شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 نجمه از صبح خیلی زود همه مشغول تمیز کردن خونه بودن، میدونستم مهمون داریم
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
نجمه
4 بار خطبه عقد خونده شد و من جواب ندادم، دیگه برام مهم نبود خانوم جون چیکار میکنه...بار آخر هم عاقد گفت حتما راضی بوده که نشسته پای سفره عقد، اون روز من بدون اینکه راضی باشم، شدم همسر مردی که نمیشناسم...اون موقع به این فکر نمیکردم اما بزرگتر که شدم احساس میکردم پس مونده خواهرمو دادن به من،
مثل همه اون وقتایی که لباسای خوب مال خواهر بزرگم بود و وقتی کهنه و کوچیک میشد میرسید به من...تو روستای ما رسم بود بعد از عقد، داماد شب خونه عروس میموند...نمیدونستم باید چیکار کنم، مهمونا رفته بودن، داداشام هر کدوم یه سمت ولو شده بودن، خانم جون و نرگس تو آشپزخونه بودن و آقا جون تو حیاط...احمد پسر فریبا خانمم یه گوشه نشسته بود و هی نگام میکرد خانم جون اومد زیر گوش احمد یه چیزی گفت و اونم بلند شد و دنبال خانوم جون رفت تو یکی از اتاقا.رفتم تو حیاط پیش آقاجون، خیلی تو خودش بود. میدونستم راضی نبود اتفاق اما مگه میتونست برخلاف نظر خانوم جون چیزی بگه،
خانوم جونو میپرستید.گفتم آقاجون خوبین؟! گفت خداروشکر،
دیگه زبونم نچرخید تا حرفی بزنم نیم ساعت تو حیاط دور زدم تا شاید خسته بشه و بره خونشون... اما انگار سمج تر از این حرفا بود.خانوم جون صدام کرد، رفتم تو خونه و دستمو گرفتو منو برد دم همون اتاقی که احمد توش بود. به زور هلم داد تو اتاق و درو بست من موندم و یه مرد غریبه، یکی که تا صبح حسی بهش نداشتم اما حالا ازش متنفرم بودم.تشک دو نفره وسط اتاق حالمو بد میکرد، یهو از شدت استرس به سرفه افتادم، صداش اومد که خیلی عادی گفت نجمه برو یکم آب بخور. یه نگاه وحشتناک حواله ش کردمو رفتم دم پنجره اتاق نشستم.خدا خدا میکردم زودتر صبح بشه، انگار هوای اتاق کم شده بود، نمیتونستم نفش بکشم، احمد بلند شد، زیر چشمی نگاش میکردم، نفسم رفت، ترسیدم بخواد بیاد طرف من اما رفت یه گوشه تشک دراز کشید و دیگه حرفی نزد.تا صبح دم پنجره نشستم، هوا که روشن شد انگار دنیا رو بهم دادن، مثل موشک از اتاق پریدم بیرون و محکم خوردم به خانوم جون...
با کلی التماس خانم جونو راضی کردم که برم مدرسه. هر روز از مدرسه که برمیگشتم میدیدم تو یکی از کوچه ها منتظرمه...نمیدونستم چه جوری بهش بفهمونم ازش بیزارم. هرچقدر من بیشتر کم محلی میکردم انگار اون بیشتر میومد طرفم... همه سعیمو میکردم بهش فکر نکنم اما مگه خانوم جون میذاشت. عقد زورکی بس نبود، میخواست یه کاری کنه دوسش داشته باشم، اما مگه میشد به زور عاشق شد. آقاجون هر روز ساکت تر از قبل میشد،تمام روز خودشو با درختای حیاط سرگرم میکرد، چند بار اتفاقی دیدم چشماش خیسه، میدونستم دلش واسه بخت بد من میسوزه....یه روز از مدرسه که برگشتم، دیدم احمد جلوی در وایستاده، اومدم از کنارش رد شم که دستمو گرفت و کشید، خیلی عصبانی بود، گفت تا کی میخوای اینجوری رفتار کنی؟! من شوهرتم، اما واسه تو با دیوار فرقی ندارم، دلم پر بود و نمیتونستم ساکت بمونم، گفتم برو به اونایی که منو زورکی نشوندن کنارت اینارو بگو...تو مگه خواستگار نرگس نبودی، مگه عاشقش نبودی، چی شد نظرت عوض شد؟! یهو چشمم خورد به آقاجون که داره میاد طرفمون، اومد دست احمدو گرفت و کشید طرف خودش و بدون هیچ مقدمه ای گفت ببین پسرم من از اولم موافق این وصلت نبودم اما کاریه که شده، حالا دارم بهت میگم تو مشکلی نداری،تو خیلی پسر خوبی هستی، مشکل از دختر منه که بچه ست، وقت شوهر کردنش نبود، بیا و تمومش کن، نه خودتو عذاب بده نه ما رو، طفلی آقاجونم با درد اینارو میگفت. احمد هیچی نگفت و رفت. ذوق کردم که یکی ازم حمایت کرده، آقاجونو محکم بغل کردم، فکر میکردم همه چی تموم شده، آقاجون موهامو بوسید و گفت غصه نخور دخترم، درست میشه. بعد از مدتها باز از ته دلم خوشحال بودم، اما نمیدونستم عمر خوشحالیم فقط چند ساعته...
آخر شب بود، با ذوق داشتم رخت خوابمو پهن میکردم که بعد از چند وقت راحت بخوابم،صدای خانم جون اومد که داشت احوال پرسی میکرد با یکی، چادرمو سرم کردم و از اتاق رفتم بیرون، که احمدو دیدم، تموم تنم یهو یخ زد. باورم نمیشد بعد از حرفهایی که آقاجون زد بهش بازم بیاد.سلام کرد و منم جواب سلامشو به اجبار چشم غره خانم جون دادم و برگشتم تو اتاق و اونم پشت سرم اومد تو.دوباره رفتم لبه پنجره نشستم، از وقتی عقد کرده بودیم شبایی که میومد خونمون تاصبح بیدار میموندم که مبادا بیاد سمتم، وحشت داشتم از اینکه دستش بهم بخوره. اونم انگار نه انگار، راحت میخوابید.تا صبح با خدا حرف زدمو گریه کردم، بهش التماس کردم کمکم کنه. دم دمای صبح بود که همونجا کنار پنجره خوابم برد. چشمامو که باز کردم دیدم روی تشکم کنار احمد، مثل فنر از جام پریدم، فکر اینکه بهم دست زده و منو بغل کرده حالمو بد میکرد.
کتابامو جمع کردم و یه دست لباس برداشتم رفتم خونه عمه م، اونجا تنها جایی بود که هیچ کس سرزنشم نمیکرد، چون عمه هم مثل من به اجبار ازدواج کرده بود و یه عمر کنار کسی که هیچ حسی بهش نداشت سوخته بود.من خیلی پاییز رو دوست داشتم اما اون سال پاییز شبیه جهنم بود برام. اوایل آذر بود که فریبا خانم اومد خونمون و با خانوم جون رفتن تو اتاق یه ساعت حرف زدن.گوشمو چسبونده بودم به در شاید چیزی دستگیرم بشه اما خیلی آروم حرف میزدن.شب که آقاجون اومد خونه خانم جون بردش تو اتاق، چند دقیقه بعد صدای داد آقاجون خونه رو لرزوند، رضا داداش بزرگ ترم فوری رفت طرف اتاق و درو باز کرد و گفت چی شده آقا جون، اقاجونم داد زد از مادرت بپرس،خانم جون خیلی خونسر گفت میخوان بیان عروسشونو ببرن مگه جرمه؟! آقا جون بدتر شد. از دادش تنم لرزید، چه عروسی، چه کشکی، من دارم میگم بیا بریم طلاقشو بگیریم، تو میگی عروسی، داریم با دستای خودمون بدبختش میکنیم. توروخدا از از این بچه بگذر، تو ندیدی این بچه هنوز عروسک تو دستشه. ولی خانم جون کوتاه نیومد. میدونستم اگه تموم دنیا هم بهش بگن اشتباه کرده بازم قبول نمیکنه...کاش فقط با من اینکارو میکرد، خانم جون به برادرامم رحم نکرد... حرفای خانم جونو که شنیدم دنیا رو سرم خراب شد، تا امروز امید داشتم که یه جوری از دستشون خلاص بشم، اما با حرفای خانم جون تموم امیدم نابود شد...
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام و خدا قوت به ادمین محترم و دوستان هم گروه مهربان ، دوستان کسی میدونه از کانال سیاهدونه از دکتر احسانیان چگونه میتونیم سئال پزشکی بپرسیم ،ممنون میشم اگه میدونید راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام این پرسش من رو که کسی جواب نداد☝️حالا یک کمک دیگه از دوستان خوب ، سنی ازم گذشته و با مشکلی که برا همسرم بوجود اومد بعد از عمری مستاجر شدم ، توانایی اجاره ها رو در تهران نداریم در مورد شغل خانگی منم راهنمایی کنید ،تا یک کمکی بتونم به همسرم بکنم ،ممنون ،خدا اجرتون بده ،شرایط کار بیرون رو با این سن ندارم ،
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
واینکه من یه مشکلی دارم میشه در کانالتون بزارین؟ ممنون میشم
سلام عرض دوستان خواهشا اگه میدونین بهم بگین
من دندونام زود خراب پوسیده میشه یعنی حس می کنم استخوان های لثه زود تحلیل میره. ودندان هام خراب میشه؟
چه قرص دارویی مصرف کنن؟
از نظر بهداشت ومسواک خیلی رعایت می کنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
دو تا بچه دارم ۱۳و۱۹ سال که الان چند وقتی میشه اصل به حرفم گوش نمیدند.هر کجا میخواهم برم نمیاند مجبورم خونه بمونم .وخیلی چیزهای دیگه ......
همیشه هم با هم در حال بحث و جدال هستیم
از دوستان گل راهنمایی میخو اهم چه دعای بخونم برای حرف شنویی بچه ها و اینکه این بحث و دعوا از خونه ما بره واقعا الان چند ماه میشه من روی خوش زندگی رو ندیدم 😔😔😔
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
در قسمت دوتا ران پاهام پر از کیست هست
لطفا هر کسی راه حلی داره ممنون میشم که بگوید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام، با خانواده خواهرم بحثم شد، خواهرم و دختراش و پسراش بزرگ هستن ازدواج کردن همشون، همشون بهم زنگ و پیام دادن و خیلی خیلی حرفای بد و بیراه و زشت گفتن که اصلا قابل گفتن نیست من اولش کمی کوتاه اومدم ولی بعدش دیدم ول کن نیستن منم جوابشونو دادم و مثل خودشون حرفای زشت گفتم به خواهر زادم، دیگه تا ابد نمیخام باهاشون رفت و آمد کنم چون شوهرمم نمیذاره میگه تا ابد قید اونا رو بزن وگرنه طلاقت میدم و خواهرم با اینکه بزرگ بود ولی یه حرفای خیلی زشت بهم زد ولی من بهش هیچی نگفتم، الان دخترش همش پروفایل های زشت میذاره و مخاطبش منم، ول کن نیست، شوهرم میگه آخرش یه خونی به پا میشه میگه من اونا رو هرجا ببینم میزنم شون، حالا عزیزان به نظرتون من چیکار کنم که شرشون کم بشه و یه دعا یا ذکری که این قائله بخوابه چون ازشون خسته و بیزار شدم، به شدت ازشون نفرت دارم، لطفا راهنماییم کنید که چیکار کنم با تشکر فراوان مامان فاطمه زهرا هستم 💐💖
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان کسی بوده که دندونش رو بدونِ عصب کشی کردن روکش کرده مخصوصا دندون جلو؟برای رفع کجی و رو هم رفتگی دندون میخام انجام بدم راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان برای گرم شدن رحم چیکار کنیم؟مدتیه موقع پریودی ناجور درد دارم و خونریزیم کم و قهو ه ای طور شده،آزمایش هورمونیم هم مشکل نداشته
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزم میشه اینو بزاری تو گروه تورو خدا خانمای عزیز راهنمایی کنید خواهری دارم خیلی خوب همچی تمام ولی ازدواجش سر نمیگیره خسته شدم از طعنه کنایه اقوام آشنایان .کسی میدونه چه دعایی برای خواهرم بخونم بعضیها میگن شاید چل افتاده اگر کسی تو گروه چله بری بلده بگه تو رو خدا تا آخر عمر دعاتون میکنم😘بديش اینم یه خواهر دیگه ام دارم اونم پشت سر همین خواهرم با یکسال تفاوت سنی همش. خیلی استرس ازدواج خواهرهام دارم تورو خدا کمک کنید شرایطم جوری هست اصلا استرس برام خوب نیست تو خواب و بیداری نمیتونم از فکر خواهرام بیرون بیام😔
#ایدی_ادمین 👇💜
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکته 🌸✅
✅افتادگی رحم چیست؟ _ درمان افتادگی رحم
افتادگی رحم زمانی رخ می دهد که عضلات کف لگن و رباط ها کشیده شده و ضعیف می شوند و دیگر نمی توانند به اندازه کافی از رحم محافظت کنند. در نتیجه این ضعف رحم به سمت پایین یا به خارج از واژن کشیده می شود.
در حالت کلی افزایش سن عاملی است که بر روی اندام تحتانی خانم ها تاثیر زیادی می گذارد، بی اختیاری ادرار و افتادگی رحم از مهم ترین پیامدهای افزایش سن هستند. روش های مختلفی برای رفع این مشکلات وجود دارد، از جمله فرایندهایی که برای جوانسازی واژن انجام می شوند به بهبود این پیامدها کمک زیادی می کنند.
شیوع افتادگی رحم در چه سنی بیشتر است ؟
خانم ها در هر سنی ممکن است دچار افتادگی رحم شوند. اما اغلب خانم ها پس از یائسگی و به پس از یک یا چند زایمان طبیعی، دچار این مشکل می شوند.
افتادگی رحم در هر سنی که بروز کند قابل درمان است. روش های زیادی برای درمان افتادگی رحم وجود دارد، که در موارد خیلی خفیف با انجام ورزش های کف لگن و مصرف داروی افتادگی رحم طب اسلامی درمان می شود
✅علائم افتادگی رحم:
علائم افتادگی رحم، شامل موارد زیر است:
احساس پُری یا فشار در لگن ( فرد احساس میکند که روی یک توپ کوچک نشسته است)؛
درد خفیف در پشت؛
احساس میکنید که چیزی از واژن شما خارج میشود؛
آمیزش جنسی دردناک؛
سختی در ادرار کردن یا حرکات روده؛
ناراحتی در پیادهروی.
ضعف یا شل شدن ماهیچه، باعث آویزان شدن رحم شده و در بعضی از مواقع، رحم در مراحل مختلفی کاملا از بدن خارج میگردد:
🍄مرحله اول: گردن رحم وارد مجرای واژن میگردد؛
🍄مرحله دوم: گردن رحم به سمت دهانهی باز واژن وارد میگردد؛
🍄مرحله سوم: گردن رحم از واژن خارج میشود؛
🍄مرحله چهارم: رحم بصورت کامل از واژن خارج میگردد. علت این اتفاق ضعیف شدن تمام ماهیچههای نگهدارندهی رحم می باشد.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
چقدر خدای مهربان خوب وعده ان مع العسر یسری رو در مورد مادرتون محقق کردن ک الان سرشون برای داشتن همچین فرزندانی بالاست
بنظر بنده قصه زندگی مادرشما اینقدر کام ادمو شیرین میکنه و ب خانم هایی ک شرایطی مشابه شرایط مادرشما رو دارن امیدمیده ک حتی قابلیت ساخت یه مجموعه تلوزیونی جذابو داره چون مادر مهربان شما زن قوی ای بودن ک هرگز در مقابل معضلات و مشکلات تسلیم نشدن و در شوره زار زندگی ۳تا دسته گل موفق رو تحویل جامعه دادن
من تمام قد برای مادر مهربان و فداکار شما بلند میشم و دستان پرمهرشونو میبوسم
ایشون نتنها قهرمان زندگی فرزندانشون هستن بلکه الگوی بسیار خوب برای همه ما هستن
سلام گرم مارو ب ایشون ابلاغ بفرمائید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید امیر سیاوشی
بسم رب الشهدا معرفی شهید مدافع حرم: بسیجی پاسدار امیر سیاوشی تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاریخ تولد: ۱۳۶۷/۳/۱۵ محل تولد: تهران وضعیت تاهل: متاهل تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲۹ (مصادف با شهادت امام حسن عسگری «ع») تاریخ رجعت پیکر: ۱۳۹۴/۱۰/۶ محل شهادت: سوریه، حلب محل دفن: آستان مقدس امامزاده علی اکبر چیذر شخصیت مورد علاقه: رهبر معظم سید علی خامنهای شهید مورد علاقه: شهید سید احمد پلارک مداح مورد علاقه: حاج محمود کریمی صفات بارز اخلاقی: مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا علایق: فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییتهای مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «ع»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «ع» در دههی اول محرم خاطره به یاد ماندنی برای شهید: دیدار مقام معظم رهبری تکیه کلام: یا علی مدد دو بیتی مورد علاقه: شکر خدا که در پناه حسین ایم عالم از این خوبتر پناه ندارد ۲۰ روز دیگر عروسی امیر بود که پرکشید شهید امیر سیاوشی شاه عنایتی دو سال با همسرش ریحانه قرقانی عقد کرده بودند عشق و علاقه بین این دو آن قدر زیاد بود که همه آرزوها و برنامههای چند سال آینده زندگی شان را با هم چیده بودند. قرار بود اگر پسردار شدند اسمش محمدطاها باشد و دخترشان را نازنین زهرا بگذارند. امیر مثل خیلی از تازه دامادها عاشق زن و زندگیاش بود، اما درست در زمانی که میخواستند زندگی مشترکشان را زیر یک سقف آغاز کنند، همه داشتههای دنیایی را رها کرد و در اعزام به سوریه شهید شد. روایتی است از زندگی عاشقانه شهید امیر سیاوشی شاهعنایتی از زبان همسرش ریحانه قرقانی زندگی به رسم شهدا من انتخاب خود شهید بودم. در محله من را دیده و پسندیده بود. هر دو ساکن محله چیذر بودیم. یک محله سنتی و مذهبی. این محله از قبل انقلاب هم همین طور بود. مردمش زمان انقلاب، انقلابی بودند و زمان جنگ هم رزمنده. امیرم متولد ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۷بود، به قول خودش روز قیام خونین مردم علیه طاغوت به دنیا آمده بود. همسرم بعد از سه سال تحقیق پیشنهاد ازدواجش را با خانواده من مطرح کرد. امیر خادم امامزاده علی اکبر چیذر بود و من را هم در آستان امامزاده دیده بود. من و امیر در تاریخ ۱۳خرداد ماه ۱۳۹۲با هم عقد کردیم. دو سال و نیم عقد بودیم و تازه قرار بود زندگیمان را شروع کنیم که به شهادت رسید. یعنی قبل از آغاز زندگی مشترکمان آسمانی شد. من و امیر قرار گذاشته بودیم بدون مراسم و تشریفات، بعد از یک سفر مشهد و زیارت امام غریب زندگیمان را شروع کنیم. یک زندگی ساده به رسم و سبک زندگی شهدا. همیشه میگفتیم کیفیت بهتر از کمیت است و آرامش در زندگی از هر نعمتی بالاتر است. شاگرد ممتاز امیر از تکاوران نیروی دریایی سپاه بود و از شاگردان شهید محمد ناظری. یک شاگرد نمونه و ممتاز. امیر از طرف بسیج اسلامشهر به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم اعزام شد. این راهی بود که خودش انتخاب کرد. بعضی وقتها نیاز نیست تا عزیزت حرفی بزند باید حرف دلش را بیصدا بشنوی. باید گوش جان بسپاری. گارد حفاظت کشتیها شغل امیر طوری بود که به عنوان گارد حفاظتی کشتیها به مأموریتهای برون مرزی میرفت. همیشه احتمال شهادتش بود، اما هیچ وقت از شهید شدن با من حرفی نمیزد، اما چند ماه آخر گاهی حرفهایی میزد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبهرو میشد. چند باری که گفت: دوست دارد شهید شود من دلخور میشدم و میگفتم حق نداری زودتر از من بروی. وقتی بیتابی من را میدید، میگفت: بسیار خب! شهادت لیاقت میخواهد، پس خودت را ناراحت نکن. سرش را خم میکرد و میگفت: اصلاً با هم شهید میشویم و میخندید. من خیلی به امیر وابسته بودم و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاب میکرد، ناراحت بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت میرفت امکان نداشت دو ساعت از هم بیخبر باشیم. همیشه یا زنگ میزد یا پیام میداد که حالش خوب است و نگرانش نباشم. من ماندم با همه بیتابیام ما هر شب با هم بیرون میرفتیم. اگر نمیتوانست شب بیاید یا هیئت داشت، حتماً ناهار به دیدن من میآمد و با هم ناهار میخوردیم. یک روز با هم بیرون رفتیم. در راه بودیم که امیر گفت: میخواهد به هند برود و این سفر یکباره پیش آمده است. در اصل میخواست به سوریه برود و نمیخواست به من بگوید که قرار است کجا برود. با هم رفتیم تا با ماشین کمی بگردیم. دراین میان من بودم و امیر و همه داشتهام که حالا داشت به سفر کاری میرفت و من بودم با همه بیتابی زنانهام...
وصیت نامه شهید امیر سیاوشی❤️
به نام خالق هرچه عشق، به نام خالق هرچه زیبایی، به نام خالق هست و نیست... سلام علیکم، بنده حقیر امین کریمی فرزند الیاس، چنین وصیت میکنم، بارالهی، ببخش مرا که تو رحمانی و رحیم، همسر مهربانم (کُرِخان) حلالم کن، نتوانستم تو را خوشبخت کنم، فقط برایت رنج بودم. پدر و مادر عزیزم، ببخشید مرا، نتوانستم فرزند لایقی برای شما باشم پدر و مادر عزیزم (حاج آقا و حاج خانوم)، داماد و پسر لایق و مهربانی نبودم، حلالم کنید. بنده در کمال صحت و سلامت عقل چنین وصیت میکنم؛ بعد از فوت بنده، تمامی دارائی و اموال من در اختیار همسر مهربانم قرار گیرد و ایشان بنا به اختیار و صلاح دید خود عمل نماید. و در آخر؛ از تمامی عزیزانی که نسبت به بنده حقیر لطف کردهاند، خواهر، برادر عزیزم حلالیت میطلبم و خواهش میکنم و باز خواهش میکنم که خود را اسیر غم نکنند. لطف و تدبیر خداوند چنین بود. همسر مهربان و عزیزم، ای دل آرام هستی من، ای زیباترین ترانهی زندگی من، ای نازنین؛ از شما خواهش میکنم که باقی عمر گرانقدر خود را به تحصیل علم و ادامهی زیبای زندگی بپردازی. (من از شما راضی هستم)، زیبای من خدا نگهدارت باد برای تشیع جنازه ام خواهش می کنم همه با چادر باشند. اگر جا برای من بود جسدم را در جوار امام زاده علی اکبر خاک کنید چون خانواده ام و همسر عزیزم هر روز به دیدارم بیایند. خاطره به یاد ماندنی برای شهید : دیدار مقام معظم رهبری تکیه کلام : یا علی مدد دو بیتی مورد علاقه : شکر خدا که در پناه حسین ایم عالم از این خوب تر پناه ندارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
❌❌مهم حتما بخونید لطفا❌❌❌
سلام خدمت دوستان عزیز و اعضای بزرگوار کانال
ایام به کام
دوستان گلم به دلیل حجم بالای پاسخ اعضا و محدودیت در ارسال روزانه یه تصمیمی گرفتیم 👇
پاسخ هایی که شما به سوالات میدین ممکنه چند روز طول بکشه که در کانال ارسال بشه چون باید به جز پاسخ اعضا مطالب دیگه ای هم در کانال بزاریم
و به این خاطر که اعضای محترممون زودتر به پاسخشون برسن
تصمیم گرفتیم یه کانال دیگه اختصاص بدیم به این قضیه
یعنی اونجا فقط مختص پاسخ اعضا باشه
پاسخ هایی که توی کانال اصلیمون جا نداریم بزاریم رو اونجا قرار میدیم
یعنی یه بخشیش در همین کانال و تعدادی دیگه ش در کانال دیگه ای قرار میگیره
فقط دقت کنید عزیزان هردو کانال رو چک کنید حتما ❌❌❌👆👆چون در هر دوکانال پاسخها تکراری نیستند
ممنون میشم همگی اون کانال هم عضو باشید برای دسترسی بهتر به پاسخها✅✅✅👇👇👇👇
در ضمن اینجا مخزن میشه برای دسترسی بهتر به مطالبی که میخواید بعدا پیداشون کنید😍✅
https://eitaa.com/joinchat/3518169438Cd5294f4139
عضو بشید همگی🙏👆
کانال خصوصیه دوستان و مختص اعضای خودمونه🌸
#ارادتمند🙏🌸
#حبیبه
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
⭕️مدلهای خاص ،قیمتا وسوسه انگیز😳
🌟میتونی توی خونه علاوه بر راحتی ، خوش استایل و جذاب باشی 😍
با یه چرخ تو این کانال واسه کوچیک تا بزرگ افراد خونه با یه قیمت باور نکردنی ،لباس زیر و راحتی شیک و فانتزی پیدا میکنی😉
باورت نمیشه بزن رو لینک زیر رو خودت ببین😁👇
https://eitaa.com/joinchat/1169817799C453f7f8c88
اخر هفته ها حراج های باور نکردنی داره😍 ،بدو جانمونی🏃
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍