eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
145.6هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
12 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ ایدی ادمین( ارسال پرسش و پاسخ)👇💗 @adminam1400 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 سلام من هفته پیش با همسرم رفته بودیم خرید، خانمم رفت داخل مغازه که مرغ و... بخره منم منتظر بودم بیاد بیرون یه خانم میانسال که مثل مادرم بودن خیلی شیک و مرتب چادر هم پوشیده بودن رفتن داخل مغازه بعد خانمم اومد بیرون خریدها رو داد به من که نگه دارم یهو دیدم اون آقا سر اون خانم داد و بیداد میکنه که برو بیرون، اون خانم هم با چشمای اشکی به سرعت اونجا رو ترک کرد از اون آقا پرسیدم چی شده گفتن که میگفت یه مرغ قرض بده فردا پولشو برات میارم کل بازار با خانومم گشتیم دنبالش دوییدم همه ی خریدای خودمون رو دادیم بهش اولش قبول نکرد میگفت نیازی ندارم اما بعد از اصرار ما قبول کرد گفت الهی خیر ببینی مادرجان و با گوشه چادرش اشک چشمش رو پاک کرد ماهم دوباره خرید کردیم اون خانم با همون وسایل برامون ناهار درست کرد مهمون داشتن نهارو باهم بودیم خانومم هنوزم بهشون کمک میکنه. کاش بدون هیچ توقعی به هم نوع خودمون کمک کنیم❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
☘ مادرم تعریف می کرد که خيلی وقت پیش پدرم ورشکست میشه.جوری که تو تهیه ی مایحتاج اولیه‌ زندگی میمونه. می‌گفت یه روز که یکی از طلبکار ها اومده بود برای گرفتن قرضی که داده بود. قاعدتا شرایط برگردوندن پول رو نداشته و خیلی شرمنده میشه.بعد از رفتن طلبکار و عصبانیتی که پدرم داشته مأمور برق قوز بالا قوز میرسه و بخاطر دیرکرد تو پرداخت میخواد که برق رو قطع کنه. پدر من هم که تو اون شرایط هیچی براي از دست دادن نداشته با مأمور بحثش میشه و از خرد تا کلان ممکلت رو با سلام و صلوات یاد میکنه! مادرم میگه مأمور بنده خدا می گفت من مأمورم و معذور. دستور دادن قطع کنم وگرنه اگه به من باشه شما هیچوقت پرداخت نکن.اما شرایط جوری نبوده که پدرم بتونه پرداخت کنه. مأمور برق همون‌جا متوجه‌ میشه که شرایط مالی ما خیلی داغونه.به پدرم میگه من دیگه برای قطع برق نمیام ولی شماهم قول بده وضعیتت بهتر شد خودت بیای اداره پرداخت کنی پدرم قبول میکنه. بعداز چند مدت که وضعیت مالی پدرم یه مقدار بهتر میشه. و می بینه خبری از قبض و مأمور برق نیست یادش می افته که قول داده تا خودش نره اداره، قبض برق رو خونه نیارن. بلند میشه و میره اداره که پرداخت کنه مشخصات میده و می بینه هیچ بدهی ای نداره.سراغ مامور برق رو از همکاراش میگیره و اون کسی که بابام مشخصاتشو میده .میگن چند روزه پیش تصادف کرده و رفته کما . مادرم میگه وقتی بابات اومد خونه از شدت ناراحتی فکر کردم اتفاقی برای مادرش که مریض بود افتاده.مادرم می گفت اون روزها خیلی براش از ته دل دعا کرده . براش گریه کرده که شفا پیداکنه. پدر و مادرم بهشون سر میزدن و پولی رو هم که بابت برق پرداخت کرده بود رو به مادر مأمور برق میدن .و تو اون شرایط کنار خانواده ش میمونن.خوشبختانه مسعود به هوش میاد و بعد از اون اتفاقات با پدرم رفیق صميمي هم میشن . پدرم همیشه میگه حواست به برخوردت باش .ممکنه با کسی که بحثت میشه بعدش باهاش رفیق بشی.مثل من که بخاطر یه برخورد اشتباه هیچوقت تو جمعی که مسعود باشه.نمیتونم راجع به رفتار درست حرف بزنم. ضایع ام میکنه و میگه تو که اسطوره ی اخلاقی! اگه اون روز کوتاه نمی اومدم منو کشته بودی مرد اخلاق:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••