شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت اعضای کانال اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️ حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش ا
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام خسته نباشید خواستم از اون خواهری که دکتر گفته بچه رو سقط کن وشوهرش بدون اینکه ایشون بفهمه دارو گیاهی ریخته داخل چایش خواهش کنم بازم برامون بگن که چی شد آخرش امیدوارم خدا هر چه خیره براش پیش بیاره
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام، در مورد دختر خانمی که پدر مادرش رو از دست داده بوده و زن برادرش در حقش خیلی محبت کرده و ایشون بعد از فوت خانم برا درشون فهمیدن که خانم برادرشون در قبال کارهایی که برای ایشون میکردن حقوق میگرفتن و دختر خانم الان از زن داداش شون دلخورن، عزیزم دخترم این رو بدان که محبت خریدنی نیست که برادر شما تونسته باشه با پول برای شما محبت بخره مطمئن باش مطمئن باش که خانم برادر شما دلی به شما محبت میکرده اگر محبتش دلی نبود شما متوجه میشدید وپولی که برادر شما به خانمش میداده یه جور سپاسگزاری از همسرش بوده در ازای لطفی که به شما داشته نباید اسمش رو حقوق بزارین ، من خودم اگر کسی از اعماق دل بهم محبت کنه با کسی که ظاهری محبت کنه متوجه میشم،واقعا بی انصافیه کسی که مثل مادر برای شما بوده بایک حرف آدم بی فرهنگ اینطوری ازش کینه بگیرید کسی که دستش از این دنیا کوتاهه، به نظر من شما برای زن دا داشت خیرات کن و از اینکه فکر بد در موردش کردی حلا لیت بطلب، تا کسی ذاتا خوب نباشه با پول نمیشه اخلاق و رفتار کسی را خوب کرد زن داداش شما ذاتآ خوب بوده
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
ممنون از همه
خانمی که دختر ۱۷ ساله دارین خ استوار سپاهی داره و مادرش راضی نیست این ازدواج به نفع دختر شما نیست هرکی میگه خودسر خوب باشه بسه در اشتباه محض غوطه وره دختر فقط با پسر زندگی نمیکنه با خونواده اشم زندگی میکنه و زجر میکشه وقتی مادر پسر دوستش نوشته باشه با زخم زبون شکنجه اش میده
دخترتون رو به کسی بدین که همه خونواده خواهان باشن
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام دوستان
دوستی که به زبان علاقه داری ولی بودجه نداری اپلیکیشن های آموزش زبان هست مثل زبانشناس که عالیه باید هزینه ای کم بپردازی تا بتونی نصب کنی و آموزشگاه سردار آسمانی که یکی از عزیزان همین گروه گفته بودند و من ازشون همیشه ممنونم خیر ببینن با هزینه کم آموزش زبان انلاین هم بوده جز آموزشهاشون .
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
سلام وقت بخیر در پاسخ به خانومی که گفتن بعد چند سال حامله شدن و دکتر گفته بچه ناقص هست و ایشون میخان بچه رو نگه دارن خانومی به عنوان مادری که یه بچه معلول داره بهت توصیه میکنم اینکارو نکن هم در حق خودت ظلم میکنی هم بچه پسر منم وقتی دنیا اومد دکتر بهمون گفت معلول هست و چون ۸ ماهه بود و زیر اکسیژن دکتر گفت بهتره نه بچه رو زجر بدین و نه خودتون رو و رضایت بدین اکسیژن رو قطع کنیم اما شوهرم مخالفت کرد و الان ۲۰ ساله که من و بچم داریم زجر میکشیم انشاالله خدا هیچ پدر مادری رو با غم اولاد امتحان نکنه کمی منطقی فکر کن مادری به چه قبمت؟
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
برای رفع شپش اتو مو هم خوبه...اگه حس کردید دچار شپش شدید ...از اتو مو استفاده کنید ..تا حد امکان از ریشه مو بگیرید به پایین...
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
خانمی که آقاتون کفتر داره...عزیزم شوهر منم شاید بیست سالی میشه که کبوتر داره...اول ناراحت بودم ...ولی به نظرم خودشو با این چیزا سرگرم کنه بهتر هست تا بره بیرون...پیش خودمون هست ..ولی بیرون بره چ می دونیم کجا میره..با این زمونه ی خراب...به نظرم جنبه مثبت شو ببین...
🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻
عزیزی که دخترش خواستگار از راه دور داره....و شوهرت مخالف راه دور هست...اگه به خوب بودن پسر مطمنی...قبول کنید اول یه چندسال تو شهر شما بمونه ..بعد اگه خواستن برن...تا یواش یواش شوهر شما هم به دوریش کمی عادت کنه...یا یه عقد طولانی...تا کم کم کنار بیاد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
شهید محراب مرحوم حضرت آیه اللّه سید عبدالحسین دستغیب نوشته : یك نفر حاجی مؤ منی كه از ارادتمندان به مرحوم حاج شیخ محمد تقی مجلسی رضوان الله تعالی علیه بود یك روز لوطیهای محل دورش را می گیرند و می گویند امشب می خواهیم بخانه تو بیائیم . حاجی از یك طرف می ببیند اگر آنها بیایند با وسائل لهو ولعب می آیند و مشغول فسق و فجور می شوند از طرف دیگر اگر آنها را رد كند و جواب رد گوید چگونه با لوطیها طرف شود مرتبا برایش مزاحمت ایجاد می كنند ناچارا قبول می كند بعد هم سراسیمه خدمت مرحوم مجلسی پناهنده شده و گرفتاریش را ذكر می كند. مرحوم مجلسی فكری می كند و می فرماید: اشكالی ندارد بگو بیایند من هم می آیم، حاجی مجلسی مهیا می كند و شیخ مجلسی زودتر از لوطی ها وارد می شود، لوطیها آمدند همین كه وارد خانه شد دیدند مرحوم مجلسی در مجلس نشسته . لوطی باشی ناراحت شد الا ن عیش و لهو ولعب جلوی آقا نمی شود كرد و آقا موی دماغش شده با بودن اوهیچ كاری نمی شود كرد. اجمالا پیش خود خیال كرد حرفی بزند تا مرحوم مجلسی قهر كند برود و آن وقت آنها آزاد باشند. گفت : جناب آقا مگر راه و روش ما لوطیها چه عیبی دارد كه بما اعتراض می كنند. مرحوم مجلسی فرمود: چه خوبی درشما هست كه آنرا مدح كنیم . گفت هزارها عیب داریم اما باز نمك شناسیم اگر نمك كسی را خوردیم دیگر به او خیانت نمی كنیم تا آخر عمرمان یادمان نمی رود، مرحوم مجلسی فرمود: این صفت خوبی است ولی آن را در شما نمی بینم . لوطی باشی گفت : در این اصفهان از هركس می خواهی بپرس ؟ ببینید ما نمك چه كسی را خورده ایم كه به او بد كرده باشیم مرحوم مجلسی فرمود: خود من گواهی می دهم كه شما همه نمك بحرامید آیا با خدای خود چه می كنید، ای كسی كه نمك خدا را می خوری و نمكدان می شكنی، این همه نعمت خدا را خوردن و استفاده كردن و این جور سركشی كردن و پیروی از نفس و هوی كردن ؟! نمك خدا خوردن و نمكدان او را شكستن ... این كلمات مرحوم مجلسی كه عین واقع و حقیقت بود در همه آنها اثر كرد، سرخجلت بزیر انداختند و هیچ سخن نگفتند سكوت مطلق، پس از مدتی همه رفتند، صبح اول وقت لوطی باشی در خانه مرحوم مجلسی را كوبید مرحوم مجلسی در را بازكرد دید لوطی باشی است . گفت : دیشب ما را آتش زدی ما را آگاه كردی ما را توبه ده چون از كرده های خود پشیمانیم، مرحوم مجلسی هم لطف می كند آنها را به عمل توبه و تدارك از گذشته ها وا می دارد.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🔹
حضرت صادق - علیه السلام - فرمود: مردی در زمان های گذشته زندگی می كرد، در جستجو بود دنیا را از راه حلال بدست آورد و ثروتی فراهم نماید ولی نتوانست . از راه حرام جدیت كرد باز نتوانست . شیطان برایش مجسم و آشكار شده گفت از راه حلال خواستی ثروتی فراهم كنی نشد و از راه حرام هم نتوانستی اینك مایلی من راهی بتو بیاموزم كه بخواسته خود موفق شوی ثروت سرشاری بدست آوری و عده ای هم پیرو و تابع پیدا كنی ؟ گفت آری مایلم . شیطان گفت از خود كیش و دینی اختراع كن مردم را بسوی كیش اختراعی دعوت نما بدستور شیطان رفتار كرد، مردم گردش را گرفته پیرویش كردند و به آنچه مایل بود از ثروت دینا رسید. روزی ناگاه متوجه شد كه چه كار ناشایستی كردم مردم را گمراه نمودم خیال نمیكنم توبه ای داشته باشم مگر اشخاصیكه بواسطه من گمراه شده اند متوجه كنم كه آنچه از من شنیدند باطل و ساخته شده خودم بود آنها را برگردانم شاید توبه ام پذیرفته شود. به پیروان خود یك یك مراجعه كرد آنها را گوشزد نمود كه آنچه من میگفتم باطل بود، اساس و پایه ای نداشت آنها جواب می دادند دروغ میگوئی گفتار سابق تو حق بود اكنون در كیش و دین خود شك كرده و گمراه گشته ای . این جواب را كه از آنها شنید غل و زنجیری تهیه نمود بگردن خود آویخته گفت باز نمیكنم تا خدای توبه ام را بپذیرد. خداوند به پیغمبر آنزمان وحی نمود كه به فلانی بگو قسم بعزتم اگر آنقدر مار بخوانی و ناله نمائی كه بند بندت از هم جدا شود دعایت را مستجاب نمی كنم مگر كسانیكه بكیش تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودی بحقیقت كار خود اطلاع دهی و از كیش تو برگردند (اینكار هم كه برایش امكان نداشت).
داستانها و پندها, ج1/ مصطفي زماني وجداني
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌
سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال
ایام به کام
دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇
پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم
و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن
تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه
یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه
پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم
یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره
فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند
ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇
در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅
https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139
عضو بشید همگی🙏👆
کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸
#ارادتمند🙏🌸
#حبیبه
🔴 داستان زیبای توبه 🔴
سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت ولی قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد و حسرت به دل بودم. کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری توی کوچمون اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد.یه روز بهم گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام به شوهرت همه چیو میگم...منم محکم گفتم نه...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم فقط گفتم خدایا خودت نجاتم بده 😭،اخرش یه شب اومد در خونه و یه پاکت نامه رو انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست اومد و نامه رو خوند ،منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم و نگاش میکردم .بعدشم بدون اینکه چیزی بگه با عجله رفت بیرون.میتونستم تو این فاصله در برم ولی پاهام انگار خشک شده بود .هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یهو دیدم چند نفر با لگد دارن میکوبن به در...👇⛔️
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
ماجرای زندگی این خانم دلتونو میلرزونه😭
#حرف_اعضا ❤️🍃
«به نام آنکه از شدت حضور ناپیداست»
سلام وقت تون بخیر دوستان
چند هفتهای میشد که میخواستم این مطلب رو به اشتراک بگذارم و به یک کار فرهنگی دعوت تون کنم، ازدواج مسئله پر حاشیه و پربحثی که در این کانال بارها مورد بحث قرار گرفته.
بارها کل کل کردیم، بحث کردیم، ضعفهای همدیگه رو به رخ کشیدیم، خشم و ناامیدی رو مهمون دل خواهران و برادرامون کردیم.
بحث مهریه، حق طلاق، طلاق، مادیات (خونه، ماشین، حقوق بالا و ثابت، مراسمها، و ...)، قیافه و هیکل از مباحثی که در اکثر نظرات دیده می شه!
اما می خوام بدونم چقدر این مباحث در خوشبختی و آرامش زوجها تاثیر گذاشته؟، یعنی همه خانمهایی که حق طلاق ندارند و مهریه اشون پایینه الان بدبختن؟، یعنی همه مردهایی که خانم هاشون در حد داف های اینستاگرام و بازگران هالیوودی جذاب و زیبا نیستند (البته از نظر استاندارهای مسخره وگرنه هر کس زیبایی خاص خودش رو داره چون مخلوق خداست) الان زندگی هاشون داغونه؟، یا اون زنهایی که شوهران شون هیکل ورزشی، قیافه و قد آنچنانی (باز هم همون استانداردهای مسخره) یا حقوق ثابت و خفن ندارند از مردهاشون بدشون میاد؟
یعنی اون اجاره نشین ها همگی بدبختن؟، یا اون زوجهایی که مراسمات رو ساده گرفتند یا کلاً نگرفتند! یعنی همه آدم ها از اول همه چیز رو داشتن؟، یعنی نیستند افرادی که با تلاش و تحمل سختی خونه، ماشین، شغل ثابت و ... رو به دست آورده باشند؟
این قدر مهمن؟، من خیلی فکر کردم ولی دیدم اکثر زندگیهایی که خراب شدن به دلیل عدم آموزش مهارتهای زندگی و انتخاب غلط شون بوده! نه حق طلاق نه مهریه بالا نه قیافه طرف شون خوشبخت شون نکرد!
خونه مون میدون جنگ نیست من به خاطر تو اینجام،
سر چی باید بجنگیم، من ازت چیزی نمی خوام
، تو اکثر نظر ها (من و تو) دیدم؛ ولی ازدواج و تشکیل خانواده یعنی (ما)؛ فقط ما...
اگر آرامشی بدست بیاد برای ماست، اگر موفقیتی بدست بیاد برای ماست، اگر شکستی حاصل بشه اون شکست برای ماست (نه فقط زن یا مرد)، اگر فرزندی از اون زندگی حاصل بشه برای هر دو اون هاست هر نتیجه ای از اون زندگی حاصل بشه متعلق به ماست ...
این خط کشی های مسخره مال من مال تو، این کار تو اون کار من و ... از کجا میاد؟، از چه تفکری؟ چه سودی دارن برای (ما)؟، نه غریبم نه یه دشمن نه تو این خونه اسیری، نمی خوام کسی فدا شه نمی خواد سنگر بگیری، بر خلاف همه آدمایی که زن خونه بودن رو کلفتی و اسارت میدونن من تقسیماتی که در دین هست رو خیلی دوست دارم این قدر ظریف و قشنگه.
دیدید چقدر قشنگ به مردها گفته اگر نان آور خانه هستی مغرور نشو، زنت هم در حد تو کار کرده؟، کجاست؟
همون جایی که گفته تو در ازای همه کارهای خونه و بچه داری پول بگیری، یه بار به مامانم گفتم خندید گفت چه فرقی داره پول بابات همین الان هم دست منه!!!
از این جیب به اون جیب! مسخره است!!!، یا حتی من با خودم فکر کردم مگه من مستخدم خونه م هستم که در ازای شستن ظرف پول بگیرم، من خانم اون خونه هستم.
ما شریک زندگی هم هستیم بر اساس روحیات و استعداد هامون تقسیم کارهایی شکل گرفته!، بیاید تصور کنیم یه مرد هم بچهای که گریه می کنه رو آروم کنه، هم غذا درست کنه و ... کلاً مدیریت خونه کاری هست که باید همزمان چند کار انجام بدی که آقایون بعید می دونم بتونند!
از اون طرف روحیات مردها به کارهای بیرون بیشتر می خوره!، و هزار تا دلیل دیگه که من سوادش رو ندارم. یه مثال از یکی از اعضای کانال شنیدم خیلی قشنگ بود میگفت: نقش زن و مرد در زندگی مثل چرخ دندهها می مونه یکی از اون ها سریعتر کار کنه یا کلاً کار نکنه کل مجموعه آسیب می بینه!
واقعاً همینه، من که تسلیم تو بودم از چه جنگی زخم خوردی، با کی می جنگی عزیزم، من ببازم تو نبردی، بیاید آتش بس بدیم و برای ساختن خانوادههای نمونه تلاش کنیم، خانوادههایی که بر پایه اعتماد ساخته میشن، خانوادههای استاندارد و اصیل ایرانی ...
بیاید فراموش کنیم فلان پسر از قیافه و خونه مون و جهازم ایراد گرفت، یا فلان دختر به خاطر پول و ماشین و خونه و قد بهم بی احترامی کرد، بیاید تجربیات تلخ رو بریزیم بیرون و با هم شروع به فرهنگ سازی کنیم.
خدا رو شکر بچههای اینجا همه آگاه، دلسوز، اهل مطالعه، با تجربه، فهیم هستند و می شه روشون برای این کار حساب باز کرد، پیشنهاد خودم اینه؛
* تبعین معیارهای صحیح و کارآمد در زندگی (با هم بررسی کنیم همون مطالعات و تجربیات رو بذاریم کنار هم و ...)
* هر چیزی که باعث می شه ما در نقشهایی مثل شهروند جامعه، همسر، مادر/ پدر، بهترین باشیم رو با هم به اشتراک بگذاریم
* دیدگاههای جنس مخالف، متفاوته گاهی حتی قابل درک نیست، اگر لطف کنید هم خانمها و هم آقایون کمک کنند آگاهی مون رو بالا ببریم
ممنون از همگی❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خدمت اعضای کانال اول تشکر کنم از کانال خوبتون❤️ حقیقتا ی سوالیه ک برام پیش ا
پاسخ اعضا 🌺🌙
.
سلام خدمت ادمین ودوستان مجازی خداخیربه همگی بدهدعزیزی که دچاراختلال دوقطبی هستن خواهرم همین مشکل راداشت توهم میزدپیش دکترضیاءالدینی درکرمان درمان شدالآن سالهاست درمان شده شماهم پیش این دکتربروانشاءالله درمان قطعی میشوی
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام به همه مخصوص به اون برادری که این همه برای برادر خودش میسوزه خیلی ناراحت شدم وخیلی هم گریه کردم آخه ما هم مشکل شما رو با عروسم داریم پسر من همهی زندگی شو فدای همسرش کرد ۹ما ه باهم بودن دریغ از یک محبت اما پسر سادهی من حتی یک جفت جوراب برای خودش نخرید ولی همه جوره به خانمش رسیدگی کرد من هم مثل شما میسوزم از درون که چرا به خواستگاری چنین دختری رفتم اما گفتم با ایمان وبا خداس ولی حیف فقط خدا رو در نماز میدونن وبس دل شکستن کارشون خدا جواب دل شکسته شما ما رو بده هیچ وقت هم ناشکری نکن بمون تا به چشم خودت ببینی تقاس پس بده پس برای زنده ماندن وزندگی تلاش کن وناامیدی رو از خودت دور کن ببخشید اگه بعضی جاها اشتباه نوشتم در حال گریه مینویسم
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
درمورد اون خانمی که زن داداشش براش مادری کرده ولی از داداشت پول میگرفته اول اینکه بی انصافی نکنید از غریبه که پول نگرفته از شو هر خودش گرفته اگر چه کار شون هم درست نبو ده اما میتونست پول رو بگیره و محبتش واقعی نباشه اما این همه سال اینقدر تو رو دوست داشته که اصلا متوجه نشدی شاید به زور این کار رو نکرده داداشتون بهش پول داده تا از همه لحاض تامین با شه وبرای شما کم نزاره قدر داداشتو ن رو بدو نید به خدا همی داداش ها این کار رو نمی کنند
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
برای خواهری که گفتن پدرومادر ازدست دادن وزنداشش ازش مراقبت کرده والان فوت کرده عزیزم الان که اون بنده خدا فوت کرده اگرهم پول گرفته برادرتون داده ولی مهم اینه که اون جای مادرتون پرکرده وبه شما خیلی محبت کرده بنظرم ناراحتی شما بیمورده چون میتونست پول از برادرتون بگیره وبه شما محبت نکنه مطمئن باش اون خانم به شما خالصانه محبت میکرده که شما کمبودمحبت احساس نمیکردی اگر بخاطر پول بود شماهم احساس میکردی بنظرم خیلی کار بدی میکنی حالا که اون دستش ازدنیا کوتاه شده شما باید مدام براشون خیرات بدین وبه بچه هاش محبت کنید
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام و عرض ادب
تجربه ام درمورد شپش بهتون میگم امیدوارم برای شما هم جواب بدهد.
یکی ازدخترام ازطریق مدرسه شپش گرفته بود ومن متوجه نشده بودم به همین ترتیب اون یکی دخترم و خودم هم دچارش شده بودیم وخبر نداشتیم تااینکه براثر خارش زیاد متوجه شدیم وقتی به کله ها شون نگاه میکردم باخودم میگفتم فقط باید کچلشون کنم اخه موهاشونم بلند بود دلم نمیومد تااینکه شنیدم اسفند رو بجوشونم بامقداری نمک دریا روی سرشون البته داغ میریختم ولی ازخارش سرکم میشد بعد سرخودمم دچاربود کسی هم نبود بخاد شونه بکشه وشپش جداکنه خلاصه منم حوصله این کارا رو نداشتم یه فرمول من دراوردی خودم ساختم وروی سرخودم زدم بعد که نتیجش دیدم خوبه برای بچه هامم استفاده کردم وبدون دنگ وفنگ ازشر شپشها خلاص شدیم فوری
کاری که من کردم این بودکه سرکه ونمک وفلفل تند قرمز وکمی هم آب اسفند که ازقبل جوشونده بودم روقاطی کردم گذاشتم بجوشع گرم گرم اینا رو روسرم ریختم به همه جاسرم رسوندن بعدشم کیسه پلاستیکی کشیدم روسرم یه روسری هم روش بستم مدت دوساعت بعدم رفتم حمام شستم به این ترتیب تخم شپش ها پوک شده بودن وبی اثر
بچه هامم همینجور راحتشون کردم😊
موفق باشید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ قیمت این لحظه چند ؟؟؟
😭فرزندان شهدا یتیم شدن تا بقیه بچه ها اول مهر تو امنیت کامل برن مدرسه و درس بخونن.....
#کلاس_اولیها
#امنیت_اتفاقی_نیست
#یاد_شهدا
#راه_شهدا
#هفته_دفاع_مقدس
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 ...اگه من جای تو بودم ،تو منو ول میکردی ؟ تو دیگه دوسم نداشتی؟ ساکت بود و گ
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
نجمه
از صبح خیلی زود همه مشغول تمیز کردن خونه بودن، میدونستم مهمون داریم اما نمیدونستم کیه، سرگرم عروسکام بودم که خانوم جون اومد پیشمو گفت پاشو یه لباس مرتب بپوش، بدون هیچ حرفی رفتمو لباسمو عوض کردم... نزدیک عصر بود که سروکله مهمونا پیداشون شد...خیلی تعجب کردم، آخه مهمون همسایه مون و خواستگار خواهر بزرگترم بود که هفته پیش اومد و جواب نه گرفت، چون خواهرم عاشق پسر عمه مون بود و منتظرش بود...من تو آشپزخونه نشسته بودم که خانوم جون اومد تو و یه سینی چای ریخت و گفت بلند شو این سینی رو بگردونسینی برام خیلی سنگین بود، اما مگه میتونستم رو حرف خانوم جون حرف زد...سینی رو چرخوندم و دوباره رفتم تو آشپزخونه...نمیدونستم موضوع چیه و برامم مهم نبود، فقط میخواستم زودتر برن تا برم با عروسکام بازی کنم. دو سه روز گذشت، من سرکلاس بودم که ناظم اومد و گفت خانوادم اومدن دنبالم، خوشحال شدم که زودتر میرم خونه. تند تند وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون، خانم جون و نرگس خواهر بزرگم تو حیاط کوچیک مدرسه منتظرم بودن. خانم جون گفت میخوایم بریم بازار،میخوایم خرید کنیم تعجب کردم، آخه ما فقط عیدا خرید میکردیم، اونم خودمون نمیرفتم خانم جون میرفت و واسه همه یه دست لباس میخرید و میومد. بازم چیزی نپرسیدم، چون خیلی از خانم جون حساب میبردم. سوار ماشین های خطی روستامون شدیم و رفتیم شهر. تو شهرمون یه پاساژ بزرگ بود که همه چی داشترسیدم جلوی پله هاش که دیدم فریبا خانم مامان خواستگار نرگسم اونجاست، مامان و نرگس رفتن پیشش و منم دنبالشون.سلام که کردم، فریبا خانم بغلم کرد و گفت سلام عروس خوشگلم... تو عالم بچه گی بودم هنوز، نمیفهمیدم منظورشو...
یکم خرید کردن برام، همشم چیزای زنونه بود، کفش پاشنه دار، چند تیکه لوازم آرایش و... داشتم از ذوق میمیردم اما خبر نداشتم چه خوابی دیدن برام..تو خونه کفشامو میپوشیدم و فکر میکردم خیلی بزرگ شدم، رو ابرا بودم، آروم آروم داشتم از عروسکام و دنیای بچه گیم فاصله میگرفتم،تا حالا هیچکس اینجوری بهم توجه نکرده بود، عاشق فریبا خانم شده بودم، فکر میکردم خیلی مهربونه که برام خرید کرده.دو روز بعد باز اومدن اجازه مو گرفتن و منو بردن خونه یکی از همسایه هامون برای اصلاح، کلی گریه کردم زیر دستش تا بالاخره تموم شد، تو آینه کوچیکی که بهم داد خودمو نگاه کردم، خیلی تغییر کرده بودم، ابروهام نازک و کمونی شده بود،ذوق زده شده بودم واسه این همه تغییر.از فرداش کم کم زمزمه نرفتن مدرسه شروع شد، خانم جون چپ میرفت راست میرفت میگفت دخترو چه به درس خوندن، دختر باید خونه داری بلد باشه، باید دستپختش خوب باشه... اما من عاشق درس و کتابام بودم، ولی بازم حرف حرف خانم جون بود، حتی اقاجونمم رو حرفش حرف نمیزد.پنجشنبه بود، خانوم جون صبح زود بیدارم کرد و بقچه لباسامو داد دستم و با نرگس راهی حموم روستامون شدیم.وقتی برگشتیم خونه خیلی شلوغ بود، نرگس منو برد تو اتاق و خانوم جونم با یه دست کت دامن شیری اومد تو و گفت اینارو تنت کن.دلم شور میزد، از استرس حالت تهوع داشتم.لباسارو پوشیدم و یه جوراب رنگ پا زخیمم پام کردم، نرگس یه جفت صندل سفید آورد برام و یه چادر حریر هم انداخت رو سرم...
نرگس نگاه کردمو گفتم، آبجی چه خبره؟! چرا اینارو پوشیدم؟!گفت داری عروس میشی دیگه... نمیدونستم چی بگم، نه ناراحت شدم نه خوشحال، گفتم عروس کی؟! گفت پسر فریبا خانوم
گفتم مگه قرار نبود تو عروس اونا بشی؟! گفت بسه دیگه چقدر سوال میپرسی، بدو الان خانم جون میاد، آماده نباشی به من غر میزنه. از نرگس خاطره خوب زیاد نداشتم، خواهر بزرگ بود و همیشه به منو بقیه بچه ها زور میگفت.نسرین خواهر کوچیکم یه گوشه از اتاق نشسته بود و با غصه نگام میکرد، انگار اون بهتر از من میفهمید چه بلایی داره سرم میاد. گیج بودم، اصلا درک درستی از ازدواج نداشتم، نمیفهمیدم قرارِ چه اتفاقی بیفته، فکر میکردم بازیه ،یه دختر 14 ساله که عروسک بازی میکنه چی از زندگی میدونه...خانوم جون اومد تو اتاق، چادرملو تا زیر جونم کشید پایین و دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشید، درست جلومو نمیدیدم...فقط صدای همهمه میومدکنار یه صندلی ایستادیم و منو به سمت صندلی هل داد تا بشینم..با دستم یکم چادرشو دادم بالا و اطرافمو نگا کردم، یه سفره جلوی پام بود که پر از وسیله های تزئینی بود، کنارمم یه صندلی بود که خالی بود، اما زیاد طول نکشید که با چندتا یالله، پسر فریبا خانم اومد و کنارم نشست... حس بدی داشتم، انگار تو قفس بودم، دلم میخواست فرار کنم اما میدونستم خانم جون زنده م نمیذاره... صدای یه آقایی از تو قسمت مردونه اومد که اجازه میخواست تا شروع کنه
#ادامه_دارد...
زندگینامه شهید عبدالمهدی کاظمی🌸🍃
شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی فرزند عباس در سال ۶۳ متولد شد و با مدرک تحصیلی کارشناسی رشته حقوق در سال ۸۵ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. وی پس از گذراندن دورههای مختلف نظامی و مسئولیتهای مختلف ازجمله فرمانده گروهان پیاده گردان ۱۵۴ چهارده معصوم لشکر ۸ نجف اشرف، فرمانده گروهان گردان امام حسین سپاه ناحیه خمینیشهر، پزشکیار، مسئول تربیتبدنی، مسئول جنگ نوین در گردانهای سپاه، در اواخر آذر ۹۴ در جبهه مقاومت اسلامی و حق علیه باطل در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. عبد المهدی کاظمی در سال ۸۴ ازدواج و در جویآباد خمینیشهر زندگی میکرد که از این شهید دو فرزند دختر بانامهای فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است. عبد المهدی در آیینه زلال دل خویش، خاطره خوش مسجد را یافته بود که در نوجوانی به او پیشنهادشده بود بسیجی گردد؛ او این کلام را بشارتی دانست و بسیجی شد، او را مسئول کتابخانه و نوار خانه بسیج کردند. وقتی فرمانده پایگاه اشتیاق و پشتکارش را دید، مسئولیت تمام امور فرهنگی و ورزشی بسیج را به او سپرد. نماز برای او حرف اول را میزد.هنگامیکه امام جماعت در مسجد محل حاضر نبود، نگاهی به جمعیت داخل مسجد انداخت و گفت:”به مسجد آنطرف محل میرویم ” و همراه 20 یا 30 نفرِ به آن مسجد رفتند. شرکت در نماز جماعت را بسیار به دوستان سفارش میکرد و خود نیز به این امر اهتمام ویژهای داشت. یکی از همکارهای عبد المهدی میگفت: “من عاشق قنوت گرفتن عبد المهدی در نماز هایش بودم. طوری دست هایش را بالا میگرفت که یاد قنوت گرفتن شهدا میافتادیم و دید ن قنوت عبد المهدی یه حس معنویت عجیبی رو منتقل میکرد.” همسر عبد المهدی کاظمی در خصوص سبک زندگی شهید میفرماید: همسرم آن زمان درس طلبگي ميخواند و ميگفت: “من طلبه هستم و مالي از دنيا ندارم. داراييام همين كاپشني است كه پوشيدهام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اینطوری هستم اگر ميتوانيد قبول كنيد. ميدانم كه ارزش شما بيش از اين حرفها است. انشاءالله بعدها اگر توانستم جبران ميكنم. الان من درس ميخوانم و حقوقي ندارم. دوست دارم همسرم سادهزيست باشد. اگر قرار است نان خالي يا غذاي خوب هم بخوريم بايد بادل خوش باشد. زندگي بالا و پايين دارد، تلخي هست، سختي هست.” همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد ميكرد. براي خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود. دوست داشتم مرد زندگيام مؤمن و استاد اخلاق من باشد. آنقدر همسرم ازلحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد. واقعاً هم عبد المهدی در مدت زندگي براي من مثل استاد اخلاق بود. امروز كه ميبينم عبد المهدی در كنارم نيست گويي از بهشت بيرون آمده باشم. من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم ميدانم.
وصیت نامه شهید عبدالمهدی کاظمی🌸🍃
بسم الله الرحمن الرحیم و اما سخن وتوصیه های خود به برادران و خواهران : 1- در سوره اعلی آیه " قد افلح من تزکی " خداوند رستگاری رابرای کسانی می داند که نفس خود را پاک کرده باشندودر راه حق را به درستی پیموده و خانواده و جامعه را بر محور اخلاق پایه ریزی کنند . 2-همواره بایدگوشهایتان شنوا و چشمانی بصیر و بینا به امر ولی فقیه داشته باشید که اگر این چنین شد هیچ وقت گمراه نخواهید شد 3-همیشه حق و باطل در پیکار وجنگند و در همه حال حق را بگوئید وعمل کنید واز باطل روی گردان باشید .این اصل بصیرت است که باید در خود تقویت کنید تا این دو مخلوط نشوند وفتنه بوجود نیاید در فتنه های آخر الزمان و فتنه های سال 78 و88 با اینکه افراد خوبی زندگی کرده اند ولی به دلیل عدم بصیرت گمراه می شوند و خود را از صف مردم وولی فقیه جدا می کنند وتنها گمراهی وحقارت نصیب آنها می شود 4 در آیات قرآن تدبر کنید وبه فرامین آن عمل نمایید. 5- ظلم یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و عقلا وشرعا گناهی بزرگتر از ظلم وجود ندارد که ظلم به بندگان خدای متعال را ظلم به حق الناس نامیده اند و همین جا ذکر می کنم که اگر به کسی ظلم کرده ام وخود نیز ازآن آگاهی ندارم طلب بخشش می کنم وعاجزانه در خواست دارم که این حقیر را عفو کنید. 6- در سفارش به احترام به پد رومادر به آیات قرآن اشاره می کنم که خداوند فرمود " بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف "حتی به پدر ومادر خود اف نگویید 7-سفارش می کنم همه شما را به نماز اول وقت وبه جماعت چرا که نماز ساده ترین وزیباترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است . 8-اسلام به ما آموخته که دین از سیاست جدا نیست و آن چیزی که دشمن به دنبال آن است جدائی این دو از هم است اسلامی که مرگ بر آمریکا ومرگ بر اسرائیل در آن نباشد اسلام آمریکائی است وخدایا توشاهد باش که این حقیر همیشه وهمه حال آمریکا واسرائیل را دشمن اسلام وانقلاب دانسته ومن نیز دشمن آنها هستم وخواهم بود و با این عقیده به سوی تو می
شتابم. 9-انقلاب جمهوری اسلامی ایران معجزه قرن است والگوئی است برای استقامت پس حفظ این انقلاب از اوجب واجبات است و به همه شما خواهران وبرادران عزیز توصیه وسفارش می کنم که انقلاب را دوست داشته باشید وبرای حفظ آن تا پای جان بکوشید که ان شااله این انقلاب به انقلاب حضرت حجت ابن الحسن (عج) وصل خواهد شود . 10- شمارا توصیه می کنم به حفظ ، پیشرفت وارتقاء " بسیج " که هر قدر تفکر بسیجی توانمند وشکوفا باشد انقلاب نیز قدرتمند خواهد بود . التماس دعا عبدالمهدی کاظمی 94/8/21
#حرف_اعضا 🌻🍃
سلام به همه
میخواستم تو این سوال هم آقایون هم خانم ها شرکت کنند. موضوعش هم این هست که اگه هر کدام از شما چه مجرد چه متاهل و چه خانم یا آقا در صورت داشتن زندگی مشترک با همسرتون چطور سعی میکنید هر روز خوشحالش کنید و به زندگی امیدوارتر؟؛ خانوم ها بگن مثلا چه ایده خلاقانه ای برای شاد کردن شوهرشون خواهند داشت و یا دارند؟
مثلا خودم رو میگم هر روز صبح هر دو با هم میریم پیاده روی و کلی انرژی مثبت و خنده و سوژه گیر میاریم و در کنارش ورزش مون رو هم داریم. البته خیلی موقع ها هم تو حیاط خونه مون پیش میاد صبح ها ورزش و شادی داریم البته سعی میکنیم کمتر سر و صدا کنیم.
بعد از اینکه همسر جانم از سرکار اومدش هم به طرز عجیبی یه غافلگیرانه دارم براش. البته ایشون چون با جنبه و با گذشت هستن با لطافت برخورد میکنن وگرنه هر کسی جای ایشون باشه یه چَک جانانه به طرف مقابلش میزنه!
یک بارش رو میگم شماها بقیه ش رو حدس بزنید؛
همسر من از سوسک میترسن ولی من نه. یه بار یه سوسک مصنوعی قایم کردم تو دستم و به محض ورود بعد از دست و روبوسی انداختم تو یقه اش و ایشون کم مونده بود گلاب به روتون ...!
یا مثلا یه بار قبل رفتن سرکارش تو کفشش یه سوسک مصنوعی گذاشتم و خلاصه ماجراهای من و اقا سوسکه و همسرجان. در مورد همسرم هم بگم ایشون یه کم آدم به ظاهر عبوسی هستن ولی خوش روحیه و با جنبه... برعکس خودم که نیشم تا بناگوشم بازه!
یکی از روش هایی که همسرم بشدت نقطه ضعف داره و غش میکنه از خنده موقع هایی هست که من بچگونه حرف میزنم. یه بار سرکار بود و منم زنگ زدم که بخندونمش بنده خدا حواسش نبود و رفت رو بلندگو و خلاصه جلو همکاراش از خجالت ...!
آقایون هم بگن چه ایده های خلاقانه و یا مردم آزارانه نسبت به شادی همسرشون دارن و یا خواهند داشت؟ خواهشا انرژی منفی ندید و نگید آی دلت خوشه و فلان و بهمان. ما هم مشکلات اقتصادی داریم ولی خب امید و توکل مون به خدا هست. اینم بگم منو همسرجان همسن هستیم.
مررسی عزیزان
🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓
سلام دوستان
میشه یه کتابی یه راه حلی برای ناز داشتن در مقابل شوهر به من معرفی کنید؟ من نامزد کردم و بلد نیستم ناز کنم، واقعاً بریدم، نمی دونم در چه مورد با همسرم حرف بزنم، همه ی حرف هامون در مورد چیزهای روزمره، خاطرات مدرسه و نمی دونم مسائل جامعه و... هست.
خنده و شوخی داریم ولی همه دوستانه است، داریم از هم دور میشیم، حالم از خودم به هم می خوره که نمی تونم دو کلام تلفنی حرف بزنم، دوستانم از لحن حرف زدنم تعجب می کنن میگن تازه نامزدی، چرا اینجوری صحبت می کنی؟ ناز داشته باش
نامزدم رو دوست دارم، اونم دوستم داره، مکالمات مون خیلی خشکه، من البته آدم احساسی هستم ولی بروز دادنش رو بلد نیستم، گاهی به خودم لعنت می فرستم بعد از مکالمه که چرا این مدلی حرف زدم، دوستم وقتی با نامزدش صحبت می کنه من خودم کیف میکنم، چقدر با ناز، چقدر طناز!
خودم دختر خوشگلی ام ولی چه فایده، می بینم دوستانم که زیبایی کمتری دارن صمیمیت بیشتری ایجاد می کنن، اصلاً خوشگلی من به چه درد می خوره، کتاب روانشناسی خوندم ولی به دردم نخورد، فیلم و کتاب...
تو رو خدا یکی منو از این زمختی نجات بده، اونجوری نیستم که یکی ببینه منو فکر کنه زمختم. حس بدم نسبت به خودم تو رابطه مون هم تاثیر گذاشته، طبیعتاً نامزد من دوستان مرد داره و می تونه باهاشون بگه بخنده، ولی رابطه اش با من باید عمیق تر باشه.
حس بیچارگی دارم که نمی تونم احساساتم رو بروز بدم، نامزدم چیزی نمیگه ولی می دونم داره به خاطر این دافعه من دور می شه، اون حسی که نیاز داره از زنش دریافت کنه نمی گیره، منم اون حسی که نیاز دارم بدم رو نمیدم و حس تهی دارم، مردم مشکل مالی و جنسی و خیانت دارن، مشکل ما هم شده خشکی من.
من یه دختر سرشار از احساسات ظریفم، خیلی ظریف، بیشتر از اون دوستانم که بلدن عشوه بریزن ولی بروز دادنش رو بلد نیستم، هی گند می زنم، حتی گاهی ارزو مرگ میکنم به خاطر این رفتارم
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400