رفاقت با شهدا
*تعبیر خوابـــــ*🌙
*شهید علی زاده اکبر*🌹
تاریخ تولد: ۴ / ۳ / ۱۳۵۵
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۵ / ۱۳۹۲
محل تولد: کاشمر،خراسان رضوی
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← آقا علی وقتی که به خواستگاری آمدند،🎊همان ایام مادرم در خواب دیده بود سه کبوتر روی پشت بام خانه نشستهاند.🕊️مادر خواب را این طور تعبیر کرده بود که علیآقا به شهادت میرسد🌙و به من هم گفت که احتمال دارد خواستگارت شهید بشود.🎊همان روزها یکی از اقواممان فوت کرد و خواب کبوترها را به فوت ایشان تعبیر کردیم.🥀مراسم عقد و عروسی ما خیلی ساده برگذار شد.🎊حتی ماشین عروس را خودشان تزئین کردند.🎊اصلا جهیزیه زیادی دوست نداشتند و کاملا با تجملات مخالف بود.🍃به هرحال ازدواجمان صورت گرفت و چندین سال بعد که همسرم به شهادت رسید،🕊️فهمیدم کبوتری که پر کشید علی بوده و آن که مانده است فرزندمان مهدی است🍃 که از نظر خصوصیات اخلاقی خیلی شبیه پدرش است.🌙علیآقا مرد زحمتکشی بود و چون سختیهایی را در زندگیاش تحمل کرده بود،🥀نسبت به رفع مشکلات دیگران خیلی حساس بود.💫من از اینکه میدیدم همسرم به فکر دیگران است و سعی میکند لقمه حلال به خانه بیاورد خوشحال بودم.🍃دو فرزند از همسرم به یادگار مانده،🌷قبل از شهادت همسرم مدام در عالم خواب چیزهایی میدیدم که نمیدانستم که یک اتفاقی برای خودم در راه است.‼️اول یک مزار خالی درعالم خواب به من نشان دادند.🌙که آماده بود و من خم شده بودم و داخل آن قبر را نگاه می کردم.‼️صبح با خودم مدام کلنجار میرفتم که خدایا این قبر چه عالمی هست که کنار امامزاده سید حمزه میخواهند به خاک بسپارند.🌙بعد از یک مدت کوتاهی فهمیدم که این مزار همسرم است💫ایشان در راه دفاع از حرم شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*شهید علی زاده اکبر*
*شادی روحش صلوات*🌹💙
*zeynab_roos313*
۱۷ تیر ۱۴۰۱
۱۷ تیر ۱۴۰۱
#دلانه
شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن و خدا خونبهای آن است.
چه گوشنواز! #شهادت...
روی قبرم را لاله سرخ بکارید که آن رهگذر بداند قطره خونی بودم درمیان خونهای پربهای دیگر..
باجامه خونین به سنگر خواهم رفت
هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
باپیکر صد پاره به شب خواهم زد
سیمرغ صفت سوی ظفر خواهم رفت
سه برادر شهید :
۱- نجاتعلی جعفری (طلبه)
متولد: ۱۳۴۸ اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت :۱۳۶۵ شلمچه
۲-محمد جعفری
متولد :اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت : ۱۳۶۱ کامیاران درگیری با تروریست های ضد انقلاب
۳-حجت الله جعفری
متولد :اسلام آباد غرب روستای شهید ملکی (دلو)
شهادت : ۱۳۶۷ عملیات مرصاد
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۷ تیر ۱۴۰۱
۱۷ تیر ۱۴۰۱
رفاقت با شهدا
#دلانه شهادت درسی است گرانبها که پیامبران وارث آن و خدا خونبهای آن است. چه گوشنواز! #شهادت... روی
شهیدان #جعفری اسطورههای تقوا و شجاعت بودند🌹
#شهیدان والامقام محمد، نجاتعلی و حجتالله جعفری در عملیاتهای کربلای 5 و مرصاد به شهادت رسیدند و مادر این شهیدان همچون حضرت زینب (س) شهادت عزیزانش را زیبا میدید و در برابر مصائب دنیا سر تسلیم خم نکرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه، شهیدان والامقام محمد، نجاتعلی و حجتالله جعفری در روستای شهید ملکی (دلو) از توابع دهستان حسنآباد شهرستان اسلامآبادغرب در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشودند.
🌹در ایام نوجوانی پدر خود را از دست دادند و مسئولیت اداره زندگی به برادر بزرگتر شهید محمد جعفری واگذار شد که از راه کشاورزی و کارگری متکفل امور خانواده شد.🌹
🌹در همان ایام عشق به امام (ره) و انقلاب در وجود شهید جعفری شعله میکشید و با وجود سختیهای تهیه معیشت زندگی، در سال 61 به عضویت بسیج درآمد و به نبرد با نیروهای ضدانقلاب شتافت و بالاخره در حوالی شهرستان کامیاران در درگیری با ضدانقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🌹
🌹پس از شهادت وی، دو برادر دیگر با عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سلاح مجاهدت برادر شهید خود را از زمین برداشته و به جبهههای حق علیه باطل شتافتند.🌹
🌹اینبار گویا نوبت عروج برادر دیگر به نام نجاتعلی رسیده بود؛ پس از خداحافظی از خانواده و دستبوسی مادر داغدیده، به جبهههای شلمچه اعزام شد و در عملیات کربلای 5 شهد شیرین وصال را نوشید و در سال 65 به برادر شهید خود پیوست.🌹
🌹گویا قرار بود همچنان شمشیر جهاد و مقاومت بر دستان این برادران خودنمایی کند. عملیات غرورآفرین مرصاد شروع شد؛ داغ دو جوان پیکر زجردیده مادر را خمیده کرده ولی زینبوار شهادت عزیزانش را زیبا میدید و در برابر مصائب دنیا سر تسلیم خم نکرد.🌹
🌹حجتالله نیز اشک و دعای مادر را بدرقه راه خود کرده و در عملیات غرورآفرین مرصاد پس از یک نبرد جانانه با منافقین کوردل، با استقبال دو برادر شهید خود راهی رضوان الهی شد.🌹
🌹خانواده این شهیدان والامقام در سالهای پس از دفاع مقدس بدون هیچ چشمداشت و توقعی در اوج گمنامی زیستند و همواره در راه دفاع از آرمانهای نظام و تبعیت از فرامین مقام معظم رهبری پیشگام بوده و با تقدیم سه شهید گرانقدر دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کردند.🌹
#آیتالله حسن ممدوحی در جریان سفر پر خیر و برکت رهبر معظم انقلاب به استان کرمانشاه به عنوان نماینده ویژه معظمله در امور سرکشی و رسیدگی به خانوادههای شهدا پس از دیدار با خانواده شهدای رضوانمدنی، دستانبویه و... به دیدار این خانواده شهید رفت.🌹
#مادر گرانقدر این شهدا با اینکه در بستر بیماری بود، ضمن درخواست ابلاغ سلامش به رهبر معظم انقلاب، گفت: به مقام معظم رهبری بگویید اگر الان هم برای انقلاب مشکلی پیش بیاید حاضرم فرزندان دیگرم را نیز تقدیم اسلام کنم و خودم نیز با این تن رنجور هرکاری لازم باشد برای حفظ و حراست نظام مقدس جمهوری اسلامی بهکار خواهم بست.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۷ تیر ۱۴۰۱
۱۸ تیر ۱۴۰۱
عشقند
آن عاشقانی که
خواستند گمنام بمانند
و پلاکشان را از گردنشان کندند
اما عکس امام را از سینه نکندند
شهـدای تفحص شده
عملیات خیبر
طلائیه🌷
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۱۸ تیر ۱۴۰۱
۱۸ تیر ۱۴۰۱
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #جواد_علی_حسناوی
♨️فرمانده جواد
🎙راوے: مادر شهید
آقاجواد تعریف میکرد🗣
یک روز یکی از مسئولین ایرانی🇮🇷
آمده بود بین نیــــروهایمان🎪
آن روز، هوا خیلی سرد و بارانی بود⛈
این مسئول کُتاش را درآورد🌂
و به من داد و گفت این کُت را🧥
بپوش تا زیر باران، خیــس نشوی⛱
منم گفتم چگونه این کُت را بپوشم💥
در حالیکه نیــروهایم زیر باران باشند🤭
به وَالله کُت را نمیپوشم مگر اینکه☝️
برای نیروها نیز کُت تهیـــه کنید💝
آن مسئول ایرانی نیز بلافاصله⏳
دستوری دادند و بعدش🚨
برای همه بچهها کُـــت آوردند😍
جواد با اینکه فرمانده گردان بود👑
امّا به نیروهای تحت اختیارش⛳️
سخـــتگیـــری نمیکـــرد💙
و میگفت من مثل بابای آنها هستم😘
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۱۸ تیر ۱۴۰۱
۱۸ تیر ۱۴۰۱
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر حمید هست🥰✋
*دستـغیب....*🌙
*🌹شهید حمید حکمت پور*
تاریخ تولد: ۱۵ / ۲ / ۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۶ / ۲ / ۱۳۶۶
محل تولد: مشهد
محل شهادت: غرب کشور
*🌹همرزم← در عملیات های مختلف مجروح شد،🥀در عمليات والفجر یک بر اثر اصابت تركش خمپاره💥 به دست چپ و پشتش مجروح میشود🥀در بیمارستان دست چپ حميد را به علت زياد متلاشی شدن قطع میكنند.🥀او جبهه را رها نکرد حتی زمانی که فقط یک دست داشت،🌙 یکشب با همان یک دست در آب شنا کرد🌊و پیکر ۱۸ شهید را از آب بیرون آورد،🌙 باعث حيرتمان شده بود، چگونه با یک دست این کار را انجام داده بود؟⁉️هيچ نبود مگر ايمان و اراده قوی حميد.💫بارها و بارها پیکر شهدايمان را از بین صخرههای غرب و يا در هوای گرم جنوب به پايگاه آورده بود.🍃حمید حکمت پور در لشکر معروف بود به دستغیب.💫 زیرا یک دست او تقریبا از شانه قطع شده بود.🥀در خیلی از کارهایش از دهان و دندان بعنوان آن دست قطع شده استفاده میکرد💫مثلا همیشه گلنگدن اسلحه کلت را با دهان میکشید و اسلحه را مسلح میکرد.که واقعا کاری مشکل است🍃 ولی او این کار را با مهارت خاصی انجام میداد.🌙وقتی حمید به شهادت رسید پیکرش ۴۰ روز مفقودالاثر بود🥀فوراً به منطقه برگشتم و پس از خواندن نماز و گريه و زاری🥀از خدا جهت پيدا كردن پیکر حميد استمداد طلبيدم.📿خوابيدم و در عالم خواب حميد را ديدم🌷 كه مرا به محل پیکرش با دادن نشانی هدايت نمود.🌙 از خواب پريدم و شبانه با دوستان به همان محل رفتم‼️و پیکر حميد را پيدا كردم و آن تحويل معراج و خانواده دادم*🕊️🕋
*شهید حمید حکمت پور*
*شادی روحش صلوات*🌹💙
*zeynab_roos
۱۸ تیر ۱۴۰۱
۱۸ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیر ۱۴۰۱
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5929516619180018828.mp3
23.28M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📑 «تفسیری بر دعای ندبه» - جلسه ۵
🗓 ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیر ۱۴۰۱
رفاقت با شهدا
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر نادر هست🥰✋
*دلم مےخواهد از این دنیا یڪ پتو ببرم*🕊️
*🌹شهید نادر قلی غفوری*
تاریخ تولد: ۲۱ / ۳ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۱ / ۲ / ۱۳۶۱
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: دارخوین
*🌹زمانی که نادر بچه بود، یک روز با برادرش برای اقامه نماز به مسجد رفت📿 پس از نماز به نزد امام جماعت رفت و رو به ایشان گفت: حاج آقا دلم میخواهد وقت مردن از این دنیا با خود تنها یک پتو ببرم.‼️امام جماعت مسجد هم با لبخند به او جواب داد: پسر جان اگر تو به همراه خودت پتو ببری مردم با خودشان لحاف و تشک می برند(:🍃اما نادر قانع نشد و اصرار کرد که هنگام مردن با خود پتویی میبرد.🌷آن روز وقتی به خانه آمد قضیه را برای مادرش تعریف کرد. مادر گفت: ننه جان نمیشود. امام جماعت درست می گوید.💫 آدمی از این دنیا تنها چند متر پارچه سفید کفنی می برد، آن هم اگر قسمتش شود.🥀در جواب مادر گفت: حالا میبینید من یک پتو با خود می برم.‼️سالها از آن روز گذشت نادر برای دفاع از میهن به خرمشهر رفت.🕊️نادر راننده بود و در روز آخرش دو ماشین بعثی ها را از بین برد💥و با اصابت ترکش به سرش آسمانی شد.🕊️وقتی آرامش به گروه بازگشت به دنبال نادر گشتند.🥀 ناگهان متوجه شدند بدن بی سر نادر زیر همان توپی افتاده که خود راننده اش بود.🥀بدن بی سر را در پتو پیچیدند و برای تحویل به خانواده به تهران منتقل کردند.🥀 زمانی که جسم بی سرش را آوردند. بی غسل و کفن با همان پتویی که آرزویش را داشت،در آرامگاه ابدی خود جای گرفت.🌙 مادر با دیدن این صحنه در قبر یاد آن روز افتاد که به فرزند رشیدش گفته بود هیچ کس نمیتواند جز کفن سفید چیزی همراه خود ببرد.🥀آری نادر پتوی خود را همراه برد🌙 و به همه ثابت کرد اگر خدا بخواهد همه چیز انجام میشود.*🕊️🕋
*شهید نادر قلی غفوری*
*شادی روحش صلوات*🌹💙
*zeynab_roos313*
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۱۹ تیر ۱۴۰۱
#خــاطره🎞
رفیقشهید :
هوا خیلی سرد بود...
ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ...
ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون،
دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!!
این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم!
اما من درمورد #بابڪ دیدم ..
یه جوون عاشق ..♥️🍂
#بابڪ داشت تواون سرما باخداش حرف میزد...
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۱۹ تیر ۱۴۰۱
۲۰ تیر ۱۴۰۱
رفاقت با شهدا
#خــاطره🎞 رفیقشهید : هوا خیلی سرد بود... ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بود
همرزم شهید نوری😍
به نقل از فرمانده گردان:
نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم.
میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره.
پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن.
فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته.
#شهید_بابک_نوری_هریس
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۰ تیر ۱۴۰۱
۲۰ تیر ۱۴۰۱
رفاقت با شهدا
#خــاطره🎞 رفیقشهید : هوا خیلی سرد بود... ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بود
#ازبابڪ_بگو♥️😍
همرزم #شهیدنورے می گوید:
مدتے کہ در سوریہ بودم #بابڪ خیلے ساڪت و آروم بود،
گاهے می رفت تو تنهایی و خلوت دعای شهادت می ڪرد و اشڪ می ریخت...
بعضے موقع ها می دیدیم
#بابڪ نیست..
دنباش می گشتیم...
می دیدیم رفتہ کنار و گوشہ ها جاهاے خلوت تنهایی
دعا می کنہ...
همرزم #شهیدنورے می گوید:
#بابڪ همیشہ در حال درس خوندن و عاشق مطالعه و یادگیرے مطالب تازه بود.
#بابڪ زیر آتش ضد هوایی دشمن درس می خوند..
ادامہ دارد...
#شهید_بابک_نوری_هریس
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۰ تیر ۱۴۰۱
۲۰ تیر ۱۴۰۱
#شهید_روز...🌹
شهید بابک ن#وری هریس..🍀
متولد:21مهر1371 ✅
تاریخ شهادت: 28آبان1396✅
محل شهادت: منطقه البوکمال✅
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
۲۰ تیر ۱۴۰۱
۲۱ تیر ۱۴۰۱
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر اصغر هست🥰✋
*روحانے تازه داماد...*🕊️
*🌹شهید سید اصغر فاطمی تبار*
تاریخ تولد: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۹ / ۱۳۹۴
محلتولد:قلعهحمود،امیدیه،خوزستان
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرشهید← اصغر هميشه هنگامی كه به منزل میآمد،🌙ابتدا پای مادرش را میبوسيد و ايشان را تكريم می كرد،🌷به همين خاطر مادرش هميشه او را دعا میكرد. ده سالی میشد که در حوزه درس می خواند و روحانی بود.📿 سادات بود، ائمه را واقعا پدران خودش میدانست.🍃یک مرتبه شهادت یکی از ائمه بود که تعطیل هم نبود؛🍂 میخواست یک گوشی بخرد، ولی چون شهادت بود، نرفت.🍂 گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت: اگر سالگرد پدرت بود میرفتی خریدی بکنی که باعث خوشحالیت شود؟ خیلی رعایت می کرد.💫 با آن شهریه کمی که داشت، کتاب شهدا میخرید🌙ما حدود 4 ماه بود كه ازدواج كرده بودیم🎊و پس از ازدواجش شوق به رفتن به سوريه در دلش موج میزد و عاقبت هم اعزام شد،🕊️ آخرین تماس سید یک روز قبل از شهادتش بود؛📞روزی که مأموریت داشتند. پیش از مأموریت ساعت شش صبح تماس گرفت؛📞 اولین بار بود که آن موقع از صبح زنگ میزد؛‼️بعد از نماز صبح در یکی از روستاهای سوریه درگیری آغاز میشود💥یکی از دوستانش به دست یک تک تیرانداز داعشی به شهادت میرسد🕊️ و سید به قصد انتقام در پی او رفته و در کوچهای با او رو در رو میشود؛💥 تفنگش در آن لحظه گیر کرده و آن ملعون زودتر شلیک کرد🥀و سید همانطور که آرزو داشت، مانند مادرش فاطمه زهرا(س)🥀با اصابت گلوله به پهلویش💥 به آرزوی دیرینه اش رسید*🕊️🕋
*شهید سید اصغر فاطمی تبار*
*شادی روحش صلوات*🌹💙
*zeynab_roos31
۲۱ تیر ۱۴۰۱
۲۱ تیر ۱۴۰۱
.
#معجزه_شهدا
قورباغه هایی که مامور خدا بودند!
🌹پیشنهاد خواندن مطلب🌹
🌹هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب، عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون می دانستند که با یک سرفه ی کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد: اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را ابلاغ کردیم. در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم سخت و دشوار است.🌹
🌹عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند. در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم. این بار دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد.🌹
🌹می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است. اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی یک عملیات در میان است.🌹
🌹اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است. این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار سرفه ی شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر آب بمانند و خفه شوند!🌹
🌹می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم.🌹
🌹به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن تمام اروند رود و همه ی ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه ی نیرو ها ی ما به گوش کسی برسد.
🌹شگفت انگیز بود و باور نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به قربانگاه خود بگذارند همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی بی فاطمه زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داد.🌹
راوی: #شهید_سرهنگ_رمضان_قاسمی🌷
#رفاقت_با_شهدا_تا_قیامت
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
۲۱ تیر ۱۴۰۱