تحولات سوریه
هدف اصلی تصرف استان حمص و قطع کمک های پشتیبانی حزبالله لبنان است
بر اساس آخرین تحولات میدانی،گروه های تروریستی از سمت شرق و شمال به دروازه های شهر حماه رسیدند
در محور شرق،تروریست ها مسیر سلمیه_حماه را قطع کردند و از شمال نیز منطقه زین العابدین به بدست تروریست ها سقوط کرد.
ارتش سوریه نیز در حال انتقال تجهیزات سنگین به شهر حماه برای مقابله با پیشروی تروریست ها هستند
تروریست ها با در اختیار گرفتن غنیمت های متنوع ارتش سوریه در حلب و شهرهای دیگر موفق شدند در محور ادلب نیز سراقب،معره النعمان و خان شیخون را به تصرف خود در بیاورند
علی رغم دست به دست شدن برخی روستاهای اطراف حماه و کاهش سرعت پیشروی های ترویست ها اما آن ها به دروازهای حماه رسیدند
درصورت سقوط حماه سیطره تروریست ها بر جاده های مهم m4 M5 افزایش خواهد یافت و استان های لاذقیه و طرطوس در خطر محاصره قرار خواهند گرفت
جهت پیشروی تروریست ها به سمت حمص و دمشق پایتخت سوریه است
حمص و شهر مرزی القصیره مهم ترین منطقه پشتیبانی برای انتقال سلاح مورد نیاز حزب الله لبنان است که اگر از تسط دولت سوریه خارج شود عملا حزب الله لبنان مهم ترین خط پشتیبانی خود را از دست خواهد داد و با پایان آتش بس موقت،احتمال دارد اسرائیل عملیات دیگری را برای سرکوب حزب الله آغاز کند
باتوجه به جهت عملیات تروریست ها به سمت حمص و دمشق، هماهنگی گشایش جبهه حلب و حماه با آتش بس موقت در لبنان روشن است و آمریکا و اسرائیل و ترکیه منافع خاص خود را دنبال می کنند
ابوقاسم
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
🍂
🔻 هنگ سوم | ۳۶
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🔸 روزی صباح المراياتی مرا احضار کرد و از من خواست در اطراف یگان با او قدم بزنم. از سنگرهایمان خارج شدیم و در طول مسیر در مورد وضعیت دانشکده و کار در بیمارستان به گفتگو پرداختیم.
رفته رفته صحبتهای ما به موضوع جنگ کشیده شد. او به من گفت: «تو همیشه رژیم را مورد انتقاد قرار میدهی، جنگ را محکوم می کنی و افراد را نسبت به جنگ بدبین میسازی.»
به او گفتم: «این افترایی بیش نیست.» گفت: «من عین حقیقت را میگویم.» گفتم: «بسیار خوب، دلیل بیاور!» اوراقی از جیبش در آورد و گفت: «لطفاً گوش کن...» او مواردی را قرائت کرد که احساس کردم گزارشات عوامل اطلاعاتی است. آنها صحبتها و حرکاتم را در جاهای مختلف دقیقاً ثبت کرده بودند. مدتی مکث کرده و گفتم: «مدارکی که ارائه کردید، صحت دارند، ولی آنها را از کجا به دست آوردهاید؟»
خندید و گفت: «از طریق عوامل خودمان... دکتر! مراقب باش و جلو زبانت را نگهدار، زیرا چشمها و گوشهای ما در همه جا حضور دارند.»
پرسیدم: «دقیقاً از من چه میخواهی؟»
لبخندی زد و گفت: «هیچ چیز، فقط میخواهم تو را نصیحت کنم.»
تعجب کردم و گفتم: «یعنی اطلاعات هم مردم را نصیحت میکند؟»
گفت: «گاهی و نه همیشه.» و اضافه کرد: «من نمیخواهم در مورد تو تصمیمی بگیرم، مشروط بر این که از این به بعد این کارها را تکرار نکنی.»
گفتم: «ظاهراً تو حلالزاده هستی و نمیخواهی مردم را اذیت کنی.»
در جواب گفت: «دکتر! من در احساس تو نسبت به ایران و امام خمینی سهیم و شریکم، گرچه اسماً بعثی هستم. ولی احساسات و اندیشههایم را پنهان میسازم. مجبورم به نفع رژیم فعالیت کنم.» به خاطر کاری که در حق من کرد، بسیار تشکر کردم و از او خواستم که اوراق را بسوزاند تا دست افسر اطلاعات نیفتد. او فندک آبیرنگ خود را از جیبش درآورد و تمامی آنها را آتش زد. مدت زیادی را با هم قدم زدیم و صحبت کردیم. من صراحتاً به او گفتم که نمیتوانم در مورد جنگ و سیاست سکوت کنم و از او خواهش کردم عوامل اطلاعاتی را به من معرفی کند تا از آنها فاصله بگیرم. قدری مکث کرد و گفت: «نمیتوانم، برایم مسئولیت ایجاد میکند.»
قول دادم که این موضوع را با احدی در میان نگذارم. پس از اصرار زیاد، اسامی ۱۱ نفر از عوامل اطلاعاتی و در رأس آنها ستوانیار بهیار «جاسم» را برایم فاش نمودند.
به قرارگاه یگان بازگشتیم. من بلافاصله با کمک عدهای از بهیاران متدین در صدد شناسایی این عوامل برآمدم. بعد از این که با تکتک آنها از دور آشنا شدم، سعی کردم از این به بعد در دام بعثیهای اطلاعاتی قرار نگیرم.
روزهای خستهکننده و یکنواختی را پشت سر میگذاشتم. نه تنها موضوعی برای خوشحالی وجود نداشت، بلکه عکس حوادثی رخ میداد که برایم دردآور بود.
در یکی از روزها، خبر تأسفبار اعدام دکتر «عبد سلیمان» را پس از گذشت ۵ ماه از دستگیریاش شنیدم. او دوستی بود که در اوایل جنگ با او آشنا شده بودم. او به اتهام عضویت در یک جنبش اسلامی اعدام شد. افراد یگان از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدند.
ما گاه و بیگاه اخباری در مورد بروز اختلافات و درگیریهای داخلی در ایران، محاصره اقتصادی علیه این کشور و موضوع گروگانهای آمریکایی را از رسانههای مختلف میشنیدیم که برایمان رنجآور بود؛ علیالخصوص که روند رخدادها همگی به نفع رژیم عراق تمام میشد.
روابط بین من با دکتر «رعد» و دکتر «ذر» به دلیل اختلاف نظرها و اعتقادات فیمابین تیره بود. این دو نفر نسبت به انقلاب اسلامی و امام خمینی به دیده دشمنی نگاه میکردند و غالباً با رمز و کنایه با من صحبت میکردند. به طور مثال، هر وقت که زمان پخش اخبار از رادیو تهران فرا میرسید، من از سنگر استراحت خارج میشدم. آنها میپرسیدند: «کجا؟ حتماً برای شنیدن اخبار رادیو تهران میروی!» بارها خویشتنداری نموده و سعی کردم از آنها فاصله بگیرم، ولی برخوردهای لفظی بین ما همچنان ادامه داشت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
#لبنان #اسرائیل #آمریکا
🔸مصاحبه امروز محمود قماطی، نائب رئیس شورای سیاسی حزب الله لبنان حاوی نکات مهمی بود که آن را در موارد زیر خلاصه میکنیم:
۱- آتش بس مکانیسم اجرایی مشخصی ندارد و تعلل عمدی آمریکا موجب تصرف زمین بیشتر توسط اسرائیل شده است. دشمن آنچه را در نبرد بدست نیاورده بود در آتش بس بدست آورد و این امر عمدی است.
۲- حزب الله آتش بس را پذیرفته و روند تحولات را به ارتش، نهادهای بین المللی و سازمان ملل واگذار کردهاند اما آنها هیچ تاثیری در وضعیت ندارند.
۳- حزب الله صبور است و اگر دشمن در نقض آتشبس پافشاری کند، به آن پاسخ میدهد. مقاومت توان بازگشت دوباره به نبرد را دارد.
۴- همه طرفهای لبنانی باید به خطری که از شرق (سوریه) میرسد توجه کنند. تنها حزب الله و ارتش از لبنان دفاع خواهند کرد.
۵- سلیمان فرنجیه گزینه پیشنهادی حزب الله برای ریاست جمهوری است.
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
🗓 تقویم روز و اوقات شرعی / پنجشنبه ۱۵ آذر ماه
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
🏴 سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تسلیت باد
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
بسم الله الرحمن الرحيم
خاطره عملیات کربلای 4 - آبادان - جزیره مینو - دی ماه 1365
قسمت بیست و دوم:
بعد از صحبت هایی که با سید فرج الهی داشتم، تقریبا وضعیت منطقه و نحوه استقرار نیروهای خودی و دشمن برایم روشن شد. ساعت حدود 9:30 بود که با حاج ابوالقاسم تماس گرفتم و وضعیت را بهش گفتم و رفتم پیش حاج اصغر معینی جریان تماسم با سید هبت الله را باهش مطرح کردم و گفتم این طور که مشخصه وضعیت طوری نیست که ما بخواهیم اینجا بمانیم، به احتمال زیاد باید در تدارک عقب نشینی باشیم. حاجی مکثی کرد و چیزی نگفت ، من هم خودم را کنترل کردم که دوباره در این وانفسا باهاش درگیر نشوم ، از طرفی او با فرماندهی محور و لشکر تماس گرفت و طولی نکشید به نیروهای گردان جعفرطیار که جلو رفته بودند، دستور داد سریع خودشان را به ما برسانند.
من هم بلافاصله عبدالکریم عیدی پور و فرماندهان دسته گردان عمار و کسانی که اطرافم بودند را از تماسم با سید فرج الهی و وضعیت منطقه باخبر کردم ، به عیدی پور گفتم هر دو تیم دیده بانی اینجا نمانیم شما بروید سمت راست دژ "ب" شکل و از آنجا مواظب سمت راست منطقه باشید و بر روی مواضع عراقی ها درخواست آتش کنید و به بچه های گردان کربلا هم بگو مواظب باشند عراقی ها از سمت راست دورمان نزنند و معبر را نگیرند که نتوانیم برویم کنار آب ، به فرمانده دسته های گردان عمار هم گفتم شما مواظب سمت چپ باشید که دشمن از کنار نهر دور جزیره سهیل دورمان نزند.
بعد با صدای بلند به همه آنهایی که دوربرمان بودند اعلام کردم نیروهایی که از سمت چپ و راست جاده به طرفمان می آیند عراقی هستند ، بزنیدشون و اگر نیرویی از روبرو روی جاده خاکی به طرفمان آمد خودی هستند ، نزنیدشون! خودم هم سمت چپ منطقه و روبرو و جاده خاکی را زیر نظر گرفتم و روی نیروهای عراقی که داشتن به طرفمان می آمدند درخواست آتش کردم و بچه های پیاده هم با سلاحهای خودشان به سمت عراقی ها شلیک می کردند.
در این حال نیروهای عراقی تلاش می کردند خودشان را به جاده خاکی برساندند تا راه نیروهای گردان جعفرطیار که جلو رفته بودند را ببندند و آنها را محاصره کنند و نزارند به ما ملحق شوند.
حدود ساعت 10 دیدم تعداد زیادی از نیروهای خودمان که دیده بانهای توپخانه مسعود لامی و علیرضا هدایت پناه هم باهاشون بودند، از روی جاده خاکی به طرف ما می آیند، وسط نخلستان که رسیدند جنگ تن به تن شروع شد و بچه های ما و عراقی ها از فاصله کمتر از 50 متر بهم شلیک می کردند.
والعاقبه للمتقین
ادامه دارد ...
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
المیادین: جنگ رسانهای درمورد حماه بسیار قویتر از درگیری نظامی جاری است
🔺المیادین: «جنگ رسانهای درمورد حماه بسیار قویتر از درگیری نظامی جاری است تا فشار روانی زیادی بر مردم وارد کند».
🔺المیادین با بیان اینکه هیچ فرد مسلحی وارد محلههای حماه نشده، گفت: «درگیریها بین ارتش سوریه و تروریستها همچنان در شمال غربی شهر ادامه دارد.
🔺کشورهایی که از گروههای تروریستی تکفیری در سوریه حمایت میکنند، هرچه دارند به میدان آوردهاند».
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
🔺🔻 مفاد پیمان مشارکت راهبردی جامع بین فدراسیون روسیه و کره شمالی: توسعه روابط مشارکت راهبردی جامع بین روسیه و کره شمالی به تضمین صلح و امنیت کمک می کند.
🔻مسکو و پیونگ یانگ توافق کردند که به طور مشترک با چالش ها در زمینه امنیت غذایی و انرژی مقابله کنند.
🔻روسیه و کره شمالی تلاش برای محدود کردن حق حاکمیتی برای تنظیم بخش های ملی اینترنت را غیرقابل قبول می دانند.
🔻روسیه و کره شمالی توافق کردند در مبارزه با تروریسم بین المللی، افراط گرایی و جنایت همکاری کنند.
🔻 در صورت تهدید به تجاوز مسلحانه علیه یکی از آنها، رایزنی برای توافق در مورد اقدامات کمکی انجام می شود.
🔻تقویت هماهنگی و تعامل مشترک در بسترهای بین المللی.
🔻روسیه و کره شمالی توافق کردند که اطلاعات عینی را در فضای رسانه ای جهانی ترویج و حمایت کنند و با اطلاعات گمراه کننده ای که آنها را تحت تأثیر قرار می دهد مبارزه کنند.
🔻روسیه و کره شمالی متعهد شدند که با کشورهای ثالث به توافقی علیه حاکمیت و امنیت یکدیگر نپردازند.
🔻روسیه و کره شمالی برای تقویت همکاری های تاکتیکی و استراتژیک در تلاش برای دستیابی به ثبات جهانی توافق کردند.
🔻روسیه و کره شمالی برای توسعه همکاری در زمینه فضا، انرژی صلح آمیز هسته ای و هوش مصنوعی توافق کردند.
🔻روسیه و کره شمالی به کشورهای ثالث اجازه نخواهند داد که از قلمرو خود به گونه ای استفاده کنند که حاکمیت و امنیت یکدیگر را نقض کند.
🔻روسیه و کره شمالی توافق کردند در زمینه پیشگیری از پیامدهای بلایای طبیعی و راه های رفع اثرات آن همکاری کنند.
🔻روسیه و کره شمالی برای ایجاد مکانیسم هایی برای فعالیت های مشترک به منظور ارتقای قابلیت های دفاعی کار خواهند کرد.
#اخبار_مقاومت_اسلامی
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سروش: http://splus.ir/b_4khordad
روبیکا: https://rubika.ir/b_4khordad
بله: http://ble.ir/b_4khordad
سایت: http://www.b4khordad.com
خانه/خاطره شهدا/شهید گمنامی که ساعتی قبل از دفن، خودش را معرفی کرد
خاطره شهدا
شهید گمنامی که ساعتی قبل از دفن، خودش را معرفی کرد
روایت معجزه آسای شناسایی پیکر شهیدی از شهدای دزفول که قرار بود به عنوان شهید گمنام دفن شود
بالانویس:
کاشف این روایت بی نظیر دوست عزیزم حاج مسعود پرموز بود که خرداد ماه ۹۳ با کمک رزمنده ی جانباز حاج علیرضا بی باک، پرده از این روایت برداشت. حیفم آمد مرور مجددی نشود. به مناسبت ایام فاطمیه و سوگواری بی بیِ بی مزار و بی حرم این روزها، آن را باز نویسی و منتشر می کنم.
شهید گمنامی که ساعتی قبل از دفن، خودش را معرفی کرد
روایت معجزه آسای شناسایی پیکر شهیدی از شهدای دزفول که قرار بود به عنوان شهید گمنام دفن شود
پرده ی اول ( بهمن ماه ۱۳۶۱ ـ فکه )
۲۱بهمن ماه سال ۶۱ است که «محمد حسین» در والفجر مقدماتی و در منطقه فکه، گم می شود. از همان گم شدن هایی که آن روزها میگفتند مفقودالاثر. خبر از محمدحسین فقط بی خبری است و کسی نه اسارتش را دیده است و نه شهادتش را.
چشم مادر به در است . آزاده ها هم می آیند ، اما از گمشده ی خانواده ی «شیرزاد نیلساز» خبری نمی شود که نمی شود.
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز- نفر وسط
پرده ی دوم ( سال ۱۳۸۲ – کربلای معلی )
سال ۸۲ ، وقتی مادر محمد حسین صورتش را می چسباند به ضریح شش گوشه امام حسین(ع)، از لابلای مشبک های ضریح فریاد می زند، یا اباعبدالله محمد حسینم را از تو می خواهم و بیهوش می افتد کنار ضریح.
در عالم رویا آقایی بزرگوار به بالینش می آید و می پرسد : «چرا اینقدر بی تابی ؟!» و او در همان حال و هوا پاسخ می دهد: « آقا جان! آمده ام حسینم را از شما بگیرم!» و حضرت پاسخ می دهد: «می خواستیم صبرت را بیازماییم! همین! محمدحسینت همین جاست.» و مادر بعد از سال ها محمد حسینش را می بیند که کنارش ایستاده است و پارچه ای سفید در دست دارد. رو به مادر می کند و می گوید: «مادر جان! این پارچه را بگیر و برای خودت و خواهرانم چادر و لباس بدوز …»
خنکایی روی صورتش حس می کند . چشمانش را که باز می کند، نه آن آقای بزرگوار آنجاست و نه محمد حسین و نه آن پارچه ی سفید. می بیند که مردم دارند آب می زنند به سر و صورتش که به هوش بیاید.
پرده ی سوم: ( ۲۲ مرداد ۱۳۸۳ـ روستای الستان علی آباد کتول استان گلستان )
قرار است پیکر ۵ شهید گمنام هشت سال دفاع مقدس در این روستا به خاک سپرده شود. تلفن «سرهنگ پاسدار علی قنبری» زنگ می خورد. صدایی از آن سوی خط می گوید: «علی! داریم پیکر شهدای گمنام را آماده می کنیم برای تشییع و تدفین! یکی شان از شهدای عملیات بدر است. یک مقداری تجهیزات و لباس هایش سالم مانده! بیا یک نگاهی بینداز شاید بهرامعلی باشد! »
مزار شهدای گمنام الستان قبل از دفن شهدا
علی با شنیدن نام برادر مفقودالاثرش که سال ۶۳ در عملیات بدر آسمانی شد و هیچ وقت پیکرش بر نگشت از جا می پرد. سریع شال و کلاه می کند و خودش را می رساند به بنیاد شهید.
می ایستد کنار تابوت. روی تابوت نوشته اند: «شهید گمنام – عملیات بدر ــ هورالعظیم ـ ۲۳ ساله » صدای قلبش را با گوش هایش هم می تواند بشنود. درب تابوت باز می شود و کفن سفید شهید نور آفتاب را منعکس می کند توی چشمانش.
زانو می زند کنار تابوت و دستان لرزانش را آرام می برد سمت کفن و کفن را باز می کند. چشمش می افتد به جمجمه و استخوان های شهید و لباس های خاکی و آورکت نیمه سوخته شهید. ژاکت مشکی، گرمکن خط دار و عرق گیر قرمز رنگ، همه و همه بعد از گذشت سالها هنوز قابل تشخیص هستند. اثر و آثاری هم از بند حمایل و فانسقه و تکه هایی از شلوار نظامی شهید هنوز به چشم می خورد و پوتین هایی که هنوز سالم هستند.
علی مات این صحنه است که آیا این پیکر تکه پاره و این استخوان ها و لباس های نیمه سوخته، می تواند مربوط به برادرش بهرامعلی باشد یا نه؟
بازکردن تابوت شهید توسط سرهنگ قنبری
با دست های لرزانش آثار به جا مانده از شهید را در تابوت زیر و رو می کند تا شاید نشانی از برادرش بیابد. اما هیچ نشانه ای در لباس ها و استخوان های باقی مانده، برای علی آشنا نیست.
چشمش می افتد به پوتین های شهید. کاملاً سالم هستند و بندهایشان هنوز محکم بسته شده است. کف پوتین ها را نگاه می کند.
شماره پوتین ها ۴۳ است و پوتین های بهرامعلی هم ۴۳. این تشابه امید تزریق می کند به وجودش. بجز همین رقم، نشانه ای در پوتین ها نیست. می گوید: می خواهم پاهای شهید را از پوتین بیرون بیاورم و نگاهی بیندازم درون پوتین ها.