eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
163.1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و نود و شش قرآن کریم سوره مبارکه الكهف ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
Quran-page-296.mp3
2.59M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه دویست و نود و شش قرآن کریم، سوره مبارکه الكهف با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
🌱 بجهت هر حاجتی ذکر (یا بدیع )را هزار بار بخواند . جهت بر امدن که دارد صدو هفتادو چهار مرتبه بخواند ( یا حی و یا قیوم) شک نداشته باشید که حاجت روا خواهید شد 🌿🌺🌿 و دو رکعت نماز بخواند و بعد از حمد آیه مبارکه قل اللهم مالک المک را بخواند قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ سپس این کلمات را بگوید يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا تُعْطِي مِنْهُمَا مَا تَشَاءُ وَ تَمْنَعُ‏ مِنْهُمَا مَا تَشَاءُ صَلِ‏ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اقْضِ عَنِّي دَيْنِي دین به او زودی ادا میشود  آیه قل اللهم مالک الملک ( آیه 26 سوره آل عمران ) ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۹ اسفند | حوت ۱۴۰۳ 🗓 ۲۸ شعبان ۱۴۴۶ 🗓 27 فوریه 2025 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️11 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️16 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️19 روز تا اولین شب قدر ▪️20 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار ❇️ روز به اسم امام حسن عسکری (ع) است روایت شده در این روز زیارت امام حسن عسکری (ع) خوانده شود. روز می‌شود. ❇️  (یا ) ۳۰۸ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. 📚 شب : طبق آیه ی ۲۹ سوره می‌باشد. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای گرفتن روز مناسبی است. ✅ برای روز مناسبی است‌. ✅ برای و روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ⛔️ امشب برای خوب نیست. ✅ برای رفتن روز مناسبی است. 🔰زمان : از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر. 🔹امروز روز آسانی است. 🔹امروز برای شروع کارها ،مناسب است. 🔹دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔸کسی که امروز گم شود، خیلی‌زود پیدا میشود، 🔸قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔸برگزاری مجالس عروسی و جاری ساختن صیغه ی عقد، خوش یُمن است. 🔸کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔸 خرید و فروش و تجارت انجام شود. 🔹میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔹کسی که در این روز متولد شود،نابغه خواهدشد. اگر خدا بخواهد. 🔹رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔹صدقه دادن خوب است. 🔸حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث قوت دل میشود. 🔸رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « گردن » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔸مسیر رجال الغیب از  میان غرب و شمال میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. 🌸 🌸 برای عاشق و بی قرار نمودن معشوق،آیه کریمه سی و یکم از سوره مبارکه رعد را قرائت کند و بر چیزی شیرین مثل خرما بدمد و به فرد مطلوبش بخوراند ، شخص مطلوبش بی قرار میشود. وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعًا برحمتک یا ارحم الرحمین .توجه شود : در امر حلال استفاده شود ☜ صبح05:14 طلوع آفتاب06:37 ☜ ظهر12:17 اذان عصر15:29 ☜ آفتاب17:58 اذان مغرب18:16 ☜ عشاء19:03 نیمه‌شب شرعی23:36 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی ۱۲:۴۰ ظهر 🤲 خواندن در زمان میشود.
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯شهید علی قوچانی از برزخ خبر میدهد 🗯چه قدر به موقع بود حتما ببینید.✅️ 🗯بفرستید برای دوستانتون تا اونا هم حال دلشون تازه بشه...😍 🗯نثار روح شهدا صلواتی هدیه کنید🌹 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 خواهری که رشته پرستاری قبول شدی و دوست داشتنی پزشکی قبول بشی و... نمیخوام حرفای تکراری بزنم و فقط به گفتن تجربه خودم اکتفا میکنم. من درسم بد نبود، خواهرم رشته تجربی خوند و منم تصمیم داشتم همون رشته رو ادامه بدم. اما سالی که انتخاب رشته داشتم مشکلاتی پیش اومد که من فقط فنی و کاردانش میتونستم ادامه بدم،خواهرم پیشنهاد داد یکبار دیگه سال اول دبیرستان رو بخونم تا بتونم تجربی رو ادامه بدم، اما خودم قبول نکردم و گفتم یکی از رشته های زیرگروه فنی رو انتخاب می‌کنم و شانسی زدم خیاطی! اینکه چقدر اذیت شدم و بین فامیل و دوستان خواهرم همیشه سیبل توجهات بود و مورد ستایش همه و نقطه مقابل من بودم که گاهی تمسخر اطرافیان رو تحمل میکردم، بماند. تنها کسی که هیچوقت سرزنشم نکرد پدر خدابیامرزم بود، میگفت حالا که قسمت شده این رشته رو ادامه بدی سعی کن بهترینِ رشته خودت باشی. گذشت تا اولین لباسها رو دوختم و کم کم توجهات بمن جلب شد. کنکور دادم و بار اول روزانه قبول شدم 😍. طوری شد لباس تمام اعضای خانواده رو میدوختم و از لحاظ اقتصادی خیلی کمک حال پدرم بودم. خواهرم از اونور پیش دانشگاهی هم نخوند و ازدواج کرد. حالا من بودم شدم کانون توجه و تحسین اطرافیان. الان کجا ایستادم؟؟؟ الان روزی غروب نمیکنه که من خدا رو بابت مسیری که پیش پام گذاشت شکر نکنم. من قدم 175 هستش، قبلا وزنم پایین بود و همیشه مشکل خرید لباس داشتم، شلوار سایز کمرم برمی‌داشتم، کوتاه بود، سایز قدم برمی‌داشتم، کمرش خیلی گشاد بود.البته الانم که وزنم نسبتا خوب شده همین مشکل رو دارم. هرگز مانتویی نخریدم آستینش اندازه ام باشه و.... خلاصه بخاطر فیزیکم خیلی مشکلات داشتمو دارم. متاسفانه چند سالی هم هست بازار جوری شده که لباس مناسب کسانی که اعتقادات محکمی دارن راحت گیر نمیاد. قبلا مشکلم فیزیک بود، الان فیزیک و اعتقاد. و من بخاطر راهی که خدا پیش پام گذاشت این مشکلاتم هم حل شد. هم لباس‌های مناسب خودم میدوزم، هم از لحاظ اقتصادی کمک همسرم هستم و هم تو خونه کار میکنم و سفارش میگیرم و درآمدی دارم. با توجه به روحیه ام که اصلا کار خارج از منزل رو دوست ندارم، از این لحاظ هم خیلی بسودم شد. من الان خیلی راضیم،اونقدر از رشته ام راضیم که پشت چرخ میشینم فقط ذکر الحمدالله میگم. گلم مطمئن باش خدا بهتر از خود آدم، بنده اش رو می‌شناسه، شک نکن این راهی که خدا برات باز کرده بهترینه،و شما هم سعی کن در رشته خودت بهترین باشی. شاید خودت ندونی که پرستاری به روحیت نزدیکتره! برادرشوهرم پرستاری خوند و تا دکترا رفت و یکی از مدیران ارشد هلال احمر شده و خیلی جایگاه اجتماعی خوبی داره. عزیزم خداروشکر کن و بدون دغدغه ذهنی برو با قدرت درست رو بخون. موفق باشید ❤️. یا علی ع لیلا بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ امام صادق ع به زراره در مورد این سوال که چرا شیطان بیشتر سراغ شیعیان میاد؟ استاد عالی خیلی جالبه حتما گوش کنید ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام عزیزم میشه اینم بزاری دوستان عزیز انشالله خدا مشکلات همه رو حل کنه غسلهای بعد
❤️ سلام و خداقوت در جواب دختر خانومی که درمورد ایرادات جسمی و ازدواج صحبت کردن. خب اره هممون یه ایراداتی داریم تازه اگه ایرادم نداشته باشیم با بارداری و زایمان طبیعتا یه سری چیزا عوض میشه اما اگه اخلاق حوب باشه و احترام و هیبت مردانه ی مرد حفظ بشه دیگه مرد هیچکسو جز خانومش نمیبینه مگر اینکه مردی توی قلبش مرض داشته باشه که خب اونو موقع ازدواج باید خیلی حواستون باشه با یه مرد با ایمان برین سر زندگی چله بردارین و از خدا وشهدا بخواین که کمکتون کنن یه انتخاب درست داشته باشید خواهرم از منی که 14ساله دارم زندگی میکنم واخلاق تند شوهرم داره منو از پا درمیاره نصیحت موقع ازدواج هیچی جز ایمان و اخلاق برات مهم نباشه و خیلی هم سفت و سخت درمورد همین دوتا تحقیق کن و مطمئن شو.خوشبخت بشی ان شاءالله لطفا برای منو بچه هامم دعا کنید🌸🌸 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام من خواهرام با من دشمن شدن سر دخترم تو پیام بهم کلی به دخترم بد گفته فقیر به من گفته روضه خوندن منو به رخم کشیده ۳ تا خواهریم اونا وضع مالی‌شان از من بهتره تا دعوامون میشه به رخم میکشه دلم میگیره بچه ۵ سالم میگه با خاله آشتی کن بتونیم بریم وبیاییم با یکیش که هیچ ووقت آشتی نمیکنم چون منو پیش این یکی خواهر هم بد کرد تا من تنها بمونم خیلی دلم شکسته چرا خدا جوابشو نمیده تا دلم خنک شه دختر ۱۸ سالم تو نامزدی طلاق گرفته بر گشته به دخترم گفته تو بیوه هستی اینم چون خواهرم حامله هست چیزی نگفته که یه وقت بچش سقط بشه بندازه گردن دخترم فقط دعا کنید دخترم بتونه دوباره ازدواج کنه اینا خوشحال نشن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وقت بخیر ایشون فرزندشون رو ببرند دکتر سنتی نوه من هم بدنش تقریبا اینجوری شده بود بردیم حجامت کردن خوب شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به حبیبه خانم خانمی که گفتن پسر ۴سالشون اب دهنش مرتب میریزدوشب ادراری دارد ازسردی زیاد هست گرمیجات بده بخورد خوب میشه شب هاهم پهلو ش ببنده التماس دعا🤲🤲 خواهر گلم که بجه کوچیکتون آب از دهنش میاد من شنیدم میگن اینجوری گه باشی طبعت بلغمی هست و میگن معده سرد هست که اینجوری میشه عزیزم شماحتما ببرش طب سنتی خوبی انشالله که خوب شن 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام برای خانمی که نوشته بوددوتامشکل داره وپسرش ۴سالشه،فقط وفقط پسرت سردیش شده ،گرمیجات بده بخوره ،خرماوکشمش وعسل و...ازاینابده ان شاالله زودزودخوب میشه هم آب دهانش دیگه قطع میشه هم مشکل بی اختیاری ادرارش رفع میشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خدمت مدیر گروه وهمه ی عزیزان ....خدمت اون خانمی که اقاشون میخاد بره مکه بگید تورا خدا همون حضرت ابراهیم برا داداشم که ۲۰ سال در انتظار فرزند امیدشون قطع شده لباس درست کنه هر جور بلدن دعا کنند التماس دعا ....اسمش باشه آقای تک تنها 😢 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خانمی که پسرتون آب از دهنش میادو جلو لباسش خیسه.ساق پای بچه رو با روغن زیتون صبح وشب چرب کن و محکم ماساژ بده این که می گم محکم یعنی فقط چرب کردن نباشه ولی پوستش هم قرمز نشه هر روز سه وعده شکمش رو با روغن زیتون ماساژ بده.ملاج سرش رو شبها روغن سیاه دانه بزن .سیاه دونه عسل مخلوط کن هر روز سرقاشق چایخوری بده بخوره .زنیان سیاه دانه نمک آویشن آسیاب کن هر روز قبل و بعد غذا بزن سر زبونش .در طول روز هم می تونی دست خیس بزنی تو همین پودر بزنی سر زبونش .چیزهای سرد بهش نده اگر مجبور شدی با مصلحاتش مثلا ماست با نعنا و نمک پنیر با گردو .ماهی نده. خرما در طول روز حتما بخوره به هر روشی شده .شیره انگور و خرما بده ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 ماهرو آفتاب دم صبح رو خیلی دوست داشتم ... همیشه اون موقع مامان برای دوشـ ـ ـیدن شیر گـ ـاوها میرفت و ما باید بیدار میشدیم و ارد خمیر میکردیم ... پدرم خیلی مرد سختگیری بود و خدابیامرز بعد ازسالها مریضی سخت مارو تنها گذاشت .... با پـ ـ ـول کـ ـارگری برادرهای قد و نیم قدم و شیر و ماست و پنیر اون یدونه گـ ـاو زندگیمون رو میگذروندیم ... پنج تا برادر و من تنها دختر خونه کاهگلیمون بودم ... زیبایی من انقدر از بدو تولدم چشم گیر بود که همه اهالی میدونستن یه دختر از جـ ـنس قـ ـ ـرـ ص ماه تو خونه امون هست ... اقام همیشه به مادرم سفارش میکرد با روبند من رو بیرون ببره ... وقتی میرفتیم حموم ... انقدر دیر میرفتیم که کسی نباشه و من رو نبینن ... مادرم میگفت: شبی که تو رو زایمان میکردم خودم دیدم که یه فرشته بالا سرت نشسته و داره صورتتو میبـ ـ ـوسه ... همه گفتن من خواب الود بودم ولی مطمئنم اون فرشته بود که بالا سرت نشسته بود لبخندی زدم و گفتم : چقدر خوبه که اینطور میگین ... مامان پاشو دراز کرد و گفت : یه روزی شوهر میکنی ...و میری خونه خودت مادر که بشی اونروز میفهمی من چقدر نگرانتم ... زیبایی صورتت رو اگه کسی ببینه حتما بیهوش میشه ‌... برادرهام زیر کرسی خواب بودن و مامان تا جایی که جا داشت ذغـ. ـال زیر کـ ـرسی گذاشته بود ... صدای وزیدن باد بلند شد ... مدتها بود اون صدای تـ. ـرـ. سـ ـناک نمیومد و اینبار زودتر از هرشب شروع کرده بود .... از اون خونه خـ ـرابه ای که یکی میگفت صاحبش خودشو کـ. ـشـ ـته ... یکی میگفت اونجا جـ. ـن ها زایمان میکنن ... ولی اون‌ صدای نـ. ـاـ لـ ـه ها وقتی بلند میشد همه از تـ ـ ـرـ س بجه هاشون رو در اغـ ـوش میگرفتن و از تـ ـ ـرس خواب به چشم هاشون نمیومد ... هرکسی یچیزی میگفت ... و اونشب دوباره صدا شنیده میشد ... قشنگ یادمه کسی جرئت رفتن به اون خونه خرابه رو نداشت ... اونشبم نتونستیم درست بخوابیم و برادرم از تـ ــ ـرس جاشو خـ ـ ـیس کرده بود ... مادرم تشکشو نه میتونست تو اون سرما بشوره نه خشک کنه و از رو ناچاری رو چراغ گذاشت تا خشک بشه تو بیرون خونه سر و صدا میومد و مامان چـ. ـادرشو به کـ. ـمرش بست و گفت : بریم حتما باز ملا صمد رفته خـ ـان رو اورده .... خیلی وقت بود صداها قطع شده بود ... از لای درب بیرون رو نگاه میکردم ... همسایه ها بیرون جمع شده بودن ... کنجکاو بودم روبندمو زدم و بیرون رفتم ... هرکسی یچیزی میگفت و داشتن با خان صحبت میکردن ... همه اون ابادی ها برای خان بود و بعد از فوت ارباب همه امـ ـ ـوال و مزارع به پسرش رسیده بود ... مالک خان اسمشو خیلی شنیده بودم و کنجکاو جلو رفتم ... دلم میخواست صورتشو ببینم ... خیلی از ابهت و قد و بالای درشتش تعریف میکردن ... شنیده بودم میگفتن مثل رستم ... یه پسری که وقتی دخترها میبیننش از دیدنش دیوونه میشن ... از بین جمعیت نمیتونستم جلو برم ... برف روی زمین یخ بسته بود و به سختی جلو میرفتم ... نفهمیدم چطور پام لـ ـ ـیز خورد و داشتم میوفتادم‌... دستمو به طرف کسی که نزدیکم بود دراز کردم و بازوشو چسبیدم ... کمکم کرد نزاشت زمین بیوفتم ... روبندم بالا رفته بود و تو صورتم خیره شد ... یه پسر بود با چشم های رنگی ... تو صورتم زل زده بود نفس نفس میزدم و نمیتونستم تکون بخـ ـ ـورم ... از دیدنم مات مونده بود ... چشم هاشو درشت تر کرد و گفت: خدایا این واقعیه ؟‌! این همه زیبایی پشت اون روبند ... چشم هاشو باز و بسته کرد و دوباره گفت : تو پری یا آدمیزاد ؟‌ اجـ. ـنه ای یا انسان ؟‌ هنوز اب دهـ ـنشو قورت نداده بود و با سختی قورت داد ... دستشو کنار زدم و سرپا شدم ... با عجله روبندمو پایین زـ دم و خواستم برم که گفت : تو کی هستی؟!... شلوغی باعث شد بتونم از دستش فرار کنم ... جمعیت کلی شکایت میکردن و جلوی اون خونه خرابه جمع شده بودن‌... پیرزنی موهای سفیدش رو از گوشه روسریش داخل زد و گفت : یادمه بچه که بودم ...اینجا یه زن خودشو و بجه هاشو اتــ. ــ یش زــ د ... شعله های آتــ. یش سقف خونه رو میسوــ زــ ند و صداشون همه جا رو پر کرده بود ... اونشب همه گریه میکردن ... هرچی اب میریختن اتـ ـ ـیش خاموش نمیشد ... ملاصمد ملای ده بود خوب میشناختمش ... بچه که بودیم تو کوچه میدیدمش ... تو بین جمعیت پی من میگشت و ترجیح دادم برگردم خونه ... مامان نبود و سـ ـوز سرما دستهامو سورونده بود ... پوست سفیدم، قرمز شده بود ...‌ حس تو دستم نبود که درب رو هول بدم ... گرمای دستی رو حس کردم.‌.. به پشت سرم چرخیدم و همون پسر رو دیدم ... نفس نفس میزد و گفت : پی تو بودم تو کی هستی؟ به خونه امون نگاه کرد و گفت : اهل این خونه ای ؟‌ قبل از اینکه بتونم حرفی به زبون بیارم ... ....
❤️🍃 شهید عبدالمحمد فراست 💜🍃
وصیتنامه شهید عبدالمحمد فراست دقت کنیم که خدای نکرده اعمال فقط شعار خالی نباشد و از امام اطاعت کنیم تا چهارده معصوم و خدای متعال اطاعت کرده باشیم . بسم الله الرحمن الرحیم انالله و انا الیه راجعون خدایا تو را سپاس می گویم که در حق این بنده سراپا تقصیر عنایتی کردی و حضور نا چیز مرا در دفتر لطف و کرم خویش ثبت نمودی . خدایا مرا در حالی به حضور خویش بخوان که دین مبین اسلام و رسول اکرمت(ص) و زعامت و امامت و معصومین دوازد گانه که آخرین آنها مهدی موعود امام عصر روحی له الفداه از ذریه پاک فاطمه زهرا(ع) یقین و ایمانی پاک و سالم پیدا کرده باشم و به حق جوابگوی نائب راستین امام مهدی (عج) و زعیم عالیقدر خمینی کبیر روحی له الفداه بوده باشیم . انشاءالله سخنی با تو مادر من ای مادر عزیز جانم فدای تو خدایا نمی دانم چگونه شکر نعمتهایت کنم ، خصوصا نعمتی همچون مادرم از آن لحظه که وجود مرا با وساطت شیر یزدان علی (ع) از نزدت در خواست نمود و تا لحظه ها بعد که مرا در مساجد و پای نبردهای سیدالشهداء بر دوش مرا با نغمه های شیرین معصومین (ع) آشنا کرد و آن لحظه ای که مرا به تعلیم در مدرسه برد و سپس در کلاس قرآن توفیق نمود و آنگاه که یتیم شدم و همچون کوه استوار مردانه علاوه بر مادری برایم پدری نیز کرد. مادرم زحمت ها کشیدی همه را اعتراف دارم، نافرمانیت کردم ولیکن اینجا هم حق دارم که از تو جدا شوم زیرا راهی انتخاب کردم که امام حسین(ع) گفت اگر با کشتن من دین جدم برقرار می شود پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید همه ما فدای اسلام و قرآن و راه پاک سیدالشهداء خداحافظ مادر عزیزم مادر جفا پیشه ام مادر زخم خورده ام مادر رنج تنهائیها کشیده ام حلالم کن دیدار قیامت در حضور معصومین (ع) انشاءالله صحبتی با امت ای برادران ایمانی من کسی نیستم که برای شما پیامی داشته باشم اما همین قدر بدانید که حضرت امام مد ظله العالی را خداوند برای ما محک قرار داده تا مشخص شود رهرو حقیقتی پیغمبر (ص) و اوصیائش کیست. دقت کنیم که خدای نکرده اعمال فقط شعار خالی نباشد و از امام اطاعت کنیم تا چهارده معصوم و خدای متعال اطاعت کرده باشیم . صحبتی با همکاران ای برادران شما هم از امت جدا نیستید بالاخره ماجرای شعب ابیطالب و سر گذشت اصحاب صفه را فراموش نکنید و با این اوصاف آینده سازان را به خاطر خدا خوب هدایت و ارشاد کنید دانش آموزان عزیز و ای امید امام و امت شما همانید که امام عزیز در برابر زور گویان و دژخیمان گفت یارانم در گهواره اند و شیر می خورند بنابراین بخوانید و بگوئید و هدایت شوید در خط امام که دینتان را خوب ادا کنید . انشاءالله و السلام علی من اتبع الهدی به امید رهگشای راه کربلا و فرج امام زمان و سلامتی امام و یاران صدیقش. درباره شهید نام:عبدالمحمد نام خانوادگی:فراست نام پدر:امراله شماره شناسنامه:26 تاریخ تولد:1342 عضویت:بسیجی تاهل:مجرد تاریخ شهادت: 1366/01/20 محل تولد:لارستان زندگینامه شهید عبدالمحمد فراست عبدالمحمد 21 رمضان سال 1342 به دنیا آمد.او را عبدی صدا می کردند.تحصیلات دوره ابتدایی را با نمرات عالی به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی رازی شد. «قبل از انقلاب تمام قرآن مجید را نزد مرحوم کربلایی عباس که یکی ا متدینین محله بود فرا گرفت. اهالی محله با اذان های او کاملاً آشنا بودند. نماز جماعتش ترک نمی شد و در کمک به تهیدستان پیش قدم بود.عبدی من یازده ساله بود که یتیم شد.هر وقت می رفت حقوق پدرش را می گرفت حقوق دو روز را به فقرا می داد.» با اتمام دوره راهنمایی وارد هنرستان ابوذر غفاری شد و در این ایام در راهپیمایی ها و ضد رژیم شرکت می کرد.بعد از انقلاب با کمک همسایگان،محله شان را آسفالت و لوله کشی نمود. «اول جنگ پسرم کلاس نهم بود.روزی دیدم با عجله آمد و پاکتی برداشت و شروع کرد به جمع آوری وسایلش. گفتم: کجا؟ گفت هر جا که خدا بخواهد. او رفت و من هم پشت سر او التماس کنان که مادر تو هنوز مرد جنگ نشده ای،الان وقت درس خواندن توست.کاروان اعزامی از سه راه باقرپوریان عازم حرکت بود.تا به او رسیدم بازویش را گرفتم و گفتم:مادر بگذار من دورت بگردم بعد برو. چهار بار دورش گشتم.جماعت حاضر همه گریه کردند و گفتند نزار برود.گفتم نمی توانم.تا چهل روز از او خبر نداشتم.تا اینکه با تن زخمی برگشت.پس از بهبودی چند بار دیگر عازم جبهه شد.» در رشته تراش دیپلم گرفت.سال 62 در رشته کاردانی امور تربیتی دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شد و مشغول تحصیل گردید.«بعد از دو سال که از دانشگاه تهران برگشت تا یک هفته اجازه نداد برنج درست کنم.