eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون حاج سعید هست🥰✋ *شهیدے که پس از ۴ سال بی‌خبری خودش را به عروسی دخترش رساند*💫 *شهید سعید انصاری*🌹 تاریخ تولد: ۴ / ۱۰ / ۱۳۴۹ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۰ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه 🌹همسرش← یکشب در خواب دیدم که سعید مدافع حرم شده است🕊️ *پیراهن سفید به تن کرده و پهلوی راستش تیرخورده و خونی شده*🩸من هم چادر و مقنعه سفید نماز به سرم بود📿 و میان اتفاق‌هایی که در اطرافم می‌افتاد، *به دنبال پیکر سعید میگشتم*💫 از خواب که بیدار شدم برای سعید تعریف کردم او گفت: *احتمالا موافقت کنند که به سوریه بروم و پیکرم جا بماند*🌷 او به سوریه رفت و در نهایت *طبق خواب با اصابت تیر به پهلوی راستش🥀با ذکر یا زهرا(س) به شهادت میرسد🕊️ پیکرش همانطور که گفته بود جاویدالاثر شد*🥀دخترم زینب دو سالی بود عقد کرده بود🎊 نزدیک عروسی اش بود🎈 *یک شب خواب سعید دیدم گفت عروسی زینب می آیم*🎊 به زینب گفتم فکر کنم خبری از بابات بشود چون همچین خوابی دیده ام، *خوابم خیلی زود تعبیر شد خبر دادند که پیکر سعید تفحص و شناسایی شده*💫 به معراج الشهدا رفتیم *او درست نزدیک عروسی زینبش آمد🎊 آمد تا جگر گوشه‌اش غصه دار نباشد*🥀فرزندانم حسین، زینب و فاطمه با چشمانی خیس، مات و مبهوت بودند🥀 *در نهایت او پس از ۴ سال در روز ولادت حضرت زهرا(س)*🌷 به وطن بازگشت🕊️🕋 *شهید حاج سعید انصاری* *شادی روحش صلوات* 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪاش هنـوز بچہ های تخریبــ بودند و از میان این همہ مین ضد معنــویت معبری بہ سوی سعادت بہ سوے خـــــدا برایمان مے گشودند ... غواصان تخریبچے لشگر21 امام رضا 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... 🌷مدت زيادى از شهادت سردار سپاه اسلام، فرمانده محورهاى جنگى غرب كشور، شهيد تقى بهمنى نمى گذشت كه شهيد پرويز اسماعيلى عزّت را ديدم كه در گوشه اى روى زمين نشسته بود و گريه مى كرد. اثرات سوختن را در شمع نگاهش كه قطره قطره ذوب مى شد، به خوبى احساس مى كردم. 🌷جلو رفتم و پرسيدم: آقا پرويز چه شده كه اينگونه گريه مى كنى؟ گفت: اينها فقط اشك شوق است و ديگر هيچ، آخر ديشب خواب آقا تقى را ديدم و او در خواب به من قول داد كه تا پنجشنبه همين هفته مرا ببرد پيش خودش. 🌷در روزى كه پرويز به آن اشاره كرده بود و در همان منطقه، جايى كه به ندرت آثارى از آتش دشمن به چشم مى خورد، به جنازه خونينش برخوردم كه باز هم همچون غنچه در حال شكفتن، لبخند بر صورت داشت. راوى: رزمنده دلاور حاج حميد حسام 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❥ "ده تایی ها " چَفیه را روی چادر تنظیم کردم سوزن ته گِرد به دست... جلوی آینه چادر را به روسری چِفت می کَردم در آخَر دوربین را برداشتم تا عکس بگیرم از تمام دلبری هایشان میان عظیمِ جمعیت از کوچه که بیرون زدم خاتون و مادَرهای دیگر اشک ریزان سیل جمعیت را می نگریستند همیشه پر حرفی می کردم برایشان اما امروز... دلم می خواست حالشان را از دور به تماشا بنشینم نگاهی به اسم کوچه انداختم و اشکم چکید... " ده تایی ها " تنها اسم برازنده کوچه بود 10 خانه... 10پسر دسته گُل 10مفقودالاثر همزمان 10مادر چشم به راه 10پدر که چشمشان به در سفید شد و بالاخره 10 تابوت شهید و اشک باز چکید... آسمان هم گریه می کرد خاتون بلند بلند می گُفت: خوش اومدی مُسافر من خسته نباشی پهلوون و مادرهای دیگر فریاد می زدند... تشییع قبلیشان از یادم نمی رود 10شهید را همزمان آورده بودند شَهر ما و خاتون و مادرها می خواستند بروند بدرقه... روز قبل از تشییع خاتون سراسیمه بلند شد و گفت: بچه ام داره برمیگرده و مادر مثل همیشه لب گزید و در آغوشش کشید و گفت : داداش مفقوده مامانم،عذاب نده خودتو... خاتون : مگه نشنیدی دُختر 10تان... و مادر انگار از خواب بیدار شده باشد هی تکرار می کرد 10تایی ها ، ده تایی ها... یک ماه طول کشید تا به همه ثابت کنند این 10تن شهدای کوچه ما هستند دایی من و رفقایش... امّا در این یک ماه من معنی انتظار سی و چندساله خاتون و مادر ها را چشیدم و چه سَخت است... بهترین اولادت گُم شُده باشد... 😍{ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5794303541099104654.mp3
14.21M
‌ [ این قصه رو گوش کنید ] 💌 : یکی بود یکی نبود ... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا