بود و حال صنم بهتر شده بود .. با اینکه هر وقت یاد کار مادر میفتادم تا
#قسمت_هشتادو_چهار
آفت بلند صدام کرد و گفت آقا ... بیایید بچه به دنیا اومد..
هیجان زده بلند شدم و رو به صنم گفتم تو هم بیا بریم بچه رو ببینیم ..
صنم چند ثانیه فکر کرد و گفت حالا تو برو ،شاید مرضیه خوشش نیاد منم بیام ..
از اتاق بیرون رفتم.. آفت بالای پله ها ایستاده بود و تا منو دید با لبخند گفت آقا بچه صحیح و سالم به دنیا اومد .. مرضیه خانم هم خوبه خوبه ،اینقدر نگران بودید..
پر استرس پرسیدم بچه چیه؟
_یه دختر بور شبیه مادرش...
منتظر بودم پسر باشه .. کمی تو ذوقم خورد ولی بروز ندادم و دست کردم از جیبم چند اسکناس درآوردم و به طرف آفت گرفتم .. اینم مژدگونیت...
آفت با خوشحالی پول رو ازم گرفت و دوباره به اتاق برگشت ..
چند دقیقه که گذشت قابله لگن به دست بیرون اومد ..
+میتونم برم داخل؟
هنوز جواب نداده بود که مادر مرضیه هم بیرون اومد ..چند تا ملافه دستش بود از کنارم گذشتنی ، آروم گفت به قابله پول و شیرینی دادی ..
با تعجب گفتم مگه شیرینی هم باید بدم؟
مادر مرضیه کلافه گفت ای بابا .. آره دیگه... نقلی ،نباتی ..هر چی که هست بده..
رد شد و رفت شنیدم که زیر لب گفت خونه بی بزرگتر همین میشه ..
بهم برخورد ولی راست میگفت.. برای اولین بار ،دلم میخواست مادر کنارم بود ..
رو به قابله گفتم الان شیرینی میفرستم برات..
چند تقه به در زدم و وارد شدم .. آفت کمک میکرد نوزاد سینه ی مرضیه رو بگیره ..
مرضیه با دیدن من کمی لباسش رو پایینتر کشید ..
آفت با غر گفت ای بابا خانم مگه نامحرمه، شوهرته بزار بچه سینه تو بگیره..
پول رو به طرف آفت گرفتم و گفتم تو برو این قابله رو راهی کن ..
آفت سرش رو بلند کرد و گفت پس کی یاد بده؟...
+تو برو بگو مادرش بیاد..
آفت از اتاق رفت ..کنار مرضیه نشستم و گفتم حالت خوبه؟
زیر لب جواب داد خوبم ...
+بچه رو بده بغلم صورتش رو ببینم ..
مرضیه بچه رو تو بغلم گذاشت.. فهمیدم که تمام تلاشش رو میکنه که دستش بهم نخوره...
دخترم رو بغل کردم ..سفید بود .. صورت گردی داشت .. یه حس شیرینی تو وجودم چرخید ..
آروم لبهام رو نزدیک صورتش بردم و گونش رو بوسیدم ..شروع به گریه کرد ..
مرضیه گفت بده به من دخترمو..
بغلش کرد و آروم گفت جانم ..دخترم..دلیل زندگیم..اسمش رو چی میزاری؟؟
میخواستم هدیه ای به مرضیه بدم گفتم اسمش رو تو انتخاب کن ..بهش فکر کردی؟
مرضیه لبخند کمرنگی زد و گفت گلچهره...
ابروهام رو بالا دادم و گفتم از قبل انتخاب کرده بودی؟؟
مرضیه سرش رو تکون داد و همونطور که به صورت دخترمون نگاه میکرد جواب داد خوابش رو دیده بودم .. میدونستم دختردار میشم ....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••