eitaa logo
از شهیدان تا رسیدن بخدا
81 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
4هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ | پیام تسلیت امام خامنه‌ای 'حفظه‌الله تعالی' بسم‌الله الرحمن الرحیم 🔰 فقدان شهادت گون سردار رشید اسلام سرلشگر احمد کاظمی و تعدادی از سرداران و افسران سپاه در حادثه هواپیما، اینجانب را داغدار کرد...💔 این فرمانده شجاع و متدین و غیور از یادگارهای ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسه بی‌نظیر بود🌿 تدبیر و قدرت فرماندهی او در طول جنگ هشت ساله کارهای بزرگی انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. آرزوی جان باختن در راه خدا در دل او شعله می‌کشید و او با این شوق و تمنا در کارهای بزرگ پیشقدم می‌گشت. اکنون او به آرزوی خود رسیده و خدا را در حین انجام دادن خدمت ملاقات کرده است🥺🌱 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ حاج احمد کاظمی، میان فراز و نشیب های زندگی مجاهدانه‌اش همواره در جستجوی گمشده خویش بود...🦋 بارها گمان رسیدن و نرسیدن، روایت تکراری روزگار حاج احمد برای خودش شده بود❗️ اما در همین به ظاهر نشدن ها، داشت اتفاقی در عالم رقم می‌خورد... احمد کاظمی باید میماند که در روزهای بعد از جنگ یار غار حاج قاسم باشد و بعدها فرمانده و استاد محسن حججی و از همه مهمتر سرباز پا به رکاب امام خامنه‌ای...❤️‍🩹 آن روزها باید میماند و عرفه هم باید می‌رفت. کربلای حاج کاظم و یارانش از همان مسیر کربلای سیدالشهداء می‌گذشت..✨ عرفه مقدمه بود برای کربلایی شدن. بله! احمد کاظمی و رفقایش در روز عرفه سال ۸۴ به آرزوی دیرینه شان رسیدند و اندکی زودتر از عید قربان، راهی قربانگاه گشتند🕊 از شهیدان تا رسیدن به خدا
| داستان کربلا گفته بودیم که هر کس میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند! داستان فدا شدن و فدا کردن هست و نیست ها در راه آرمان ها...💚 داستان ابراهیمی که پسرش را قربانی میکند و اسماعیلی که شوق فدا شدن دارد. مادر مصطفی و مجتبی بارها داستان کربلا را در روضه ها شنیده بود برای همین اینقدر بی عیب و نقص نقشش را بازی کرد...🥺👌 مصطفی و مجتبی هم... «کامل بخوانید» 🆔از شهیدان تا رسیدنبه خدا
@Iranian_Central_Cloudشیعه شدن روستا.mp3
زمان: حجم: 8.51M
🎥خاطره‌ای عجیب از شهید اندرزگو که باعث شد یک روستا شیعه مولا علی شدن 👌شهیدی که ولادت و شهادتش با مولا علی گره خورده است و در آسمانی شد. قرارگاه عاشقی شهدا
|شهیدِ باب‌الحوائج نامش مجتبی بود و دلداده امام حسن مجتبی علیه‌السلام💖 میگویند گفته بود میخواهد مزارش سنگی نداشته باشد و خاکی باشد...🥺 مجتبی دهه هفتادی بود؛ متولد اول فروردین... اما آن سال هدیه آخرین تولدش را پیش از آمدنش گرفت! بزرگترین هدیه زندگی‌اش🕊✨ در روزهای آخر سال ۱۳۹۹ همان روزهایی که خیلی هایمان در گیر و دار مقدمات عید بودیم، خبر آمد که دو شهید دیگر، در مسیر مقدس دفاع از حرم عمه سادات علیها سلام آسمانی شدند. شهید مهدی بختیاری و البته مجتبی🩸 خودش دلش میخواست کنار شهدای گمنام باشد...⭐️🌱 همان جا هم شد مزارش. حالا دیگر اسمش را گذاشته بودند «شهید باب الحوائج»! می‌آمدند سر مزارش و با واسطه گری او پیش خدا، به مراد دلشان می‌رسیدند...💎 چه بشارت امیدوار کننده ای! مگر میشود که شهید، جواب آنهایی که از راه دور صدایش میکنند ندهد؟
﷽ | رزمنده باشیم! آن روزها که جریان داعش حسابی داغ بود، هم وحید و هم پدرش هر دو برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده بودند❗️ اما سپاه با حضور دو نفر از یک خانواده موافقت نمی‌کرد... بنابراین اول پدر به عراق رفت و بعد هم وحید پس از دو ماه از مراسم ازدواجش به سوریه🥲 دنبال چه بودند؟ سر چی با هم مسابقه گذاشته بودند؟ زندگی راحت و معمولی، چیزی کم داشت که وحید را راضی نمی‌کرد. همان گنجی که آن را در سختی های یک جنگ به تمام معنا پیدا کرده بود! برای همین بود که سختی کشیدن شده بود شیرین ترین کار دنیا...💎 _متن کامل را بخوانید_
| رزمنده باشیم! آن روزها که جریان داعش حسابی داغ بود، هم وحید و هم پدرش هر دو برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده بودند❗️ اما سپاه با حضور دو نفر از یک خانواده موافقت نمی‌کرد... بنابراین اول پدر به عراق رفت و بعد هم وحید پس از دو ماه از مراسم ازدواجش به سوریه🥲 دنبال چه بودند؟ سر چی با هم مسابقه گذاشته بودند؟ زندگی راحت و معمولی، چیزی کم داشت که وحید را راضی نمی‌کرد. همان گنجی که آن را در سختی های یک جنگ به تمام معنا پیدا کرده بود! برای همین بود که سختی کشیدن شده بود شیرین ترین کار دنیا...💎 همیشه رزمنده های ما اینچنین بودند، میدان های جنگ ما هم مثل تمام جنگ های دنیا سخت بود اما گنجی که رزمنده های ما پشت این رنج به دست می‌آورند را هیچ کجای دنیا نداشت💚 باید یا خودت رزمنده باشی با رزمنده ها را دیده باشی که بفهمی چه میگویم... رزمنده هایی که میدان جنگ نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی و علمی برایشان فرقی ندارد. همه این ها را گفتم که بگویم میان داستان آقا وحید ما یک اسم آشنا بود🍃✨ بعد از اینکه وحید شهید شد و خبر شهادتش را در اربعین حضرت ارباب ارواحنافداه به خانواده‌اش دادند ، وحید را برای تشییع به تبریز برگرداندند... آنجا بود که «امام جمعه محبوب و مردمی» تبریز برای وحید نماز خواند. چه نمازی خواند و چه دعایی کرد، نمیدانم... اما گاهی باید نادانسته ها را آرزو کرد! آن روز یک شهید بر پیکر شهیدی دیگر نماز اقامه کرد❤️‍🩹 یک طرف یک رزمنده جنگ نظامی بود که آقا وحید باشد و طرف دیگر یک رزمنده جنگ جهاد تبیین و فرهنگ که آیت الله آل هاشم باشد🥺 _این دقیقا همان درسی است که برای امروز لازم داریم... برای آرمان قدس رزمنده باشیم، کجا و چگونه ‌اش فرقی ندارد، فقط کم نگذاریم و شبیه تمام رزمنده های قبلی این مسیر باشیم!
| فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 «متن کامل را بخوانید» قرارگاه عاشقی شهدا
﷽ | فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 تصور کنید که صدای بلند گریه استاد در کلاس میپیچد و همه ما خشکمان زده است... آن روز و آن حالت مجید شهریاری نه در ذهن من که در اعماق وجودم ثبت شد. گریه استاد هم خوشحالی داشت و هم ناراحتی🕊 ناراحتی اش به خاطر عزای مادر بود و خوشحالی اش هم باز هم به خاطر مادر. به خاطر اینکه امروز وسط کلاس درس دانشگاه تهران، به فاصله ۱۴۰۰ سال نتیجه تمام خون دل خوردن های خانم را می‌دیدم🥺 آن روزها مادر از ولایت و غدیر می‌گفت و گوش شنوایی نبود اما مادر به وظیفه عمل کرد و نتیجه را واگذار کرد به خدا! غدیر آن روز به ظاهر زیر فراموشی یاران بی وفا دفن شد... اما این همه ماجرا نبود، غدیر، تجلی ولایت بود و مادر بهتر از همه این را می‌دانست⭐️ می‌دانست اگر امروز مردم مدینه علی را می‌بینند و صدایش را می‌شنوند و جواب سلامش را نمیدهند فردا روزی فرزندانی از نسل علی می‌آیند که در عصر غیبت بی آنکه امام خود را دیده باشند، شیعیان مثال زدنی علی میشوند🌻✨ مادر میدید که سید روح الله می‌آید و با فرزندانش انقلاب میکند و غدیری که مردم مدینه و دیگران در تمام این قرن ها فراموشش کرده بودند را زنده می‌کند. مادر تمام این ها را می‌دانست... مجید شهریاری را می‌شناخت و خیلی بیشتر از مجید دلتنگ دیدارش بود؛ مادر ما وقتی آن روزها که کوچه به کوچه و خانه به خانه می‌رفت تا عهد غدیر را یادآور شود، پشت تمام این تک به تک در زدن ها فرزندان آینده خودش را میدید...💚 فرزندانی که قرار بود آینده جهان را با همین شعار غدیر متحول کنند. مادر میدید که آوینی چگونه عاشقانه دوربین به دست می‌گیرد و شهریاری در آزمایشگاه با خدا مناجات می‌کند و سلیمانی برای دفاع از حرم دخترش قید خانه و زندگی را میزند!❗️ مادر تمام شب هایی که سید ابراهیم خسته از تمام دویدن ها و زخم زبان ها برای حرمِ جمهوری اسلامی تلاش میکرد را هم میدید...😔 میدید که سید حسن چگونه با فصاحت و بلاغت برای ابر قدرت های جهان رجز میخواند و از فتح قدس میگوید💎 و... [ مادرجان خواستم بگویم، میان تمام این فرزندانتان حتما ما را هم نگاه میکردین؛ میدانم که برای ما هم برنامه ها دارید، شاید دیر آمدیم اما شما به حال ما شاگرد آخر ها دعا کنید. دعایمان کنید ما هم شبیه فرزندان خوبتان پای عهد غدیر بمانیم و خیمه ولایت را هیچ گاه رها نکنیم. ] قرارگاه عاشقی شهدا
﷽ | حسینِ محرابی شدن 🌻«شهید خندان مشهدی ها» یا «شهید امام رضایی» هرجور که دوست دارید صدایش کنید...یک مشهد است و یک حسین محرابی اش! عکس معروف خندانش را که میبینم یادی از وعده حق خدا میکنم که می‌گفت: فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ 🍃مگر میشود خوشحال نباشد، کسی که به بلندترین آرزوی بهترین آدم های دنیا رسیده است. حالا تمام سختی ها برای آقا حسین محرابی ما، نقد شده است... تمام دویدن ها در طول این چهل ساله! چه چله پر برکتی بود زندگی حسین... رفتن به سوریه هم نقطه اوج داستان زندگی‌اش. «متن کامل را بخوانید»
|فرمانده؛ همچنان در میدان... انگار آسمانی‌ها حسین را فرستاده بودند برای فرماندهی... فرماندهی بر دل‌های کسانی که دل در گروی حسین علیه السلام دارند❤️‍🔥 حسین، آمده بود و بعد از خیبر -باعلامتی از این عملیات- مانده بود که هوای نیروهایش را داشته باشد🌿. شاه‌بیت زندگی زیبایش، رضایت امام بود و تلألو چشمه وجودش، حکایت از این اتصال داشت. این بود که بنا بر فرمایش حاج قاسم، 'آقا حسین مرجع تقلید بچه‌ها در سبک زندگی و رفتارشان شده بود.'⭐️ او در اوج قله بصیرت و ایثار، به فکر تک تک نیروهایش بود، در تک تک عملیات‌ های پرشمارش در سال‌های دفاع مقدس.... از این روست که عجیب نیست اگر امروز هم به فکر نیروهایش باشد، آنان که او را هرگز ندیده‌اند!🕊 در این زمانه حساس، که جبهه حق در بُعد ملی و بین‌المللی، مقطع سرنوشت‌ سازی را تجربه می‌کند، همراه با فرمانده شهید بخشی از وصیت‌نامه‌اش را زمزمه کنیم، این عبارات در محضر عرشیان آشناست... امید عنایت بیشتر است: «خدایا من دل شکسته و مضطربم، تو را صاحب پیروزی و موفقیت می دانم و بر تو توکل دارم. خدایا فاصله زیادی تا زمان عملیات نیست، خدایا به قول امام خمینی[ ره] تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز کن، مسلمین را از شر کافرین نجات بده.✨»
﷽ | حجت خدا نامش حجت الله بود... از جوانان نسل سوم انقلاب که در سالهای آخر دهه ۶۰ به دنیا آمده بود. انقلاب را از نزدیک ندیده بود اما دست کمی از «دانشجویان پیرو خط امام» نداشت!✌️🌱 حجت الله را باید با ویژگی هایی که مسیر شهادت را _آن هم در دورانی که خبری از جنگ و جبهه نبود_برایش گشود، شناخت. از توجه جدی به نماز اول وقت گرفته تا علاقه خاصی که به مادر شهدا علیها سلام داشت...🦋 میگفتند او شیفته «آقا» بود و مداوم نگران حالات ایشان...نگرانی که زندگی حجت الله را با افق آرمان های انقلاب اسلامی تنظیم کرده بود🌤 مسجد، هیئت و راهیان نور، بسترهای جهاد او برای رسیدن به آرمان تمدنی‌اش بودند. آرمانی که در خطوط دست‌نوشته هایش به چشم میخورد: «بارالها ، جنداللّه را که با سوگند به ثاراللّه در سنگر روح اللّه برای شکست عدو اللّه و استقرار حزب اللّه زمینه‌ساز حکومت جهانی بقیه اللّه گردیده، حمایت فرما!» شهید حجت الله رحیمی، درست ۶ روز مانده تا تولد ۲۲ سالگی اش در لباس خدمت به زائران راهیان شهدا، به آرزوی همیشگی اش رسید و رفت..🕊✨ و به قول شهید آوینی : «ما نه از رفتن آنها، که از ماندن خود دلتنگیم.»❤️‍🩹
﷽ |مربی حاج محمد با خیلی ها فرق داشت؛ حتی خوب معمولی هم نبود... انگار از همان اول با خود عهد کرده بود که تنهایی به بهشت نرود! قبل انقلاب در محله‌شان «شاهین» را راه انداخت، یک گروه فوتبالی متشکل از جوانانی که در خطر فساد، اعتیاد و فضای آلوده قبل انقلاب بودند؛⚽️ اما حالا با جمع شدن دور هم به بهانه فوتبال، تبدیل شده بودند به خط مقدم تظاهرات ضد رژیم پهلوی✌️ این که تازه قبل از انقلاب بود... کار اصلی حاج محمد تازه بعد از انقلاب آغاز شد🥲 شاید «هیئت» نقطه کانونی راه حل های محمد در محله امامزاده حسنِ(علیه السلام) تهران بود؛ در آن ایام بسیاری از جوانان بی انگیزه و چه بسا با اعتقاد کمتر را شناسایی، هدایت و جذب انقلاب کرد که عمده آنها در آینده در زمره شهدای جنگ تحمیلی قرار گرفتند🦋🌱 اما خودش ماند و در جنگ شهید نشد تا بماند و بشود مصداق حرف «حاج قاسم» که میگفت: "همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت🕊 ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم✨" و چه سعادتی بالاتر از این که سردار، هم مربی شهدای دفاع مقدس بود و هم مربی شهدای مدافع حرم! امثال روح الله قربانی ها...🥺 شهید هم که شد وسط آب های خلیج فارس بود و در حال مأموریت. درست در روز ولادت حضرت ارباب ارواحنا فداه و روز پاسدار!❤️‍🩹 و ما چه می‌دانیم سردار محمد ناظری که بود؟ وصف سردار را باید از اهلش شنید تا بتوان به او اقتدا کرد.