🔻 خاطرهای جالب از شهید حمیدرضا الداغی به نقل از همدانشگاهی او
مهدی عرفاتی:
شهید حمیدرضا الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم.
ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها…
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.
پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
4_5933972286972366854.mp3
42.15M
「💕🖇 」
دیدم ساعتش دستش نیست
گفتم پس ساعتت کو؟
گفت فردا مـےبندم !
فردایش هم ساعت را
نبسته بود،دوباره پرسیدم …
دوباره گفت روز بعد …!
بالاخره گفت ببین،وقتـے
ساعت مـےبندم،موقع قنوت
چشمم مـےافته به ساعت
و یاد شما مـےافتم …
حواسم از خدا پرت میشود!
قرارمان هم از اول این بود که
اول خدا، بعد خودمان …
پس اجازه بده توے قنوت
فقط حواسم به خدا باشد …(:
📚دخترهابابایـےاند
روایتهایےاز،زندگـےشهیدجوادمحمدے
🔗⃟♥️|#حرفقشنگ
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
لازمه همه یدونه داشته باشن ازش🥺
بزن رو لینک غافلگیر میشی♥️👇🏽
https://eitaa.com/sana_Leatherbags/423
-درجه کمال انسان به اندازه مقاومتی است که در برابر خواستههای ِنفسانی خود ، ابراز میدارد .
- شهید چمران
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
4_5936224086786052147.mp3
47.09M
✍ #یاد_خوبان
🌷لباس های راپل و پوتین هایش را خودش تهیه کرد و همه چیز خرید تا از سپاه چیزی نگیرد.
🌷 سفارش کرده بود؛ که، اگر شهید شد😔 و مراسمی برگزار شد. از سپاه هیچ کمکی قبول نکنند❌ .آخر هم مادرش به وصیت اش📝 عمل کرد.
🌷قضاوت کننده های مجازی و حقیقی ،مواظب باشند؛ چگونه روایت می کنند و در پایان چگونه قضاوت👨⚖️ می کنند.با کج و قوس روایت کردن ِ 🗣میدان رفتن ِ این علی اکبرها، خود را مدیون نکنید.😒
🌷هر شهید🥀 مصداق یک ویژگی است، نام گذاری این مصداق هم با شما، که چه نیرویی باعث می شود؛ در درمای هشت درجه زیر صفر، ۴۰۰ متر سینه خیز بروی تا دل دشمن؛ تا جاده شناسایی شود.😊
🌷هرشهید حسرت 😞دارد، اما؛ حسرت ابوامیر، امیر حسین ۵ ساله است که هرگاه دلش سنگینی می کند، چیزی جز سنگ ِ سرد ِ شهدای گمنام، وزن دلش💔 را کم نمی کند. جایی که شامه ای از عطر و بوی پدر😭می دهد.
🌷شاید گاهی برای بازکردن مسیر صعب العبور شهادت😓 باید توی سرمای استخوان سوز، سینه خیز بروی و خوش رقصی کنی...
#شهید #علی_آقاعبداللهی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
✍شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری دید.
🌹شهید مدافع حرم محمد علی حسینی
🔹شهید هجده ساله ای که هر چه اصرار می کرد مادرش اجازه نمی داد به سوریه برود.
🔸به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول گرفت و تصمیم گرفت برای رفتن به سوریه فرار کند و از تهران اعزام شود.
⭕️در حین فرار توسط مأمورین ایست و بازرسی مهریز مورد تعقیب می گیرد.
🔸در دل شب به بیابان می زند و راه را گم می کند.
🟢بانویی نقاب به چهره را می بیند شوکه می شود آستین پیراهن دست راستش را می گیرد چند قدمی همراهش می آید و به او می گوید؛
🟠پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی.
🔸شهیدی که در ماه محرم به دنیا آمد و در هفتمین روز ماه محرم در سوریه به شهادت رسید و مزارش در گلزار شهدای کرمان واقع شده است.
✅راوی مادر شهید محمد علی حسینی
شهید مدافع حرم
#محمد_علی_حسینی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
لطفاََ در میانِ نگاههایِ مُختلفی که
به خود جَلب میکُنید
مُراقب چِشمان گریانِ
امامزَمان(عج) و شُهدا باشید :)🤚🏻
ساعت یک و دو نصف شب بود.
صدای شُرشُر آب می آمد.
یکی ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلی آروم، به طوری که کسی بیدار نشود، پای تانکر آب می شست.
جلوتر رفتم.
دیدم حاج ابراهیم همته،
فرمانده ی لشکر...
انسان بزرگ هر چه بالاتر می رود،
خاکی تر می شود.
این خصوصیت مردان خداست.
خدایی شویم... 🍃
#شهید_محمدابراهیم_همت 🕊🌱
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام
و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :
هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد
بیشتر باید فحش بشنود
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛
برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛
چون ما اگر تحمّل نکنیم ،
باید میدان را خالی کنیم ...
#سردار_خیبر
#شهید_حاجابراهیم_همت
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
💢روی #بیتالمال
خیلی حساس بود
💢ماشین اداره همراهش بود
بااون ماشین دخترش روبه
دانشگاه نمیرسوند
میگفت👇
#بیتالماله
خیلی اهمیت میداد
#شهیدسیدجلال_حبیب_الله_پور
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
°•|🌿🌸
#ازدواج_بہ_سبڪ_شهدا ↑↑
مسئول تـالارعروسے بـہ آقـا مرتضے
گفٺ عدهاے بـہ مـا گفٺند آن جملاٺ
راه زندگیمان را عـوض ڪـرد.
بـراے مـا خیلے جالب بـود درمڪانے
بـہ نـام ٺـالارعـروسے
°•|🌿🌸
#شهید_مرتضی_زارع
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊