سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج علی هست🥰✋
*سردارِ رازِ ۲۱*
*تولد و شهادت در ۲۱ رمضان*🕊️
*سردار شهید علی دوامی*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۱۰ / ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۸ / ۲ / ۱۳۶۷
محل تولد: ساری
محل شهادت: شلمچه
*🌹مادرش← یکبار درمسجد ساری یادواره ای برگزار شد سید علی هم حضور داشت🌙 اما برای خوردن ناهار نیامد🍽️ از او پرسیدم: روزه ای؟ گفت: به دلایلی یک شب نتوانستم نماز شب بخوانم🌙 10 روز خودم را تنبیه کرده ام که روزه بگیرم.🥀برای یک شب نماز شب نخواندن 10 روز را روزه گرفت💫 همرزم← او یخ ها را خُرد میکرد🧊 وقتی آب میشد با آب یخ غسل شهادت میکرد🌙 کارش اطلاعات و عملیات بود📞 صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود🍂 و گفته بود هر کس مُرده یا زنده سید علی را بگیرد جایزه دارد✨ به سید علی شیر مازندران میگفتند💫 میرفت وسط عراقی ها و کار شناسایی که تمام میشد بر میگشت. او بارها مجروح شد.🥀علی میگفت: کسی نمی تواند من را شهید کند مگر با کالیبر 60💥و من ۲۱ رمضان به دنیا آمدهام و ۲۱ رمضان هم شهید میشوم.» در آخر هم کالیبر 60 خورد به قلبش و آسمانی شد💥🥀مادرش← وقتی به دنیا آمد ۲۱ سال سن داشتم🎊 علی در ۲۱ ماه رمضان به دنیا آمد🎊 و در حالی که ۲۱ سال سن داشت🍂 در ایام شهادت مولا علی🏴 در ۲۱ ماه رمضان شهید شد🕊️ و به سردار راز ۲۱ معروف شد✨در نهایت او با کالیبر 60 به قلبش🥀به آرزویش رسید*🕊️🕋
*شهید سید علی دوامی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
روز تولد باباش بود
رفته بودیم مزار بابای مهربونش
ازم پرسید صورت بابا کجای قبره؟
نشونش دادم ..
دیدم خم شده داره لپاشو میبوسه
وقتی دلیلشو پرسیدم
گفت :
گفت اخه تولد هرکس که میریم
موقع خداحافظی لپشو باید بوس کنی
و بهش بگی تولدت مبارک...
منم همین کار رو کردم دیگه ..
این لحظات چند؟!
آقامحمدمهدی شیروانیان
فرزندشهیدابوالفضل شیروانیان
راوی : همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
*شهیدی که پیکرش را در جزیره با تور گرفتند*
*شهید حمید رضا واعظی زاده*
دانشجوی بسیجی خط شکن،با وجود سن کمش یک نمونه کامل بود. شجاعت ایشان در شب عملیات، فرشتگان و ملائکه را به تحسین وا داشت که با آن که جوان بود، اما از مرگ سرخ نهراسید. *با اصرار در گروه ویژه گردان 408 غواص شرکت میکند و جزو غواصان خط شکن می شود.*مادرش میگوید← علاقه فراوانی به شهدا داشت. همیشه پنج شنبه ها به گلزار شهدا می رفت و آن قدر برای شهادت لحظه شماری می کرد *که دوستانشان را سر یکی از قبرها که کسی در آن دفن نشده بود، می برد و آن ها را وادار می کرد که به نام خودش، فاتحه ای بخوانند.*
آنقدر عاشق شهادت بود *که در هنگام خواب تنش را در سختی قرار میداد* تا جسمش عادت نکند که روحش پایبند آسایش و لذت دنیا گردد*سرانجام او در شبی که جزء غواصان خط شکن شب عملیات کربلای ۴ میشود در همان شب مرغ جانش به سوی معبود پرواز میکند🕊️ *و پیکر پاکش در سن ۱۸ سالگی بعد از یک ماه مفقودالاثر بودن آن را با تور از جزیره فاو میگیرند و به وطن باز میگردد
به گوش موجها
خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها"
#شهید حمیدرضا واعظی زاده
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 7⃣2⃣
بازگشت به جبهه
🍃روز سوم ازدواجمون آماده حرکت به جبهه شد. توی اتاق دست مرا گرفت توی دستش و به شوخی و خنده گفت: این خط ها را می بینی این طرف دستت! این یعنی من به همین زودی شهید می شم. زود دستم را از دستش خارج کردم. ناراحت شدم و گفتم از کی تا حالا کف بین شدی!؟
🍃سه روز بعد از عروسی مصطفی تماس گرفت می خوام برگردم منطقه. گفتم: مرد حسابی تازه سه روز هست ازدواج کردی. لااقل یک هفته صبر کن. عصر همان روز همراه چند نفر از دوستان راهی منطقه غرب شد. وقتی مصطفی را نگاه می کردم یاد حنظله افتادم؛ صحابی بزرگ رسول خدا که به حنظله غسیل الملائک معروف شد. همان رزمنده که ساعاتی بعد از ازدواج به یاری رسول خدا شتافت و شهید شد.
🍃خلاصه ازدواج هم نتوانست پای او را به دنیا بند کند. اما این دفعه با همه دفعات فرق می کرد. مصطفی یکپارچه نور شده بود. وقتی رفت مطمئن شدم که این آخرین سفر اوست! هر چند معنویت او همیشه مثال زدنی بود. اما حالا نورانیت خاصی در چهره اش هویداست. از ماه رمضان حال و هوای او تغییر کرد. شک ندارم او در مهمانی خدا در ماه رمضان برگزیده شده است.
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠
#خاطرات_شهید_مصطفی_ردانی_پور
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان اصفهان
#قسمت 8⃣2⃣
شهادت
🍃دیگر از آن شوخی و خنده ها خبری نبود. مصطفی با لحنی آرام رو به من کرد و گفت:« علی، از خدا خواستم گمنام باشم. از خدا خواستم که بدن من یه جایی بمونه که نه دست شماها بهش برسه نه دست عراقیا!!»
🍃قرار شد از روی تپه عقب نشینی کنیم. اما آتش دشمن مانع بود نمی شد عقب نشینی کرد. مصطفی نگاهی به دوستش کرد و گفت: اگر دو سه نفر بمونیم و آتیش کنیم بقیه می تونن برگردن. بعد گفت معلوم نیست که موفق شویم. بعد قرآن کوچکش را درآورد. نیت کرد. بلافاصله گفت: خیلی خوبه. آنها آتش را شروع کردند و بچه ها شروع کردند به عقب برگردند.
🍃یکدفعه گلوله آر پی جی به بدن دوست مصطفی خورد. مصطفی بدون اعتنا تیراندازی می کرد. نگاهی به عقب کردم. بچه ها همگی دور شده بودند. داد زدم: حاج آقا برگردید، بچه ها همه رفتند عقب. اما در زیر بارش گلوله و انفجار صدایم نرسید. احساس کردم آقا مصطفی به دیوار سنگر تکیه داده. خودم را به سنگر رساندم.
🍃دیدم مصطفی کنار دیوار سنگر آرمیده بود. گلوله تیربار عراقی درست به سر او اصابت کرد! خون از سر آقا مصطفی جاری بود. آنها با لبانی تشنه به دیدار یار شتافتند. دیگر کسی روی تپه نبود. گلوله زوزه کشان از بالای سرم می گذشتند. عراقی ها داشتند نزدیک می شدند. دوباره نگاهی به مصطفی و همسنگران شهیدش انداختم. ماندن من بی فایده بود. از جا بلند شدم و به سمت پایین دویدم.
🍃نمی دانم چه شد؟! هیچ کس از مصطفی حرفی نزد. شاید می ترسیدند او اسیر شده باشد. می گفتند برای او بد می شود! عراقی ها او را بشناسند اذیتش کنند. اما مصطفی کسی نبود تن به اسارت بدهد. خبر شهادت او را کسی اعلام نکرد! صداوسیما هیچ اطلاعیهای نداد. مراسمی برای او نگرفتند. برای مصطفی اگر کسی اشک ریخت، در خفا بود؛ در تنهایی و سکوت. گویی گمنامی میراثی است که به همه ی عاشقان حضرت صدیقه ی طاهره عنایت می شود!
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohaxa
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5996664485778033902.mp3
25.34M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
🔖 «معجزه نیَّت» - جلسه چهارم
🗓 ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨