بخشی از وصیت نامه شهید موسوی بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
من مات بغیر وصیه مات میته الجاهلیه
هر کس وصیت نکرده بمیرد، همانند مردم زمان جاهلیت پیش از اسلام است. اینجانب سید جلیل موسوی اسماعیلپور شماره شناسنامه ۱۹۴۲ متولد ۱۳۳۸ ساکن تهران میباشم.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
#رمان های زیبا و تاثیر گذار به قلم بسیار زیبای ✏️
#نویسنده:طاهره سادات حسینی
#در کانال رسمی ایشون رمان ها رو دنبال کنید
❤️ عشق مجازی ❤️
🧚♀عشق رنگین
❣عشق پایدار ❣
🦋 پروانه ای در دام عنکبوت 🕷
📕📗📘رمان هایی که چشمان شما رو به روی حقایق جامعه باز میکنه
#معرفی کتاب 📚
📢 #جلسات سخنرانی های ناب ناب 📣👌
#متنوع ، جذاب و شنیدنی🧚♀
#پس با ما همراه باشید 🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش کمیل هست🥰✋
*تازه دامادی از یگان صابرین*🕊️
*شهید کمیل صفری تبار*🌹
تاریخ تولد: ۹ / ۳/ ۱۳۶۷
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۶ / ۱۳۹۰
محل تولد: بیشه سر.بابل
محل شهادت: ارتفاعات جاسوسان
*🌹همسرش← رفته بود مشهد از امام رضا خواسته بود دختری نصیبش کند که شرایط های همدیگر را بپذیرند🍃و بعد از عقد به پابوس امام رضا بروند💛 کمیل در جلسه خواستگاری گفت کار من بسیار سخت است🍂از ماموریت هایش گفت اینکه ممکن است گاهی نباشد🥀یا از ماموریت سالم برنگردد🥀از بزرگترین آرزوش که شهادت بود گفت🍃و من هم با خودم گفتم الان که جنگ نیست و قبول کردم 🎊چند روز بعد از عقدمان به یگان رفت🍃که به او 20 روز مرخصی دادند که باهم به پابوس امام رضا(ع) رفتیم و برایم بهترین خاطره شد💛 یک روز مشغول دیدن فیلم شهدا بود🥀من که وارد اتاق شدم فیلم را قطع کرد🍂و به من گفت کنار او بنشینم و از شهادتش صحبت کرد🕊️من گریه ام گرفت اشک هایم را پاک کرد و گفت: تو با یک پاسدار و تکاور ازدواج کردی🥀باید خودت را آماده کنی🍂بسیار دل نازک بود و تحمل اشکم را نداشت🍂 ۷ ماه بعد از عقدمان 🎊بچه های یگان صابرین با گروهک منافق پژاک درگیر میشوند💥همرزم و دوست کمیل شهید محرابی پناه تیر میخورد🥀کمیل میرود برای کمک که خمپاره ای کنار هر دو میخورد💥و هر دو آسمانی میشوند*🕊️🕋
*شهید مصطفی(کمیل)صفری تبار*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
بشارت شهادت از امام زمان(عج)
منبع :كتاب 15آيه
براي شناسايي به منطقه ي چنانه رفته بوديم.
شرايط بسيار سختي بود. نه غذا به اندازه ي كافي داشتيم و نه آب. طلبه اي با ما بود كه سختي بر او بسيار فشار مي آورد و او از اين موضوع ناراحت بود و مي گفت: «من بايد خودم را بسازم.»
يك روز او را بسيار سرحال ديدم، پرسيدم:
«چه شده؟ اين طور سرحال شدي!» پاسخ داد:
«ديشب وقتي استتار كرده بوديم، در خواب، صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم و آقايي را كه صورتش مي درخشيد.»
به احترام ايشان ايستادم و سؤال كردم «آقا عاقبت ما چه مي شود؟»
فرمودند:
«پيروزي با شماست ولي اگر پيروزي واقعي را مي خواهيد، براي فرج من دعا كنيد.»
باز پرسيدم: «آقا من شهيد مي شوم؟» فرمودند:
«اگر بخواهي، بله.
تو در همين مسير شهيد مي شوي، به اين نشاني كه از سينه به بالا چيزي از بدنت باقي نمي ماند.
به برونسي بگو پيكرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.»
اين طلبه وصيت نامه اش را نوشت و از شهيد برونسي خواست كه هر وقت شهيد شد، جنازه اش را به قم برساند.
چند روز بعد دشمن متوجه حضور ما شد و ما را به گلوله بست.
طلبه ي جوان شهيد شد و از سينه به بالا، چيزي از بدنش نماند.
راوي : محمد قاسمي
کرامت شهید
خبرگزاری تسنیم
🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علیرضا هست🥰✋
*پایان فراق ۳۲ ساله*🕊️
*شهید علیرضا کنی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل تولد: تهران
محل شهادت: حاج عمران
*🌹مادرش← توسط لشکر 27 محمد رسول الله(ص) تهران بهصورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد🕊️علیرضا سنش کم بود اما کارهایی میکرد که بزرگسالان هم انجام نمیدادند.🍃 آن موقع من هنوز خیلی از نماز شب سر در نمیآوردم🍂اما علیرضا نماز شب میخواند📿 یکوقتهایی به خانه که برمیگشت میدیدم لباس تنش نیست‼️میگفتم "لباست کجاست؟" میگفت "فلانی لباس نداشت پیراهن خودم را به او دادم"‼️ یکموقعهایی داشتیم شام میخوردیم، میگفت "شما دارید غذا میخورید🍲 در حالی که فلانی در فلان جا غذایی برای خوردن ندارد🥀سهم مرا بدهید به او برسانم"🍃 در ۱۶ سالگی چندین ماه محافظ آقای آیت الله مهدوی کنی بود و خیلی او را دوست داشت💫 یکبار پایش مجروح شد و تیر خورده بود🥀و او را به بیمارستان برده بودند و سپس به خانه آمد💫 اما باز هم با همان پای مجروح در حالی که خونریزی داشت به جبهه رفت🕊️و عاقبت در سن 18سالگی در منطقه حاجعمران و در عملیات والفجر2 سمت راست سینه اش تیر میخورد🥀شهید🕊️ و مفقودالاثر میشود🥀 بعد از ۳۲ سال پیکرش از طریق پلاک، یک قمقمه و وسایل شخصی احراز هویت شد💫 و به وطن بازگشت*🕊️🕋
*شهید علیرضا کنی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
*تازه دامادی از یگان صابرین*🕊️
*شهید محمد محرابی پناه*🌹
تاریخ تولد: ۲۰ / ۶ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۶ / ۱۳۹۰
محل تولد: آران و بیدگل اصفهان
محل شهادت: ارتفاعات جاسوسان
*🌹همسرش← در جلسه خواستگاری محمد در مورد حجاب پرسیدند🍃من دانشگاه یزد میرفتم و راهم دور بود مانتویی بودم اما حجابم خوب بود🍃به محمد حقیقت را گفتم، خیلی خوشش آمد و گفت با مانتویی بودنم مخالفتی ندارد🍂عقدمان خیلی ساده برگزار شد🎊 بعد از عقد راهی شمال شدیم و آنجا بود که باخانواده آقا کمیل صفری تبار آشناشدیم💫 محمد نماز شب که میخواند اصلا انگار در این دنیا نبود📿 همیشه دائم الوضو بود و به من هم این موضوع را تأکید میکرد💫روز آخر بهم میگفت دلم میخواد وقتی این سری میری دانشگاه با چادر بروی🍃 ماموریت آخرش آن شب موقع خداحافظی گریه میکرد🥀پیشانی من را بوسید و طلب حلالیت کرد🥀محمد و کمیل صفری تبار با هم شهید شدند🕊️پیکرش را دیدم صورت محمد خیلی سیاه شده بود🥀چند روز آفتاب خورده بود پیکرش دود سیاه کرده بود🥀آن روز اصلا حالم خوب نبود🥀زمان زیادی با محمد زندگی نکردم🥀ولی در این زمان کم شاهد علاقه شدید ایشان به حضرت زهرا (س) بودم💚ایشان از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله (یا ترکش) قرار گرفتند🥀💥و این همان چیزی بود که محمد آرزویش را داشت*🕊️🕋
*شهید محمد محرابی پناه*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*