💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 9⃣1⃣
بازدید امام خامنه ای از جبهه
🍃از برخورد بعضی مسولان مملکتی ناراحت بود. آن ها که وقتی برای بازدید به جبهه
می آمدند توقع داشتند برایشان گوسفند قربانی کنند و ... .
🍃یک بار به مصطفی گفتم: دیروز تو پادگان 15 خرداد بودم. آیت الله خامنه ای آمده بودند بازدید. آن هم با لباس نظامی و بدون تشریفات. جلو رفتم و دست دادم. به آقا گفتم: نماز خوانده اید؟ گفتند: بله. گفتم: ما داریم می ریم برای ناهار، ایشان هم تشریف آوردند. صف غذا طولانی بود. اما مسولان پادگان سفره ی جداگانه و مفصل برای ایشان آماده کردند. اما ایشان یک بشقاب برداشتند و آمدند ته صف پشت سر من! هر چه به ایشان اصرار کردند بی فایده بود. مثل بقیه مدت طولانی در صف بودند. بعد هم کنار ما غذا خوردند. این را که گفتم خیلی خوشش آمد. آب سردی شد روی آتش عصبانیتش.
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 0⃣2⃣
استخاره
🍃عملیات تا دقایق دیگری آغاز می شود. اما از رفت و آمد بچه های تخریب می شد فهمید که مشکلی پیش آمده! آنها می گفتند پشت میدان مین قرار داریم! دشمن در آن سوی میدان مین آماده و منتظر ماست! عراقی ها حسابی حساس شده بودند. ماه ها شناسایی در این منطقه صورت گرفته. ممکن است به هیچکدام از اهداف نرسیم! حسین خرازی و فرماندهان مضطرب و ناراحت بودند. ستون گردان ها پشت میدان مین مانده. تا دقایقی دیگر رمز عملیات فتح المبین اعلام می شود. باید کار را شروع کرد اما! یکی از بچه های اطلاعات یک مسیر دیگر را نشان داد اما گفت این مسیر شناسایی نشده. همه ناراحت بودند. فرصت فکر کردن هم نداشتیم. چه برسد به شناسایی محور جدید.
🍃مصطفی قرآن کوچکش را از جیب درآورد و در دست گرفت. در تاریکی شب توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا کرد. در دورن خودش کلماتی را نجوا کرد. قرآن را باز کرد. نگاهی به صفحه ی باز شده انداخت و خیلی قاطع و محکم گفت: از این محور نمی ریم! بعد محور سمت راست را نشان داد و گفت: از اینجا می زنیم به دشمن! چندتن از فرماندهان اعتراض کردند. گفتند: این منطقه شناسایی نشده. ما نمی دانیم آنجا چه خبر است. اما حسین خرازی که به استخاره های مصطفی اعتقاد داشت هیچ تردیدی نکرد. حرکت بچه ها آغاز شد. دقایقی بعد رمز یا زهرا برای آغاز عملیات فتح المبین اعلام شد. اشک از دیدگان مصطفی و بسیجی ها جاری شد.
🍃عین خوش با کمترین تلفات فتح شد. حکمت استخاره مصطفی صبح فردا مشخص شد. منطقه ای که قرار بود دیشب به آنجا حمله کنیم بدون درگیری محاصره و تصرف شد. با روشن شدن هوا دو گردان تا دندان نیروی مسلح دشمن به اسارت در آمدند! آنها با تعجب می گفتند: شما از کجا آمدید ما دیشب از سنگرهای مقابل میدان مین منتظر شما بودیم!!
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش رضا هست🥰✋
*فرمانده لشڪر ۲۷ محمد رسولالله*🕊️
*شهید رزاق(رضا) چراغی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱ / ۱۳۶۲
محل تولد: ستق ، ساوه
محل شهادت: فکه
*🌹برادرش← به پدر گفته بود نذر کن روزی که پیکر من میآید، روزه بگیری!🌙بر حسب تصادف روزی که پیکرش را در بهشت زهرا(س) دفن کردیم🍂روز اوّل ماه رجب بود🌙 هم پدر و هم مادرم روزه بودند.🌙شهید همت ← آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید🌙اذان صبح که بیدار شد، بعد از خواندن نماز📿دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساکاش داشت، از آن درآورد و پوشید🍃با تعجّب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمیپوشیدی، چی شده؟⁉️ با لبهایی خندان به من گفت: با اجازهی شما، میخوام برم خط مقدّم🍂گفتم: احتیاجی نیست که بری اون جلو، همینجا بیشتر به شما نیاز داریم🍂ناراحت شد🥀 به من گفت: حاجیجان، میخوام برم جلو، وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم🥀الآن اونجا، بچههای لشکر خیلی تحت فشار هستند🥀او به خط رفت🕊️ وضعیت بچه ها وخیم شده بود💥🥀گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی🥀مدام میگفتم: رضا، رضا، همّت📞رضا، رضا، همّت! 📞ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت📞حاجیجان، دیگر رضا را صدا نزنید🥀رضا رفت موقعیت کربلا🕊️ در اثر اصابت ترکش خمپاره🥀💥شهید شده بود*🕊️🕋
*شهید رزاق(رضا) چراغی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5985539536933882574.mp3
23.55M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
🔖 «معجزه نیَّت» - جلسه اول
🗓 ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۱ (شب ۱۹ ماه مبارک رمضان) - مشهد مقدس
🎧 کیفیت 48kbps
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مستند 🎬
#قصه شهید مجيد قربانخانی
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
http://eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc
#پیشنهاد دانلود
🍃
🦋🍃 @baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد حسین هست🥰✋
*طعمــ شهادت با زبان روزه*🕊️
*شهید محمد حسین عطرے*🌹
تاریخ تولد: ۸ / ۵ / ۱۳۵۵
تاریخ شهادت: ۱۴ / ۳ / ۱۳۹۲
محل تولد: رشت،گیلان
محل شهادت: سوریه
*🌹مادرش← زمان تولد به دلیل مشکلی قرار بود محمدحسین سقط شود،🥀اما خواب دیدم که در دسته عزاداری اباعبدالله (ع) هستم🏴 و او را در آغوش دارم🌷 به لطف خدا ایشان سالم به دنیا آمد🍃 و به برکت این خواب اسمش را محمدحسین گذاشتیم💫همسرش← او روزه و نمازهایی که حتی بر او واجب نبود را به جا میاورد🌙 در ماه رجب و شعبان علاوه بر ماه رمضان روزه میگرفت🌙او در اردیبهشت ماه از همه خداحافظی کرد🍂حلالیت گرفت و رفت🕊️همرزم← چهلمین روز از ماموریت خود در سوریه را سپری میکرد🍂تماسی با فرماندهی گرفته میشود که مهمانی از ایران عازم سوریه است✨ و باید مسئول راننده به فرودگاه رفته تا مهمان را همراه خود به جمع مدافعان حرم بیاورد💫 مسئول این کار در آن روز مسئولیت دیگری بر عهده داشتند☑️ شهید عطری خود قبول میکند تا به فرودگاه برود🌷در مسیر بازگشت از فرودگاه🚖 تکفیری ها خودروی شهید را مورد اصابت خمپاره قرار میدهند💥🥀و او در اثر اصابت ترکش به دو پایش🍂 هر دو پای او قطع میشود🥀و در اثر خونریزی زیاد🥀با دهان روزه و تشنه لب🥀به دیدار اربابش میرود*🕊️🕋
*شهید محمد حسین عطری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 1⃣2⃣
نماز شب و اثراتش
🍃یکبار در سرمای شدید زمستان بچه ها را برای نماز شب صدا کرد. می گفت: بلند شید وقت نماز شب شده. بیشتر بچه ها بلند نشدند! یکی از آنها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو! بعد دیدم مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت. او عاشقانه در بیابان مشغول نماز شد.
می گفت: پیامبر فرموده: بر شما باد بر نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد، زیرا انسان را از گناه باز می دارد. خشم پروردگار را خاموش می کند و سوزش آتش را در قیامت دفع می کند.
🍃در قرارگاه بودیم. وقتی مصطفی برای نماز شب بلند میشد عمدا پایش را به ما می زد! وقتی بیدار می شدیم
می گفت: ببخشید ریا شد! راستی الان وقت نماز شبه! مصطفی به این طریق هم که شده دیگران را برای نماز شب صدا می کرد.
🍃در یکی از عملیات ها یک گردان ما در محاصره ی دشمن گرفتار شد. مصطفی هر کاری کرد نتوانست این گردان را نجات دهد. وقتی از همه جا ناامید شد مشغول نماز شب گردید. قبل از اذان صبح و بعد از پایان نماز شب مصطفی را دیدم که راهی خط مقدم شد. ساعتی بعد دیدم گردان محاصره شده با مصطفی همگی سالم دارن برمی گردن، حتی تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت آوردند! وقتی به مصطفی رسیدم با تعجب گفتم:چی شده؟! او هم جمله ای بیان کرد که برای من درس بود. برادر ردانی گفت:«این ها اثر دعا در نماز شب بود.»
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 2⃣2⃣
خواب
🍃بارها رویای صادقانه دیده بود.
حتی المقدور نقل نمی کرد. یا اگر نقل می کرد در جمع خصوصی و برای افراد خاصی بود. به کسانی هم که خواب های خود را تعریف می کردند زیاد اهمیتی نمی داد. زیرا می دانست، خواب اگر رویای صادقانه باشد برای خواب بیننده حجت است. مدتی بود که در میان نیروها خواب دیدن زیاد شد. آن هم از سوی چند فرد خاص. برخی از بچه های رزمنده هم که ساده دل بوده و روحیه پاکی داشتند به دنبال آنها راه افتادند.
🍃در یکی از عملیات ها کار سخت شد! نبرد در اوج خود بود. با صحبت ها و روحیه دادن های مصطفی بچه ها شجاعانه می جنگیدند. تا اینکه خبر عجیبی در میان رزمندگان پیچید! همان شخص رویایی به رزمندگان گفت: امام زمان (عج) را در خواب دیده ام. ایشان فرمودند: به بچه ها بگو تا عقب نشینی کنند!! روحیه بچه ها بهم ریخت. برخی که او را قبول داشتند تصمیم به عقب نشینی گرفتند. بقیه مانده بودند که چه کنند!؟
🍃مصطفی خودش را به همان شخصی رویایی رساند. ناگاه کشیده محکمی به صورتش نواخت. بعد هم بی مقدمه گفتند: امام زمان (عج) در این کشور نایبی دارند به نام ولی فقیه. بعد ادامه داد: دستور عملیات را ولی فقیه صادر کرده. اگر دستور صاحب و مولای ما عقب نشینی باشد، به نایب عزیزش
می گوید نه در رویا به شما! این را گفت و رفت. عملیات ما با موفقیت به پایان رسید.
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohqda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰زندگی زاهدانه و عارفانه رزمندگان
جنگ را دفاع مقدس کرد؛
دست از مس وجود چو مردان رَه بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی
خواب و خورت زمرتبه خویش دور کن
آن گه رسی به خود که بی خواب و خور شوی
📎به روایت آقای علیرضا دلبریان
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5990062979310161705.mp3
25.42M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
🔖 «معجزه نیَّت» - جلسه دوم
🗓 ۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ (شب ۲۱ ماه مبارک رمضان) - مشهد مقدس
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 3⃣2⃣
رزق حلال
🍃به حلال و حرام دقت می کرد. خیلی بیشتر از بقیه. من رفتم مشهد و برگشتم. مصطفی را دیدم و سلام کردم. بعد از سلام و احوال پرسی از من پرسید: مشهد بودی؟! گفتم: آره، چطور مگه! با لحن خاصی گفت: با ماشین لشکر رفته بودی!؟ مکثی کردم و گفتم: چند تا از فرماندهان لشکر هم بودند.
🍃مصطفی پرید تو حرفم و گفت: به کسی کار نداشته باش. آدم باید با پول حلال بره زیارت. همین الان برو پیش مسئول تدارکات، ببین چقدر باید برای هزینه ماشین پول بدی. من هم بعد از کمی فکر رفتم و هزینه ماشین را پرداختم. مصطفی برای ما حدیث معروف پیامبر را می گفت: « عبادت ده قسمت دارد که نه قسمت آن به دست آوردن رزق حلال است.»
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 4⃣2⃣
ازدواج
🍃در میان رزمندگان همه از عشق و علاقه ی آقا مصطفی به حضرت زهرا سلام الله علیها با خبر بودند. همه
می دانستند که او تحمل شنیدن روضه حضرت زهرا را ندارد. همیشه قبل از شروع نماز با ادب رو به قبله می ایستاد و به مادر سادات سلام می داد. خانواده و دوستان اصرار داشتند مصطفی زودتر ازدواج کند. اما او بخاطر شرایط جنگ قبول نمی کرد. اما امام گفته بود با همسران شهدا ازدواج کنید. موضوع را با دوستانش در جریان گذاشت. شرط مصطفی این بود که با همسر شهید ازدواج کند. شرط دیگرش برای ازدواج سید بودن همسرش بود. می خواست به حضرت زهرا سلام الله علیها محرم شود.
🍃علتش هم خوابی بود که در همان ایام پیش آمد. حضرت زهرا وارد منزل شدند. دو کوزه گل زیبا در دست ایشان بود. کوزه ها سبز بود. یکی از آنها را به مادر دادند. بعد هم به مصطفی و علی فرمودند: بیایید در آغوش من! بعد از تعریف کردن خواب، مصطفی در حالی که اشک می ریخت گفت: من و تو حتما به مادرمان حضرت زهرا محرم
می شویم. بعد ادامه داد: اینکه یک دسته گل را به مادر دادند یعنی تو
می مانی و من نه! من دیگه مال این دنیا نیستم!
🍃محافظ و راننده مصطفی، دختر عمویش را که هم همسر شهید بود و هم از سادات بود معرفی کرده بود. قرار شد برنامه خواستگاری هماهنگ شود. آن شب مصطفی نمی خوابید. همین طور گریه می کرد. حالت عجیبی داشت. مشغول نماز و تهجد بود. بعد هم گفت می دانم وقتش شده، من شهید
می شوم. گفتم: پس زن گرفتنت برا چیه؟ مکثی کرد و گفت: خانمم از ساداته. می خوام به حضرت زهرا سلام الله علیها محرم بشم. شاید به من توجه کنند.
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
*طعمــ شهادت با زبان روزه در شب قدر*🌙
*شهید محمد مهدی فریدونی*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۳ / ۱۳۹۷
محل تولد: فارس،فسا
محل شهادت: سوریه
*🌹پدرش← محمد کارشناس ارشد زبان انگلیسی بود✨ هیچ وقت از کارهای خوبش به ما نگفته بود🌷بعد از شهادتش فهمیدیم او به خانوادهای که دو فرزند معلول داشتهاند کمک میکرده💐 ما تمام حسابهای محمدمهدی را پس از شهادتش چک کردیم💰و طبق محاسبات ما باید حدود ۱۰۰ میلیون تومان که از محصولات باغمان🌳 به حسابش ریختهبودیم، در حسابش بعنوان پس انداز میداشت🍃 اما تنها یک تا ۲ میلیون در حسابش مانده بود‼️ بعدها متوجه شدیم به خیریهای کمک کرده🌙و برای دختران بیبضاعت جهیزیه خریده است💐همرزم ← ساعت ۹ شب بود که دیگر هرچه بیسیم زدیم جوابی را دریافت نکردیم🥀دو تا سه تن از بچههای فاطمیون داوطلبانه به جلو رفتند🍂 و بعد بیسیم زدند و از ما خواستند که به آنجا برویم📞 وقتی به آنجا رسیدیم پیکر محمد و دوستش🥀به همراه جسد شش داعشی را آنجا دیدیم که داعشیها توسط محمد با سلاح کمری به هلاکت رسیده بودند💥 که این اتفاق قابل توجهی است و کار هر کسی نیست💫 او مصادف با اولین شب قدر🏴 با دهان روزه🌙 در اثر اصابت خمپاره تکفیری ها💥🥀شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*شهید محمد مهدی فریدونی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*