مرحوم مرعشي نجفي توفيق يافت در مسجد سهله به محضر امام زمان (ع) مشرف شود؛
🌸 امام زمان خواندن سوره ياسين را بعد از نماز صبح،
سوره نبأ را بعد از نماز ظهر،
سوره واقعه بعد از نماز مغرب
و خواندن
سوره ملك را بعد از نماز عشاء به ايشان توصيه کردند.
#به_وقت_مهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#جمعه
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
🚨 تصویر جعلی رسانه صهیونیستی اورشلیم پست از اصفهان، مربوط به دو سال قبل و غزه است!
یادمون نره در معرض تست سواد رسانه هم هستیم!👌
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شیشه رفلکس....
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#جمعه
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
#فوری
🔷 چند انفجار در اصفهان تایید شد.
برابر اعلام اورژانس اصفهان بعد از حملات سهمگین رژیم جنایتکار صهیونیستی به اصفهان چند شهروند بیگناه اصفهانی در ساعات اولیه روز جمعه بدلیل شدت خنده دچار انفجار شدید شدند که بلافاصله توسط عوامل اورژانس به بیمارستانهای اصفهان اعزام و تحت درمان قرار گرفتند .قابل ذکر است حال برخی از این مصدومان وخیم گزارش شده است.اورژانس از شهروندان اصفهانی خواست مراقب خنده های خودشون باشند😉😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين جمعه هم گذشت...🥲
يك روز جمعه
كسي آرام مي آيد
نگاهش خيس عرفان است
قدمهايش پر از معنا
دلش از جنس باران است
كسي فانوس بر دستش
مثال نور مي آيد
اميد قلب ما روزي مثال نور مي آيد
اللهم عجل لوليك الفرج
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#جمعه
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
خدایا🥲
#بهوقتمهدی
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#جمعه
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
پیشرفت ایران در حوزه صنعتی🏭
🔸قبل از انقلاب: رتبه ۶۴ جهان
🔸بعد از انقلاب: رتبه ۱۹ جهان
#دستاوردهای_انقلاب
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💙شعار مردم اصفهان با دیدن کوادکوپتر:
این چی چی بود آوردین؟
گندشو در آوردین!
کوادکوپتر ارزونیتون ،
قدس رومیگیریم ازتون 💪
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 تو آمریکا دارند پرچم آمریکا را آتیش میزنن و میگن مرگ بر آمریکا و پرچم حزب الله را می برند بالا
⚠️ اونوقت یه عده ای داخل روشنفکر بازی در میارن
😂 عصبانیت شدید مجری شبکه صهیونیستی اینترنشنال را ببین
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زیباکلام هرچی گفته یه ماجرایی پیش میاد تا بی آبروشه😂
خود مردم آمریکا وسط نیویورک پرچم آمریکا را آتش زدن زدند بعد زشت کلام میگه آتش زدن پرچم آمریکا توهین به مردم آن کشور است😂😳
🆔@Tanzsiysii
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۶ کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید _این #رافضی وا
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۷
سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟
زبانم طوری بند آمده بود..
که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد..
و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد
_من اینجام، نترسید!
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند..
و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد
و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم..
که 🔥سعد🔥 آمد...
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود..
که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید
_چی میخوای؟
در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد..
و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد
_چه غلطی میکنی اینجا؟
پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید
_بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را
گرفت،...
او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند
_ #وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!
سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم
_همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...
و او میدید..
برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد
_باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!
دستان سعد سُست شده بود،...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#رمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۷ سوال کرد _شما #ایرانی هستید؟ زبانم طوری بند آمده بود.. که
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۸
دستان سعد سُست شده بود،..
همه بدنش میلرزید..
و دیگر #رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد
_من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟
و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش پناهمان داد
_من اهل اینجا نیستم، اهل دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم!
از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم،..
سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم..
که با اشک چشمانم به پایش افتادم
_من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!
از کلمات بی سر و ته عربی ام اضطرارم را فهمید..
و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد..
که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت
_اینجوری نمیشه برید بیرون، شناساییتون کردن.
و فکری به ذهنش رسیده بود که #مثل_برادر از سعد خواهش کرد
_میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟
برای #حفاظت از جان ما در طنین نفسش #تمنا موج میزد و سعد صدایش
درنمیآمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد..
و او بالفاصله از پرده بیرون رفت...
فشار دستان سنگین آن وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم،..
هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد..
و این ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هق هق گریه به جان 🔥سعد🔥 افتادم
_من دارم از ترس میمیرم!
رمقی برای قدمهایش نمانده بود،..پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد..
و حرفی برای گفتن نداشت که فقط...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#رمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚