حکایت نادرشاه و گدای جلوی حرم حضرت رضا(ع)
حکایتی است مربوط به نادرشاه افشار. میگویند روزی وارد حرم مطهر ثامن الحجج(ع) شد. دید گدایی بر در آن آستان نشسته است. خوب که نظر کرد، دید ناتوان و کور است. خیلی تعجب کرد! رو به آن گدا کرد و گفت چند سال است که اینجا گدایی میکنی؟ گفت شش سال.گفت شش سال در این آستان گدایی میکنی؟!گدا هم با شرمندگی گفت آری. منظور نادرشاه این بود که همه از راه دور میآیند و حاجت میگیرند، اما تو شش سال است اینجا گدایی میکنی و نتوانستهای حاجتی بگیری؟ نادرشاه به او گفت من میروم زیارت و برمیگردم. اگر شفایت را از آقا نگرفته باشی، حتماً سرت را از بدنت جدا میکنم. دو سرباز هم مراقب او گذاشت تا فرار نکند. آقا، تا نادرشاه داخل حرم شد، دیدند آن گدا با یک اضطراری به امام رضا(ع) متوسل شد. شروع کرد به زاری و التماس. آنقدر اصرار کرد تا شفا گرفت.
به نقل از سخنرانی استاد مصطفایی در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
دوستدار اهلبیت باش، هرچند فاسق باشی!
روایتی است، راجع به ساربانی که در خدمت امام رضا(ع) بودند «من نواحي اصفهان كان جَمّالا لمولانا أبيالحسن الرضا علیه الصلاة و السلام»[۱] چه سعادت و افتخاری است، در محضر نور خدا و خدمتگزار ولی حق بودن. «عند توجهه الى خراسان». وقتی حضرت به سمت خراسان و مرو میرفتند. «فلما أراد الأنصراف» ماموریت این آقا به اتمام رسیده بود و حال زمان برگشت بود. از امام رضا(ع) درخواست کردند «قال له: شَرِّفني بشيء من خطِّك أتبرَّك به» گفتند آقا دوست دارم مطلبی، حدیثی، موعظهای، سفارشی از دست مبارکتان با خط نورانی به یادگار داشته باشم. اینجا معلوم میشود این آقا متعلق به هر چه که بوده، هر مرامی که داشته ، این معرفت و بصیرت را هم داشته، گوهر شناس بوده «فأعطاه مكتوباً ما هذا صورته» امام حدیثی با خط مبارک به ایشان داد «كن مُحِبّاً لآل محمد(ص) وان كُنتَ فاسقاً ومُحبّاً لمحبّيهم وان كانوا فاسقين»! دوستدار اهلبیت محمد(ص) باش، حتی اگر فاسق باشی و دوستدار دوستداران آنها باش، حتی اگر فاسق باشند.
به نقل از سخنرانی استاد مصطفایی در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
فضیلت زیارت حضرت رضا (ع)
فرمودند «وَ يَجْعَلُ اَللَّهُ تُرْبَتِي مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ أَهْلِ بیتی»[۹] خداوند متعال تربت مرا محل رفت و آمد شیعیان و اهل محبت من قرار میدهد. «فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي»[۱۰] خود آقا برای خودشان لفظ غربت بکار بردهاند. «فمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي وَجَبَتْ لَهُ زِيَارَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ» چه میخواهیم ما؟ چه ضمانتی، چه تضمینی؟! «وَجَبَتْ» واجب است، لازم است رد خور ندارد. «والذي أكرمنا بعد محمد(ص) بالإمامة وخصنا بالوصية إن زوار قبري لأكرم الوفود على الله يوم القيامة»[۱۱] قسم به خدایی که ما را گرامی داشته بعد از رسولش و ما را به امامت اكرام داشته و به وصايت آن جناب مخصوص داشته، زوار قبر من گراميترند در روز قيامت نزد خدا بر جميع خلق!
به نقل از سخنرانی استاد مصطفایی در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
قصه حاج اشرفی و امام رضا علیه السلام
یک بار حضرت استاد(ره) فرمودند این را من به واسطه از آن شاگرد مرحوم، شیخ اشرفی مازندرانی نامه نوشتم و گفتم خودت با دستخط خودت بنویس و به واسطه نوشتند و فرمودند برای من. مزار مرحوم شیخ اشرفی مازندرانی زیارتگاهی در بابل است؛ از اولیای الهی بوده، در حالاتش مطالبی نقل شده است. اینها اوتاد الارض هستند، یعنی وتدهای هستی، آفرینش و عالم ممکن و میخ آفرینش هستند، همه چیز به هم می ریزد،«لولا الحجة لساخت الارض بأهلها».[۱۳] میخ هستی که خیمه عالم برپاست. یک عده هم هستند، آنهایی که توجه به آن مقام دارند آنها هم به اندازه ای که وصل هستند اثر دارند، به اندازه ای که قلب شدند، از قلب کل باید افاضه شود، آدم هر چقدر قلب شود از قلب کل می گیرد. چقدر دل شدهایم، چقدر قلب شدهایم.
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
شیخ اشرفی مازندرانی، شاگردش (که به او حکیم باشی یا طبیب باشی میگفتند) میآید پیش استاد میگوید من میخواهم به زیارت علی بن موسی الرضا بروم، اجازه میدهید؟ استاد مرحوم شیخ اشرفی مازندرانی اجازه میدهند، ایشان میگوید یک نامه به من داد، گفت این نامه را به آقا علی بن موسی الرضا برسان و جوابش را هم بگیر بیاور. ایشان میگفت برسان که مشکلی نبود، گفتم میاندازم در حرم. اما جوابش را بگیر بیاور خیلی برایم سخت بود. چطور جواب بگیرم؟ جواب، حرکت فیزیکی نیست. دل پاک نشود، تا موانع رفع نشود، نمی شود. ایشان نقل میکردند (در کتاب پاسداران حریم عشق) که رفتم دو ماه در مشهد ماندم هر روز و هر شب حرم میرفتم، هی میگفتم وقتی برگشتم به استاد چه بگویم؟ نامه را انداختم ضریح، اما جوابش چه میشود؟ میتوان جواب گرفت؟ الله اکبر … میگفت روز آخر که رفتم حرم وداع کنم، باز گفتم به آقا که رفتم چه بگویم؟ یهو دیدم حرم خالی است و هیچ کس در حرم نیست، همه رفتند تنها خودم هستم. یک مرتبه دیدم آقا علی بن موسی الرضا با یک جلالی دارند میآیند نور وجود آقا حرم را پر کرده. وقتی رد میشدند رو به من کردند و گفتند به آقای شیخ اشرفی مازندرانی بگو آیینه شو جمال پری طلعتان طلب، جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب. یک جارویی به دلت بزن یک رفتگری بکن، دل را یک تکانی بده. یعنی بیرون ریختن آن آشغال ها و زباله ها، آغاز حیات جدید، دل آماده شود برای نفحات توحیدی. «انَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها».[۱۴]
نسیم های قدسی میآید، دل را به این نسیم های قدسی عرضه بدارید. بگذارید زنده بشود. ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی، از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی. هنر روشن کردن چراغ دل است، از این باد، از این نسیم. خدایا چقدر تاریکی. از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی؛ آیینه شو جمال پری طلعتان طلب؛ تو آیینه باشی خوبان میآیند، موانع در خودمان است، خودمان مانع حقیقتیم. خودمان دست در چشم خودمان کردهایم. خودمان، خودمان را کور کرده ایم. «بَغْيُكُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ».[۱۵] ما به خودمان ظلم کردهایم. «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».[۱۶] «اولئِکَ هُمُ الظّالِمون».[۱۷]ما ظالمیم، ظلمت نفسی، خودمان خودمان را بیچاره کردیم. آقای اشرفی تو آیینه باش ما در دلت میتابیم، میآییم. در خودت نگاه کن، خودت. آن آقا می گفت من وقتی حرم میروم به دلم توجه می کنم میگویم السلام علیک یا … چون میفرماید قُبورُنا قُلوبَ مَن والانا؛ قلب ما در دلهای شماست. دوستان، به دلهایتان توجه کنید. هر که مهر میورزد اهل مهر است، دل او خانه ماست، قبر ماست، «قُبورَکُم فِی القُبور ، اَسماءَكُم فِي الاَسماء».[۱۸] قبر آنها هم قبله همه قبور است، تا به همه عالم برسد. آینه شو، جارو کن خانه را آماده کن بعد بگو مهمان بیا، خدا بیا، ای انبیا و اولیای الهی بیا، ای امام زمان بیا.
میگوید من پیام را گرفتم. حرکت کردم و به بابل آمدم، هنوز اوایل صبح بود رسیدم، گفتم بروم در خانه استاد را بزنم پیام امام را برسانم. خانه استاد دالان داشت، دیدم استاد از دالان میآیند خودشان میگویند آیینه شو جمال پری طلعتان طلب … دیدم خودشان شنیدهاند، دیده اند، قبل از اینکه من بیایم خودشان پیام را گرفتهاند. حضرت استاد میفرمود گشتم گشتم این شعر را در دیوان صائب تبریزی پیدا کردم. صائب تبریزی چهل سال قبل از اشرفی مازندرانی از دنیا رفته بوده. او چه مردی بوده که امام رضا با شعر او مترنم میشود و پیام میدهد. او در چه حالی سروده که مقبول واقع شده. پس اصل این است؛ اصل، دفع موانع است.
به نقل از سخنرانی استاد فروغی در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
یک شخص بزرگوار درخواستی از آقا امام رضا(ع) داشت و فتح باب معرفت را از آقا درخواست کرد. ایشان در جواب فرموده بوده است دل تو هنوز آلودگی دارد، دل شما غبار دارد.
«آیینه شو، جمال پری طلعتان طلب، جاروب کن تو خانه، سپس میهمان طلب»[۱۱]
[یعنی:] تو که طالب تابش انوار معرفت هستی، این انوار معرفت در دلی که آلودهٔ به غیر خداست، نمیتابد. این دل هنوز آمادگی برای تابش آن انوار را معرفت ندارد.
خانه، خالی کن دلا تا منزل جانان شود، برا آر آینه دل را ز زنگار در او بنگر فروغ عکس دلدار
به نقل از سخنرانی استاد رخشاد در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
شفای فرزند در ازای تعهد به نماز اول وقت
شخصی میگفت رفته بودم به عیادت یکی از رفقایم. دیدم شخص دیگری هم به عیادت دوستم آمده بود که من او را نمیشناختم. کراواتی شیک زده بود. یک کیف چرمی خیلی گرانقیمت داشت و معلوم بود دستش پر است. آنجا که بودیم، ظهر شد و صدای اذان بلند شد. دیدم آن آقا که اصلاً ظاهرش نمیخورد، کیف چرمیاش را باز کرد و یک سجاده درآورد و پهن کرد و مشغول نماز شد! چون مسئله برای من خیلی جالب بود، گفتم آقا واقعیتش من قبل از اینکه شما نماز بخوانید، به ذهنم آمد که اصلاً شما اهل نماز نیستید تا چه رسد به نماز اول وقت.
گفت آقا درست فکر کردی. من در این خط نبودم. پسری داشتم که سرطان خون گرفت. وضعش هم خوب بود، مهندس بود. خیلی هزینه کردم. او را خارج هم بردم. اما فایدهای نداشت. یکوقت خانمم گفت پسر را بردار برویم. گفتم کجا؟ گفت برویم مشهد، محضر نورانی ثامنالحجج(ع). گفت من خیلی این چیزها را قبول نداشتم، اهل نماز هم نبودم، ولی چون همسرم در این جریان، خیلی دلشکسته بود، گفتم برویم حداقلش این است که او آرام شود. راه افتادیم به سمت مشهد. وارد حرم شدیم. در یکی از صحنها، همسرم گفت بچه را به کنار ضریح ببریم. گفتم من نمیتوانم، خودت او را ببر. لذا من در همان صحن نشستم و منتظر ماندم.
در همان حین، دیدم شیخی در کناری نشسته است و پیش رویش دستمالی پهن کرده است که مقداری انجیر خشک و نبات خشک در آن قرار داده. مردم هم در صف بودند و به او که میرسیدند، به یک نفر انجیر میداد، به یک نفر نبات شکسته. با خودم گفتم نگاه کن! این مردم چقدر جاهلاند. در این زمانه دلشان را به چه چیزهایی خوش کردهاند؟! میگوید تا این فکر از ذهن من گذشت، یکدفعه دیدم آن شیخ اشاره کرد که بیا جلو. حالا این شیخ که بود؟ مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی! گفت بیا، رفتم. گفت یک شرط با تو ببندم؟ گفتم چه شرطی آقا؟ گفت انشاءالله اگر بچهات شفا پیدا کند، تو تا یک سال نمازت را اول وقت بخوان. من با اینکه این چیزها را خیلی قبول نداشتم، ولی دیدم معاملۀ پرشوری است و ضرری در آن نیست. گفتم قبول میکنم. همین که قبول کردم، در همان صحن سروصدایی بلند شد! نگاه کردم دیدم مردم به دور فرزندم ریختهاند! همسرم هم کنارش بود. گفتند این مریض را وجود نازنین ثامنالحجج (ع) شفا داده است! لذا من هم به عهد خود عمل کردم.
من مسئول احداث تونل کندوان بودم. مسئولیتش با من بود. برخی از اطرافیان، حسود بودند. رفته بودند پیش رضاخان و از من بدگویی کرده بودند. من هم در جریان بودم. قرار بود رضاخان بیاید از این تونل و برنامۀ من دیدن کند. به من خبر دادند که با قطار آمده است، حالا دیگر نزدیک است. من هم در این فکر بودم که دیدم وقت نماز ظهر است. گفتم چه کنم؟ از یک طرف متعهد شدهام به این عهد، از طرف دیگر اگر من مشغول نماز باشم و رضاخان بیاید با من چکار میکند؟ حتما با خود میگوید حق با آنهاست. حرفهایی که پشت سر من زدهاند، درست است. با خود گفتم نه، قول دادهام، باید وفا کنم! گفتم اللهاکبر و مشغول نماز شدم. رکعت سوم نماز بودم، که سایه سنگین رضاخان را بالای سرم دیدم! کاملا حس میکردم که آماه است مرا نگاه کند. گفتم کارم دیگر تمام است. نمازم را تمام کردم. بلند شدم و سلام کردم. یکدفعه رضاخان رو کرد به یکی از همین کسانی که پشت سر من بدگویی کرده بود و به او ناسزا گفت. از من پرسید تو همیشه نماز اول وقت میخوانی؟ گفتم آره. گفت چرا؟ گفتم آقا قصۀ من این است. دوباره رو کرد به همان شخص و گفت تو میگویی این آقا که امام رضا(ع) بچهاش را شفا داده است و مقید به نماز اول وقت است، کمکاری کرده است؟! خائن تویی، نه این مرد. ببینید، خدا اگر بخواهد، به دل یک انسان قلدری که میخواهد ریشۀ دین را بزند، به دل او هم میاندازد که این کار ارزش دارد. همان هم حامیاش میشود. این وعدههای الهی در مسیر زندگی خیلی بکار میآید. اینها را خیلی باید تقویت کنیم.
به نقل از سخنرانی استاد مصطفایی در سایت موسسه برهان
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
قصه ابان بن صلت
ابان بن صلت گزارش کرده است که من دربان حضرت رضا(علیهالسّلام) در خراسان بودم به معمر گفتم اگر صلاح بدانى به آقا علی بن موسى الرضا(علیهالسّلام) پیشنهاد كنى از لباسهایی كه پوشیده جامهاى به من ببخشد و مقدارى از درهمهایی كه به نام ایشان سكه زدهاند، به من لطف فرماید. معمر به من گفت: خدمت حضرت رضا(علیهالسّلام) رسیدم بلافاصله و قبل از اینكه من چیزى بگویم فرمود: معمر، آیا ریان میل ندارد كه از لباسهاى خود به او بدهم و از درهمهایی كه به نام ما سكه زده شده به او ببخشم؟ عرض كردم سبحان اللَّه هم اكنون از من همین تقاضا را میكرد.
امام(علیهالسّلام) خندید و فرمود: مؤمن را خدا توفیق میدهد و وسیله بر آوردن حاجتش را فراهم مینماید، بگو بیاید.
ابان میگوید: پس منرا وارد كرد سلام كردم جواب داد و لباسی به من داد و همین كه از جاى حركت كردم سى درهم در دست من گذاشت».[1]
به نقل از سایت بلاغ
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
برات از آتش جهنم به نیت زیارت:
حضرت آیتالله «دستغیب» در کتاب «داستانهای شگفتانگیز» نقل میکند: حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا(علیهالسّلام) مشرف بودم پیرمردی را دیدم که حضور قلب و خشوعش منرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است، او را در بلند شدن کمک کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزلش همراهی کردم و سخت به او علاقهمند شدم، بهطوریکه همه روزه میرفتم و او را در کارهایش کمک میکردم و نام و محل و حالاتش را پرسیدم.
گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا(علیهالسلام) مشرف میشوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق برمیگردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دومرتبه، پیاده مشرف شدهام؛ در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من میگریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و بهزحمت میروی؛ البته مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام(علیهالسّلام) نموده، در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما.
پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشهای از حرم، و حالت بیخودی و بی خبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا(علیهالسّلام) بهدست مبارکش نوشتههای بیشماری بود که به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها هم نوشتهای میداد؛ چون به من رسیدند، چهار نوشته به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟
فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛ عرض کردم این کار، مناسب حضرتت نیست و خوب است به دیگری امر فرمائید تا این نوشتهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از نوشتهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشتهشده بود.
«خلاصی از آتش جهنم، ایمنی از حساب، داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله
به نقل از سایت بلاغ
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
عنایت امام رضا به صاحبان ادیان و فرق دیگر
نقل از مصاحبه آقای غلامحسین حیدری خادم و از مسوولین حرم رضوی با خبرگزاری رسانه معلم:
بسیاری از حرف ها نیز گفتنی نیست. خوشتر آن باشد که سر دلبران، گفته آید در حدیث دیگران. به خدا قسم امام رضا(ع) از انسان به خودش بامحبت تر است، در یک کلام باید بگویم که ایشان مظهر رأفت و رحمت خداوند است.
بنده صدای یک خانم معلم زرتشتی یزدی را ضبط کرده ام، آمد دفترم و گفت من زرتشتی ام هر سال به حرم امام رضا(ع) می آیم و تا به حال هرچیز را که از آقا خواسته ام ایشان به من داده اند و نذوراتی هم داده ام.
ماجرای شخصی یهودی که شیعه شد و مورد عنایت امام رضا(ع) قرار گرفت
دوست دارم خاطرات خانم یهودی را که از روی آن کتابی چاپ شده است گوش کنید. نام کتاب نیز” شاید کبوتر بودم” است. باید این کتاب را خواند و اشک ریخت. سرنوشت خانمی است که یهودی است، این خانم به دفتر ما آمد و ما خاطراتش را ضبط کردیم در این خاطرات بیان می شود که وی چه طور شیعه می شود و چه قدر مورد بی مهری خانواده و پدر قرار می گیرد تا حدی که از خانه بیرونش می کنند حتی قصد کشتنش را داشته اند، اما ایشان مقاومت می کنند و عنایات زیادی از امام رضا(ع) می بیند.
من که یک بار به شیراز رفتم آیت الله ناصری به بنده گفتند که در اینجا خانمی است که یهودی بوده و شیعه شده است و تعداد دیگری را نیز شیعه کرده، ایشان خبر نداشتند که این خانم خاطراتشان در دفتر خود ما ضبط شده است.
مسیحیان نیز گروه گروه به حرم می آیند
یک بار که به رواق دارالرحمة رفتم، ظهر که شد دیدم عده ای گوشه ای ایستادند و نماز نمی خوانند، چهره شان نیز به ایرانی نمی خورد، احوالپرسی کردم و پرسیدم از کجا آمده اید پاسخ دادند از آمریکا. گفتم نماز نمی خوانید؟ گفتند مسیحی هستیم. دوباره از آن ها پرسیدم آیا توریست و گردشگرهستید؟ گفتند نخیر. آمده ایم از آقا(ع) تشکر کنیم. بعد یکی از آن ها شروع کرد به تعریف کردن و گفت: من مسیحی و تبعه آمریکا هستم. هر بچه ای از من متولد شد زنده نماند، 7 سال پیش همسرم مجددا و به رغم مخالفت پزشکان باردار شد و ما ماندیم که چه کنیم. در بین دوستان یک مسلمان شیعه مذهب بود که آدرس اینجا را داد، خانم باردارم را اینجا آوردیم و برخلاف پیشگویی های پزشکان فرزندم سالم به دنیا آمد. بعد هم عکس دخترش را درآورد و نشان من داد و گفت این دخترم است و خیلی هم زیباست. این فرزند را امام رضا(ع) به ما داده است، بعد از این هر سال برای تشکر به دیدن آقا به مشهد می آییم.
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
ماجرای دیدار علامه حسن زاده با امام رضا(ع)
نمی دانم تا چه حد آقای حسن زاده را می شناسید. آقای حسن زاده فرمودند 16 سال چشمانم دچار بیماری شد و نهایتا دکترها جواب می کنند، اول اسفند 63 که در مشهد هم نبودم که امام رضا(ع) تشریف فرما می شوند و با نگاهی مملو از مهر و محبت فرمودند چرا کمتر خودت را به ما نشان می دهی و بعد فرمودند که ما ضامن چشم تو هستیم و بعد امام(ع) تشریف بردند، آقای حسن زاده همان جا بلند می شوند و وضو می گیرند.
حضرت حافظ شعری دارد که می گوید آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند- آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند، من می گویم که هر گاه به حرم آمدید این شعر را این گونه نخوانید و آیا را حذف کنید و بخوانید حتما (حتما گوشه چشمی به ما کنند) مطمئن باشید که امام رضا(ع) حتما به شما نگاه خواهند کرد.
خدا می داند که تمامی امامان(ع) به دنبال ما هستند، آدم که برایشان کار کند این را درک خواهد کرد. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند که انا و علی ابواه هذه الامه (من و علی پدران این امت هستیم). آیا پدر در هیچ زمانی فرزندش را رها می کند، مسلما هرگز. پیامبر(ص) و امامان(ع) نیز هرگز ما را رها نمی کنند بلکه آن ها خودشان به دنبال ما هستند. آقای حسن زاده هم فرمودند امام رضا(ع) خودشان تشریف فرما شدند من خدمتشان نرفته بودم. مسجد جامع آمل نیز ایشان معتکف بودند که امام رضا(ع) تشریف فرما شدند و فرمودند آب دهانم را بمک. آب دهانشان را مکیدم، علم سرازیر شد و طی الارض را امام(ع) در همین مجلس عملا به من نشان دادند. الان آقای حسن زاده آملی فقیه، ادیب، طبیب (طب اسلامی، طب جدید)، عالم به علم نجوم، فلسفه، علم جفر،علوم غریبه، ریاضیدان و آشنا به زبان انگلیسی، فرانسه و عربی هستند و خط زیبایی هم دارند. به این گونه اشخاصی چشم برزخی عنایت شده است.
نقل از مصاحبه آقای غلامحسین حیدری خادم و از مسوولین حرم رضوی با خبرگزاری رسانه معلم
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat
تا زمانی که ایرانیان به زیارت ما می آیند و در مراسم عزای ما شرکت می کنند امنیت خواهند داشت
آیت الله آشتیانی در زمان مشروطه ... از ایشان جریانی تعریف شده است که مکتوبش به دست ما رسیده است. ایشان زمانی برایش مشکلی پیش می آید و تصمیم می گیرد به مشهد برود، در بین راه در حالت مکاشفه 14 خیمه سبزرنگ را می بیند. می رود به خیمه اول آن جا پیامبر اکرم(ص) را می بیند و عرض می کند آقا من این مشکلات را دارم. حضرت می فرمایند چون زائر فرزندم رضا(ع) هستید بروید نزد خود ایشان. آقای آشتیانی می روند نزد امام رضا(ع) و به ایشان مشکلاتش را می گوید و بیان می کند من سه مشکل دارم یکی بیماری مزمن و طولانی است که دچارش شده ام، دوم این که کمونیست ها به ایران آمد ه اند و من می ترسم که ضربه ای به ایران بزنند و دین ما را از بین ببرند، در پایان نیز می گوید آقا از لحاظ مالی مشکل پیدا کرده ام و قرض دارم. امام رضا(ع) می فرمایند قرضت را ادا کردیم، بیماری مقدر است و به نفع توست، نگران کمونیست ها هم نباش و بعد می فرمایند تا وقتی شما با ما هستید و به زیارت ما می آیید و در مجالس عزاداری ما شرکت می کنید در امان هستید. بنابراین طبق گفته امام معصوم(ع) ایران به خاطر این موارد است که در امان است. الان نیز همه اطراف ما در آتش است اما ایران را امام ضمانت کرده است.
نقل از مصاحبه آقای غلامحسین حیدری خادم و از مسوولین حرم رضوی با خبرگزاری رسانه معلم
کانال «از شرح بی نهایت»
https://eitaa.com/azsharhebinahayat