🌹 سردار شهید شیر علی سلطانی 🌹
🌷🌷🌷
🔹گفت: چیکار دارے میکنے ؟
گفت: دارم قبر میسازم برا خودم تو مسجد .
گفت : قبره کوچیک نیست؟
گفت: قرار من با امام " حسین " اینه که
سرم قطع شه ، جنازمو که میارن قبره به
همین قد بسه 😔
🔹رفت جبهه و اومد سرش قطع شد بود ...
جنازه رو که اوردن دیدن قد قبریه که باید ؛ همین جورے بوده ...
🔹گفت : خیلی دوس دارم ظهر عاشورا
شهید شم یعنے میشه ؟
نگاش میکردیم،چه حرفا میزنه!...
🔹بچه ها شـــــهدا برای خدا ناز میکردن ؛
برای امام حسین ناز میکردن ؛
امام حـــــسینم نازشونو میخرید ...
🔹داشت جعبه مهمات ها رو جابه جا میکرد میذاشت تو ماشین یدفعه جعبه مهمات ترکید منفجر شد ...
گرد و خاک که تموم شد
دویدیم سمتش دیدیم سرش قطع شده
افتاده اون ور
نگاه کردیم ظهر عاشوراست ...😔
چرا شـــــهدا دل ادم و میبرن؟
چون سیم اینا وصله .....
" شـــــ🌷ـــــهید شیرعلے سلطانے "
#السلام_علیک_یا_انصار_اباعبدالله
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🔰 بخشی از دستنوشته شهید مهدی خندان🌷
شهادت: ۱۳۶۳/۱۱/۶
سقز، کمین گروهک های ضد انقلاب
سیاه باد، قلبی که از خمینی جداست
که آن قلب از خدا جداست
راضی نیستم، از کسی که محبّت امام و انقلاب در دلش نیست در مجلس ختم من، شرکت کند و یا به زیر تابوتم بیاید »
والسلام
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
AUD-20220506-WA0022.opus
2.1M
🌹 مناجات شهدا 🌹
خداوندا، مرغ ناچیز و محبوس در قفس، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بالهای ظریفش آماده حرکت به سوی توست. ما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جهان پهناور هستی بال و پر بگشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری، جز قفس بزرگتری برای این پرنده شیدا نیست. او میخواهد آغوش بارگاه بینهایت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی.
🌹شهید سعید هدی محل تولد مراغه، محل شهادت شلمچه به سال 1365🌹
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون مجاهد علیاکبر هست🥰✋
*شهید گمنامے ڪه در محله خودش به خاڪ سپرده شد*🕊️
*شهید سید علی اکبر حسینی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۹ /۱۳۳۹
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: نیشابور، دررود
محل شهادت: جزیره مجنون
*🌹راوی ← پس از مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر 2 شهید گمنام در شهر دررود🌙چندین بار دختر شهید حسینی خواب عجیبی برایمان تعریف میکرد💫 و اصرار داشت که یکی از این دو شهید گمنام، پدر ایشان است‼️با این حال ما به خانواده شهید میگفتیم که دیدن یک خواب نمیتواند سند محکمی برای اثبات این فرضیه باشد که پیکر یکی از آن دو شهید گمنام متعلق به پدر ایشان باشد.💫 اما بر اساس احتمالات، پذیرش این فرضیه که شهید گمنامی پس از حدود 30 سال مفقودی،🥀بیاید و در همان شهر، منطقه و محله خود به خاک سپرده شود؛ سخت به نظر میآمد🌙با این حال پس از اصرار خانواده تقاضای آزمایشهای تعیین هویت «دی.ان.ای» انجام شد💫بعد از آزمایش سرانجام و در نهایت شگفتی و تعجب‼️اطلاع دادند که: «انتصاب نمونه پیکر به شماره 5001🌙به شهید بزرگوار سیدعلی اکبر حسینی با کد بنیاد ... تأیید میگردد.💫شهید در عملیات بدر به علت متلاشی شدن پیکرش مفقودالاثر شده بود🥀و پس از ۳۱ سال به وطن بازگشت🌷و در محله خودش به خاک سپرده شد🕊️ او طبق خواب دخترش به طرز عجیبی پیکرش شناسایی شد*🕊️🕋
*شهید سید علی اکبر حسینی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حسین هست🥰✋
*شهیدے از تیپ فاطمیون*🕊️
*شهید حسین فیاض*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: افغانستان ساکن قم
محل شهادت: سوریه
*🌹همرزم← حسین سر کوچه ایستاده بود و دشمن را زیر رگبار گرفته بود💥و حتی اجازه نمیداد یک داعشی رد شود، تا اینکه بچه ها زخمی ها و شهدا رو کشیدن عقب🥀و بعد از آن فرمان عقب نشینی میدهند که حسین جلو بوده و بخاطر سر و صدای زیاد درگیری، فرمان را نمیشنود.🍂وقتی گروه به عقب میگردد متوجه می شوند که حسین» نیست🥀و وقتی که به دنبالش می روند در کمال ناباوری می بینند که شهید شده است.🕊️او ازقبل شهادت به دلش افتاده بود 🌙و روز عملیات به دوستانش گفته بود من شهید میشوم بیاید با من عکس بگیرید.💫راوی← بعد از تشییع حسین رفتیم خونه،تو خونه بحث شد که شهدای سوریه شهید هستن یا نه؟؟؟‼️یکی از همسایه ها اومده بود خونشون خطاب به عکس شهید میگه، میگن شماها شهیدید؛‼️اگر درسته امشب برات زیارت عاشورا میخونم بیا به خوابم ...🌙شهید نه تنها اون شب بلکه هر شب به خواب همسایه میرفته💫 که بنده خدا ترسیده میگه دیگه نیا به خوابم🍃...فرمانده شون بعد از نقل این خاطره میگفت حسین اون دنیا هم دست از شیطنت برنمیداره...(:حسین شهید دهه هفتادی💫 جوان افغانستانی، هرطور بود خودش را به سوریه رساند.🌙کسی فکرش را نمیکرد که حسین فیاض هم اهل جهاد و شهادت و این حرفها باشد💫اما او در دومین اعزام خود با گلوله تکفیری ها آسمانی شد*🕊️🕋
*شهید حسین فیاض*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
🌷مدافع حرم شهید کمیل قربانی🌷
همه جلسات خواستگاری با تلاوت قرآن شروع شد!😍😌
جلسه اول سوره مبارک #کوثر و جلسه دوم ایات آخر سوره #فجر رو تلاوت کردند!
پرسیدم دلیل انتخاب این سوره ها و آیات چی بود؟!
فکر میکردم به خاطر اسمم این انتخاب رو کردند!
بعدها دیدم اصلا ایشون تا جلسات آخر از شرم و #حیا نتوانسته بود اسمم رو بپرسه
بعد از اینکه عقدجاری شدجریان را براشون گفتم که پدرم اسمم رو از همین آیات سوره فجر انتخاب کرده
ذوق زده شدند!
از اون روز عاشقانه اسمم رو صدا میزد و همیشه میگفت اسمت از صفات حضرت زهرا(س) است.
باید راضی باشی به رضای_خدا
حتی در جلسه ای که مهریه مان را تعیین میکردیم،که خیلی جمعیت زیاد بودبا تلاوت قرآن شروع کرد
از همون جلسات اول خواستگاری پافشاری میکرد برای اینکه شرایط خاص کاریش را کاملا درک کنم
اگر شهید بشم
اگر اسیر بشم
اگه زخمی بشم
قبل از اینکه خطبه عقد خوانده بشود،در هر جلسه ای حتما حرفش به اینجا میرسید
یادمه دفعه آخر بهشون گفتم: مرگ دست خداست!گاهی آدم داره،خیلی عادی آب میخوره میپره ته گلوش و خفه میشه میمیره
حسابی روی عمر ادم ها نیست
حالا خوشحالم که او نمرده است و شهید شد و برای همیشه زنده است
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج محسن هست🥰✋
*خواب دختر شهید و هدیهے پدر براے دختر*🌙
*شهید حاج محسن الهی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۳ / ۱۳۵۱
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱ / ۱۳۹۵
محل تولد: ماهفرخان،استهبان،فارس
محل شهادت: سوریه
*🌹عموی حاج محسن در سال ۶۰ به شهادت رسیده بود🕊️و حاج محسن هم در سوریه شربت شهادت را نوشید.🕊️نوع شهادت هر دو شبیه هم بود💫 و هر دو در ۴۴ سالگی آسمانی شدند..🌙سه فرزند از ایشان به یادگار مانده است...»🌷دخترش← رفتیم گلزار شهدا گفتم بابا جون دیگه قول میدم گریه نکنم🥀تو فقط بیا خوابم،بهم تولدمو تبریک بگو دیگه چیزی نمیخوام،🥀شب خواب دیدم که بابام با همون لباسه اومد بهم اشاره کرد💫رفتم پیشش دستامو گرفت با هم دیگه تو آسمون بودیم🌙 بعد تنها حرفی که بهم زد دست کرد تو جیبش و یه عطر آورد بیرون🌷و گفت این عطر رو آوردم برا تو فاطمه،،🍃بعد یه دفعه از خواب بیدار شدم،‼️خوشحال بودم که بابام بهم هدیه داده، به مامانم گفتم مامان، بابا عطری چیزی به شما نداده؟؟؟؟⁉️ گفت نه!!🥀چند روز بعد که لباسای پدرم رو از سوریه آوردند🌷برادرم اومد گفت که فاطمه بیا هدیه بابا بهت رسید‼️عطری رو آورد بهم نشون داد🌷دقیقا همون عطری بود که تو خواب بهم داد،🥀همون بو ، همون رنگ....»🎊حاج محسن در روز جمعه ابتدا غسل جمعه و سپس غسل شهادت را انجام میدهد🌙و در عصر جمعه پس از جانفشانیها و دلاوریهای بسیار💫 به وصال یار نائل آمد و به آرزویش که شهادت بود، رسید.*🕊️🕋
*شهید محسن الهی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه میانداختند گردنشان الا محمود، یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما عزادار امام حسین علیه السلام هستیم، گفتم: الان که محرم و صفر نیست، گفت: مادرم! عزادار امام حسین علیه السلام بودن محرم و صفر نمی خواهد ما همیشه عزادار حسینیم.
🌷شهید محمود رادمهر🌷
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
🌹شبی در تنگه ی چزابه خاکریز میزدیم. ناگهان صدای تکبیر یکی از بسیجیها فضای شب را شکافت. به طرف صدا دویدم. یکی از بچه های تأمین لودر بود ترکش خمپاره زمین گیرش کرده بود. از شدت درد صدایش گرفته بود و لبهایش به ذکر می جنبید. او را کول گرفتم و به طرف آمبولانس شروع به دویدم کردم. زمین ناهموار بود و شب بسیار ظلمانی برای همین در طول مسیر چند بار زمین خوردم.
🌹وقتی توی آمبولانس خواباندمش، احساس کردم یک پایش نیست. رمقم برید صدای او هنوز به گوش میرسید: «یا مهدی ادرکنی!»
🌹کنارش زانو زدم. نگاهی به من انداخت و با لبهای پریده رنگش لبخند پرسید: «چیه؟ به چی فکر می کنی؟» بریده بریده پرسیدم: «خودت میدونستی پات قطع شده؟» با همان لبخندی که هنوز روی لبهایش بود، جواب داد: «بله!» بی اراده از جا جستم و راه آمده را افتان و خیزان برگشتم تا شاید پای جداشده اش را پیدا کنم ولی افسوس! وقتی دست خالی به کنارش برگشتم، به خواب ابدی فرو رفته بود. هنوز هم لبخند بر لبانش بود.
از یادداشت های
"شهید هاشم ساجدی"
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش عبدالرحمن هست🥰✋
*شهیدے ڪه واسطه ازدواج دو نفر شد*🎊
*شهید عبدالرحمن رحمانیان*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۱ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۳ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: جهرم ، فارس
محل شهادت: خرمشهر
*🌹یه جوون طلبهای رفت خواستگاری جوابش کردن،🥀دلش میگیره ؛ از طریق یکی از دوستاش میره خادم الشهدا میشه🌙نمیدونم چطوری اما با یه شهیدی به نام عبدالرحمان رحمانیان جهرمی آشناش میکنن💫...بهش میگن این شهید حاجت میده. ( شهید مال جنوب کشوره ،این طلبه مال غرب کشور )🍃تو دلش با این شهید عبدالرحمان نجوا میکنه...🌙بعد دوباره با خانواده میره خاستگاری همون دختره،🎀 دختره نظرش عوض میشه و قبول میکنه،‼️ پسره میگه من یه طلبه ی ساده هستم🍂 فقط تو این دو هفته رفتم راهیان نور ،خادم الشهدا شدم، یه خورده آفتاب سوخته شدم برگشتم.🍁هیچ امکاناتی به مالم اضافه نشده. چی شد که تو به ازدواج با من راضی شدی ؟⁉️دختره با گریه میگه:🥀چند شب پیش، یه جوون خوش سیما و نورانی، با لباس خاکی به خوابم اومد💫 و گفت : من شهید عبدالرحمان رحمانیان هستم ،اهل جهرمم گلزار شهدای رضوان، خاکم🌙یکی از خُدام ما به من رو زده و به من متوسل شده ..💫 من عبدالرحمان زندگیتون رو تضمین میکنم.»🌱 و من امروز به حرمت حرف شهید راضی میشم که با من ازدواج کنی.» 🎊 شهید عبدالرحمن رحمانیان، فرمانده گردان خط شکن ابوذر لشکر 33 المهدی (عج) بود🍃 که سال ۶۵ در جریان عملیات کربلای چهار و در محور اروند💥 به فیض عظیم شهادت نائل شد.*🕊️🕋
*شهید عبدالرحمن رحمانیان*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى» گفتم: انشاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مىگيرم و مى روم، بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم انشاءاللَّه چند روز ديگر برمى گردم، هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم»
🌷شهید ناصر بهداشت🌷
📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا
ولادت: ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر، مازندران
شهادت: ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران، چنگوله
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada