🌷کربلای چهار ...
🌴۳۴سال پیش در اولین ساعات ۳ دی سال ۶۵
و در دل تاریکی شب ، شیـربچه های غواص
خودشـون رو بـه آب زدنـد نـه ، بهـتره بگیـم
خودشون رو به آتـش زدنـد...
در همون دقایق اول معلوم شد ڪه نیروهـای
بعثی با کمک آواکس های جاسوسی آمریکایی
از وقوع عملیات آگاه شده اند.
هواپیماهای دشمن هرلحظه وبدون وقفه منور
میریختند تا فضایمنطقه مثل روز روشن بشه
و دشمن بعثی بتونه بچه های غواص رو داخل
اروندرود با آتش سنگین تیربار و ...تارومار کنه
بچه های غواص در آن شب سرد دیماه، با فریاد
یاحسیـن (ع) و یا زهـرا (س) و زیـر اون آتــشِ
سهمگین پیشرویکردند وخودشون رو به ساحل
دشمن رسوندند و جاودانه شدند.
خوشا به سعادتشون و بدا بحال ما که از اون
قافله جاموندیم ...
💐#کربلای_چهار
#عملیات_لو_رفته
#غواصان_خطشکن
#یاد_شهدا_باصلوات🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
((ســلام خـدا بر همـه مجـاهـدان از اولیـن تاآخـرین))
❤️🖤قهرمان چزابه را بشناسيم🖤❤️
لحظه به اسارت در آمدن قهرمان چزابه
🌹شهید ماشاءالله پیل افکن، در ادامه عملیات چزابه. شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اين قهرمان نا شناخته به تنهایی دو شبانه روز گردانهای زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد.
دشمنان شکست خورده، خشم خود را، با شکنجههای متعدد، از جمله بریدن دو دست توان مندش از بازو، و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان هایش، و پوست کندن سر و جمجمه اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش، و با نشاندن صدها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند 😭😭😭😭😭😭😭😭
و چه عاشقانه🌹 به ديدار حق🌹 شتافت
یادش گرامی وراهش پر رهرو باد
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
❌نشر حداکثری❌
با سلام و احترام
👈آغاز عملیات جریان سازی *تغییر پروفایل* از امشب تا سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی در سطح کاربران ایتا، واتساپ،سروش،تلگرام و سایر پلتفرم های فضای مجازی با استفاده از عکس های حاج قاسم عزیزمان و در حمایت از پویش همگانی * #عزیز_ملت*
🔰لطفا شما هم در حمایت از این پویش پروفایل خود را به عکس این شهید مزین نمایید.
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان«سقیفه»
#قسمت :بیستم
علی(ع)، این قرآن ناطق ، وارد مسجد شد و قرآن را بر جماعت داخل مسجد عرضه داشت ، سخنان علی(ع) به ثمر می رسید اگر نبودند کسانی که به میان حرفش میدویدند و ذهن مردم را از حقایق دور می کردند.
علی(ع) که وارد خانه شد و درب خانه را بست.
عمر از ترس اینکه ،فطرت خداجوی ملت با تلنگر علی(ع) گُر گیرد ، رو به ابوبکر نمود و گفت : هم اینک به سراغ علی(ع) بفرست، او باید بیعت کند ،تا او بیعت نکند ما بر پایه ای استوار نیستیم، اگر چه امنای او بیعت کنند.
ابوبکر با این اشاره ی عمر ، قاصدی نزد علی(ع) فرستاد و گفت :«دعوت خلیفهٔ پیامبر را پاسخ بگو»
قاصد ابوبکر پیام را به امیرالمؤمنین رسانید و علی(ع) فرمودند:«سبحان الله ! چه زود بر پیامبر دروغ می بندید ،او و یارانش می دانند که خداوند و پیامبرش ،غیر مرا خلیفه قرار نداده اند»
قاصد بازگشت و جواب مولای متقیان را به ابوبکر رساند.
ابوبکر که در جمع یارانش احساس بزرگی می کرد دوباره قاصد را روانه نمود و گفت :بگو ،جواب امیرالمؤمنین ابابکر را بده!
قاصد دوباره درب خانه را زد و گفته های ابوبکر را به علی(ع) رساند.
امیرالمؤمنین ،علی بن ابی طالب فرمودند:«سبحان الله! دیر زمانی از پیمانتان نگذشته است که آن را فراموش کرده باشید ،او(ابوبکر) خوب می داند که این مقام(مقام امیر مومنان بودن) جز برای من صلاحیت ندارد، پیامبر به او میان هفت نفر امرکرد و همه ی آنها بر امیرمؤمنان بودن من تسلیم شدند ، در آن هنگام ،او و رفیقش عمر از میان آن هفت نفر از پیامبر پرسیدند:ایا این امر خداوند و پیامبر اوست؟ و پیامبر هم پاسخ داد: آری، حقی از خدا و پیامبر اوست، علی امیرالمومنین و رئیس مسلمانان و صاحب پرچم سفید نشاندار است ، روز قیامت خداوند او را بر پل صراط می نشاند تا دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم بفرستند....»
چون این پیغام از جانب مولا علی (ع) به خلیفه ی غاصب و رفیقش رسید و همگان بر صحت گفتار علی(ع) شهادت می دادند، آن دو به ناچارجوابی ندادند و آن روز هم قضیه را به طور مصلحتی ساکت گذاردند.
و زهرای مرضیه ، این دختر داغدیده ،شاهد تمام این پیغام و پسغام ها و این ظلم و غصب و پیمان شکنی ها بود ....
مادرمان زهرا ،اشک از چهار گوشه ی چشمان مبارکش روان بود و نمی دانست بر کدامین داغ بگرید.بر عروج پدری که از جان عزیزترش می دانست؟ بر مظلومیت همسری که نفسش به نفس او بند بود ؟ بر غصب حق خلافت ،ولیّ زمانش بگرید یا بر پیکر اسلام که ناکسانی آن را به بیراهه می کشاندند...بر دینی که داشت از مسیر خدایی اش خارج می شد.... آری او میبایست بر تمام این دردها بگرید ، بگرید و بگرید تا جایی که به او بگویند : یا شب گریه کن و یا روز...
آن روز هم چون به شب رسید باز علی(ع) ،فاطمه (س) را بر الاغی سوار کرد و دست حسن و حسین ع را در دست گرفت و دوباره صحنه ای دیگر از غربت و مظلومیت به رخ مردم پیمان شکن کشیده شد.....
علیِ مظلوم درب خانه ی همه ی اصحاب پیامبر را زد و در اثبات حق خود آنها را به خدا قسم داد و از آنها خواست تا او را یاری کنند....اما باز هم فقط چهار نفر با او همصدا شدند...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren