#یک_نکته_از_هزاران 🌱 دیروز که از سر کار بر گشتم، همسرم گفت: تا غذا آماده می شود برو حمام و لباسهایت را عوض و برای رفع خستگی کمی استراحت کن، لباسها را عوض کردم و دراز کشیدم بعد از مدتی فهمیدم که موقع اذان عصر است. رفتم آشپزخانه و به همسرم گفتم چه غذایی داریم؟ دو سه بار صدایش کردم اما او جواب نداد، خیلی ناراحت شدم ای خدا چرا جواب نمی دهد، پسرم به آشپزخانه آمد گفتم پسرم یک لیوان آب برایم بیار ولی او هم جواب نداد، تعجّب کردم چون او دارای اخلاق خوب و پسندید ه ای بود. خواستم از آشپزخانه بیرون بیام همسرم گفت: پسرم برو پدرت را بیدار کن غذا آماده است. پسرم به طرف اتاقم رفت با صدای بلند گفتم پسرم کجا می روی من اینجایم، بعد از دو دقیقه پسرم از اتاقم بیرون آمد و به مادرش گفت: مادر جان دو سه بار پدر را تکان دادم اما بیدار نشد. این دفعه همسرم به طرف اتاقم آمد من هم دنبالش رفتم، دیدم می خواستند کسی را بیدار کنند که لباس هایش مثل لباس من و خیلی هم شبیه من بود. بعد از چند دقیقه همه به گریه اُفتادند، با خود گفتم خدایا این مرد کیست! چرا کسی حرف هایم را نمی شنود؟ چرا کسی مرا نمی بیند؟ پسرم بیرون رفت بعد از مدت کوتاهی همراه با پدر و مادر و برادرانم بر گشت، دیدم مادرم آن نفر خوابیده را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن، جلو رفتم اما بی فایده بود دیدم پدرم هم روی صندلی نشسته و گریه می کند، برادرانم همراه با چند نفر دیگر، آن کس را شستند و او را کفن کردند و برای نماز میت او را به مسجد بردند، دیدم همسایه ها و دوست و خویشاوندان همه آماده شدند تا بر او نماز میت بخوانند. من هم داد می زدم اهای بر چه کسی نماز می خوانید من که زنده ام چرا مرا نمی بینید؟ چرا حرف هایم را نمی شنوید؟ فایده نداشت آنها را ول کردم تا نمازشان تمام شد. رفتم سر تابوت را بر داشتم و کفن را از روی چهره اش باز کردم، تبسّمی کرد و گفت: وقتت تمام شد چهل سال است که من رفیق تو هستم من زیر خاک می روم و تو هم برای سوال و جواب روانه می شوید. می خواستم حرف بزنم و خود را تکان دهم اما نمی توانستم، بلاخره خاک بر سرم ریختند و تنها ماندم، با خود گفتم آیا واقعا این پایان زندگی من است؟ چون من خیلی بدهکارم، خیلی کارها را به امید آینده انجام نداده ام، خواسته ام از کارهای زشت دست بردارم اما تصمیم قاطعی نگرفته ام. بعد صدای پای دو کس را شنیدم با خود گفتم ای وای بر من سوال و جواب نکیر و منکر ی که در دنیا تعریفشان می کردند داره شروع می شود، خدایا مرا بر گردان ….. خدایا مرا بر گردان…. تا کردار نیک و شایسته انجام دهم، اما صدای را شنیدم که می گفت: هرگز هرگز دیگه بر نخواهی گشت. خیلی ناراحت بودم که ناگهان صدای دخترم را شنیدم که آهسته و آرام می گفت: پدر جان پدر جان بلند شو غذا آماده است، چشمانم را که باز کردم دیدم که دختر نازنینم است، او را در آغوش گرفتم و بوسیدم ، دوباره گفت: پدر جان زود باش عجله کن غذا سرد می شود. تمام بدنم غرق عرق بود قلبم به شدّت تپش می زد و احساس خستگی می کردم، با خود گفتم: ای نفس گناه کار و خبیث تو به دنیا بر گشتی ببینم چه کار می کنی و چه پیش می اندازی، مادام که نمی دانی کی می میری باید شب و روز نیکی کنید. بلاخره روزی فرا می رسد تا شمع اجلتان به پایان برسد، تو هم خدا را سپاس کن که فرصت در دست داری و آن را غنیمت بدان، دست از گناه و معصیت بردار تا بهشت جاویدان از آن تو باشد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽

#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام دوباره ببخشیدخیلی سوال میپرسم کانالتون حبیبه خانم عالی هست وتابه حال چنین کانال مردمی وخوبی ندیده بودم دوستان من درشهراصفهانم شوهرمن کاشی وسرامیک کارهست ۸سال بیمه ردکرده الان رفته بیمه توخیابان ولی عصرمیگندچون توی باغ کارمیکنی ومجوزنداره بیممون راقطع کردندآخه چطوری دنبال کارمجوزداربگرده اینطوری بیکارمیمونه شماهانمیدونیدبایدکجارفت برای وصل دوباره بیمه بخدابدون بیمه درمی مونیم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام . برای زن و شوهری که ۱۳ ساله بچه دار نشدن و داروهای گیاهی و شیمیایی زیادی استفاده کردن ولی بازهم فایده ای نداشته سه بار عمل ای وی اف انجام دادن و عمل سوم جنین تو رحم زن گذاشتن ولی بازهم فایده ای نداشت و خانم حامله نشدن شوهر وقتی کوچیک بوده یکی از بیضه هاش آسیب میبینه و پوچ میشه و بیضه ی دیگرش هم که سالمه دارای اسپرم صفر و جهش و حرکت نداره برای اینکه این زن و شوهر بچه دار شوند چه درمانی خوبه ؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ادمین جان خسته نباشید باتشکر از کانال فوق العادتون من یک پرسش اورژانسی داشتم لطف کنید بذارین گروه .دخترم دو سال ونیمش هست پنج روز پیش از شدیدی کرد فکر کردم سرماخورده داروهای سرماخوردگی و بهش دادم هیچ چیز بغیراز آب نمیخوره سه روز پیش متوجه شدم داخل دهانش روی لثه و زبانش آفت زده دکتر ببردم دیفن هیدرامین ونیستاتین دادولی نه تنها فرقی نکرده تعداد آفتها هم بیشتروبزرگتر شده خیلی غصمه گفتن رب انار خوبه ولی اصلا نمیخوره مدام گریه می‌کنه همش بغلمه کلافه شدم دکتر گفته باید بستری بشه ولی من دوتا بچه دیگه دارم وتو این شهرغریبم نمیتونم برم بیمارستان اون دوتا بچموهیچ کسی نیست نگه داره لطفاً اگر کسی راهکاری داره راهنماییم کنه خیلی ازتون ممنونم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به دوستان عزیز ،پدر من مشکل ریه و اعصاب داره و همش،شکمش در میکنه دکتر گوارش رفتیم گفتن معده و روده مشکلی نداره میخواستم از،شما بزرگوارن بپرسم کسی تجربه این بیماری رو داره که شکم همش درد کنه و مربوط،به گوارش نباشه و مربوط،به ریه یا اعصاب باشه. الان سه ساله شکمش در میکنه و قرص،مسکن همش میخوره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ با سلام امیدوارم حالتون خوب باشه من یه پسر 16ساله دارم که روی سینش و پشتش لکه های قهوه ای می افته البته اینم بگم خیلی به گرما حساسه میبینم خیلی ناراحت میشم دکتر هم بردم ممنون میشم کمکم کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام سوال اورژانسی دارم من چند روزه سمت راست شکمم درد میکنه یک درد شدیدی داره بعد خوب میشه باز یک روز بعد دوباره همون درد و میگیره نمی دونم دلیلش چیه دکترم نرفتم راهنمایی میتونین کنین؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه من یه دختر خواهر دارم ک هشت سالشه و پیسی گرفته یک ساله ک میبرنش شیراز دکتر و فایده نداره و بیشتر هم شده پیسیش ،از نظر مالی اوضاع خوبی ندارن و توی فشارن،لطفا اگه کسی میدونه کمکم کنه چ دکتری برای این بیماری میشناسن عزیزان توی کانال ؟ یا چ دارویی هست ک خوبش کنه؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به‌ همه اعضای گروه وحبیبه خانم‌ عزیز ببخشيد اگه امکانش هست سؤال منو اورژانسی تو گروه قرار بدين ممنونم من‌ تقريبا يه ماه پيش بدلیل لکه بینی تو دوران پاکی به‌ متخصص زنان‌ مراجعه‌ کردم‌ دکتر بعد معاينه گفت‌ عفونت‌ شديد داری وزخم دهانه رحم دارو وپماد داد ده روز استفاده‌ کردم‌ عفونت‌ ولک ديگه نديدم بعد که‌ پريود شدم‌ وپاک شدم‌ دوباره‌ عفونت‌ ها ولک ها شروع شده‌ درد زير شکم‌ وگودی کمر دارم همش لک نمیتونم نماز بخونم دکتر گفت اگه بعد دارو لک ديدی بيا زخم‌ رو فریز کنم‌ من‌ خيلي میترسم چون‌ شنيدم باعث نازایی میشه توروخدا اگه مشکلی مثل من‌ داشتيد بگيد بجای فریز چیکار کنم‌؟میخواستم اسفندماه اقدام به‌ بارداری کنم 😭 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام اگر میشه سوال منو تو کانال بزارید مادرمن دکترا بهش گفتن عفونت زده ب معده و مثانت میشه بگین مادر من باید چکار کنه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام‌خدمت‌همه‌عزیزان‌خواهش‌میکنم‌‌کمکم کنید‌راستش‌من‌عمویی‌دارم‌۳۴سالشه ایشون‌ هیچ‌مشگلی‌ندارن‌سالم‌سالم‌هستن‌‌خونه‌ماشین زمین‌مغازه‌همه‌چی‌از‌خودش‌داره‌مستقلم‌هس‌ کسی‌شریکش‌نیس‌اما‌‌متاسفانه‌‌هرجا‌میره‌ خواستگاری‌‌قسمت‌نمیشه‌تاحالا‌‌‌‌۷جا‌رفته‌ خواستگاری‌‌‌بعضیافامیل‌بودن‌بعضیام‌غریبه‌ اما نمیدونم‌چرا‌هرجا‌میره‌قسمت‌نمیشه‌ ‌هرجا میره‌خانواده‌دختر‌‌میگن‌تاچن‌روز‌صبرکن‌‌بعد متاسفانه‌پشیمون‌میشن‌زنگ‌میزنن‌میگن دخترمون‌میخواددرس‌بخونه‌‌‌‌‌متاسفانه‌ دیگه خجالت‌میکشه‌بره‌خواستگاری ‌ن‌معتاده‌ن‌دزده ‌ن‌خلافکاره‌‌ولی‌قسمت‌نمیشه‌زن‌بگیره‌ حالا‌یه‌زن‌عمو‌داریم‌‌‌همیشه‌براهممون‌طلسم میکنه‌خیلی‌چیزارو‌ازش‌پیداکردیم‌ رفتیم پیش چن‌تاسید‌گفتن‌بختشو‌بسته‌یه‌طلسم‌سختی براش‌کردن‌‌مانمیتونیم‌باطلش‌کنیم دوستان تورو‌به‌حضرت‌زهرا‌قسمتون‌میدم‌‌ اگه سوره‌ای چیزی‌بلدید‌براباطل‌کردن‌طلسم‌بهم‌بگید باطلش‌کنم

‌‌‌‌دعاتون‌میکنم‌ #ایدی_ادمین_جهت_ارسال_پرسش_و_پاسخ ❤️👇 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽

#یک_نکته_از_هزاران 🍃 ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻴﺴﯽ (ﻉ) ﻫﻤﺮﺍﻩ (ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺧﻮﺩ) ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯽ ﺭﺳﻴﺪ، ﺩﻳﺪ ﺍﻫﻞ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺁﻥ، ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯽ‌ﺳﭙﺮﺩﻧﺪ. ﺣﻮﺍﺭﻳﻮﻥ گفتند: ﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺧﺪﺍ، ﺍﺯ پروردگار ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻦ، ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻋﺬﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻣﺪﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ، ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﻴﻢ. ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻴﺴﯽ (ﻉ) ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍوند ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ حضرت ﻋﻴﺴﯽ (ﻉ) ﻧﺪﺍ ﺷﺪ ﮐﻪ: آﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻥ. ﻋﻴﺴﯽ (ﻉ) ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﺭﻭستا! ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﯽ ﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﻭ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺪ! حضرت ﻋﻴﺴﯽ فرمود ﻭﺍﯼ به ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ، عمل شما چه بوده که اینطور مورد عذاب واقع شدید؟ ﻣﺮﺩ گفت : به علت ﭼﻬﺎﺭ ﭼﻴﺰ ﻣﺎ مستحق عذاب شدیم : 1 - پرستش ﻃﺎﻏﻮﺕ 2 - ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ 3 - ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ 4 - ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺳﺮﮔﺮﻣﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ‌ﻫﺎﯼ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﻴﺴﯽ علیه السلام پرسید ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ به ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻮﺩ؟ ﻣﺮﺩ جواب داد: ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ؛ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯽ‌ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ، ﮔﺮﻳﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻣﯽ‌ﺷﺪﻳﻢ. حضرت ﻋﻴﺴﯽ فرمود: ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻳﺎﻓﺖ؟ او جواب داد: ﺷﺒﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻳﻢ، ﺻﺒﺢ ﺁﻥ ﺩﺭ (ﻫﺎﻭﻳﻪ) ﺍﻓﺘﺎﺩﻳﻢ. حضرت پرسید: ﻫﺎﻭﻳﻪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﻩ شده گفت : ﻫﺎﻭﻳﻪ ﺳﺠﻴﻦ ﺍﺳﺖ. ﻋﻴﺴﯽ: ﺳﺠﻴﻦ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ: ﺳﺠﻴﻦ ﮐﻮﻫﻬﺎﯼ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﺑﺮ ﻣﺎ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺮﻭﺯﺩ. ﻋﻴﺴﯽ: ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﮐﺖ ﺭﺳﻴﺪﻳﺪ، ﭼﻪ ﮔﻔﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ: ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ، ﺗﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﻴﮏ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻴﻢ ﻭ ﺯﺍﻫﺪ ﻭ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﮔﺮﺩﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ: ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﺋﻴﺪ، ﻋﻴﺴﯽ: ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ شما! ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﺨﺺ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻠﺎﮐﺖ ﺷﺪﮔﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺖ. ﻣﺮﺩ: ﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺧﺪ! ﺩﻫﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﻪ ﺁﺗﺸﻴﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺧﺸﻦ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻡ، (ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ) ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻧﻴﺰ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﺋﯽ ﺩﺭ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﺩﻭﺯﺥ ﺁﻭﻳﺰﺍﻥ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﻢ، ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭﺯﺥ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ، ﻳﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ‌ﻳﺎﺑﻢ (ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﺎ ﻋﺬﺍﺏ ﺍین ﺷﺨﺺ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﮎ #ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻨﮑﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ). ﻋﻴﺴﯽ (ﻉ) ﺑﻪ ﺣﻮﺍﺭﻳﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﺎ ﺍﻭﻟﻴﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﺍلاکل ﺍﻟﺨﺒﺰ ﺑﺎﻟﻤﻠﺢ ﺍﻟﺠﺮﻳﺶ ﻭ ﺍﻟﻨﻮﻡ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻤﺰﺍﺑﻞ، ﺧﻴﺮ ﮐﺜﻴﺮ ﻣﻊ ﻋﺎﻓﻴﻪ ﺍﻟﺪﻧﻴﺎ ﻭ ﺍﻟﺎﺧﺮﺓ. ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪ! ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺎﻥ ﺧﺸﮏ ﺑﺎ ﻧﻤﮏ ﺯﺑﺮ ﻭ ﺧﺸﻦ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﺷﺎﮐﻬﺎﯼ ﺁﻟﻮﺩﻩ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻋﺎﻓﻴﺖ ﻭ ﺳﻠﺎﻣﺘﯽ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺎﺷﺪ. داستان های اصول کافی،ص ۴۹۵ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽

#پاسخ_اعضا 🌸🍃 ?🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام دوستان برای اینکه حاجت بگیرید سوره دخان رو بخونید و هدیه کنید به شهید اصغر وصالی برای حاجات منم دعا کنید برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان علیه السلام صلوات 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام دوستای گلم من برادرم مشکل مالی داره 3تافرزند مدرسه ای داره خواستم بگم اگه کسی نذر ختم قرآن داره به من بگن تا به همسر برادرم بگم تابراتون بخونه که هم درآمدی براش باشه هم دعای خیر شما پشت سرشون باشه،ممنونم🥺🥰 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خوب هستین؟ میخواستم ازتون تشکر کنم به خاطر اینکه پیامم رو گذاشتین خیلی کمک کرد بهم خدا به اون خانم خیر بده که گفتن چوب دارچین دم کن برای عفونت بینی بچه واقعأ عالی بود🥰 خداخیرتون بده🥰 من هر پیامی که میخونم که التماس دعا دارن از ته قلبم براشون دعا میکنم که مشکلشوپ حل بشه❤️بازم ممنون🌹 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام علیکم در پاسخ به خانمی که همسرش گفته خونه رو بفروشیم بنظرم اگه میتونی تبدیل به بهتر بکنی بفروش وگرنه هیچ وقت این کار رو نکن دیگه نمی تونی بخری عید که بشه قیمت‌ها میره بالاتر اگه جایی خونه دیدی و پسندیدی اینو بفروش اونو بخر وگرنه نفروش 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام در جواب اون خانمی که گفتند بچه ۲ سالشون موهاش کم پشته ، پوسته موز رو خشک کن با نخود بومی و صدر و تخم مرغ بومی همه چرخ کن قشنگ قاطی کن شب مثل رنگ مو به ریشه موهاش بزن و نایلون و دستمال ببند تا صبح صبح ببرش حمام هر چی بیشتر اینکار رو بکنی بهتره من خودم که بچه بودم مامانم این کار رو برام میکرد الان انقد حجم موهام زیاده که از بین موهام کوتاه میکنم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام درجواب خانمی که گفتن وزنشون بالا بوده لاغر کردن والان دور چشمشون چروک شده .اولا بوتاکس فقط چروکهای پنجه کلاغی خوب جواب میده اون چروکها فقط با لیزر اونم چهار جلسه شاید م بیشتر از بین میره من خودم اینکار انجام دادم خدارو شکر نتیجه گرفتم 🌺انشالله تو هم نتیجه بگیری وبرای حل مشکلم دعا کنی 🌺 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام ممنون از کانال خوبتون درمورد خانمی که گفتن همسرشان با یک خانم دوستن از خودش10 سال بزرگتره من خودم شرایط شما رو دارم فقط با این تفاوت که دوستش هم کلاسی سابق خودم بود از یک روانشناس شنیدم میگفت پسرهایی که از مادر محبت نمیبینن با خانم بزرگتر از خودشون دوست میشن تا جای محبت مادرانه رو براشون پر کنه بنظرم بهتره خودتون این کارو کنین و بهش محبت زیادی کنین و فعلا تا شما رو مثل یه دوست صمیمی ندونسته نصیحت نکنین وایراد نگیرین روی صحبتم با همه خانمها که مثل من خیانت دیدن هست مردا دنبال یکی هستن ایراد نگیره شوخ طبع و الکی خوش باشه به خودش و سرو وضعش اهمیت بده این مردا جونشونم میدن پول که چیزی نیست پس چرا این فرد خودمون نباشیم چرا همش باید بفکر آینده بچها و صرفه جویی واینکه یکی رو دوتا کنیم باشیم اخرشم یکی میاد رو سر زندگی مون همه رو به باد میده پس بیاین خودمون مث یه معشوقه باشیم برای همسرامون وتا میتونیم رگ خابشونو دست بگیریم 🌺🌺🌺 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام دخترعزیزی که گفتی پدرتون عمل قلب بازانجام داده بله درست گفتن همسرمنم عمل قلب بازانجام دادن ومن کلااوناتوقرنطینه داشتم اگه مهمونی واسه عیادت میاومدحتماماسک استفاده میکردن حتی همسرم ودورازهمسرم مینشستن ویااینکه توپذیرایی مینشستن وهمسرم تواتاق خودشون بودن من خیلی رعایت کردم وخداروشکرالان حال همسرم خوبه اگه کسی واسه عیادت میاداجازه ندیدپدرتون روببینن واگه خیلی رودربایستی داریدبهشون بگیدازدورببینن حتماماسک بزنن واززدن عطروادوکلن وسرخ کردنی پرهیزکنیدوبه هیچ عنوان استفاده نکنیدمن سه ماه مواظب همسرم بودم اصلاکارسختی نیست نوه هاهم بیان امااتاق پدرتون جداباشه وزیادبهشون نزدیک نشید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خواهری که یک سال و ۳ماه هست ازدواج کردی بچه میخای عزیزم هنوز که اول راهی چیزی از ازدواجت نگذشته که حرف و حدیث مردم برات سخت باشه بزار هرکی هرچی میخاد بگه.درمورد ضعف همسرت انواع مغزیجات رو بکوب با گل گاوزبان و نبات و یکم زعفران و زیره سیاه هر روز صبح یه قاشق بزرگ با یه لیوان شیر بده همسرت بخوره.جینسینگ هم خیلی خوبه بگیر طریقه مصرفش بپرس عطاری بهت میگه.صبحانه تخم مرغ محلی باشه بهتر با پیاز بخوره همسرت اول پیاز داغ کن ی کم تفت بده نه خیلی زردچوبه بزن بعد تخم مرغ رو بشکن.شب ها بیشتر پنیر گردو بخورین.فسنجون بادام درختی بیشتر بخورین .همسرتون عرق کاسنی هم بخورن.سردیجات رو کمتر کنید خصوصا همسرتون کمتر مصرف کنن نماز رو همسرتون با صدای بلند و با قرائت بخونن خیلی مجرب و عالیه همه این موارد رو رعایت کنید قول میدم ب خواست خدا خیلی زود نتیجه میگیری. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

.#داستان_عباس_مریم ❤️ تو مسیر برگشت به این فکر کردم که اصلا لباس مناسبی ندارم .. برای خودم دو تا تی شرت و تاب و شلوار خریدم .. مدتها بود که برای خودم خرید نکرده بودم و همین چند تکه لباس کلی حال دلم رو خوب کرد .. از جلوی مغازه ی لباس زیر فروشی رد میشدم که بی اختیار ایستادم .. وضع لباس زیرهام خیلی بد بود حتی از لباسهای بالایی بدتر... امشب ... با یادآوری اتفاقی که قراره امشب بیوفته طپش قلبم تندتر شد و تو یه لحظه تصمیم گرفتم خرید کنم .. دو تا ست رنگی خریدم .. درسته ازدواجمون موقته ، ولی مرد جوونی که امروز برای اولین بار دیدم برخلاف انتظارم مرد خوشتیپ و جذابی بود و نمیخواستم برای همیشه با یادآوری من حالش بهم بخوره .. با قدمهای تند خودم رو به خونه رسوندم .. قبل از رفتن به طبقه ی خودم ، آقا موسی رو صدا کردم و سه میلیون پول رو بهش دادم و قرار شد دوباره قرار دادمون رو واسه یکسال تمدید کنیم ... آقا موسی تشکر کرد و گفت خیلی خوشحال شدم تونستی پول جور کنی و باز با هم همسایه هستیم .. تو دختر آروم و بی آزاری هستی .. مجبور بودم ماجرای عباس رو بهش بگم ..سرم رو پایین انداختم و گفتم راستش من .. شوهر کردم و اون پول رو داده .. آقا موسی کمی مکث کرد و بعد از چند لحظه گفت انشالله عاقبت بخیر بشی دخترم.. از خوشحالی اینکه قرار نیست جابه جا بشم تمام غذایی که دیشب دست نخورده مونده بود خوردم و کمی خوابیدم .. چشمهام رو که باز کردم غروب شده بود .. سریع بلند شدم و کمی خونه رو مرتب کردم و یه دوش گرفتم .. موهام رو سشوار کشیدم .. خواستم کمی آرایش بکنم ولی خجالت میکشیدم .. موهام رو از پشت ساده بستم و یکی از تیشرتهایی که ظهر خریدم رو پوشیدم .. از ساعت هشت بیکار نشستم و تلویزیون نگاه کردم .. چشمهام تلویزیون رو میدید ولی هواسم به قدری پرت بود که نمیفهمیدم چی نشون میده .. تو دلم رخت میشستند .. نکنه حامله نشم و بخواد پولی که داده رو پس بگیره .. نکنه حامله بشم و یه وقت مامان بیاد تهران و بفهمه .. نفهمیدم کی زمان گذشت .. با صدای زنگ از جا پریدم ....👇👇👇👇👇 ادامه در اینجا👇👇👇❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 داستان زندگی مریم و عباس 👆🏻😍 همون که ایتارو ترکونده😍😍 تموم شده ها کاملشو برید بخونید👆🌸

🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره #انعام ❤️ جزء #هفتم🍃 صفحه ی ۱۳۱🌼 @azsargozashteha💜

🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره #انعام ❤️ جزء #هفتم🍃 صفحه ی ۱۳۱🌼 @azsargozashteha💜

ترجمه☀️🍃

#دعا_درمانی 🌱 #بـســــیار_مــجـــــرب 🔵امام علی(ع)فرمودند🔵 🌺هرگاه یکےاز شما اراده حـاجتـے کند پس صبــح روز پـنـج شنبه در طلب آن بیرون رود و در وقــت بیرون رفتن آخـر ســـــوره آْ عمــــران ( آیـــــه 190 تــا آخر) و آیه الکرسے و سوره قدر و حـمد را بخواند ، زیرا که در خواندن این ها حوائـج دنیا و آخرت برآورده مـے شود🌺 📚بحار الانوار ج92ص272 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽

#حرف_اعضا ❤️🍃 سلام خوبین انقد توکانال چیزای میبینم بغضم میگیره من میخام یه نصیحت بکنم برای خواهرای گلم وبرادرای باغیرتم بیایین از همین حالا ازهمه چی دوری کنین ازخیانت دروغگوی غر غر کردن حساس شدن سرکوفت زدن چشم و هم چشمی وووو.. تا میتونین قدر همدیگرو بدونین به خاطر چیز الکی باهم بحث نکنیین دنیا یه دوروزه بعدها پشیمون میشین تا میتونیین به هم عشق بورزین مثل دوران نامزدی دوتای بدون بچه برین بیرون یه کوچولو برای خودتون خرید کنیین الن که واقعا تورم اقتصادی بالا رفته 😔تا میتونین یه جوراب یه شاخه گل بخرین یه ساندویج همبرگر یا یه بلال بخورین لذت ببرین بخدا اینروزا دیگه برنمیگرده واسه همدیگه غیرت داشته باشین برادرا خواهشا نذارین خانومتون یا خواهراتون بدون حجاب یاباعشوه ناز بیرون برن فقط برای خوتون باشه نذارین کسی توزندگی شما دخالت کنه حتی خانواده هردوطرف هرمشکلی پیش اومده خودتون حل کنین نذارین کسی به خانمتون بی احترامی کنه خواهرا شماهم انقدر به شوهرتون برسین قدرشناس باشین تواین وضعیت اقتصادی زیاد فشارنیارین به شوهرتون هرچی که به اندازه وضعیت مالییش داره استفاده کنیین و فقط فقط برای شوهرتون دلبری کنین نه کس دیگه باور کنین اگه همه اینا رعایت بشه دیگه خیانت نداریم بخدا دلم میگیره میبینم چه جوونای دارن پر پر میشن به خاطر هیچو پوج الن همه مشکل دارن توزندگیشون تا میتونیین بسازین زندگیتونو مثل بهشت کنیین بخدا بچه هاتون گناه دارن چرا باید چوب ندونم کاری شماروبخورن انقد دلم گرفته بود مجبورشدم اینارو بگم شاید یه نفری حرف بنده حقیررو بگیره دوستتون دارم یاعلی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب اون آقایی که همسرشون نسبت بهشون سرده بنظرم حرف دلتون به صورت یک پیام برای همسرتون بفرستید بهش بگین که حق پدر شدن دارین بهش بگین که من نمی دونستم خانوادت تو رو به زور به من دادن من حق دارم زندگی عاشقانه داشته باشم اما میدونم تو نمیخوای تو دوستم نداری سر لجبازی باخودت یا خانوادت زندگی هردومون تباه نکن هنوز جوونی حق زندگی عاشقانه و گرم داری من هم همینطور حق داری مادر بشی حتی این حق داری جدا بشی و راحت با اونی که قبلا دوستش داشتی ازدواج کنی یا کسی دیگه که ازش خوشت بیاد کنارش راحت زندگی کنی درحق خودت ظلم نکن درحق من هم ظلم نکن اگه زندگیمون دوست داری دل به این زندگی بده بزار کنارهم عاشقانه زندگی کنیم من از نعمت پدر بودن محروم نکن وگرنه هیچ وقت حلالت نمیکنم بخاطر این زندگی سرد که نه حاضری از من جدا بشی یا زندگی مون با عشق درست کنی من این زندگی بی روح و سرد دوست ندارم باور کن من هم آدمم عشق میخوام محبت میخوام یک خانواده ای کنارش احساس راحت بکنم میخوام خواهش میکنم تصمیم درست بگیر با عقل و منطقت نه با احساست نه بخاطر گذشتت و کاری که خانوادت باهات کردن من به زور باهات ازدواج نکردم اگه دوستم نداری همین الان بگو بزار راهمون جدا کنیم چون من یک زندگی عاشقانه کنار همسر و بچه میخوام نه یک زندگی بی روح و سرد تا وقتی که جوون هستیم بزار فرصت یک زندگی دیگه برای خودمون داشته باشیم یادت باشه این لجبازی ها و کینه تو به خانوادت داره زندگی و جوونی منو تباه میکنه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام دختر خانمی که ۱۸ سالته و با یه اقا پسری که شکاکه در ارتباطی ولی وابسته شدی عزیزم احسنت بهت میگم که اینقدر عاقلی و می دونی که این اقا کیس خوبی نیست برا ازدواج؛دختر گلم ۶ ماه به خودت سختی بده و سعی کن این اقا رو فراموش کنی بهتر از اینه که یک عمر زندگی کنی و رنج و عذاب بکشی و اخرشم با دو تا بچه جدا بکشی .البته میتونی از یک مشاور هم کمک بگیری ..عزیزم زندگی یک نردبونه و برای بالا رفتن از اون؛ نمیشه پاتو یهو رو پله های بالا بزاری 🌼پله اول درس و کنکور هست 🌼پله بعدی دانشگاه و🌼 بعدیش شغله و 🌼بعدیش ازدواجه .یعنی تا سن ۲۵ سالگی برسی تا پله ازدواج 🌼و حالا از ۲۵ تا ۳۵ فرصت داری برای ازدواج و بچه دارشدن 🌼همچنین اگه بخای از ۱۸ سالگی این پله ها رو یهویی بالا بری .هیچی ازت نمی مونه .کلا جنس زن لطیف و ظریف هست و سریع زیر بار مشکلات و مسولیتهای زندگی از پا در میاد.۱۸ سالگی سن ازدواج نیست وقتی این دوره را رد کنی؛؛ علایق و سلایقت هم فرق میکنه و کمتر از روی احساس تصمیم میگیری.با احترام ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽

#داستان_یک_معجزه 🌿 . بارى ، در آن وانفسا يا آن كسى كه از شجاعت ابوالفضل العباس عليه السلام براى ما مى خواند افتادم و با همان حال كودكى ، عرض كردم : يا قمر بنى هاشم ، شما قدرت زيادى داريد، خواهش مى كنم دست و پاى مرا باز كنيد تا من طبق قرار پدرم بروم شام خود را بخورم . با گفتن اين حرف ، يكمرتبه ديدم لنگه تيغ از روى من پايين افتاد و زنجيرى كه دست و پاى من با آن محكم بسته شده بود پاره شد و به دست و گردن من آويزان گشت ! آمدم پشت همان دربى كه پدرم به روى من بسته بود و دست به درب بسته گذاشتم . به مجرد دست گذاشتن ، ديدم چيزى از بالاى درب به پايين افتاد و صدا كرد. متوجه شدم كه قفل درب است كه پايين افتاده است و خلاصه ت درب هم باز شد و من با شعف زياد خود را به نزديك اتاقى كه پدر و مادر و برادرانم در آن بودند رساندم . هنوز شام را كامل نخورده بودند كه ، از ميان تاريكى صدا زدم : پدر، من آمدم ! پدرم بسيار غضبناك شد و بسرعت به سوى من آمد و چاقويى را كه در جيبش بود بيرون آورد و تيغه آن را باز كرد تا به اصطلاح سر مرا ببرد. مادرم - كه شديدا نگران اين صحنه بود - گيه مى كرد و تكرار مى نمود كه ، اى مرد، بس است ، اين قدر اين بچه را اذيت نكن ، خودت قرار گذاشتى كه اگر بيرون آمد بيايد و شامش را بخورد. ولى جالب اين است كه ، در آن لحظات ، من به هيچ وجه نمى ترسيدم و يك شجاعت عجيبى در وجود من پيدا شده بود. لذا گفتم : مادر، بگذار او مرا بكشد، كه كشته شدن براى من راحت تر است از اينكه اين قدر در اين سن اذيت شوم ! به پدر نيز گفتم : اجازه بدهيد مطلبى را به شما بگويم ، بعدا اگر خواستيد سر مرا هم ببريد حرفى ندارم . گفت : چه دارى بگويى ؟ گفتم : مگر شما با من شرط نكرديد و نگفتيد كه اگر بيرون آمدى ، بيا شامت را بخور، من كه خودم اين زنجيرها را پاره نكردم و قفل درب را باز نكردم . گفت : پس چه شد كه زنجير و قفل باز شد؟ گفتم : من متوسل به قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام شدم و يكمرتبه ديدم زنجيرها پاره شد، همچين دست به درب گذاشت و درب هم باز شد. اين را كه گفتم ، پدرم چنان سرش را به ديوار كوبيد كه خون از سر او بيرون زد و به سينه من پاشيد و خود نقش زمين شد. مادرم گفت : پسرم ، چه كردى با او؟ گفتم : مادر، من داستان معجزه ابوالفضل العباس عليه السلام را برايش ‍ گفتم : مادرم گفت : فرزندم ، مگر تو نمى دانى پدرت سقاى ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام است و شب تاسوعا و روز عاشورا، به عشق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام است و شب تاسوعا و روز عاشورا، به عشق آقا ابوالفضل العباس عليه السلام و اهل بيت و امام حسين عليهم السلام دستجاتى را كه به خيابان مى آيند آب مى دهد؟ حال من دگرگون شد و ستم را به شكستگى سر پدر گذاشتم و خطاب به حضرت عرض كردم : آقا جان ، همان طورى كه مرا نجات دادى ، پدرم را نيز شفا بده ! پدرم لرزيد و از جا برخاست و مرا در بغل گرفت و بنا به گريستن كرد و گفت : حسين ، پسرم ، من خودم عاشق ابوالفضل العباس عليه السلام هستم و اينها را كه گفتى همه را قبول دارم . پسرم مرا ببخش ، ديگر تا روزى كه زنده باشم ترا اذيت نخواهم كرد. مجددا خاطر نشان مى سازم كه ذكر اين داستان ، جنبه گلايه از پدر را نداشت چون آنها در قديم مشكلات زيادى داشته اند و اين گونه سختگيريها نسبت به فرزندانشان را به انگيزه و عنوان تربيت انجام مى دادند، و من خدا را شاهد مى گيرم زمانى كه مشرف به مكه معظمه شدم گفتم : خدايا، آنچه ثواب در اين مسير نصيب من هست همه را به روح پدرم برسان و او را ببخش و بيامرز، چنانچه الان هم اگر پدرم زنده بود، با همه ضعف و ناتوانى حاضر بودم او را به دوش بگيرم و به هر كجا دلش مى خواهد ببرم . حيف كه اينك در قيد حايت نيست . نيز از آن زمانى كه مداح اهل بيت عصمت و طهارت هستم ، هر موقع كه توسل جسته و ذكر مصيبتى مى خوانم ، مى گويم ، هدايا، ثواب اين توسل را به روح پدر و مادرم عايد فرما. عزيزان من ، اى كسانى كه اين مطالب را در آينده خواهيد خواند، از شما خواهش ‍ مى كنم همواره به ياد پدر و مادرتان باشدى ، اگر زنده هستند قدر آنها را بدانيد و به آنها خدمت كنيد، اگر مدره اند به ياد آنها باشيد و برايشان خيرات و مبرات بدهيد. كلب آستان ابا عبدالله الحسين و قمر بنى هاشم و تمام خاندان عصمت و طهارت صلوات الله و سلامه عليهم ، فقير در خانه اهل بيت عليهم السلام حسين رضايى . #پایان ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽