eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
665 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 🖼روزے عڪسے را آورد و بہ من داد و گفٺ: مادر! مےخواسٺم بزرگش ڪنم، ولے وقٺ نشد، پيش خودٺ باشد. عڪس را گرفٺم و روے ٺاقچہ گذاشٺم. يڪ روز ڪہ دور هم نشسٺہ بوديم، ديديم عڪس ناصر خودبخود از روے ٺاقچہ افٺاد. دلم هرے ريخٺ. حس عجيبے بہ من دسٺ داد. بعدها فهميدم ڪہ ناصر درسٺ در همان موقع ڪہ عڪسش بر زمين افٺاد،شهيد شده اسٺ|🥀 🔗 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون حاج حسین هست🥰✋ *خوابی که تعبیر شد*💚 *شهید حاج حسین امیدواری*🌹 تاریخ تولد: ۱۰ /۲ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴ محل تولد: تهران محل شهادت: سوریه 🌹مادرش ←حسين در فكر رفتن به سوريه نبود. يك دفعه‌اي پيش آمد، آموزش ديد و اعزام شد🌷حسین قبل از اعزام به سوریه وانت را فروخت *و در خواب دیده بود که سفرش بازگشت ندارد🕊️ خواب امام زمان(عج) را دیده بود💚 که با زبان فصیح عربی به حسین می‌گویند: "ما اسم تو را در گروه طیار نوشته‌ایم و تو خواهی آمد*💚 در عصر همان روز به او اطلاع دادند *که در گروه طیار ثبت‌نام شده است* حسین از نحوه و زمان شهادتش به دقت با خبر بود *و به دیگران گفته بود که رأس ساعت ۱۰ چه روزی به شهادت می رسد*🌷خواهرش← حسین به همرزمش گفته بود هر تیری اسم من روی آن نوشته باشد باعث شهادتم میشود🌷 آتش دشمن خیلی سنگین بود💥اما حسین با خیال راحت کارش را انجام میداد💥 فرمانده اش شاکی میشود از بیخیالی او *اما حسین میگوید ساعت ۱۰ دنبالم بیا تا آن موقع طوری نمیشود🌷 تک تيراندازها تيری به قلبش می‌زنند🥀🖤 به حالت سجده‌ روی زمين می‌افتد و وقتی بلندش می‌كنند، می‌بينند خون زيادی از بدنش رفته است*🥀🩸به او می‌گويند حسين چيزی نشده ما تو را به عقب برمی‌گردانيم🥀 *او نگاهی می‌كند، لبخندی می‌زند و طبق حرفش ساعت ۱۰ تمام می‌كند*🕊️🕋 *شهید حاج حسین امیدواری* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5825585681996448657.amr
2.81M
⬅️چرا علی ع اجازه داد ناموسش دم در برود و...؟ ⬅️چرا علی ع عکس العملی نشان نداد برای مضروب شدن حضرت زهرا س وکشته شدن محسن؟ # واعظ موسوی اصفهانی 🎤 دانلود 👌 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ «بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن» خاطرات شهید ✍‌‌‌‌۱۵ روز بود که بیهوش افتاده بود روی تخت.گفتند به‌هوش اومده، خودتون رو برسونید.با پدرش رفتیم بیمارستان.انگار داشت اشاره می کرد تشنه بود. آب که به لبش رسید حالش عوض شد.شاید یاد تشنگی امام حسین(عليه‌السلام) افتاده بود...شروع کرد به یا حسین (عليه‌السلام) گفتن.بعد از ۱۵ روز بیهوشی این اولین کلمه‌ای بود که به زبون آورد.هنوز داشت یا حسین (عليه‌السلام) می گفت که شـ‌هید شد... شـ‌هید حسینعلی پور اسحاق به روایت : مادر شـ‌هید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهدای عصر عاشورا🌷 سیزده رزمنده جهـرمے ڪه میانگین سنے آنها به بیشتر از ۱۷ سال نمے رسید در عصر عاشـورای سال ۶۲ در جنگل هاے میاندواب مهاباد آذربایجان غربے، به دست منافقین به شهادت رسیدند. 💐منافقیـن پس از شهادت ۱۳ رزمنده حاضر در اتوبوس، راننده آن را آزاد کردند تا شرح این جنـایت را بہ دیگران برساند، " ✳️معروف است « حمیـد مقرب » یکے از این شهدای عصر عاشورای سال ۱۳۶۲ دقایقے پیش از شهادتش این ڪلمات را تحریر نموده است: «خدایا! هیاهوی بهشت را مے بینم، چه غوغایے است! حسین علیه السلام به پیشواز یارانش آمده چه صحنه اے، چه شکوهے!.. خدایا به محمــد بگو پیروانش حماسـہ آفریدنـد. به علے (ع) بگو شیعیانش قیامت به پا ڪردند. به حسین (ع) بگو، خونش در رگهـا همچنان مے جوشد، بگـو از آن خـون ها سـرو روئید، ظالمان سـروها را بریدند، اما باز سروها روئیدن گرفتند.» 📗📕📘📙📗📕📘📙📗📕📘📙 برگرفته از کتاب شیرینتر از عسل. اثر گروه شهید هادی. در محضر شهدا باشید. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فرازی از وصیت نامه ی شهید ماشاءالله شیر علی سام 💐✨: فرصت کافی برای نوشتن وصیتنامه ندارم، چون تا یکی دو ساعت دیگر عازم محور می شویم. برادران، برای انجام امر خدا همیشه آماده باشید. در زندگی سعی کنید خدا پسندانه کار کنید. دنبال علم بروید که اسلام دین علم و آگاهی  است. در کسب مطالب عملی قناعت نکنید وخود را مقید به حد و مرز مشخص ننمایید. از خداوند بخواهید که پرده های وهم و جهل و نادانی را از جلوی دیدگانتان بردارد و درهای رحمتش را بر شما باز کند و گنجینه های دانشش را بر شما عرضه دارد. برادرانی که بطریقی با تخصص، ابتکار و اختراع سرکار دارید همیشه این باور را داشته باشید که ما می توانیم از نظر علم و تخصص و تکنیک حتی از غربی ها هم بالاتر باشیم. مطالب علمی در رشته های مختلف پیچیده هستند، اما یادگیری آنها برای یک مغز پاک، متقی و مومن خیلی آسان تر است از یک غربی لااباال بدون عقیده. برادران در زندگی به این مطلب برسید که هیچگاه از قیامت غافل نباشید، چون چنانچه مسئله معاد برای یک فرد کاملا و بخوبی روشن شود و درک گردد، زندگی درنظر او مفهوم و معنی دیگری پیدا می کند. به سورتین شریفه الرحمن و والفجر خیلی علاقه مند بودم، از برادران می خواهم که این دو سوره را برایم بخوانند 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎞 انگشتر و پلاک قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترها💍بود وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم. خواستم انگشترو💍دربیارم.انگشت روکمی حرکت دادم اما دلم نیومد💔انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدا برگشتیم خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت. 🔗 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
در تاریخ 25/6/1357 در روستای پرزیتون ، شهرستان جهرم در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشدم 😍✋💐💐💐
دوران کودکی رودر روستامون پشت سرگذاشتم و وارد مدرسه شدم، و ادامه تحصیل دادم...💐💐💐
بعداز تحصیلات در سپاه پاسداران تیپ 33 هوابرد المهدی جهرم مشغول به کار شدم 😊✋💐💐💐
متاهل بودم، سال ۱۳۸۰ ازدواج کردم و ۳ تا دسته گل به یادگاردارم ❤️ ۲ تا دختر و ۱ پسر 😊❤️ عشق بابا جهان هستند بچه های گلم ❤️😊✋💐💐
به دلیل دوری مسافت جهرم تا محل زندگی ام ، فقط روز های تعطیل می تونستم در کنار خانواده حضور داشته باشم✋💐💐💐
عاشق پدر و مادر وخانوادم بودم،و احترام خاصی براشون قائل بودم😊 هربار که خدمت پدرومادر می رسیدم، دستان شون رو می بوسیدم😍💐💐
مهربون ☺️خوش اخلاق😊 و خندان بودم😍✋نمازم همیشه اول وقت بود و به بچه هام هم توصیه می کردم 💐💐
در سال88 به اتفاق خانواده به جهرم عزیمت کردیم و در یکی از خانه های سازمانی تیپ المهدی ساکن شدیم💐
روزهای خوش خانوادمون واقعا در این ایام بود ، آخر هفته ها ودر تعطیلات به روستای محل تولد پیش پدر و مادر واقوام می رفتیم😊💐💐
با شروع جسارت تکفیری های داعشی به حرم بی بی زینب سلام الله ،با همسر خود صحبت کردم که با رضایت شما میخواهم به سوریه برم تا از حرم حضرت بی بی دفاع کنم.💐
به پدر و مادرم در کشاورزی کمک شون می کردم و به اقوام سرمی زدم😊💐💐
به روایت از دختر عزیزم 😊: هنگامی که می‌خواستم به کلاس قرآن برم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر می‌خواد بره سوریه ،فقط خداحافظی کردم.👇👇👇👇
در اون لحظه ‌اشک شوق پدرم را دیدم؛ شوق به شهادت، انگار می‌دونست که شهادتش نزدیکه و خودش رو برای شهادت در راه خدا آماده کرده بود 😭👇👇👇
کفشم را می‌پوشیدم که بابا گفت: زهرا جان، عزیز بابا، من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت.گفتم: ببخشید یادم رفته بود که شما می‌خواین برید ماموریت... منو بغل کرد و و بوسید😭 آخرین بوسه پدرم😭😭👇👇👇
همسرم حرفی نداشتند و گفتند ان شا اله هر چه خدا بخواهد بالاخره تصمیم گرفتم که به سوریه برم،ازشون خواستم که فرزندان را طوری تربیت کند که در راه دین خدا باشند و اسلام وقرآن را به پا دارند و از راه حضرت زینب کبری را پیروی کنند.💐💐
وقتی در سوریه بود هفته‌ای یکبار با ما تماس می‌گرفت، هفته‌ها به سختی می‌گذشت و انتظار کشیدن، کلافه‌ام می‌کرد. در آن هفته، از روز تماس بابا دو سه روز گذشت.خیلی بی‌تابی می‌کردم. به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی‌گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد👇👇👇👇👇
و ما را به هر بهانه‌ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند😭😭💐💐💐💐