🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟براۍ دیـدن پــدࢪ و مـادر میرفتـم؛ بیـن راھ نیتــ ڪردم براۍ خشـنودی قـلـب امــام زمـان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دسـت پــدر و مادرمــ رآ ببـوسـم. تـپـش قـلب گــڕفتـم، رسـیدم و خـم شـدم و دستــ مـادرم را بـوســیــدم. دسـت پـدر را هـم بوسیــدم...😌 ݘـقدر گـسـتاخـانـہ منتــظر پـاداش الــہـی بـودم. شبــ در عــالم خـواب رویـایـی دیدمــ... آنچـھ در ذهنــم مــانــد ݒــیــࢪاهـن مشڪے نـوکــرۍام بـود کھ مــادرم در عالــم خوابــ بــه مـنــ گـفت: ان شــاءالله شهــید شــدے این پیــراهن را بــرایــم میآورنــد. مــن هــم گــفــتم ان شاءالله.
📚 دست نوشته شهید محسن حججی در صفحه ۶ الی ۱۹ دی یادگار ۱۳۹۵
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسی که خیلی وقتها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح
درب خانه حاج قاسم منتظر میایستاد...
حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت.
ــــــــــ شهید حسین پور جعفری🌷
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•