هدایت شده از مکتب سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
زندگی نامه خودنوشت سرباز شهید حاج قاسم سلیمانی
تقدیم شما عزیزان خواهد شد🌹🌹🌹التماس دعا🙏
#جان_فدا
🌐 کانال مکتب سلیمانی
(رسانه خبری،تحلیلی مقاومت)
🔗 تلگرام | توئیتر | آپارات | ایتا | روبیکا |
|یوتیوب | آرشیو | گروه مکتب | المقاومة الیمنیة|
🆔 @maktabsoleymani_ir
هدایت شده از مکتب سلیمانی
حاج قاسم_قسمت دوم - <unknown>.mp3
31.44M
#کتاب_صوتی_2
زندگی نامه خودنوشت سربازوطن
شهید حاج قاسم سلیمانی
تقدیم شما عزیزان خواهد شد🌹🌹🌹التماس دعا🙏
#جان_فدا
🌐 کانال مکتب سلیمانی
(رسانه خبری،تحلیلی مقاومت)
🔗 تلگرام | توئیتر | آپارات | ایتا | روبیکا |
|یوتیوب | آرشیو | گروه مکتب | المقاومة الیمنیة|
🆔 @maktabsoleymani_ir
هدایت شده از مکتب سلیمانی
- ناشناس.mp3
41.54M
#کتاب_صوتی_3
زندگی نامه خودنوشت سربازوطن
شهید حاج قاسم سلیمانی
تقدیم شما عزیزان خواهد شد🌹🌹🌹التماس دعا🙏
#جان_فدا
🌐 کانال مکتب سلیمانی
(رسانه خبری،تحلیلی مقاومت)
🔗 تلگرام | توئیتر | آپارات | ایتا | روبیکا |
|یوتیوب | آرشیو | گروه مکتب | المقاومة الیمنیة|
🆔 @maktabsoleymani_ir
هدایت شده از مکتب سلیمانی
- ناشناس.mp3
31.83M
#کتاب_صوتی_4
زندگی نامه خودنوشت سربازوطن
شهید حاج قاسم سلیمانی
تقدیم شما عزیزان خواهد شد🌹🌹🌹التماس دعا🙏
#جان_فدا
🌐 کانال مکتب سلیمانی
(رسانه خبری،تحلیلی مقاومت)
🔗 تلگرام | توئیتر | آپارات | ایتا | روبیکا |
|یوتیوب | آرشیو | گروه مکتب | المقاومة الیمنیة|
🆔 @maktabsoleymani_ir
هدایت شده از مکتب سلیمانی
- ناشناس.mp3
31.9M
#کتاب_صوتی_5
زندگی نامه خودنوشت سربازوطن
شهید حاج قاسم سلیمانی
تقدیم شما عزیزان خواهد شد🌹🌹🌹التماس دعا🙏
#جان_فدا
🌐 کانال مکتب سلیمانی
(رسانه خبری،تحلیلی مقاومت)
🔗 تلگرام | توئیتر | آپارات | ایتا | روبیکا |
|یوتیوب | آرشیو | گروه مکتب | المقاومة الیمنیة|
🆔 @maktabsoleymani_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید عباس دانشگر.
حتما نگاه کنین
شهیدی که خیلی حرفا داره ها
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
#فرازے_از_وصیت_نامہ.
هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد.
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
هدیه محضر همه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
💛🖇 میگفت:« دوست دارم مفقودالاثر باشم. این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانوادههایی که جوانانشان به شـهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام..!»
در روستای خودشان چند جوان شـهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی میکرد.
💛🖇 در نامهای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:« دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعهای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین علیهالسلام هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمیرسد...!»
🌷ودرنهایتنیزهمانشدکهمیخواست🌷
شـهیدجاویدالاثر محمدرضا عسگری
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
شهیدی که قبرش را به اندازهی تن بی سرش آماده کرده بود
🌷🌷🌷"من شرم مي كنم در روز قيامت در پيشگاه اربابم امام حسين سر در بدن داشته باشم"
او به آورزوی خود می رسد و در عملیات فتح المبین در شوش با اصابت خمپاره ای به سر او سرش از بدنش جدا مي شود و به شهادت می رسد.
شهید حاج شیر علی سلطانی (ذاکر اهل بیت (ع)) در سال ۱۳۲۷هجری شمسی در خانواده ای متدین در محله کوشک قوامی شیراز دیده به جهان گشود .
شهید سلطانی تحصیلات خود را از همان مکتب خانه شروع نمود سپس تا کلاس ششم ابتدایی درس را ادامه داد. به علت شور علاقه بسیاری که به معارف اسلامی داشت در یکی از مدارس حوزه علمیه به تحصیل علوم دینی پرداخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹به خاطر علاقه اش به سپاه به عضویت این نهاد مردمی درآمد شهید سلطانی در سپاه بعنوان الگوی بارز تقوا و اخلاص و صفا و صمیمیت شناخته شد خصوصا خضوع و افتادگی او بسیار چشم گیر بود به نحوی که پاسداران و بسیجیان او را به عنوان یک معلم اخلاق می نگریستند.
شهادت
شهید سلطانی از مدت ها قبل خودش را برای شهادت آماده کرده بود شاهد ما بر این مدعا مقبره ای است که از قبل در گوشه ای از کتابخانه مسجد المهدی (که خود بنیان گذار همین مسجد بود) آماده ساخته بود و شبها را در آن به راز و نیاز و دعا با معبودش می پرداخت . مقبره ای که درست به اندازه تن بی سرش حفر شده بود گویی که شهید از قبل می د انسته که پیکرش را بدون سر دفن خواهند نمود.🌷🌷🌷
#شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
📣 مسئولین بخوانند
✅ نانوایی محل بسته بود و برای خرید نان باید مسافت زیادی را طی می کردیم.
به محسن که تازه از راه رسیده بود، گفتم:
«مادر جان! نانوایی بسته بود؛ می ری یه جای دیگه چند تا نون بگیری؟»
گفت: «بله، چرا که نه؟» بعد موتورش را گذاشت داخل حیاط و کیسه را از من گرفت.
پرسیدم: «چرا با موتور نمی ری؟»
گفت: «پیاده می رم. موتور مال خودم نیست؛ بیت الماله.نمیتوانم استفاده شخصی از آن بکنم!»
🔅شهید محسن احمدزاده
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
1_1779915691.mp3
3.83M
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
3160434269.mp3
5.28M
•●❥ 🖤 ❥●•
لاک جیغ قرمز..
مانتوی جلو باز آلبالویی..
کفشای خوشرنگ ده سانتی..
موهای شینیون شده..
به قول مادر جون هفت قلم آرایش!
تولد شیدا بود؛حسابی شیک و پیک کرده بودم!
کفشا اذیتم میکرد؛پام چند باری پیچ خورد..اما مهم نبود!
توی مسیر برگشت از پسرای سیکس پک دار خیابون ونک کلی تعریف و تمجید شنیدم و ذوق کردم!
خستگی از سروکولم بالامیرفت
کلید درو چرخوندم؛وارد که شدم
جلوی در ورودی یه جفت پوتین خاکی دیدم..
قطره های خون روش خودنمایی میکرد..
بی توجه به اون،رفتم سمت پذیرایی تا یکم روی مبل لم بدم ،خستگیم در بره..
شالم رو برداشتم که پرت کنم روی مبل؛
یهو با صدای سرفه یه مرد و یالا گفتنش
شالی رو که معلق بود بین زمین وهوا گرفتم و انداختم روی سرم..
سربه زیر گفت سلام!
من اما زل زدم بهش و گفتم سلام!
مثل پسرای کوچه بازار چشماش چار تا نشد و از حدقه نزد بیرون..
حتی یه لحظه نگاهمم نکرد!
نیشش تا بناگوش باز نشد..!
انگار نه انگار یه دختر با اینهمه رنگ و لعاب جلوش وایستاده..
فقط عرق شرم وخجالت روی پیشونیش نقش بست..
من برعکس اون؛ در ریلکس ترین حالت ممکن بودم!
با چشم غره ی وحید خودمو جمع کردم رفتم آشپزخونه..
مادر جون گفت دوست وحیده؛تازه از ماموریت اومده...
خیره به گلای یاس روی میز ناهارخوری رفتم تو فکر..
[چرا خجالت کشید؟!
چرا مثل بعضی از آقایون منو برانداز نکرد!]
صدای مادر جون منو به خودم آورد
لیلی جان بیا برای خداحافظی..
رفتم برای بدرقه..
آستین سمت چپش کاملا خونی بود!خونی که خشک شده...
پرسیدم دستتون زخمیه؟
گفت نه..!
خون زخمای دوستمه...
تو بغل خودم شهید شد؛امروز آوردیمش..
منم هنوز فرصت نکردم لباسامو عوض کنم..
[مادر جون]
خیر از جوونیت ببینی پسرم...جونتو گذاشتی کف دستت..
[آقا محسن]
وظیفه ست مادر...
هر قطره ی خون من فدای تار موی ناموسم..
تا اینو گفت سنگینی نگاه مادر جونو رو خودم حس کردم
کمی موهامو زدم زیر شال...
آقا محسن برای حفظ حریم من و امثال من می جنگید...
اونوقت من ندای آزادی سر داده بودم!
آزادی پوچ!
یاعلی گفت و رفت!
من موندم و چار دیواری اتاق و یه پازل بهم ریخته توی ذهنم!
پوتین وخاک وخون..
ناموس و تار مو...
مانتوی جلو باز و حیا...
کفش جیغ و لاک جیغ..!
حجاب و حجاب و حجاب!
یه شهید و یه پلاک!
#فاطمه_قاف
#لاک_جیغ
#حجاب_حیا
#پوتین_خاکی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊