eitaa logo
بچه های ایران 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
144 فایل
حاج قاسم :امروزه قرارگاه حسین بن علی #ایران است. جمهوری اسلامی #حرم است.🇮🇷 🔰کانال #بچه_های_ایران کانالی برای جواب به دغدغه های دوره نوجوانی و جوانی و دغدغه های فرهنگی شما حاج آقا رحیمی @modafe70 ادمین @Dokhtar_paiiiz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه ما هم مراقبت کرده بودیم شهید میشدیم؛ این رعایت کردن‌هاست که آدما به یه جایی رسیدن! ┅═🦋 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
اعلام جزئیات تشییع پیکر شهدای تازه تفحص شده در اصفهان 🔹️مسؤول روابط عمومی سپاه حضرت صاحب الزمان(عج) اصفهان: همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب جعفری، ۴ شهید در شهر اصفهان تشییع خواهد شد. در این راستا پیکر پاک ۳ شهید دفاع مقدس، شهید عباس رمضانی، شهید مجتبی نادر طهرانی و شهید جواد مراثی که به تازگی تفحص شده‌اند و همچنین پیکر یک شهید گمنام در شهر اصفهان تشییع خواهند شد. 🔹️مراسم تشییع این شهیدان والامقام روز شنبه ۱۵ اردیبهشت ماه ساعت ۹:۰۰ صبح از فلکه فیض به سمت گلستان شهدای اصفهان برگزار می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغل بگير مرا احتياج من بغل است… ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ┅═🦋 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۷ ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... از حیاط خانه که خارج
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۸ و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود.. که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید.. _زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه! از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود،.. چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید... او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید... چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم _الان کجاییم سعد؟ دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد _تو جاده ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم! خسته بودم، دلم میخواست بخوابم چشمانم روی نرمی شانه اش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد... تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم. مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد،.. دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد _نازنین به دادم برس! تمام بدنم از ترس میلرزید.. و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد.. و مضطرب از من پرسید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🤍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوان دعای فرج را ، دعا اثر دارد🥲🤲🏻 دعا کبوتر عشق است ، بال و پر دارد🕊♥️   بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب🫀📿 که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد🕳😔   ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
💠 اعمال روز 🔹هر کدوم را میتونید انجام بدید 🔰 نماز امام زمان 📿 (همونجور که توی مسجد جمکران خونده میشه ۱۰۰ تا ایاک نعبد و ...) 🔰دعای ندبه 🔰 زیارت جامعه کبیره 🔰 زیارت آل یس 🔰 ذکر صلوات (حداقل ۱۰۰تا) 🔰 صله رحم 🔰 صدقه برای سلامتی امام زمان ❤️ مخصوصا نماز امام زمان را بخونید   ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
1_6195763074.mp3
5.4M
چقدر یاد تو بودن زیباست پسر فاطمه 🥲♥️ ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
برای امام زمانم چه کنم؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌«🤍🌿»؛ میگفت:وسط‌شهریادامام‌زمان‌بودن،هنره وگرنه‌درجمکران‌که‌همه‌به‌یادش اند..! ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• آیت‌الله بهجت رحمه الله علیه⚘ ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا به یُمنِ دیدار امام زمان عج نمیرسیم؟ ⭕️ پاسخ امام زمان علیه‌السلام به علی‌بن‌مهزیار
بہ‌چیزۍوابستہ‌باش؛ کہ‌برات‌‌بمونہ‌...! ارزش‌وداشتہ‌باشہ‌کہ‌وابستہ‌َش‌بشۍ نہ‌این‌‌دُنیا‌کہ‌بہ‌هیچۍبند‌نیس..! یہ‌چیزمثل‌نگاه‌هاۍمهدۍ🥲💙 ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
گل ها همه با اذن تو برخاسته اند از بهر ظهور تو خود آراسته اند مردم همه در لحظه ی تحویل، بی شک اوّل فرج تو از خدا خواسته اند الهی الهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻♥️ ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
🔵 مرحوم حاج عبدالله ضابط (ره) : 🌕 آنـقـدر بـایـد بـدویــم تــا وقـتـی امــام زمــان ( ارواحنا فداه ) آمـد سـرمــان را بـالـا بـگـیـریـم و بـگـویـیـم : آقــــــا بـیـشـتـر از ایــن جــان نداشتیم. ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
salam-a-dele-bigharar.mp3
5.55M
📝سلام ای قرارِ‌ دلِ‌ بی‌قرار 🎤حاج‌مهدی رسولی ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا صادق آل عبا 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غرق عزا شد… ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا به‌ امام‌ صادق(ع)‌ رئیس‌ مذهب‌ شیعه‌ گفته‌ میشه؟ چرا شیعه‌‌ی‌ جعفری؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۹ مضطرب از من پرسید _بیماری قلبی داره؟ زبانم از دلشوره به لکنت افتاده.. و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم _تورو خدا یه کاری کنید! و هنوز کلامم به آخر نرسیده،.. سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد،.. ناله مصطفی در سینه اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده.. و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد.. و سعد از ماشین پایین پرید... چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت،.. درِ ماشین را به هم کوبید.. و نمیدید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده.. و آنچه میدیدم باورم نمی شد.. که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم. سعد ماشین را روشن کرد.. و آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم _چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم! و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه ام از درد آتش گرفت و او دیوانه وار نعره کشید _تو نمیفهمی این بی پدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟! 🔥احساس میکردم از دهانش میپاشد.. که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۲۹ مضطرب از من پرسید _بیماری قلبی داره؟ زبانم از دلشوره به لکنت ا
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۰ مصطفی را میدیدم که با دستی پر از خون سینه اش را گرفته بود.. و از درد روی زمین پا میکشید. سوزش زخم شانه،.. مصیبت خونی که روی صندلی مانده.. و همسری که حتی 🔥از حضورش وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود.. و این تازه مکافاتم بود که سعد برایم خط و نشان کشید _من از هر چی بترسم، نابودش میکنم! از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید _ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم! با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست تا ابد یادم بماند که عربده کشید _به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین! هنوز باورم نمیشد عشقم شده باشد.. و او به قتل خودم تهدیدم میکرد.. که باور کردم در این مسیر شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود.. که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد _نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن! نیروهای امنیتی سوریه هرچقدر خشن بودند،.. این زخم 🔥از پنجه هم پیاله های خودش به شانه‌ام مانده بود،.. یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند.. و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد.. که دیگر عاشقانه هایش نمیشد.. و او از اشکهایم پشیمانی ام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🤍💚