شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#قسمت_چهلو_دو و چون تک دختره بهش اجازه دادن بیاد شهر دیگه درس بخونه البته که خونه ی پدربزرگش هم
#قسمت_چهل_سه
. تصمیم گرفته بودم جز پیمانکاری اگه پول اضافه داشتم واحدهای تازه ساخت رو خرید و فروش کنم شنیده بودم پول خوبی توشه.
یک ماه گذشت و من خودمو تقریبا قانع کرده بودم که هیچ دلیلی نداره به اون دختر پیام بدم.
نصف پول رو که گرفتم یه ماشین بهتر خریدم
و بقیه اش رو هم دادم یه واحد کوچک خریدم تا با قیمت بالاتر بفروشم.
وقت برای سرخاروندنم نداشتم، شب که می رسیدم می افتادم رو تخت.
داشتم حاضر می شدم بخوابم که صدای پیام گوشیم بلند شد.
فکر کردم بانک یا مخابراته
ولی با دیدن شماره ی شقایق که اتفاقا چند وقت پیش اسمشو پاک کرده بودم ولی شمارش تو ذهنم بود قلبم شروع کردن به تپیدن.
با دستای لرزون پیامش رو باز کردم که نوشته بود: سلام بیداری؟..
تندتند تایپ کردم: سلام خوبی؟ بله بیدارم...
منتظر شدم تا ببینم چیکار داره باهام.
خواب از سرم پریده بود دوست داشتم زودتر بهم پیام بده قلبم داشت می کوبید.
پیامش بالاخره رسید که نوشته بود: وقت داری یکم حرف بزنیم؟ نمی دونم چرا دارم به تو پیام میدم..
حالم خیلی بده دوست دارم با یکی حرف بزنم..
من هم که از خدا خواسته بودم تا با اون حرف بزنم سریع نوشتم: آره چرا که نه؟ اتفاقی افتاده؟..
اول براش یه شارژ زدم تا موقع حرف زدن با من تموم نشه و نصفه بمونه.
خیلی تشکر کرد گفت یه پسری بوده که خیلی هم دوستش داشته از دانشجوهای ترم بالایی،....
@azsargozashteha💚